مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوبعلیشاه» مجلس صبح چهارشنبه خانم‌ها ۹۵/۹/۳ (روش تکاملی خداوند در آموختن علم به بشر)

Dr Nour Ali Tabandeh MajzoubAlishah 40

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا گفته است که یعنی «آیات قرآن است که گفتار خداست» گفته است که همه چیز را یادتان می‌دهم؛ یک مقدار از [مسائل] را خدا یاد ما داده است، یک مقدار هم غریزه‌ها و فطرت‌ها است. بچه که به دنیا می‌آید، خودش خودبه‌خود شیر می‌خورد، اصلاً نمی‌داند مکیدن یعنی چه! غذایی نخورده. این یک مقدار اطلاعاتی است که بعداً خدا به او به تدریج می‌دهد. و این بعداً البته نه اینکه مثلاً می‌گوید حالا به دنیا آمدی، فردا به تو می‌دهم. نه! این همین جور باید بزرگ شوی این گردش روزگار را بگذرانی، نسلی بعد از نسلی بیاید تا در موقع [مناسب] یک چیزهایی را در هر موقعی، یک چیزهای خاصی به تو داده می‌شود. مِن‌جمله همین ضبط‌ صوت که خوب امروز این ضبط صوت‌ها – این چیزهایی که همه دارند، بچه‌ها دارند و با آن بازی می‌کنند – ولی من نمی‌دانم چیست! نگاه می‌کنم اول حدس می‌زنم ولی می‌پرسم این چیست؟ در همین «روش تکامل» که خداوند جزء قوانین فطری و طبیعی قرار داده، باید ما هم جاهایی که در اختیار ماست و ما «خلیفة الله» هستیم یعنی «جاعلٌ فی الارض خلیفه» بعد از اینکه این حرف را گفت، فرمود: این خلیفهٔ من است. ما به تدریج می‌دانیم و «این به تدریج دانستن» دو اثر ممکن است داشته باشد؛ اثر متضاد! در بعضی‌ها بر خشکی ایمان و بی‌ایمانی کمک کند، یعنی نه اینکه حالا خیلی این‌ها [زیاد] می‌شود قدیم کمتر بود ولی حالا خوب بگویند ببینیم همهٔ این‌ها را، خوب شما می‌گویید: خدا آگاه‌تر است خوب ما هم آگاهیم ما هم همین چیز‌ها را داریم نه! باید این نتیجه را گرفت که «خداوند کم کم هر دفعه یک خاصیتی از اقتدارات خودش را به ما نشان می‌دهد» ما از این جهت باید فکر کنیم. آن خداوندی که می‌گوید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره» همه چیز را می‌بیند و همه چیز را نگه می‌دارد. چطور است؟ که یک عملی را که در اینجا هست نگه می‌دارد و یک عملی هم که از یک فرد، در دور‌ترین نقطهٔ دنیا ایجاد شده نگه می‌دارد و یا اَعمالی که به خصوص، این اَعمالی که پدران ما – از صد سال پیش -لااقل یاد ما است را می‌بینیم! خوب همین ضبط صوت‌ها، همین نوارهایی که برمی‌داریم حالا نوار‌ها خوب کهنه می‌شود که تشکیلاتی را فراهم کردند تا فیلم‌های ساییده شده را روشن می‌کند. همهٔ این قدرت‌ها، مجموع این قدرت‌ها را خداوند به ما یاد داده و آورده است. از اینکه می‌گویند [نیوتن] خوابیده بود، دید که سیبی افتاد و قانون جاذبه را درک کرد و قانون آن را نوشت، آن قانون خوب از اول خلقت بوده، از اول خلقت هم قاعدهٔ جاذبه‌اش سنگین [در همه چیز] حکومت داشته و خداوند نگه داشته، هر کدام را در موقع خودش گفته است. این‌ها حالا می‌گویند: خدا چیزی را نگه نداشته! ما خودمان کرده‌ایم. آخر خود ما این قدرت را از کجا پیدا کرده‌ایم؟ این شعر می‌گوید:

تو آنی کزان یک مگس رنجه‌ای                               که امروز سالار و سرپنجه‌ای

دیروز نه همین دیروز! که دیروز یعنی (گذر ایام) زمان انجام شده و گذشته. کارهایی که ما کرده‌ایم، ضبط شده. الان اگر بخواهیم بدانیم، خوب بتونیم این را جذب کنیم منتهی ما اگر بخواهیم این را بدانیم باید یک دستگاه این قدری فراهم کنیم. اگر بخواهیم چیز دیگری را بدانیم خوب یک دستگاه دیگری! مجموعهٔ این چیزهایی که خداوند ارائه داده است و ما را به سمت آن‌ها کشانده، به مجموعهٔ این‌ها خروار‌ها وزن داده تا این‌ها انجام نشود، این گوشت انجام نمی‌شود. ما باید از تمام جهان عبرت بگیریم؛ از جهان که از اَعمال خودمان! از اعمال خود ما، آنچه از همین پس‌پریروز کرده‌ایم تا به امروز. از این‌ها نتیجه بگیریم و آثاری که خود ما در گردش طبیعت دیدیم، این‌ها را باید بدانیم. امروز ما مثلاً قاعدهٔ یک چیزی است، ما هم خجالت می‌کشیم که آن قاعده عملی شود یا خجالت بکشیم که آن روباز بشود، پس وای بر آن روزی که همهٔ این‌ها روباز خواهد بود! یعنی همه روشن خواهند دید، دیگر چیزی مخفی نخواهد بود. وای از آن روز! این را هم خود ما باید فکر کنیم. به ما گفتند: فکر کنید! نگفتند چه فکر کنید. فکر کنید، دیگر خودتان ببینید به چه!