حکایات و لطایف
داستان زاهد و عارف: زاهدى، فاسقى را دید که به گناهى عظیم افتاده بود، زاهد نفرینش کرد که خدایا،
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
داستان زاهد و عارف: زاهدى، فاسقى را دید که به گناهى عظیم افتاده بود، زاهد نفرینش کرد که خدایا،
نقل است که شیخالرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه
از تیمور لنگ سؤال میکنند که: چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی
داستان زاهد و عارف: زاهدى، فاسقى را دید که به گناهى عظیم افتاده بود، زاهد نفرینش کرد که خدایا،
نقل است که شیخالرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه
از تیمور لنگ سؤال میکنند که: چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی