برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
وصيت عاشقى ديوانه: عاشقى سوخته، كه مجنونى شوريده و مجذوبى وارسته بود و جز دربهدرى، اندوهِ جان و عشقِ
پارساى بخيل: در عهد رسول خدا، بيوهزنى مالدار و بسيار پرهيزكار بود كه هر روز به نماز و شب
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
پرسش موسى از خدا: حضرت موسى از خداوند پرسيد: دشمن و دوست تو چه كسانند؟شنيد كه خدايش فرمود: دوست
نيکمردى عارف از لبنان به مسجد جامع دمشق آمد، در كنار بركه وضو مىساخت كه پايش لغزيد و در
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
حکایت یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم
وصيت عاشقى ديوانه: عاشقى سوخته، كه مجنونى شوريده و مجذوبى وارسته بود و جز دربهدرى، اندوهِ جان و عشقِ
پارساى بخيل: در عهد رسول خدا، بيوهزنى مالدار و بسيار پرهيزكار بود كه هر روز به نماز و شب
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
پرسش موسى از خدا: حضرت موسى از خداوند پرسيد: دشمن و دوست تو چه كسانند؟شنيد كه خدايش فرمود: دوست
نيکمردى عارف از لبنان به مسجد جامع دمشق آمد، در كنار بركه وضو مىساخت كه پايش لغزيد و در
اگر رفتى بُردى و گر خُفتى مُردى: شبى در بيابان مكّه از بىخوابى، پاى رفتنم نماند، سر بنهادم و
حکایت یکی از وزرا پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم