حکایات و لطایف
داستان خاکسپاری حافظ ادوارد براون شرقشناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد: در روزی که حافظ درمیگذرد، برخی
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
داستان خاکسپاری حافظ ادوارد براون شرقشناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد: در روزی که حافظ درمیگذرد، برخی
سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نبشته که، اقلب و اقرأ. برگردان و برخوان. برگردانیدم و برخواندم.
طریق آن بود: چون نفس خواهد که شکایت کند، خلاف او کند و شکر گوید و مبالغه کند، چندانی که
مجنون خواست که پیش لیلی نامهای نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت: «خَیالُکِ فی عَینی وَ اِسمُکِ
حكايت شبلى با آن جوان در باديه: شبلى گفت: از راه باديه به كعبه مىرفتم، در راه جوانى خوشپوش
حکایت حضرت ابراهیم(ع): گویند: ابراهیمِ پیامبر گوسفندان بىشمار و حدود چهلهزار چوپان داشت. فرشتگان گفتند: ابراهیم را دل نزد
داستان خاکسپاری حافظ ادوارد براون شرقشناس نامی که سفرهای زیادی به ایران داشته مینویسد: در روزی که حافظ درمیگذرد، برخی
سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نبشته که، اقلب و اقرأ. برگردان و برخوان. برگردانیدم و برخواندم.
طریق آن بود: چون نفس خواهد که شکایت کند، خلاف او کند و شکر گوید و مبالغه کند، چندانی که
مجنون خواست که پیش لیلی نامهای نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت: «خَیالُکِ فی عَینی وَ اِسمُکِ
حكايت شبلى با آن جوان در باديه: شبلى گفت: از راه باديه به كعبه مىرفتم، در راه جوانى خوشپوش
حکایت حضرت ابراهیم(ع): گویند: ابراهیمِ پیامبر گوسفندان بىشمار و حدود چهلهزار چوپان داشت. فرشتگان گفتند: ابراهیم را دل نزد