طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش پنجم)

دکتر محمدعلی سلطانی

mohamad21 ali soltaniدر متن چهل‌تن که یکی از پرده‌های شب معراج حضرت ختمی‌مرتبت محمد مصطفی(ص) در معراج‌نامه‌های طریقتی است، درباره‌ی چهل‌تن آمده است: [حضرت پیامبر اکرم (ص) از چهل‌تن می‌پرسند:] «… بزرگتان کیست و کوچکتان [چه کسی است؟]» چهل‌تن [جواب می‌دهند]: «بزرگ ما کوچک ماست و کوچک ما بزرگ ما. ما چهل نفر یک تنیم و هر یک، چهل نفر[یم]». محمد(ص) پرسید: «پس آن یک نفرتان کجاست؟ یکی از شما کم است.» چهل‌تن [گفتند]: «آن یک سلمان است، به خارج از شهر رفته، به پارس؛ اما برای چه پرسیدی؟ سلمان هم اینجاست، او را در میان ما محسوب کن.» حضرت از چهل‌تن خواست که این موضوع را به او اثبات کنند. در این هنگام حضرت علی(ع) دست مبارکش را دراز کرد و به یکی از چهل‌تن دستور داد که به بازویش [تیغ] بزند. یکی از چهل‌تن به دستور علی(ع) به دست او [تیغ] زد. وقتی خون از بازوی علی(ع) جاری شد، همزمان بازوی هر چهل‌تن به خون آغشته شد، قطره‌ای خون از پنجره به داخل چکید؛ آن قطره، خون سلمان بود که در فارس آگاه شده بود. سپس یکی از چهل نفر بازوی علی را بست. آنگاه خونریزی دست هر چهل‌ نفر متوقف شد و…» [۲۴]

تفسیر این افسانه و اسطوره را باید در عمق آمیختن تاریخ ایران و اسلام به‌ویژه خاندان نبوت (محمد(ص)، علی(ع)، سلمان(ره)) جستجو کرد. سپس ماجرای «یک مویز و چهل قلندر» مطرح می‌شود که دیگر از امثال سائره شده است.

باری، سررشته‌ی تمامی خودزنی و زخم‌کاری‌هایی که در تکایای مریدان طرایق شیعی و سنی انجام می‌گیرد، از اینجا آغاز می‌شود و فلسفه‌اش، ۱= ۴۰ و ۴۰ = ۱ است که به‌طور تصاعدی تمامی علویان و حسینیان جهان را ـ از هر دین و آیین و ملت و مذهبی ـ در بر می‌گیرد. یکی از نکات قابل توجه و بسیار مهم طریقت صفویه که بدان نپرداخته‌ایم، این است که به‌طور کلی زبان و ادبیات مغلق و پیچ در پیچ تصوف ماقبل را به ماجراهای عمومی و زبان و ادبیات مردمی ساده و روان، اما رازآلود و ریشه‌دار تبدیل کرد تا در عصر و ارضی که اکثریت مردم از نعمت خواندن و نوشتن بی‌بهره و بیش از هفتاد درصد روستانشین بودند، همانند صحنه‌های دیداری به خاطر بسپارند و از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند و جالب اینکه در سازماندهی تبلیغی و آگاهی‌رسانی خود چنان زیرکانه و دقیق عمل کردند و درخت‌هایی ریشه‌دار و تنومند از باور خودخواسته در چارچوب دولت ملت به وجود آورده‌اند[۲۵] که نه تنها از باد و باران نیابد گزند، بلکه تا قیام قیامت نمود و ثمره‌اش بدون نام و نشان همچنان برقرار خواهد بود. «چهل چراغ» و «جام چهل کلید» که بالغ بر پانصد سال است مورد تقدس و تبرک ماست و هنرمندان ایرانی شاهکارهای هنری از این دو نماد آفریده‌اند و هنوز هم در جامعه رواج دارند، نشان و نماد «چهل‌تن» صفوی هستند.

بدین ترتیب مراسم تیغ‌زنی (چهل‌تن) نیز بخشی از آداب مریدان طریقت صفویه گردید. البته چنان که یادآور شدیم، نظرات متفاوتی درباره‌ی منشأ قمه‌زنی و تیغ‌زنی ابراز شده است؛ اما چون متون آداب صفویه را ندیده‌اند و با طریقت صفویه آشنا نبوده‌اند، به بیراهه رفته و از سرِ حدس و گمان و تشابهات، اظهارنظر کرده‌اند؛ از جمله شادروان دکتر شریعتی و دیگران. اما در اینجا ریشه و منشأ حرکت و واقعیت امر برای نخستین بار بیان گردید.

گستره‌ی طریقت صفوی جغرافیای طریقت صفویه و سایر طرایق همسو ـ از شیعه و سنی ـ ابتدا آذربایجان (به مرکزیت اردبیل) بود و سپس کردستان و غرب ایران (به مرکزیت کرمانشاه)، و از این نواحی به سایر نقاط عراق، آناتولی و حتی هند رفته است؛ زیرا حتی در طریقه‌ی قلندریه که امروز مرکزش در پاکستان است و یکی از دو طرایق مؤتلف با طریقت صفویه است، با تمام شکنجه‌های جسمانی که در سلوک و سرکوبی نفس و غرایز دارند، مراسم قمه‌زنی مرسوم نیست. [۲۶]

دکتر یعقوب آژند با اینکه متون طریقت صفویه را در اختیار نداشته و به همین سبب منشأ مراسم قمه‌زنی را نمی‌دانسته، اما حدسی صائب زده است. وی پس از بررسی و ارائه‌ی گزارش برادران شرلی که سندی درباره‌ی تقدس و سیر و سلوک و دیده‌داری قمه‌زنان عصر صفویه و مُهر تأییدی بر نوشتار حاضر است دال بر اینکه قمه‌زنی امری منحصر به مریدان سالک و راهروان اهل طریق است که در طرایق اسلامی (اعم از شیعه و سنی) راه سپرده‌اند و امری عمومی و همگانی نیست؛ اما متأسفانه به سبب عدم شناخت و ناآگاهی‌ها، قمه‌زنی پس از انقراض صفویه نیز تا امروز برجا مانده است و عده‌ای بدون هیچ پیوند و پیوستگی و تسلیم و تعلیمی، به آن پرداخته و می‌پردازند و باز باید تکرار کرد که این کار به هیچ‌وجه مقبول پیران آگاه و عالم طریقت و مراجع اعلم شریعت نبوده و نیست.

سخن برادران شرلی، حدس صائب دکتر آژند و گزارش الئارئوس از تقلید مراسم آسمانی چهل‌تن در سرزمین اردبیل بدین قرار است: «برادران شرلی که روزگار شاه عباس اول وارد ایران می‌شوند، به افرادی اشاره می‌کنند که «برهنه راه می‌روند و حتی پیراهنی ندارند و فقط لباسی از نمد آبی‌رنگ می‌پوشند و هر سال در روز قتل مرتضی علی با کارد خود را مجروح می‌کنند و طوری عذاب‌های سخت به خود می‌دهند که گاهی می‌میرند» (شرلی، ۱۳۵۷، ص۸۹).

برادران شرلی این اطلاعات را در مورد افراد مقدس می‌دهند که مردم به آن‌ها اعتماد زیادی دارند و وقتی می‌خواهند سفری بروند، از آن‌ها استفاده می‌کنند و آن‌ها خبر می‌دهند که در سفر چه پیش خواهد آمد[۲۷] (ه‌مان، همانجا). سرکردگان آن‌ها لباس سفید بر تن می‌کنند و هر روز جمعه با کمال خضوع نماز می‌گزارند و موعظه می‌کنند. [دکتر آژند در ادامه با بیان نتیجه‌ی برداشت خود می‌گوید:] از اطلاعات برادران شرلی پیداست که این افراد در زمره قمه‌زنان بوده‌اند و گروه خاصی را تشکیل می‌داده‌اند که شاید جزو صوفیان صفوی محسوب می‌شده‌اند.

اولئاریوس نخستین سیاحی است که گزارشی مبسوط از قمه‌زنی می‌دهد. او می‌نویسد: در اردبیل، پس از طلوع آفتاب روز عاشورا، شماری از مردمان جلوی مزار شیخ‌صفی گرد می‌آیند و به تیغ‌زنی می‌پردازند؛ بدین معنی که عده‌ای با چاقو بازوهای خود را خراش می‌دهند و مجروح می‌کنند و جمعی هم رگهای خود را می‌زنند تا از آن‌ها خون جاری شود؛ طوری که تا حوالی ظهر، زمین این میدان را خون فرا می‌گیرد. عده‌ای از پسران و نوجوانان هم که بازوهای خود را خراش داده و مجروح کرده بودند، با مشت روی جراحات می‌کوبیدند و تمامی سر و صورت و دست خود را خونین و مالین می‌کردند. ایرانیان این کار را به یادبود شهادت حسین(ع) و یارانش می‌کنند و معتقدند با خونی که از آن‌ها جاری می‌شود، گناهانشان شسته می‌شود و کسانی که در روز عاشورا و روز شهادت امام علی و عید قربان بمیرند، آمرزیده خواهند شد (الئاریوس، ۱۳۶۹، ۲/۴۹۱؛ ۱۳۶۳، ص۱۱۸). [۲۸] این مراسم عیناً بازسازی مجلس «چهل‌تنان گنبد خضر» است که در کتاب بویوروق آمده است. ‏

حمل شمایل

درباره‌ی شمایل باید گفت که از دیرگاه مسیحیان پارسا و دل‌آگاه که ستم‌های امویان و عباسیان را به چشم خویش دیدند و آنچه را بر خاندان پیامبر اسلام (ص) رفت، در بارگاه یزید و صحرای کربلا و مسیر عراق به شام شاهد بودند و نیز از علم و عدل و ایمان و دیگر صفات علی‌(ع) واقف بودند، پیش از آنکه نام و یادی از صفویان باشد، شمایل آن حضرت را همسان با شمایل عیسی مسیح(ع) در کلیسا و دیر نهاده بودند. ابن بطوطه (۷۰۳ـ۷۷۹ق) در سفرنامه‌ی خود آورده است: «[در سرزمین کرش: کرچ] چون کشتی نزدیک ساحل شد، من به کشتیبان گفتم: همین جا می‌خواهم پیاده شوم. او قبول کرد. پیاده شدم. کلیسایی در نظرم آمد و به سویش رفتم. راهبی دیدم، در یکی از دیوارهای کلیسا نقش مرد عربی بود که عمامه‌ای بر سر و شمشیری به کمر و نیزه‌ای بر دست داشت و پیش او چراغی افروخته بود. از راهب پرسیدم این نقش چیست؟ گفت تصویر علی پیغمبر است. من تعجب کردم. آن شب را در کلیسا به سر بردیم و…» [۲۹]

ادامه دارد…

۲۴ـ فؤاد بوزکورت، فرمایشات (بویوروق) رساله آیینی قزلباشان صفوی (شبک)، ترجمه مریم سلطانی، نشر س‌ها، ۱۳۹۳، ص۲۸.

۲۵ـ امید که فرصت سلسله نوشتاری در ساختار تعلیمات و تبلیغات زیربنایی طریقت صفویه برای آگاهی پژوهندگان و خواستاران به‌ویژه آیندگان و دانشگاهیان کشور میسر گردد.

۲۶ـ از افادات دوست دانشمندم دکتر حسنعلی‌خان از پژوهندگان نام‌آشنا و پرتلاش حوزه‌ی قلندریه در هند و پاکستان.

۲۷ـ همانند «کوچک‌ها» در آیین کُردهای ایزدی، (رک. محمدعلی سلطانی، کُردهای ایزدی مهرپرستان ایرانی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴، ص۸۷.)

۲۸ـ یعقوب آژند، ه‌مان، ص۶۴.

۲۹ـ سفرنامه ابن‌بطوطه، ترجمه محمدعلی موحد، ج اول، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۱، ص۳۵۹.

منبع: روزنامه اطلاعات