مجلس صبح پنجشنبه ۴-۳-۹۱ (دجال-سعد و نحس-آقایان)

پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه

 

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

سؤالات خیلی می رسد منتهی من وقت و مجال و نفس اینکه بتوانم پاسخ بدهم را ندارم،این است که جواب به تأخیر می افتد. یک تعداد کمی سؤال هم است که من استطاعت جوابش را ندارم یا خداوند عقل و هوشش را به من نداده یا در صلاحیت من نیست. خُب خیلی از مسائل شرعی را از من بپرسید اگر بدانم خصوصی و محرمانه در مجلس می گویم، برای اینکه دخالت در کار شرع نباشد. یک سؤال راجع به دجال رسیده است، البته این سؤالات خوب است ولی خُب مثلاً دجال چه هست؟! خُب من بدانم یا ندانم به ایمان من فرقی نمی کند، برای اینکه دجال آنطوری که ظاهرش است، که به یک خر دجال مشهور است. خری را جلو می اندازد این خر به جای دفع معمولی، پول دفع می کند که مردم دورش جمع می شوند. این خُب یک چیز ساده ای است پس چرا با یک عبارتی قرآن گفتند، گفتند حتماً هر چه دادند در مورد آن فکر کنید، برای این است که ما تفکر کنیم همه جا در قرآن می گوید « …لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ…» آن دجال که به این توصیف فرمودند، همان قدری که در قرآن هست، بیشترش خیلی مشکل است. در قرآن ذکر شده است.
اما خداوند مواردی را که بشرها را گول می زند هشدار داده است، به عنوان اینکه مواظب باشید ذکر کرده است. شیطان را به این چشم ندیدیم و قابل دیدن به چشم ما نیست، یکی دیگر دجال است که آن را هم نمی بینیم ولی به این عبارتی که نوشته شده است، روز آخر دیده خواهد شد. کار دجال گمراه کردن و حرف های نادرست زدن است. چه کسی گولش می زند؟! خرش، خر دجال! هنرش این است که غذایی که خورده همان علفی که ما می خوریم(کاهو که ما می خوریم به او هم بدهیم می خورد) الاغ هم همان را می خورد. علفی و گیاهی را که برای ما انسانها خیلی لذیذ است که می خوریم، چشم و گوش و معنویت می شود. او که می خورد برایش پول می شود. خُب پس یکی از علائم دجال این است که پول سازی و پول در آوردن را بر رحمت خدا ترجیح می دهد. اشکال ندارد پول داشته باشد. همان دجال هم که خرش اینطوری است اگر پول نداشته باشد خُب دست میکند از اینها بر می دارد. ولی این هنر به این شکل نباید باشد که دنیا را بر دین ترجیح بدهد. این هنرِ خودِ خرِ دجال است، هنر خودِ دجال چه هست؟! این است که از انحرافِ این الاغ برای جلب مردم استفاده می کند. خر را جلو می اندازد بعد مردم را با پول جمع می کند، پس یک هنر دیگر او این است که دیگران را گمراه می کند، نه تنها دجال خودش از طبیعت منحرف است برای اینکه آنچه خورده تبدیل به پول می کند نه تبدیل به چیز دیگری، دیگران را هم گمراه می کند، دیگران را هم از اینکه کارهای جدی خودشان را انجام دهند باز می دارد. همینطور دنبال خودش می برد بدون اینکه هیچ سودی برای مردمی که دنبال او می روند داشته باشد، این علامت دجال است.
ما اگر در جامعه بشری نگاه کنیم، الان چندین هزار سال است که شناخته شده که بشر خودش آثاری دیده است، بعد هم خیلی قبل تر در این جامعه هنوز معلوم نیست تا چه زمانی باشد، اگر مثل دایناسورها که خدا منقرضشان کرد بخواهد، خدایی نکرده نسل انسانها را منقرض کند. اولاً نگاه کنید ببینید همچین چیزی می شود، حالا که می بینید فلان شخص شما را گول می زند به جای اینکه شما سوارش بشوید و الاغ را سوار بشوید، آن الاغ بر شما سوار و مسلط است. بعد می فرماید پس بعید نیست (یعنی به طور کلی) این شخصی که به این شکل می بینید یک روزگاری مجسم بشود.
به قول یکی از روانکاوان و روانشناسان اساساً می گوید آنچه که به ذهن آدم می رسد حتی خیالات و توهمات یک نحوه واقعیتی دارد که به ذهن او می رسد. رفتنِ به کره ماه اول خیال بوده و الان عملی است همینطور رفتن به زیر دریا و امثال اینها. بنابراین در همه این داستان ها نظرهایی که خداوند زده است، البته همان طریقی که فرموده است یک روزگاری عملی خواهد شد، ولی روزگاری است که معلوم نیست ما باشیم، برای اینکه بدانید آن روزگار چه هست به روزگار خودتان نگاه کنید و پیدا کنید و مبادا دنبال خر دجال بیافتید. این در مورد داستان دجال بود.
خیلی متداول هست که می گویند فلان واقعه یا فلان جا یا فلان منزل نحس است، البته یک رسمی است، لازم نیست آدم به عرف و رسوم معتقد باشد برای اینکه همه دارند. فرض کنید غذا می پزند یک چیزی که همه می پسندند شما نمی پسندید، چندان علاقه ندارید ولی خُب وقتی درست شد شما هم از آن می خورید. دیگر اعتقاد ندارید که این بد است. ولی خیلی از رسوم هم به همین شکل است، از جمله رسم نحس و مبارک. البته تا حدی اینها صحت دارد جهتش این است که یک قاعده و اصلی در روانشناسی ما از قدیم داریم، ابو علی سینا می گفته است، منتهی ابوعلی سینا “علمٌ النفس” می گفت اینها حالا می گویند روانشناسی. روانشناسی را هم می گویند مال غربی هاست، “علمٌ النفس” مال شما است. اصلا قاعده ی در نظر گرفتن صورت پیر هم روی همین قاعده است، برای اینکه الزام به ظهورِ صورت یا تحمیلِ به اینکه باید صورت مرشد را در نظر بگیرید غلط و شرک است، آقایان راست می گویند. حالا به حرف های مخالفین گوش بدهیم آنچه راست می گویند قبول کنیم، حرف های دیگر هم راست هایش را جدا کنیم، همانطور که مولوی می گوید:

مــــــــــا ز قرآن مغز را برداشتیم         پوست آن را بهر خران بگذاشتیم

ما هم بگردیم حرفهای راستی را که می گویند،بیرون بیاوریم. وقتی که ما مثلاً یک یادگاری داریم خیلی عزیز است، مثلاً من یک انگشتری دارم برام خیلی عزیز است، شما یک عکسی دارید خیلی عزیز است،چرا؟! چون این انگشتر (قبل از من هم در دنیا که وجود داشته است) به دست کسی بوده که من به او خیلی علاقه مند هستم. هر وقت این را می بینم یاد او می افتم. این است که می گوییم این انگشتر برای من مبارک و تبرک است و بالعکس هم نحس، یک رفیقی داریم مثلاً هر وقت با او بیرون رفتیم، پایمان افتاده در چاله ای ناراحت شدیم دیگر با او نمی رویم چرا؟! او تقصیری ندارد، تقصیر خودِ من بوده که پایم در چاله افتاد. ولی همراه او بودن این ناراحتیِ در ذهن من به او هم سرایت می کند، می گوییم نحس است. در این حد، نحس و سعد درست است؟! بله! یک قاعده روانشناسی است، ولی این قاعده به این سهولت نیست، اگر اینطور باشد مثلاً شما هر چi از پدرتان به شما به ارث رسیده همه آن را باید نگه دارید، آن اسکناس ها را هم نگه دارید نه! بعضی چیز ها که دلبستگیِ آن قاعده قوی تر است در آنها این اثر را دارد.
بنابراین این کفران نعمت است که کسی دیگری را بی خودی بگوید شوم است، برای اینکه همه ی بندگان خدا و همه وقایعی که صادر میشود و از جانب خدا است، در نظر خدا محترم است. هر وقت هم این خدشه در دلتان آمد، دو سوره “فلق” و “ناس” را بخوانید، یعنی توسل به منشأ همه امور کنید، یعنی هم خیر از و هم آنچه ما شّر تصور می کنیم از اوست، به او توسل می کنیم. این است که به این صورت می شود به خیر و شّر یا سعد و نحس توجه کرد.

Tags