حکایات و لطایف

chand nokte

سنگی دیدم در راهی افگنده و بر وی نبشته که، اقلب و اقرأ. برگردان و برخوان.

برگردانیدم و برخواندم. بدان سنگ نوشته بود: که چون تو عمل نکنی بدانچه می‌دانی چگونه می‌طلبی آنچه نمی‌دانی؟

ابراهیم ادهم

***********

حسن میمندی را گفتند سلطان محمود چندین بنده‌ی صاحب‌جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی‌اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟ گفت هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.

وانکه  را  پادشه  بیندازد                                       کسش  از  خیل  خانه  ننوازد

و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو                       فرشته‌ایت نماید به چشم، کرّوبی

گلستان سعدی

***********

بایزید گفت:
بعد از ریاضات چهل سال شبی حجاب برداشتند.
زاری کردم که راهم دهید.
خطاب آمدم:
که با کوزه‌ای که تو داری و پوستینی، تو را بار نیست.
کوزه و پوستین بینداختم. ندایی شنیدم که یا بایزید؛
با این مدعیان بگوی
که بایزید بعد از چهل سال ریاضت و مجاهدت با کوزه‌ی شکسته و پوستینی پارهِ پاره تا نینداخت بارنیافت.
تا شما که چندین علایق به خود بازبسته‌اید و طریقت را دانه‌ی دام هوای نفس ساخته‌اید کلا و حاشا که هرگز بار یابید.

تذکرةالاولیاء عطار