مجلس صبح شنبه ۱۷-۰۳-۹۳ (معنی طول عمر و مراحل زندگی – نشو خوبی و از بین رفتن بدی -خانم‌ها)

008

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

خداوند قانونی که گذاشته برای همه قابل اطاعت است. قرآن می‌فرماید: وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا (فصلت/12) آسمان‌ها و زمین‌ها را که آفریدیم، بر هر آسمانی قوانینش را به آن وحی کردیم. یعنی قوانینی نیست که بروند یاد بگیرند همین‌که خلقشان کرده با این قانون است. قوانینی که همه‌ی جانداران هم دارند، همه‌ی جاندارن یک مراحلی در زندگی‌شان دارند؛ تولد، نوزادی و شیرخوارگی (حیواناتی که اهل شیر خوردن هستند) مثلا پرندگان شیر نمی‌خورند ولی باید رسیدگی‌شان کنند. به همه‌ی اینها قواعدشان را وحی کردیم.

مادرهایی دیده شده در حیوانات که در حفاظتِ از جان فرزندانشان، از جان خودشان می‌گذرند. اگر آن حیوان زبان و منطقی داشت از او می‌پرسیدیم چرا این کار را کردی؟ جوابی ندارد. برای اینکه این را یاد نگرفته بود که بگوید از فلان‌کس یاد گرفتم یا کلاس مامایی رفتم به من یاد دادند، نه! گیج می‌شویم سؤالی نیست که او جواب بدهد، خداوند جوابش را داده است خداوند می‌گوید من به او گفتم چنین کند.

حالا شما حساب کنید یک گنجشک، کل عمرش (نمی‌دانم چقدر است) میمون مثلا هفتاد-هشتاد سال، کلاغ دویست – سیصد سال، لاک پشت می‌گویند هزار و یا هفتصد سال عمر می‌کند. این هفتصد سال نوزاد دارد کودک دارد، جوانی دارد، پیری دارد و مرگ دارد. تقسیم‌بندی کنید مثلا پنج الی شش دوره در زندگی دارد. همین پنج یا شش دوره گنجشک هم که مثلاً دو سه سال عمر می‌کند، دارد. بنابراین اگر لاک‌پشت به این گنجشک بگوید من در ایام جوانی چنین می‌کردم، گنجشک می‌گوید جوانیی که دو سه ماه طول می‌کشد تو این همه کارها می‌کردی؟ نه! آن منطقی که این‌ها دارند برای این، دو – سه ماه حساب می‌شود برای آن یکی سی – چهل سال. در قرآن آمده است و در عرف صحبت ما هم رسم هست می‌گوییم روزی هزار سال، یعنی روزی که برای ما یک روز حساب می‌شود ولی در واقع هزار سال از عمر گذشته است. مثلا گنجشک می‌گوید دوران جوانی من پنج – شش ماه است، اگر یکی خارج از این‌ها باشد ساعت و تقویم بگذارد، اسب بگوید دوران جوانی من ده برابر کلِ عمر این گنجشک است. پس اینکه می‌گویند روزی هزار سال، یعنی همه‌ی این مراحل برای ما اینقدر است، در کل عالم طبیعت این‌ها عمر حساب نمی‌شود. آخر کل عالم طبیعت هم فرض کنید، بخواهد همین حرف را بزند، (طبیعت) می‌گوید در دوران جوانی دایناسورها را بوجود آوردم (استغفرالله فرض می‌کنیم طبیعت به وجود آورده است) در اول ایام جوانی دایناسورها را فروده آورده ولی یک خرده گذشت دیدم نه، این‌ها بد چیزهایی هستند آنها را از بین بردم. می‌گوید یک روز در ایام جوانی این کار را کردم، آخرِ روز هم آنها را از بین بردم. حالا تاریخ زیست‌شناسی را نگاه کنید می‌گوید ده میلیون سال پیش دایناسورها بوجود آمدند بعد در یک میلیون سال پیش از بین رفتند. یعنی جمعاً نُه میلیون سال دانیاسورها وجود داشتند. نُه میلیون سال برای آن طبیعت یک نصف روز است. پس این هیچ عجب نیست و از فهم ما دور است، که ما می‌گوییم روزی هزار سال. بله یک روزی که برای آن خالق یک روز حساب می‌شود و برای ما بشرها یک میلیون سال. ولی خداوند می‌گوید یک روز بشر را بوجود آوردم فردایش نسل بشر را از روی زمین برداشتم. فردایش یعنی بشر یک روز حق حیات داشت و حال آن‌که حسابی که ما می‌کنیم در تقویم ها و ساعت‌های ما این رقم مثلاً دو میلیون سال بوده است.

از اینجا این مسئله را می‌شود استنباط کرد چه طوری هست که یک خوبی را ده خوبی پاداش می‌دهد، ولی یک بدی را یک بدی بیشتر نمی‌دهد. برای این‌که آن خوبی ادامه پیدا می‌کند به اندازه‌ی ده برابر عمر ما ادامه پیدا می‌کند، مثل اینکه تا ده برابر عمرمان این کار خوب را کرده‌ایم ولی کار بد چون، هم خودمان فراموش می‌کنیم و هم دیگران، برای او یک روز حساب شده است ولی برای ما ده روز حساب شده است. این منطقی که ما داریم می‌گوییم: ساعت، روز و … برای خودِ ما بشر است، برای دیگر جانداران و اصل خلقت این‌ها معتبر نیست مگر کسی که (از خارج) غیر از ما تقویم داشته باشد، می‌تواند یک روز، دو روز و … بگوید. این را بدانیم که هیچ چیزی فراموش نمی‌شود خوبی مثل اینکه نشت می‌کند، ده برابر می‌شود بدی نه! بدی زود از بین می‌رود. ان‌شاءالله.

Tags