حکایات و لطایف

chand nokteمجنون خواست که پیش لیلی نامه‌ای نویسد. قلم در دست گرفت و این بیت گفت: 
«خَیالُکِ فی عَینی وَ اِسمُکِ فی فَمی … وَ ذِکرُکَ فی قَلبی، اِلی اَیْنَ اُکتُب»
«خیال تو مقیم چشم است و نام تو از زبان خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد. پس، نامه پیش کی نویسم چون تو در این محل‌ها می‌گردی …
قلم بشکست و کاغذ بدرید. 

 ***********

کرامات آن باشد که ترا از حال دون به حال عالی آرد و از آنجا [به] اینجا سفر کنی، و از جهل به عقل و از جمادی به حیات. همچنانکه اول خاک بودی، جماد بودی تو را به عالم نبات آوردند، و از عالم نبات سفر کردی به عالم علقه و مضغه و از علقه و مضغه به عالم حیوانی و از حیوانی به عالم انسانی سفر کردی، کرامات این باشد.

فیه مافیه

***********

سخن حضرت شمس چون ميوه «شجره طيبه» است كه از عالم قدس آب خورده و در آفتاب حقيقت برآمده و نور و تجلی حضرت حق است، بنابراين می‌تواند جان‌های مشتاق را شكوفا و شيرين‌كام كند. كلمه‌ی طيبه مخصوص و محدود به زمان خاصی نيست و به گوش جان تشنه و منتظر نيوشنده‌اش خواهد رسيد گرچه هزار سال نيز زمان ببرد. كسی توان جلوگيری از آن را ندارد تا بدان كس كه گوينده‌اش اراده كرده است برسد. «چون گفتنی باشد و همه عالم از ريش من در آويزد كه مگو، بگويم. و هر آينه اگرچه بعد هزار سال باشد، اين سخن بدان كس برسد كه من خواسته باشم.»

***********

فرمود که جانوران صحرائی از هر علفی و گیاهی که می‌چرند همرنگ آن گیاه می‌شوند.
بعضی کبود و بعضی سیاه و بعضی زرد همچنان حق را بندگان شایسته هستند که دائماً در صحرای و اَرْضُ اللهِ واسعةٌ چرا می‌کنند و از آن چشمه‌ها می‌نوشند که دل را چشم‌ها می‌بخشد و از غذای نور چنان پر شده‌اند که به کلی نور حق گشته‌اند چنانکه فرمود:

هر که کاه و جو خورد قربان شود                               هر که نورِ حق خورد قرآن شود

گر خوری یک بار از آن مأکول نور                                  خاک ریزی بر سر نان تنور

مناقب‌العارفین

***********

همه می‌گویند که در کعبه درآییم.
و بعضی می‌گویند که اِن‌شاءَالله درآییم.
اینها که استثنا می‌کنند، عاشقانند.
زیرا که عاشق خود را بَر کار و مُختار نبیند!
بَر کار معشوق را داند.
پس می‌گوید که:
اگر معشوق خواهد، درآییم!

فیه ما فیه