جایگاه تصوّف و عرفان اسلامى در حفظ و اشاعهٔ فرهنگ ایرانى ـ اسلامى

pazoki1

با یک نگاه اجمالى مى‌‏توان دریافت که هویّت فرهنگى ایران، اکنون مرکّب از دو رکن اصلى اسلامى و ایرانى است و با اندکى تأمّل و تحقیق مى‏‌توان دید که رکن ایرانى نیز، به‏‌ نحوى معنوى در رکن اسلامى، با دو صورت اصلى تشیّع و تصوّف استمرار یافته است. [۲] فهم ارتباط این سه رکن، یعنى: ایران باستان، تصوّف و تشیّع ـ که به‏ طریقى جداناپذیر درهم تنیده‌‏اند ـ فهم وضعیّت فعلى ایران اسلامى یا اسلام ایرانى را روشن مى‏‌کند.

اکنون مدّت‌زمانى است که سخن از «اسلام ایرانى» گفته شده است. [۳[ منظور از اسلام ایرانى فهم ایرانیان از اسلام است که به‏ صورت ایران فرهنگى در کشورهایى که اکنون به ‏لحاظ سیاسى جزو ایران نیستند، ظاهر شده است. در واقع ایرانیان با سابقه‌ی معنوى خویش، حقیقت معنوى اسلام را پذیرا شدند و مغلوب آن گردیدند. ایرانیان مغلوبِ اعراب نشدند، مغلوب اسلامى شدند که حاصلش اسلام ایرانى است. البتّه این بدان معنا نیست که ایرانیان این اسلام را جعل کردند، بلکه آنان پرده از رخسار این شأن معنوى اسلام برداشتند. اسلام ایرانى در ظرف معنوى تصوّف و تشیّع رشد کرد. اینکه حضرت على(ع) رمز معنوى این اسلام است درخور توجّه و تأمّل است و شاید مهم‏‌ترین عاملى که ارتباط باطنى این دو، یعنى تصوّف و تشیّع را نشان مى‏‌دهد، همین حقیقت معنوى است که با عنوان «ولایت»، در تصوّف و عرفان اسلامى از آن یاد شده است. اینکه مخالفان تصوّف در میان اهل سنّت، آن را ساخته‌ی تشیّع و ایرانیان مى‌‏دانند و اینکه مستشرقان هر دو، یعنى تصوّف و تشیّع، را ساخته‌ی ایرانیان مى‏‌دانند و دلایل مشابهى را در ردّ منشأ اسلامى داشتن این دو مى‏‌آورند، مؤیّد همین نکته‌ی عمیق است. ما باید مقدّم بر هر چیز، تصوّف و عرفان و ارتباط آن با تشیّع را بشناسیم تا بتوانیم به جایگاه آن در حفظ و اشاعه‌ی فرهنگ ایرانى ـ اسلامى پى ببریم. در این ‏باره تا آنجا که مرتبط با مقتضیّات زمان و شرایط کنونى ایران در جهان است به ذکر نکاتى فهرست‌‏وار مى‏‌پردازم:

۱ ـ تصوّف، یک مکتب سیاسى نیست و اصالتاً جنبه‌ی دینى و فرهنگى دارد. غفلت از این امر و خلط میان این دو ــ یعنى مسأله‌‏اى فرهنگى را صرفاً از بُعد سیاسى دیدن، با توجّه به اینکه مسائل فرهنگى را باید ماهیّتاً ابتدا در حوزه‌ی فرهنگ دید و سنجید و فهمید ــ منجر به عدم تشخیص درست مسائل مى‌‏شود و چه‏ بسا منتهى به قضاوت‏‌هایى شود که مخلّ مصالح ملّى، اعمّ از فرهنگى و سیاسى است. بالعکس بهره‌‏بردارى از اعتقادات و احساسات دینى مردم در جهت اغراض سیاسى، بسیار خطرناک است و در درازمدّت حتّى نتیجه‌ی معکوس مى‏‌دهد. چه‏ بسا دانستنى‏‌ها و اطّلاعاتى که به‏ چشم مسئولین سیاسى و به تفسیر آنان درست و موجّه باشد ولى به چشم اهل فرهنگ ــ و نظر به‏ دلیل لطافت و عمقى که آن مطالب دارند ــ تفسیر آن مسئولان، کاملاً یک‏جانبه و ناقص و لذا نادرست و مبتلا به سوءتفاهم باشد. براى مثال، از منظر مسئولان سیاسى، یک اجتماع صوفیانه و عرفانى ممکن است به‏ عنوان یک حزب سیاسى با اهداف سیاسى تلقّى شود درحالى‏‌که از منظر فرهنگى چنین اجتماع دینى و فرهنگى‏‌اى ماهیتاً فاقد جنبه‌ی سیاسى مى‏‌باشد. این درست مانند تصوّرى است که بسیارى از اهل سنّت از قدیم نسبت به شیعه داشته‌‏اند و همواره آن را مانند حزبى سیاسى در جهت مخالفت با خلفا مى‌‏پنداشتند یا تصوّرى که امروزه بسیارى از مخالفان اسلام از آن دارند و خیال مى‏‌کنند کلیّه‌ی حرکات و سکنات دینى مسلمانان مضامین سیاسى دارد و در جهت اهداف سیاسى خاصّى است. از این‏ رو یک مسلمان متشرّع چه ‏بسا به انسانى ضدّ عالم متجدّد و ضدّ بعضى اهداف سیاسى حاکم بر جهان تفسیر شود.

۲ ـ تکثّر فرهنگى و قومى در ایران از قدیم‏‌الایّام وجود داشته است و نه ‏تنها مخلّ وحدت ملّى نبوده بلکه مقوّم هویّت ایرانى بوده است. ایران فرهنگى، سرزمین ادیان مختلف همچون: زرتشتیان، یهودیـان، مسیحیـان و بودائیان و… بـوده است. [۴] پس از اسلام نیز به‏ مصداق آیه شریفه: و جعلناکم شعوبا و قبائلَ لِتَعارفوا، [۵] اقوام کُرد و لُر و عرب و ترک و… با اختلافات فرهنگى در کنار یکدیگر در ذیل عنوان ایران فرهنگى زندگى کرده‏‌اند و ملاک تفوّق یکى بر دیگرى، دنباله‌ی آیه‌ی قبل ــ إنّ اکرمکم عنداللّه‏ اتقاکم ــ یعنى تقوى بوده است. احترام به این اقوام و مذاهب مختلف، و آن‌ها را جزئى از ایران بزرگ فرهنگى دانستن، باعث مى‌‏شود که آن‌ها نیز تصوّر «غیر بودن» را نسبت به خود نکنند. اصولاً «غیر دانستن» و «غیر کردنِ» اقوام و مذاهب لطمه‌‏اى است که به ‏آسانى جبران نمى‌‏شود. ظرف چینى‌‏اى که شکسته شد حتّى اگر تکّه‏‌هاى پراکنده‏‌اش پیدا شود و با چسب قوى دوباره به هم چسبیده شوند نامش «ظرف چینى‌‏بندى»شده است و چه ‏بسا که به‏ زودى از هم پاشیده شود.

۳ ـ یکى از اجزاى اصلى هویّت فرهنگى اقوام اقلیّت مسلمان در ایران، صوفى‏ بودن آنهاست. به ‏نزد اکثریّت کُرد‌ها، صوفى‏ بودن ــ مثلاً در طریقه‌ی نقشبندیّه یا قادریه ــ عین مسلمان‏ بودن آنهاست. در واقع حاکمیّت‏ کاردان، مسئولیّت این وفاق ملّى را برعهده داشته‌‏اند و هرگاه از عهده‌ی آن برنیامدند، مضمحل شدند. نمونه‌ی برجسته‌ی آن حکومت صفویّه است که با جمع تصوّف و تشیّع با قدرت، آغاز به ‏کار کرد و چون از اواسط آن نتوانست جانب هر دو گروه عارفان و عالمان را نگه دارد، ناتوان شد و بالاخره با اندکى فشار خارجى از بین رفت. کوشش براى یکدست‏ کردن و تحت صورت واحده درآوردن این کثرات قومى و فرهنگى، به‏ منزله‌ی نفى هویّت معنوى و تهى ‏ساختن هر کدام و آمادگى آنان براى قبول صورت‏‌هاى نامناسب غریبه است. مثال ساده‌ی این امر بى‏‌اعتنایى به لباس‏‌هاى محلّى اقوام مختلف و تحت پوشش واحد درآوردن زنان یا مردان پس از انقلاب اسلامى در ایران بود. حاصل آن شد که با نفى هویّت قومى فرهنگى و جغرافیایى، لباس‏‌ها و پوشش اسلامى آنان تغییر کرد و اینک پوشش‏‌هاى زشت و ناپسند و خلاف عرف اسلامى و ایرانى، جاى لباس‏‌هاى اصیل قوم‏‌هاى مختلف را گرفت تا بدانجا که براى رفع این مشکل، مسئولان فرهنگى به ‏دنبال طرّاحى لباس ملّى افتاده‌‏اند؛ غافل از این‏که مظاهر فرهنگى یک قوم از عمق تفکّرشان برمى‏‌خیزد و امورى سفارشى و تنجیزى نیست.

۴ ـ تصوّف به ‏واسطه‌ی سلسله‌‏هاى صوفیه، به شهادت تاریخ، بیشترین سهم را در مسلمان‏ کردن اقوام مختلف در سراسر جهان داشته است. اکثر مسلمانان جهان در اصل به‏ واسطه‌ی تصوّف مسلمان شده‏‌اند و چون این سلسله‏‌ها غالباً یا خود ایرانى بوده یا منشأ ایرانى داشته‏‌اند، از این حیث قرب خاصّى با ایران فرهنگى و به‏ عبارت دیگر اسلام ایرانى دارند. [۶] از این ‏رو زبان و ادبیات فارسى، غالباً زبان دینى و اصطلاحات دینى آنان است. به ‏کار بردن اصطلاحاتى مثل: نماز یا دست‏‌نماز براى صلات و وضو، اکنون در میان مسلمانان کشورهاى بسیار در حوزه‌ی بالکان، مثل بلغارستان، که از طریق صوفیه مسلمان شده‏‌اند از این قبیل است. مثال دیگر آن در موضوع ادبیات فارسى، چین است. اوّلین کتب دینى مسلمانان چین آثار صوفیانه مثل مرصادالعباد شیخ نجم‏‌الدّین رازى، لمعات عراقى و لوایح جامى است که هر سه در اصل به‏ زبان فارسى است. این در حالى است که قرآن کریم به‏ طور کامل در چند دهه قبل به زبان چینى ترجمه شد و مسلمانان چین چون عمدتاً از طریق تصوّف مسلمان گردیدند، اسلامشان متّکى به ایران فرهنگى است.

۵ ـ تصوّف و عرفان، سنّتى معنوى در درون اسلام است که عمدتاً به‏ واسطه‌ی طریقه‏‌هاى تصوّف گسترش یافته است و مانند همه‌ی سنّت‏‌ها خوب و بد دارد. حقیقت تصوّف عین طریقه‏‌هاى تصوّف و تأیید همه‌ی آن‌ها نیست؛ چنان‏که تشیّع نیز عین همه‌ی فرقه‏‌هاى شیعه ــ که انحراف برخى از آن‌ها کاملاً واضح است ــ نیست. ولى چون این سنّت بسیار باارزش است مثل دیگر چیزهاى باارزش، تقلّبى آن نیز رواج دارد؛ مانند سکّه‌ی طلا که معمولاً تقلّبى آن با عیار پایین رایج مى‏‌شود. اکنون اسکناس ۵۰۰۰ تومانى را ممکن است کسانى جعل کنند ولى اسکناس ۲۰ تومانى را خیر، چون اصلش اکنون دیگر ارزش چندانى ندارد. پس به ‏صرف وجود احتمالاً انحرافات در برخى سلسله‏‌ها نمى‏‌توان حکم کلّى صادر کرد و درباره‌ی کلّ تصوّف قضاوت نمود.

۶ ـ تصوّف در اصل و مبدأ خویش، طریق سلوک عملى به‏ سوى خداوند است ــ که البتّه مبتنى بر اصولى نظرى است ــ ولى از حوالى قرن هفتم به ‏بعد، خصوصاً در آثار ابن عربى و شارحان وى، با نوعى مباحث نظرى که تصوّف نظرى است و همین مباحث به‏ صورت فلسفى در آثار ملاّصدرا درمى‌‏آید، روبه‌‏رو مى‏‌شویم و تقریباً از آن زمان به‏ بعد چنین رسم شده که نام عرفان را بر این مباحث نظرى و استدلالى در تصوّف نهاده‌‏اند؛ چنان‏که مرحوم امام خمینى در کتاب تقریرات فلسفه [۷] و مرحوم استاد مطهّرى [۸] نیز بر همین مبنا، یعنى عملى ‏بودن تصوّف و نظرى ‏بودن عرفان این دو را تعریف کرده‏‌اند. اینکه تصوّف را مطلقاً مذموم و عرفان را ممدوح بدانیم، حاصل، عدم توجّه کافى یا در بعضى موارد غرض‌‏ورزى و مخالفت با کلّ این نحوه سلوک در اسلام است. عرفان همواره در متن تصوّف بوده است.

تصوّف مانند اسلام در کشورهاى مختلف جهان، رنگ و چهره‌ی فرهنگ آن اقوام و ملّت‏‌ها را به ‏خود گرفته است. به ‏هیچ‏ وجه اسلام در ایران مانند اسلام در عربستان یا اسلام در چین یا سودان نیست. در واقع ما با طریقه‏‌هاى مختلف تصوّف در ایران و خارج از کشور سروکار داریم و آنچه آن‌ها مى‏‌شناسند همین نحوه‌ی سلوک است. علماى بزرگ شیعه مثل مرحوم امام خمینى نیز در طریقه‏‌اى از طرایق عرفانى و وارد در سلوک بوده است. اساتید ایشان، مرحوم شاه‏‌آبادى و حاج آقا جواد ملکى تبریزى، از فقهاى عارف حوزوى و در طریقه‌‏اى بوده‌‏اند که نسبتشان به ‏احتمال قوى به عارف و عالم جلیل‏‌القدر مرحوم سیّد بحرالعلوم مى‏‌رسد. ولى این سبک عرفان حوزوى فقط در ایران و آن هم پس از دوره‌ی صفویّه و خصوصاً از اوایل قاجاریه مرسوم شد و مشابه غیرایرانى ندارد. طریقه‏‌هاى موجود در سوریه، سودان، اندونزى چه نسبتى با تصوّف و عرفان حوزوى مبتنى بر آراى ابن عربى دارد؟ اطلاق لفظ عرفان به این سبک فکرى نظرى و جدا کردن آن از جنبه‌ی عملى‏‌اش یعنى تصوّف و منحصر کردن سلوک اِلى‏‌اللّه‏ به ‏صرف مباحث نظرى عرفانى، لااقل خلاف واقعیّت تاریخى و عملاً منزوى و بى‏‌رمق‏ کردن بخش عظیمى از سنّت معنوى اسلام در ایران است. اگرچه کسانى در ایران این طریقه را مى‌‏پسندند، امّا در خارج از کشور، این سبک عرفان حوزوى را فقط اسلام‏‌شناسان، یعنى کسانى‏ که دروس آکادمیک را خوانده‌‏اند، مى‏‌شناسند و نزد عامّه که تصوّف را به‏‌واسطه‌ی طریقه‏‌هاى مرسوم در کشور خودشان که متناسب با روحیّه‌ی قومى همان‏جا است مى‏‌شناسند، بیگانه است. در قضاوت درباره‌ی آن طریقه‏‌ها نیز مجدّداً نباید فراموش کنیم که خوب یا بد بودن، اصیل یا منحرف ‏بودن یک طریقه‌ی عرفانى مسأله‌‏اى است که همواره بیش از همه در میان خود صوفیه از قدیم‌‏الایّام مطرح بوده است؛ چنان‏که حافظ گوید:

نقد صوفى نه همه صافى و بى‏‌غش باشد                                       اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

۷ ـ اهل تصوّف مانند یک اقلیّت مذهبى در ایران نیستند چراکه همان‏طور که اشاره شد، تصوّف از ارکان اصلى هویّت فرهنگى ایران بوده است. نه خود پیروان تصوّف و عرفان تصوّر یک اقلیّت مذهبى از خود دارند و نه تاریخ اسلام در ایران چنین چیزى را نشان مى‏‌دهد. [۹] با این حال باید توجّه کرد که اصولاً وضعیّت اقلیّت‏‌هاى مذهبى اسلامى در ایران با دیگر کشورهاى اسلامى تفاوت دارد. مذهب شیعه در ایران تعداد اکثریّت را دارد ولى در عالم اسلام در اقلیّت است درحالى که مذهب سنّى در ایران در اقلیّت است امّا در عالم اسلام مقام اکثریّت را دارد. در مورد تصوّف نیز وضع چنین است. اکثریّت غالب مسلمانان جهان با تصوّف آشنا هستند و اجداد آن‌ها از این طریق مسلمان شده‏‌اند لذا در جهان اسلام به‏ عنوان اکثریّت محسوب مى‏‌شوند. از این‏ رو باید در رفتار با آنان در خارج از کشور دقّت کرد که برخورد با تصوّف از منظر اکثریّت مسلمانان جهان برخورد با اسلام است و این امر هم از حیث آبروى دینى براى شیعه ضرر دارد و هم از حیث ملّى، به‏ منزله‌ی رویارویى ایران با دیگر کشورهاى اسلامى است. [۱۰]

۸ ـ در شرح مطلب مذکور مى‌‏توان به‏‌عنوان مثال به برگزارى مراسم گرامیداشت هشتصدمین سال تولّد مولانا اشاره کرد. از میان همه‌ی مشاهیر مسلمان در جهان، اکثر کشورهاى جهان ــ از مسلمان و غیرمسلمان ــ یک صوفى عارف یعنى مولانا را به ‌عنوان یک شخصیّت اسلامى بین‏‌المللى پذیرفته و لذا بیش از ۶۰ تا ۷۰ سمینار ملّى یا بین‏‌المللى را در بزرگداشت وى در سراسر جهان از آسیا تا آفریقا در سال ۲۰۰۷ میلادى به‏ مناسبت هشتصدمین سال تولّدش برگزار کردند؛ بدان ‏نحو که به ‏قول برخى از نکته‌‏بینان، استقبال از وى در جهان بى‌‏سابقه بود و هیچ متفکّرى مثل مولانا این‏چنین جنبه‌ی بین‌‏المللى نیافت. اسلام، ایران و تصوّف عناصر اصلى تفکّر مولاناست که هویّت ایرانى ـ اسلامى ما ایرانیان مسلمان را تشکیل مى‏‌دهد. فقط در ایران و در قلمرو ایران فرهنگى است که مثنوى مولانا یا دیوان حافظ پس از قرآن مجید مقام دارد. تضعیف همین عنصر ایرانى فرهنگ اسلامى، در دوره‌ی پس از انقلاب در ایران مشکلاتى را به ‏وجود آورد که اکنون شاهد آن هستیم. عدم توجّه به مقام تصوّف در ایران نیز مشکلاتى را به ‏وجود خواهد آورد که به آن اشاره مى‏‌شود.

۹ ـ عمده‌ی دولت‏‌هاى عرب اگر در مخالفت با اسرائیل به‏ دلیل منافع ملّى خویش تاکنون متّحد نشده‌‏اند، در مخالفت با ایران، به‏ خصوص در شرایط فعلى جهان بسیار احتمال مى‌‏رود که متّحد شوند. یکى از راه‏‌هاى اصلى مورد استفاده‌ی آنان در این موضوع، تقبیح و تضعیف شیعه در میان مسلمانان جهان است. [۱۱] ازآنجا که تشیّع بیش از همه‏ جا در ایران رونق داشته و دارد و اغلب اهل سنّت از قدیم شیعه را رافضى به‏ معناى خارج از اسلام (heterodox) و خود را سنّى (orthodox) معرّفى کرده‌‏اند، بسیارى از اعراب از این فرصت بهره جسته، سعى مى‏‌کنند مسلمانان ایران را به‏ دلیل شیعه ‏بودن از جهانِ اسلام خارج بدانند؛ چنان‏که در تجاوز عراق به ایران، صدام‏‌حسین اعلام کرد که این جنگ، قادسیه‌ی دیگرى است، یعنى جنگى است میان اسلام و ایران. از طرف دیگر چنان‏که گفته شد اکثر مسلمانان جهان در اصل و نسب خویش از طریق سلسله‏‌هاى صوفیه مسلمان شده‏‌اند، بنابراین مخالفت با تصوّف در ایران در واقع مى‏‌تواند به‌‏عنوان دلیل دیگرى در جهت نشان‏ دادن این که ایران حقیقتاً اسلامى نیست، تفسیر شده و مورد سوءاستفاده‌ی مخالفان قرار گیرد.

۱۰ ـ مطلب مذکور خصوصاً در مورد فرقه‌ی وهابیه و سلفیه صادق است. اکنون که بسیارى از علماى سلفى و وهّابى قولاً و فعلاً درصدد امحاى تشیّع و آثار شیعى برآمده‌‏اند و باتوجّه به اینکه مناطق مرزنشین ما عمدتاً اهل سنّت و غالباً صوفى هستند، از طریق تصوّف مى‏‌توان با آن‌ها مقابله کرد. [۱۲] چرا که وهابیّت، تصوّف و تشیّع را دشمن متّحد و مشترک خود مى‏‌داند ــ و البتّه در این قول صادق است ــ و چون اکثر مسلمانان جهان، تشیّع را اقلیّتى خارج از اسلام مى‏‌دانند، از تصوّف مى‌‏توان به ‏نفع تشیّع در جلب قلوب مسلمانان به‏‌عنوان پل رابط میان تشیّع و جهان اسلام استفاده کرد و از طرف دیگر موجب تقریب شیعه و سنّى شد؛ چنان‏که در پى سخنان ضدّ شیعى شیخ یوسف قرضاوى ــ شیخ الازهر و رئیس اتّحادیه جهانى علماى مسلمان ــ صوفیان مصر طىّ برگزارى نشستى ویژه در پاسخ به اقوال قرضاوى، خواستار برکنارى او از ریاست اتّحادیه یا عذرخواهى او از شیعیان و صوفیان شدند. [۱۳] این واقعیّت را نیز نباید از خاطر دور داشت که بیش از ۹۵% سلسله‏‌هاى صوفیه که در قرون اوّلیه‌ی تاریخ اسلام موجب مسلمان ‏شدن مردم کشورهاى دیگر شدند، منشأ آن‌ها ایرانى بود.

۱۱ ـ پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، کشورهاى مسلمانى که تفکّر قشرى مثل وهابیّت را در اسلام نپذیرفته و خواهان وجهه‌ی جهانى براى اسلام هستند، درصدد ارائه و عرضه‌ی تعریفى از اسلام هستند غیر از اسلام وهّابى یا طالبانى. بدین‏ منظور تقریباً تمامى آن‌ها رو به مشاهیر تصوّف آورده‌‏اند. همین استقبال جهانیان به ‏تصوّف باعث شد که در سال‏‌هاى اخیر کشورهاى مختلفى در جغرافیاهاى فرهنگى و سیاسى مختلف مثل: ترکیه، الجزیره، مراکش، تونس، مصر و حتّى افغانستان به فکر برگزارى همایش و احیاى تعالیم تصوّف و دیگر مشاهیر صوفیه بیفتند. در تأیید این مطلب مى‌‏توان به فهرست عناوین همایش‌‏هاى فعلى و آتى که درباره‌ی تصوّف یا مشاهیر تصوّف در کشورهاى اسلامى برگزار مى‌‏شود مراجعه کرد. [۱۴]

۱۲ ـ تصوّف و عرفان اصیل در تاریخ ایران فرهنگى، همواره سهم اساسى در ایجاد و حفظ ایمان دینى و تقیّد اخلاقى مردم داشته است. تضعیف تصوّف منجر به تضعیف ایمان و اخلاق مردم مى‏‌شود. ترویج و توسعه‌ی ظاهر اسلام بدون تقویت باطن آن، امرى عبث و بى‏‌فایده است. نمونه‌ی آن اینکه پس از انقلاب، مساجد و نمازخانه‏‌هاى بسیارى در ایران ساخته شد ولى آیا به تعداد نمازخوان‏‌ها نیز به‏ همین نسبت اضافه شده است؟ اگر سخن از تهاجم فرهنگى، به‏‌عنوان مسبّب اصلى این ضعف ایمانى مى‏‌شود، باید توجّه داشت که این وظیفه‌ی دفاعى برحسب ماهیّت امر، به جنبه‌ی معنوى اسلام یعنى تصوّف و عرفان و حکمت اسلامى محوّل است و فقه اسلامى بنا بر ماهیّتش نمى‌‏تواند مانع از آن شود. باید دید که در تاریخ ایران فرهنگى چه کسانى به احیاى علم دین در مواقع مغلوبیّت آن پرداخته‏‌اند. عدم توجّه به سنّت اصیل تصوّف و عرفان اسلامى منجر مى‌‏شود که در فقدان آن به عرفان‏‌هاى به‌اصطلاح کاذب وارداتى توجّه پیدا شود؛ چنان‏که هم‏‌اکنون در ایران توجّه به مکاتب مختلف عرفانى از هندى تا سرخپوستى به‏‌خصوص نزد جوانان رو به ازدیاد است و اسباب تأسّف است که کسانى تصوّف اسلامى را هم‏ردیف با این قبیل عرفان‏‌ها مى‏‌کنند درحالى‌‏که دانسته و ندانسته توجّه نمى‏‌کنند که با این‏گونه رفتار چه خلأ معنوى ایجاد مى‏‌شود.

۱۳ ـ ارتباط و نزدیکى و اتّحاد علماى مسلمان و مشایخ تصوّف مسأله‌ی بسیار مهمى است. معمولاً در ایران قبل از صفویّه و هم‌‏اکنون در اکثر کشورهاى مسلمان خارج از ایران، بزرگان تصوّف یا با فقهاى بصیر ارتباط نزدیک داشته و یا در بعضى موارد اصولاً شیخ صوفى‌‌ همان عالم دینى بوده است. نمونه‌ی معاصرش شیخ فقید عبدالحلیم محمود مفتى بزرگ الازهر است که خود در عین‏ حال از مشایخ طریقه‌ی شاذلیه بوده است. در اندونزى عبدالرئوف سینکیلى (متوفّى ۱۱۰۴) متولّد آچه، از مشایخ صوفیه بود که در ضمن فقیه شافعى، مترجم و مفسّر قرآن و صاحب کتاب عدّةالمحتاجین هم به ‏شمار مى‏‌آمد. هم‌‏اکنون بسیارى از فقهاى جنوب شرقى آسیا از صوفیه هستند و از این حیث مخالفتى با تصوّف ندارند. تقریباً تا اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم صوفیان نیز مانند فقها و محدّثان جزو علماى دین محسوب مى‏‌شدند. مشایخى مثل جنید بغدادى، فقاهت و تصوّف را با هم جمع کرده بودند. تا قرن چهارم صوفیان و فقیهان در مجالس یکدیگر حاضر مى‏‌شدند و کلمه‌ی صوفى مرادف با زاهد و عابد بود. هم‌‏اکنون نیز در کشورهاى عربى غیرمتأثّر از وهابیّون مثل مراکش مى‏‌گویند که یک مسلمان کامل باید اشعرى، مالکى و جنیدى باشد. از حیث بنا‌ها نیز مساجد و تکایا و زوایا و خانقاه‏‌ها در کنار هم بوده است و هیچ‏کدام عملکرد دیگرى را نداشته و جاى دیگرى را نگرفته است. یکى از نمونه‌‏هاى موجود ایرانى آن در مجموعه‏‌اى در مرکز یزد است که مسجد و مدرسه و خانقاه در کنار هم است.

۱۴ ـ اوّلین انتقاد رسمى از صوفیان را در عالم اسلام پیروان احمد بن حنبل کرده و اصولاً بیشترین حملات از جانب بزرگان مذهب حنبلى مثل ابن تیمیه نسبت به برخى صوفیان صورت گرفته است و همین‏‌ها هستند که بیشترین حملات را بر ضدّ شیعه کرده‌‏اند. با توجّه به اینکه وهابیّان احیاکنندگان اخیر تفکّر حنبلى هستند، درواقع بیشترین حمله بر ضدّ تصوّف اکنون از جانب وهابیّون و سلفیه است. این درحالى است که در عالم شیعه تا قبل از دوره‌ی صفویّه هیچ کتاب مستقلّى از جانب علماى شیعه بر ضدّ تصوّف نوشته نشده است. درواقع جدایى میان این دو از اواسط صفویّه و عمدتاً به ‏دلیل غفلت از ایران فرهنگى یا اسلام ایرانى و به دست ارباب سیاست انجام شده است. اکنون براى پیروان تصوّف به‏ ویژه در خارج از ایران غالباً محلّ تعجّب است که با وجود شباهت‏‌هاى بسیار میان تشیّع و تصوّف از یک طرف و مخالفت وهابیّون با شیعه و صوفیه از طرف دیگر، چرا بعضى علما‌‌ همان انتقادات وهابیّون را بر ضدّ صوفیان به‏ کار مى‏‌برند. خصوصاً آنکه در اکثر موارد مواضع نقد علماى وهابى از شیعه‌‌ همان است که نسبت به تصوّف هم بوده است. نقدهایى در مباحثى مثل: ولایت، وجود ولىّ در هر دوره، عصمت، توسّل و زیارت مقابر اولیا، ظاهر و باطن داشتن قرآن از این قبیل است.

۱۵ ـ مقام تصوّف در ایران فرهنگى در حفظ تمدّن و فرهنگ اسلامى در برابر هجوم بیگانگان ــ از ترک و ازبک و مغول ــ بسیار چشمگیر است. تصوّف از جهت تأکید آن بر معنویّت و فرهنگ اسلامى، همواره حافظ معنوى آن بوده است. نمونه‌ی مشهور قدیمى آن حمله‌ی مغول به ایران است. مغولان با اینکه خود حامل فرهنگ و مذهب خویش بودند پس از مدّت‌زمان کوتاهى به‏‌واسطه‌ی بزرگان تصوّف در ایران مغلوب اسلام شدند، به‏ نحوى که از حامیان فرهنگ و هنر اسلامى گردیدند؛ چنان‏که الجایتو وقتى مسلمان شد و نام سلطان‏‌محمّد خدابنده را بر خود گذارد، نام سه فرزند خویش را طیفور و عیسى و بایزید گذارد که اجزاى نام بایزید بسطامى است. نمونه‌ی جدید‌ترِ آن مقاومت سلسله‏‌هاى صوفیانه سمانیه، قادریه و نقشبندیه در مقابل استعمار هلند در جنوب شرقى آسیا است. به‏ نحوى که هلندى‏‌ها این سلسله را مورد تهدید سخت قرار دادند. در دوره‌ی حکومت شوروى (۱۹۱۷ ـ ۱۹۹۱) بر جمهورى‏‌هاى آسیاى مرکزى و قفقاز و داغستان، سلسله‌‏هاى صوفیه در برخورد با شرایط سیاسى و اجتماعى حاکم، از عضویّت در سازمان‏‌هاى حزبى و اتّحادیه‏‌هاى کمونیستى کارگرى پرهیز مى‏‌کردند و مقاومت منفى از خود نشان مى‏‌دادند و همین سلسله‏‌ها بودند که اسلام را در دوره‌ی حکومت کمونیستى حفظ کردند. [۱۵] پس از فروپاشى اتّحاد شوروى، احیاى اسلام غالباً از طریق صوفیه انجام شد و حاکمان سیاسى متوجّه اهمیّت تصوّف در احیاى اسلام شدند. این امر خصوصاً در ازبکستان و دیگر جمهورى‏‌هاى آسیاى مرکزى و قفقاز مشهود است؛ چراکه روحانیّونِ اسلام رسمى یا خود صوفى بوده و یا ارتباط با صوفیان رسمى داشته‌‏اند.

۱۶ ـ ما اکنون در زمانى هستیم که کشورهاى مسلمان، هرکدام به‏ نحوى به دنبال احراز هویّت فرهنگى و انتساب شخصیّت‏‌هاى بزرگ مسلمان به خود هستند. اکنون ترک‏‌ها، پس از ده‏‌ها سال سلطه‌ی تفکّر سکولاریستى آتاتورک، متوجّه احیاى اسلام شده‌‏اند و بر همین اساس براى بزرگان تصوّف از ترک و غیرترک مراسم بین‌‏المللى مى‏‌گیرند. آنها نه‏ تنها مولوى بلکه ابن‏ سینا را نیز ترک مى‏‌دانند. پس از یک‏ سال برگزارى ده‏‌ها مراسم براى مولوى در سال گذشته، اخیرا سه سمینار بین‏‌المللى: یکى براى صدرالدّین قونوى، دیگرى ابن‏ سینا و سومى ابن‏ عربى در طىّ یک هفته (۲۲ ـ ۲۸ مى ۲۰۰۸ مطابق با ۲ ـ ۸ خرداد ۱۳۸۷) در استانبول و دمشق برگزار کردند. نکته‌ی جالب توجّه سمینار درباره‌ی ابن‏ عربى بود که با همکارى سوریه برگزار شد؛ درحالى که همه مى‏‌دانند بیشترین شرح‏‌ها بر فصوص‌‏الحکم را ایرانى‏‌ها نوشته‌‏اند و ابن‏ عربى بیش از همه‏ جا در تاریخ تفکّر در ایران راه پیدا کرد. کشورهاى آسیاى میانه نیز یکى پس از دیگرى، براى بزرگان تصوّف از ابوسعید ابى‏‌الخیر تا شیخ نجم‏‌الدّین کبرى و میر سیّدعلى همدانى مراسم مى‏‌گیرند و از این طریق به ‏دنبال کسب هویّت فرهنگى هستند که روزى از آنِ ایران فرهنگى بود. باید متوجّه این میراث فرهنگى بود و هم آن را حفظ کرد و هم دیگر کشورهاى مسلمان را متوجّهِ سرزمین فرهنگى این بزرگان، یعنى ایران فرهنگى نمود.

۱۷ ـ طرح و بررسى آثار متفکّران مسلمان از فقیه و متکلّم تا حکیم و عارف و اهل هنر در داخل ایران مغتنم است ولى وقتى سخن از تفکّر اسلامى در جهان به‏ میان مى‏‌آید، فقط اهل نظر که حکما و عارفان هستند، مطالبى درخور توجّه جهانیان دارند. عدم اعتنا به این بزرگان ــ به کسانى مثل سنایى و عطّار و مولوى و شاه نعمت‏‌اللّه‏ ولىّ و ابن‏ عربى و ملاّصدرا ــ به اتّهام اینکه اهل تصوّف یا حکمت هستند، موجب مى‏‌شود که خودبه‏‌خود ایران از صحنه‌ی فکرى جهان خارج شود. در نامه‌ی مرحوم امام ‏خمینى به گورباچف، ایشان وى را به خواندن و تأمّل در آثار چه کسانى دعوت کرد؟ ابن‏ سینا، سهروردى، ملاّصدرا و بیش از همه ابن‏ عربى.

۱۸ ـ هنر و تمدّن و ادب اسلامى، در دامان تصوّف و بیش از همه‏ جا در قلمرو ایران فرهنگى رشد و از آن تغذیه کرده است. کافى است تاریخ هنرهاى اسلامى را بخوانیم تا این نسبت را درک کنیم. فتوّت‏‌نامه‏‌ها که مهم‏‌ترین منابع زندگى هنرمندان مسلمان است این نسبت را به‏ خوبى نشان مى‏‌دهد. تصوّف از حیث حفظ هویّت هنرى ایران مهم‏‌ترین نقش را داشته است. نمونه‌ی آن هنرهاى سنّتى مثل: موسیقى، معمارى، خطّاطى و نقّاشى است که هم‌‏اکنون هرگاه مى‏‌خواهیم مثلاً در برابر موسیقى رایج غربى، مثال ایرانى ـ اسلامى را بیاوریم مجبوریم به موسیقى سنّتى ایران که در بستر تصوّف و عرفان اسلامى رشد کرده است، مراجعه کنیم و این درست همان‏جایى است که تفکّر وهّابى با آن مخالفت مى‏‌ورزد. ما اکنون در ایران سخن از هنر اسلامى مى‏‌گوییم ولى تفکّر وهّابى با انحصار اسلام به صرفِ احکام ظاهرى، اصولاً اسلام را عارى از هرگونه جنبه‌ی هنرى مى‏‌داند. مثال آن تخریب برخى مساجد سنّتى بوسنى از جانب عربستان است به ‏دلیل اینکه جنبه‌ی هنرى معمارى داشتند و از اسلامى ‏بودن خارج گردیده بودند.

۱۹ ـ زبان فارسى از مهم‏‌ترین ارکان ایران فرهنگى است. این زبان مدّت‏‌ها پس از عربى زبان مقدّس دوم بسیارى از ملل مسلمان بوده است. ادبیات فارسى مدتاً ادبیات صوفیانه است و همین ادبیات ــ چنان‏که در مورد چین ذکر شد ــ ادبیات مقدّس بسیارى از کشورهاى مسلمان شده مثل کشورهاى شبه ‏قاره قبل از سلطه‌ی انگلستان بوده است. در مورد شوروى در زمان سلطه‌ی حکومت کمونیستى، پیروان طرایق صوفیه از آموختن زبان روسى امتناع مى‏‌ورزیدند و به سنن ادبى صوفیانه‌ی خود که غالباً به زبان فارسى بود، توجّه ویژه داشتند و با وجود مخالفت شدید رسانه‏‌هاى دولتى در حفظ آن مى‏‌کوشیدند.

۲۰ ـ شرق‏‌شناسان یا اسلام‏‌شناسان غربى معمولاً علاقمند به تصوّف بوده و از طریق جذّابیّت تصوّف مشتاق اسلام شده‌‏اند و بسیارى از آنان از همین طریق وارد یکى از طرایق صوفیه مثل: شاذلیه، نعمت‏‌اللّهیه، نقشبندیه گردیده‌‏اند. بعضى از آنان اینک از بزرگ‏‌ترین مبلّغان و مروّجان و مدافعان اسلام ستند. خصوصاً پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر که هجوم تبلیغات از جانب سیاستمداران و مطبوعات غربى آغاز شد، آنان مدافعان اصلى اسلام در غرب بوده‌‏اند. مرور آثار کسانى مثل: ویلیام چیتیک، آن‏مارى شیمل و کارل ارنست گواه این قول است. هرگونه مخالفت جدّى با تصوّف یا بى‌‏اعتنایى نسبت به آن از جانب ایران ـ که از منظر آنان سرزمین مقدّس تصوّف است ــ موجب رو آوردن به دیگر کشورهاى مسلمان مثل ترکیه مى‏‌شود ــ چنان‏که اکنون شاهد آن هستیم ــ و موجب منزوى‌‏شدن ایران فرهنگى به‏ خصوص در کشورهاى غربى خواهد شد. [۱۶] در حال حاضر ترکیه بنابر قول آنان‌‌ همان جذّابیّت را که سابقاً ایران براى آن‌ها داشت، دارد و خود ترکیه نیز مى‏‌کوشد خود را پایتخت و مرکز فرهنگى جهان اسلام معرّفى کند و مسلمانان جهان خصوصاً اقلیّت‏‌هاى مسلمان را به خود جلب کند [۱۷] و البتّه کشورهاى غربى نیز از آن استقبال و حمایت مى‏‌کنند.

۲۱ ـ تصوّف با اینکه مبدأ اصلى‏‌اش ایران فرهنگى است امّا منحصر به یک قوم و ملّت مسلمان نمى‏‌شود. پیروان سلسله‏‌هاى صوفیه منحصر به یک کشور نمى‏‌شوند. سلسله‌‏هایى مثل: قادریه و نقشبندیه از آسیا تا آفریقا را در بر مى‏‌گیرند. از این حیث تصوّف مى‌‏تواند مانند زنجیره‌‏اى، مسلمانان جهان را ــ خصوصاً آن‌ها را که علاقمند به ایران فرهنگى هستند ــ هم‏زبان کند و به‏‌واسطه‌ی ماهیّت معنوى آن، که بیرون از اختلافات فقهى و کلامى مسلمانان است، موجب تقریب مذاهب اسلامى گردد. هم‏‌اکنون شاهد هستیم که در کشورهاى مسلمان مثل کشورهایى که تحت سیطره‌ی شوروى بودند و اسلامى صوفیانه داشته‏‌اند اختلافات شیعه و سنّى بسیار کمتر از دیگر کشورهاى مسلمان است.

* * *

در خاتمه بار دیگر تأکید مى‏‌کنم که در سیر اسلام ایرانى یا ایران فرهنگى، تصوّف اسلامى همواره مؤیّد تشیّع بوده و این دو، جزء لاینفکّ ایران اسلامى بوده‌‏اند. اسلام از سرزمین اعراب برخاست و بعد‌ها دچار عصبیّت عربى شد و لذا در سیر تاریخ اسلام بسیار دیده شد که مسلمان‏ بودن با عرب ‏بودن، مساوى دانسته شده و در اذهان بسیارى از مردم جهان هنوز چنین تصوّر مى‏‌شود. هم‌‏اکنون ازهمین حربه بر ضدّ ایران ــ که بزرگ‏‌ترین جایگاه فرهنگ و تمدّن اسلامى بوده است ــ استفاده مى‏‌شود. راه مقابله با این تصوّر، تقویت ایران فرهنگى و اجزاى آن ــ تصوّف، تشیّع و ملیّت ایرانى ــ است. [۱۸] تلاش براى جداکردن تصوّف از ایران فرهنگى خصوصاً در وضعیّت کنونى ایران به صلاح فرهنگى و سیاسى ایران نیست و یکى از اوّلین نتایج آن این است که ما را یا طرفدار‌ نژاد و ملیّت ایرانى (ناسیونالیست ایرانى) معرّفى کنند ــ چنان‏که برخى اعراب چنین ادّعا مى‏‌کنند ــ و یا تمامیّت‌‏خواه اسلامى (انترناسیونالیست اسلامى) بدانند. بر عهده‌ی مسئولان فرهنگى و سیاسى است که در فعّالیّت‏‌هاى خویش به این نکته توجّه دقیق کنند، ان‌‏شاءاللّه.

دكتر شهرام پازوكى


۱- این مقاله براساس متن سخنان نگارنده در همایش «جایگاه عرفان و تصوّف در فعّالیّت‏‌هاى فرهنگى خارج از کشور، با تأکید بر عرفان امام‏ خمینى» در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى، تهران، ۱۳۸۷/۳۱۹، نوشته شده است. 

۲- این نکته‌ی عمیق را شیخ اشراق سهروردى به ‏روشنى نشان داده است، آنجا که مى‏‌گوید حکمت خالده یا حکمت اشراق از حکماى ایران باستان به اسلام وارد شد و در طریق تصوّف و نزد مشایخ بزرگ آن مثل بایزید بسطامى و سهل تسترى گسترش یافت سهروردى، تلویحات، مجموعه مصنّفات، به تصحیح هانرى کربن و سیّد حسین نصر، ج ۱، ص ۷۴.

۳- هانرى کربن با بینشى کم‌‏نظیر نسبت به ایران و اسلام، متوجّه پیوند معنوى ایران باستان و اسلام شد؛ پیوندى که معمولاً مستشرقان غافل از آن و بلکه منکر آن هستند. وى بر این مبنا عنوان Islam Iranien را بر کتاب مفصّل چهارجلدى خویش گذارد و از ماهیّت و گسترش «اسلام ایرانى» یاد کرد. قبل از او لوئى ماسینیون تقریباً همین تعبیر را در عنوان کتابش مسلمان پاک و نخستین شکوفه‏‌هاى معنوى اسلام ایرانى به کار برد. از اسلام‏‌پژوهان غیرفرانسوى هم مارشال هاجسن از تعبیر Persianate (ایرانى‌‏مآب، ایرانى‌‏وار) در کتاب مشهور خویش ماجراى اسلام قریب به ‏معناى عبارات «ایران فرهنگى» یا «اسلام ایرانى» را استفاده کرده است. مرحوم استاد مرتضى مطهّرى در خدمات متقابل اسلام و ایران از جهت دیگرى در جهت نشان‏ دادن تناسب و توافق فرهنگى اسلام و ایران قدم برداشته است.

۴- در این‏ باره براى نمونه مى‌‏توان رجوع کرد به کتاب ذیل: 
Foltz Richard C.، Spirituality in the Land of the Noble، How Iran Shaped the World «s Religions، One world، ۲۰۰۴. 
نویسنده در این کتاب نشان مى‏‌دهد که چگونه ایران به ادیان مختلف شکل داد و سرزمین معنوى آنان شد.

۵ – سوره حجرات، آیه ۱۳.

۶- براى مثال مى‏‌توان از سهم سلسله‌ی یسوى در مسلمان‏ کردن قبایل کوچ‌‏نشین آسیاى مرکزى در قزاقستان و قرقیزستان نام برد. شیخ احمد یسوى متولّد یسى در ترکستان سومین جانشین پس از خواجه یوسف همدانى از مشایخ بزرگ ایرانى بود. در جنوب شرقى آسیا، خصوصاً اندونزى و مالزى، صوفیان عمدتاً ایرانى در اسلامى‏ شدن این حوزه نقش مهمى داشته‌‏اند. آنان پس از سقوط بغداد به‏ دست مغولان، همراه با تجّار و کشتى‏‌هاى بازرگانى، تعالیم اسلامى را با افکار صوفیانه به مالاکا واقع در مالزى امروزى آوردند. به این طریق عدّه‌ی زیادى از پیروان آیین هندو و بودایى مسلمان شدند. در کشمیر نیز میر سیّد على همدانى از مشایخ صوفیه معروفیه باعث ترویج اسلام و تشیّع شد. او به‏ قدرى در آنجا محترم و مورد اعتقاد است که به «على ثانى» و «بت‏‌شکن» مشهور است. خانقاه وى در قلب شهر «سرى‏نگر» اکنون مطاف مسلمانان است. نفر دیگرى که اسلام را در کشمیر وارد کرد یکى دیگر از مشایخ صوفیه ایرانى معروف به «بلبل شاه» است.

۷- «عرفان به علمى گفته مى‌‏شود که به‏ مراتب احدیّت و واحدیّت… پرداخته. کسى‏ که این علم را عملى نموده و آن را از مرتبه‌ی عقل به مرتبه‌ی قلب آورده و در قلب داخل نموده است، به او صوفى گویند» تقریرات فلسفه امام خمینى، ج ۲، ص ۱۵۶.

۸- «عرفا با سایر طبقات فرهنگى اسلامى از قبیل مفسّرین، محدّثین، فقها، متکلّمین، فلاسفه… یک تفاوت مهم دارند و آن این‏که علاوه‏ بر اینکه یک طبقه‌ی فرهنگى هستند و علمى به ‏نام عرفان به‏ وجود آوردند و دانشمندان بزرگى در میان آن‌ها ظهور کردند، یک فرقه‌ی اجتماعى در جهان اسلام به‏ وجود آوردند… اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگى یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعى‏‌شان یاد شوند، غالباً با عنوان متصوّفه یاد مى‏‌شوند» خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپ هشتم، ۱۳۵۷، ص ۵۶۳.

۹- این نکته‌ی پرمغز را مرحوم استاد مرتضى مطهّرى در خدمات متقابل اسلام و عرفان، ص ۵۶۳ تصریح کرده است.

۱۰- درباره‌ی طریقه‌‏هاى تصوّف به‏‌عنوان بستر اصلى گسترش معنویّت در اسلام، ر. ک به کتاب مهم دکتر سیّد حسین نصر در این‏ باره: 
Islamic Spirituality، Manifestations، ed. by S. H. Nasr، N. Y. ۱۹۹۷.

۱۱- به همین دلیل تخریب اماکن مذهبى اهل سنّت در ایران موجب مى‏‌شود که در واکنش به آن، تخریب اماکن مذهبى شیعه که جزو اقلیّت مسلمانان در جهان هستند، با شدّت بیشترى متداول شود؛ همچنان‏که تخریب مسجد کوچکى از اهل سنّت منجر به بمب‏‌گذارى شدید در عتبات عالیات مى‏‌شود. به همین منوال تخریب اماکن مذهبى اهل تصوّف در ایران مى‌‏تواند بهانه‏‌اى شود براى مقبولیّت شیعه‏‌ستیزى افراطیّون مسلمان. این مسأله را مرحوم استاد شهابى در اوایل انقلاب به ‏صراحت به مسئولان امر تذکّر دادند. ر. ک: «به کجا مى‏‌رویم؟»، اکبر ثبوت، روزنامه اعتماد ملّى، ۲۳ بهمن ۱۳۸۶.

۱۲- این مطلب را آیت‌‏اللّه‏ واعظ‌‏زاده که سال‏‌ها در سِمَت ریاست مرکز تقریب مذاهب اسلامى بوده است در مصاحبه‌‏اى با فصلنامه‌ی هفت‌آسمان، شماره ۹ و ۱۰، ۱۳۸۰، قم، صص ۹ ـ ۴۶ به‌ ‏تفصیل تصریح کرده است. وى در این مصاحبه در چند جا به این مطلب اشاره مى‏‌کند، از جمله گوید: «در هر حال فقط دو جریان در برابر آنان وجود دارد یکى همین جریان تشیّع است که تلاش‏‌هاى محدودى دارد؛ یک جریان دیگر که خیلى از این قوى‏‌تر است، جریان تصوّف است. تصوّف در عالم اهل سنّت اساساً به یک اصل تبدیل شده است» ص ۲۷ وى در ادامه مى‏‌افزاید: «وهابیّت همه‏ جا به ‏شدّت تصوّف را مى‏‌کوبد، چون تصوّف نفوذ زیادى دارد». در جایى دیگر نیز مى‏‌گوید: «تصوّف زمینه‌ی خوبى است براى مبارزه با افکار و گرایش‏‌هاى وهابیّت» (ص ۲۸) و مى‏‌افزاید: «در هر حال، تصوّف تنها مانع پیشرفت وهابیّت در عالم اسلام است». (ص ۳۰)

۱۳- به نقل از سایت خبرگزارى مهر، ۲۰ آبان ۱۳۸۷.

۱۴- براى نمونه مى‏‌توان به نطق افتتاحیه وزیر فرهنگ الجزیره در همایش بین‌‏المللى تصوّف در الجزیره در سال ۲۰۰۷ یا سخنرانى افتتاحیه‌ی رئیس‏‌جمهور و نخست‌‏وزیر ترکیه در قونیه در همایش مولوى در‌‌ همان سال در شرح اهمیّت تصوّف مراجعه کرد.

۱۵- در این‏ باره براى نمونه رجوع کنید به: صوفیان و کمیسر‌ها، تصوّف در اتّحاد شوروى، الکساندر بنیگسن و اندرس ویمبوش، ترجمه‌ی افسانه منفرد، دفتر پژوهش‏هاى فرهنگى، تهران، ۱۳۷۸.

۱۶- چنان‏که اکثر همین اسلام‏‌شناسان علاقمند به ایران پس از حادثه‌ی اخیر قم به انحاء مختلف اظهار تعجّب نسبت به این عمل کردند. حتّى بعضى از آنان در کنکره‌ی مولانا که در سال ۱۳۸۶ در ایران برگزار شد، شرکت نکردند.

۱۷- ترکیه هم‌‏اکنون به ‏دنبال تأسیس دانشکده‌ی بین‌‏المللى ویژه‌ی علوم دینى به دو زبان ترکى و عربى است. این دانشکده بیشتر براى جذب دانشجویان اقلیّت مسلمان در کشورهایى مثل روسیه، کشورهاى بالکان و آسیاى مرکزى است تا بجاى آنکه مثلاً براى تحصیل علوم اسلامى به دانشگاه الازهر بروند، راهىِ ترکیه شوند. نکته‌ی جالب توجّه این است که «شوراى امنیّت ملّى ترکیه» طرح تأسیس این دانشگاه را تصویب کرده است. (به نقل از سایت مهرنیوز به نقل از الجیران، ۸۷/۳/۲۵). ترکیه در چند سال اخیر بیش از پانزده دپارتمان تصوّف در دانشکده‏‌هاى الهیات خود تأسیس کرده است.

۱۸- درباره‌ی تفاوت دقیق میان ایران فرهنگى و ایران سیاسى و اهمیّت تقویت ایران فرهنگى جناب دکتر حاج نورعلى تابنده، از سال‏‌ها قبل اشاراتى کرده‏‌اند. ر. ک: «ایران فرهنگى و ایران سیاسى» همچنین به مقاله دیگر ایشان در همین موضوع «هویّت ملّى ـ اسلامى در آسیاى میانه»، مندرج در مجموعه مقالات فقهى و اجتماعى، تهران، ۱۳۷۸. متأسّفانه پس از سال‏‌ها و کمى دیر، زنگ خطر مصادره‌ی متفکّران متعلّق به حوزه‌ی ایران فرهنگى توسّط کشورهاى دیگر به ‏گوش مسئولان رسیده است. اخیراً ریاست محترم قوّه‌ی قضائیه، آیت‌‏اللّه‏ هاشمى شاهرودى، به بیان تفاوت ایران سیاسى و ایران فرهنگى پرداخته و لزوم توجّه سیاستمداران ایرانى را به ایران فرهنگى خاطرنشان کرده است ماهنامه اخبار شیعیان، سال چهارم، شماره ۴۰، اسفند ۱۳۸۷.

Tags