چهارشنبه سوری؛ از فروغ زرتشتی تا قيام مختار


بر خلاف يک تصور نابجا تقديس آتش، نه به دليل پرستشِ آن، كه در واقع نوعي نشانه و اثر از روشنايي و حقيقت اهورا مزداست و نقشي كنايه اي دارد.

90574 284 1جشن سوري و يا آنچه ما امروز آن را چهارشنبه سوري ميخوانيم، جشني است كه مانند بيشتر جشن هاي ايراني كه به ستاره شناسي بستگي دارند مبدا ٔهمهٔ حساب هاي علمي و تقويمي است.

در آن روز در سال ۱۷۲۵ پ م زرتشت بزرگترين حساب گاه شماري جهان را نموده و كبيسه پديد آورده و تاريخ كهن را درست و منظم كرده است (1). 
بر خلاف بعضي از مناسبت ها اين مناسبت سر منشأی كهن و باستاني در تاريخ اين آب و خاک دارد، و پر هجو نيست اگر بگوييم از اهميتي به مراتب بالاتر از نوروز بر خوردار بوده است.

ازين رو شايد از آنچه كه بايستهٔ اين مناسبت تاريخي بوده كمتر به آن توجه شده ! 
بر ماست كه دست كم در مورد بعضي نكات برجستهٔ آن بيشتر از آنچه تا حال ميدانسته ايم بدانيم.
جشن سوري تنها يک جشن ساده نيست، جشن سوري يک يادآوري از گوشه اي از تاريخ غرورآور اين آب و خاک است.

جشن سوري يا چهارشنبه سوري

در كتاب تاريخ بخارا (2) اشاره شده كه منصور بن نوح از شاهان ساماني در نيمهٔ اول سدهٔ چهارم هجري اين جشن را برگزار مي كند كه موجب آتش سوزي در قصر او نيز مي شود؛

«….. و چون امير سديد منصور بن نوح به ملک بنشست اندر ماه شوال سال سيصد و پنجاه به جوي موليان، فرمود تا آن سراي ها را ديگر بار عمارت كردند و هر چه هلاک و ضايع شده بود بهتر از آن به حاصل كردند. آن گاه امير سديد به سراي بنشست و هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوري چنانكه عادت قديم است، آتشي عظيم افروختند. پاره اي آتش به جست و سقف سراي در گرفت و ديگر باره جمله سراي بسوخت و امير سديد هم در شب به جوي موليان رفت…..»

آنچه از اين بخش برداشت مي شود اين است كه بطور يقين اين جشن در ۳۵۰ هجري و در ماه شوال كه مصادف با پايان سال شمسي بوده توسط يكي از شاهان ساماني در بخارا و جوي موليان برگزار شده است و آنجا كه نگارنده به «عادت قديم است» اشاره مي كند مشخص مي شود كه اين جشن از سال ها و بلكه سده هاي پيش در ايران رايج بوده است. اما هيچ اشاره اي به روزِ آن نشده، يعني شب چهارشنبه سوري.

امروزه ما مردم ايران هر ساله به شكل هاي مختلف جشن چهارشنبه سوري را برگزار مي كنيم، در جاي جاي ايران اين جشن به صورت هاي مختلف برگزار مي شود كه نسبت به آنچه اصل آن بوده تفاوت هاي بسياري دارد.

در شهرهاي بزرگ به نظر مي رسد كه رسوم و آداب اصيل جشن سوري رو به فراموشيست و آنچه بدان تبديل شده يک فستيوال جديد است كه هيچ ربطي به اصل جشن سوري ندارد! ( البته بايد يادآور شد هنوز در شهرستان ها و شهرهاي كوچک و روستاها پيوندهايي بين چهارشنبه سوري و خود جشن سوري ديده مي شود كه در ادامه به آنها اشاره خواهيم كرد).

تا به حال بر اساس تحقيقات محققين و پژوهشگران هيچ سند تاريخي براي روز دقيق برگزاري جشن سوري در زمان باستان به دست نيامده است.

آنچه مسلم است اين است كه ممكن نيست در ايران باستان جشن سوري در يک روز معلوم مثل شب چهارشنبه برگزار مي شده چرا كه تقويم ايران باستان اصلاً شمارهٔ روز ها به صورت هفته گانه نداشت و هر روز نام خاص خود را داشته است. روزشماري كه ما امروزه از آن استفاده مي كنيم كه بر اساس آن هر ماه به چهار بخش هفت قسمتي كه هر بخش يک روز است و در كل به آن هفته ميگوييم تقسيم شده، پس از ورود تازيان(اعراب) به ايران و از روزشمار آنان برداشت شده است.

پيش از آن، ماه هاي ايراني به صورت پنج پنج تقسيم مي شده كه به هر يک پنجه مي گفتند، مثل تقسيمي كه در مصر باستان و بابل رايج بوده است. (3)
تقويم ايران باستان شامل دوازدهِ ماه سي روزه بوده (سي روز بي كم و كاست و نه سي و يک روز) و در سال كبيسه پنج روز با الهام از پنج نام گاثاها (4) به سال اضافه مي كردند، اين پنج روز را در مجموع پنجه، خمسه، پنجه دزديه، خمسه مسترقه، گاه، اَندَرگاه، بِهيزک و پنجه وِه مي گفتند.
بر اين اساس در ايران باستان زمان جشن سوري نمي توانسته در شب چهار شنبه بوده باشد، چرا كه اصلاً شنبه و چهارشنبه و آدينه اي برقرار نبوده!

خصوصيات شب چهارشنبه

90576 201 1در روزشماري اعراب، چهارشنبه روز منحوس و نامباركي شمرده مي شود، يكي از دلايلي كه به نظر مي رسد بعدها جشن سوري به شب چهارشنبه منتقل شد همين است، يعني سعي مي شده شبِ چهارشنبه را كه نحس و نامبارک بوده را با جشن و سرور بگذرانند و در آن شب و روز دست از خريد و فروش و كسب و كار بكشند چرا كه اعتقاد داشتند به دليل نحسي چهارشنبه هر معامله و كسبي كه در آن شب و روز نيز انجام شود نامبارک خواهد بود، جاحظ در تأليف خود به چهارشنبه يا يوم الرباع اشاره ميكند و ميگويد: 
« وَ الاِربَعاء يَوم ضنك و نَحس »(5)
همچنين منوچهري دامغاني نيز در يكي از اشعار خود به نحسي اين روز اشاره كرده و گفته:

چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور 
بسا تكين مي خور تا به عافيت گذرد

چنان كه از نظر گذشت چهارشنبه در تقويم تازي داراي خصوصيات منحوس بود. (مثل روز ۱۳ فروردين)

شايد به همين جهت بوده كه مردم سعي داشتند شب چهارشنبهٔ آخر سال را به جشن و پايكوبي بگذرانند و دست از كسب و كار بكشند تا بدين شكل از نحسي آن در امان باشند! و جشن سوري بهترين بهانه براي برگزاري اين فراغت بوده، همانند آنچه مردم در سيزده فروردين انجام ميدهند، با اين تفاوت كه جشن سوري داراي پيشينهٔ بسيار غني تاريخي و اعتقادي ميباشد. 
پس شايد بعدها به همين دليل جشن سوري را به شب چهارشنبهٔ نحس آخر سال انتقال دادند.

ارتباط با قيام مختار

يكي ديگر از حدس هايي كه براي چگونگي انتقال جشن سوري به شب چهارشنبه ميتوان زد ارتباط آن با مختار سردار شيعهٔ عرب است كه به خونخواهي شهداي كربلا كه به نا حق در كربلا توسط لشكر يزيد شهيد شده بودند، قيام مي كند.
گفته شده مختار پس از واقعهٔ عاشورا و پس از آنكه از زندان آزاد مي شود، به خونخواهي شهداي كربلا برمي خيزد. (6)

آنگاه براي آنكه مخالف را از موافق تشخيص دهد و بر كفتارها بتازد فرمان داد تا شيعيانِ راستين آن حضرت بر بامِ خانه ها آتش بيفروزند، شبِ آن فرمان مصادف بوده با شب چهارشنبهٔ آخر سال.
يكي از حدس ها نيز اين است كه شايد به اين دليل بوده كه از آن پس مردم ايران كه دوستدار اهل بيت رسول اكرم (ص) و حضرت سيد الشهدا هستند، آن شب را پاس مي دارند و به ياد آن، شب چهارشنبه را با جشن سوري همزمان جشن مي گيرند، كه در آن شب دوستداران واقعي حضرت سيد الشهدا شناخته شدند.

يک عقيدهٔ كهن ايراني

اعتقاد مردم باستان فروهرها (7) به مدت ده شبانه روز از جايگاه اصلي و آسماني خود به شهر و ديار خود فرود آمده و ميان بازماندگان زندگي مي کنند. تا پيش از روز بيست و پنجم اسفند ماه كه در شب آن، يعني شب بيست وششم فروهرها فرود مي آيند.

در اين روزها بازماندگان، لباس نو تهيه مي كنند و در اتاق ها به ويژه اتاق درگذشتگانشان نُقل و نبات و شيريني و ميوه و سبزي و گل و كتاب مقدس و شمع روشن و چوب هاي خوشبو در سفره مي نهند. كدورت ها و نقارها را بر طرف مي كنند به‌ آن اميد كه چون روان درگذشتگان به ميان آنان آمدند شاد و راضي باشند و به بازماندگان دعا و بركت عنايت كنند.

در اين شبها مردم بر سر بامها براي راهنمايي روان درگذشتگانشان آتش روشن ميكردند تا در فروغ و روشناي آن آتش، روان درگذشتگان در روشنايي وارد خانهٔ بازماندگان شوند، همچنين رسم بوده كه كنار آن آتش كه بر پشت بام روشن ميكردند خوراک هاي ويژه اي نيز قرار دهند.

دليل توجه به فروغ و روشن كردن‌ آتش:

نگويي كه آتش‌پرستان بَدند

پرستندگان پاک يزدان بُدند
                    فردوسی

فروغ به معني نور و روشنايي است، بر اساس تعليمات زرتشت از آتش (8) كه يكي از مخلوقات اهورا مزدا ميباشد نيز نشأت مي گيرد .بر خلاف يک تصور نابجا تقديس آتش نه به دليل پرستشِ آن، كه در واقع نوعي نشانه و اثر از روشنايي و حقيقت اهورا مزدا ميباشد و نقشي كنايه اي دارد.
90577 131در زمان ايران باستان و همچنين پيروان امروزي آيين بهي(زردشتي) از آنجا كه براي اهورا خالق مطلق گيتي سَمت و سويي جغرافيايي و مادي قائل نيستند هر جا كه فروغي ديده شود آن را نشانه اي صوري از وجود روشنايي و حقيقت و وجود اهورا مزدا مي دانند، از اين روست كه در هنگام نماز رو به فروغ نماز مي گذارند.

در تعليمات آيين بهي انگره مينو (از دو بخش انگره + مينو تشكيل ميشود انگره به معني فشرده و خلل رساني است و مينو از «من» مي آيد كه در زبان سنسكريت به معني دانش است) سبب بدي و زشتي و پليدي در تاريكيست و در نقطه مقابل آن سپنتا مينو * (از دو بخش سپنتا + مينو تشكيل شده در اينجا سپنتا به معناي سودرساني و مينو هم معني قبل است) قرار دارد كه سبب خير و خوبي و نيكيست و در روشنايي و فروغ جاودان قرار دارد.

همچنين آتش در زمان باستان داراي خاصيت ضد عفوني و در واقع از بين برندهٔ بيماري و بدي بوده كه اينها همه به خواست اهورا مزدا به دست انگره مينو توليد مي شدند.
از اين جهت و دلايل ديگر براي تقديس آتش است كه در آيين باستاني ايران آتش تقديس مي شده و اكثر مراسم و جشن ها با حضور آتش بر گزار ميشده و مي شود.

البته دليل ديگري نيز وجود دارد و آن آتشي است كه زرتشت با خود به همراه داشته و بي دود بوده، بحث در مورد آن آتش از حوصلهٔ اين نوشت خارج است، براي مطالعهٔ بيشتر رجوع شود به كتاب فروغ زردشتي .(9)

سه حدس براي تعيين زمان اصلي جشن سوري در ايران باستان

به طور تحقيق مي توان تاريخ برگزاري شب سوري را در ايران باستان از سه مرحله بيرون ندانست. يا در شب بيست و ششم از ماه اسفند، يعني در نخستين شب از پنجه كوچک (از بيست وششم اسفند تا سي ام مي باشد چ) (10) يا نخستين شب از ده شب و روز فروردگان ( شايد همان عيد نوروز باشد، اين جشن پيش از زرتشت نيز در ايران شرقي رواج داشته هنگام اصلي آن پنج روز كبيسه يا پنجه دزيده يا اندرگاه است) (11) قرار دارد، يا در اولين شب پنجه بزرگ يا پنجه وه ( پنج روز آخر سال است )(12) كه پنج روز كبيسه است و نخستين شب و روز جشن همسپتمدم Hamaspatmadam و آخرين گهنبار محسوب ميشود دانست.
و يا در آخرين شب سال قرار دارد كه جشن اصلي همسپتدم و‌آخرين گهنبار( در واقع گهنبارها شش فصل نامتساوي و شش تقسيم سال به شمار مي روند كه بر اساس زندگي جوامع دامدار و كشاورز اين چنين تقسيم به وجود آمده است) (13) 
البته اين تقسيم بندي مختص به آيين زرتشتي نيست، چه پيش از زرتشت نيز در ايران و هند چنين گاهنبارهايي وجود داشته كه با خواندن سرودها و ادعيه هاي ويژهٔ مذهبي و نماز برگزار مي شده)(14) و جشن آفرينش انسان است.

گهنبار مواقع آفرينش و خلقت زمين است. در كل شش گهنبار عبارتند از : ۱: ميديوزرم – Midyuzarm- ۲: ميديوشم – Midyushcm ۳: پيتي شهيم – Pityshahim ۴ : اياترم – Ayathcrm ۵: ميديارم – Midyarem ۶ : همسپتمدم – Hamaspatmadam و اين شش با احتساب تاريخ فعلي به ترتيب:
۱ : از يازده تا پانزدهم ارديبهشت ماه 
۲: از يازدهم تا پانزدهم تيرماه 
۳ : از بيست و شش تا سي شهريورماه 
۴ : ازبيست و شش تا سي مهرماه
۵ : از ده تا چهارده دي ماه 
۶ : از بيست و پنج تا آخر اسفندماه 

گوشه اي از سنن مختلف ايراني كه رو به فراموشي هستند:

90579 684لُرک آجيل مشكل گشا: يكي از مراسم بسيار مورد توجه شب چهارشنبه سوري، تشريفات فراهم آوردن آجيل مشكل گشا مي باشد. اين آجيل وجهي تمثيلي دارد. هر كس كه مشكل و گرفتاري داشته باشد با تشريفاتي اين آجيل را تهيه و به عنوان نذر و فديه ميان ديگران پخش مي نمايد. بی گمان در شكل اوليه، اين تقديم و اهدايي بوده جهت فروهرها كه بر سفره مي نهادند تا موجب خشنوديشان شود.

لُرک همان آجيل گهنبارهاست كه معمولاً از هفت نوع ميوهٔ خشک است شامل: پسته، بادام، سنجد، كشمش، گردو، برگ هلو، انجير و خرماي خشک كه در مراسم آفرينگان ها، گهنبارها، جشن خواني، جشن نوزادي، در مراسم سدره و كشتي بندي*( سدره: پيراهن سفيد و پنبه اي است كه بر تن ميكنند، كشتي: طنابي است كه از پشم بافته شده و آن را با ترتيب خاصي به كمر مي بندند، زرتشتيان از اين دو در مراسم خاص مثل نماز استفاده ميكنند) و ديگر اعياد به مدعوين داده مي شود. (15)

در اعتقادات عامه مردم مسلمان است كه شب جمعهٔ آخر سال يا شب چهارشنبه يا آخرين شب سال، اهل قبور و ارواح مردگان بايد زيارت شوند و آنكه در اين شب ها بيدار و منتظر و بر بام خانه هاي خود در آمده تا كه بازماندگان به نام آنان نذور و خيرات دهند و هم چنين مرسوم است در چنين شبهايي در گورستان ها بر سر قبر عزيزان شمع يا چراغ بيفروزند.

همهٔ اينها و بسياري ديگر يادآور مراسم مردم ايران قديم است كه براي فروهران در ده روز پايان سال كه ايام فروردگان است انجام مي دادند و امروزه كم و بيش نيز زرتشتيان انجام مي دهند. (16‌)

رسوم شب چهار شنبه سوري در‌ آذربايجان:

ميان بعضي طوايف و ايل ها در آذربايجان، رسوم، دست نخورده تر و سالم تر باقي مانده چنانكه شب چهارشنبه سوري از نوروز مهمتر و مورد توجه تر بوده و با تشريفات فراوان برگزار مي شود و رسوم و آدابي كه انجام مي دهند، يادآور جشن فرودگان است. به نظر مي رسد كه ايام فروردگان شب سوري و چهارشنبه سوري حاليه از نوروز عهد قديم نيز با توجه و اقبال بيشتري رو به رو بوده؛ 
«ميان مردم ايل خليكانلو (ايل حلالي) در آذربايجان غربي در شب اول اسفند عيد خضر نبي معروف است. پيدايش اين عيد به سبب پايان زمستان است كه معتقدند از تلف شدن احشام جلو گيري مي گردد. در اين شب دوشيزگان و بانوان و جوانانِ دِه به رقص چوبي مشغول و در هر دِه يک نفر خود را به طور عجيبي آراسته مانند حاجي فيروز عيد نوروز در رقص شركت مي كند … به عيد نوروز چنان اهميت نمي دهند، ولي براي چهارشنبه سوري بيش از عيد نوروز اهميت قايلند. در اين شب بهترين غذاها را طبخ و آتش بازي بر پا مي شود و تا نيمه شب ادامه دارد… .

مردم ايل قره پاپاق به عيد نوروز خيلي اهميت مي دهند و ماه اسفند را ماه عيد گويند.
چهار شنبه اول اسفند را دروغگو، دوم را راستگو، سوم را سياه و چهارم را ” اجرا ” گويند.
روز چهارشنبهٔ اول جوانان روي بام يا تپه رفته و آتش افروخته نشانه روي و تيراندازي مي كنند. در چهارشنبهٔ سوم كساني كه در طول سال خانواده يا بستگان آنها فوت نموده با طبق هاي ميوه و شيريني سر خاک رفته و پس از فاتحه خواني شيريني و ميوه را به مستمندان مي دهند.

در روز چهارشنبه سوري، يعني چهارشنبهٔ آخر، اهالي، لباس نو مي پوشند و با هلهله و شادي به آتش افروزي مي پردازند و به ديد و بازديد مي روند.

صبح روز چهارشنبهٔ آخر، پيش از طلوع آفتاب، زن و بچه، كنار رودخانه رفته از آب چهارشنبه استفاده نموده و كوزهٔ خود را پر كرده براي سال نو تيمناٌ نگه مي دارند»(17)

پيشترها و البته هنوز در‌آذربايجان و به خصوص اروميه رسم كجاوه اندازي رايج بوده. شب چهارشنبه سوري بر بام خانه ها مي روند و كجاوه اي را كه زينت كرده اند و بر آن طاق شال كشيده و آيينه بندي كرده اند با طنابي از بام به سطح خانه فرود مي آورند و مي گويند :”بكش كه حق مرادت را بدهد “كسي كه در خانه است مكلف است كه در آن كجاوه شيريني و آجيل شور و شيرين و ميوهٔ خشک بريزد و پس از آن كه چيزي در آن ريختند با طناب آن را بالا مي كشند و به خانهٔ ديگر مي روند.
مخصوصاً جوانانِ تازه داماد كه هنوز عروس را به خانه نياورده اند موظفند چنين كجاوه اي را به بام خانهٔ عروس ببرند و اگر نتوانند از بام بالا روند، بايد پشت در خانه بروند و پنهان شوند كه كسي نبيند و كجاوه را به طريقي به پشت اطاق برسانند تا چيزي دريافت كنند.( 18)

در تبريز آتش افروزي و گره گشايي از عناصر اصلي چهارشنبه سوري هستند.

آجيل چهارشنبه سوري و خشكبار، از مهمترين عناصر و سنن اين جشن در تبريز است. اگر دوست و ميهمان تازه واردي در اين شب داشته باشند، از رسوم است كه خوانچه اي آجيل و خشكبار براي او بفرستند.

ديگر ويژگي هاي رسوم مردم تبريز آن است كه از بامِ خانه ها به سر عابران آب مي پاشند. اين سنت از آداب كهن ايراني است و در زمان ساسانيان معمول بوده است كه در جشن نوروز به يكديگر آب مي پاشيدند. و هنوز در ميان ارمني ها و زرتشتي ها چنين رسمي باقي است.

در ميدان ارک تبريز هم توپي بود چون توپ مرواريد تهران و شيراز كه زنان و دختران براي حاجت خواهي بدان متوسل مي شدند.

در شب چهارشنبه سوري، تيراندازي در تبريز از رسوم بسيار متداول بود. ( 19)

رسوم شب چهارشنبه سوري در تهران و اطراف آن:

اين رسم در روستاهاي نزديك تهران معمول بوده (همانند آذربايجان) و شايد هنوز نيز اجرا شود، بدين شكل كه جوانان به ويژه پسرهاي جواني كه نامزد دارند از روي بام خانهٔ دختر، شال هاي خود را فرو مي اندازند و صاحب خانه شيريني و گاه پيراهن و غيره ….. در آن ميپيچد و گره ميزند. كساني كه شال يا كجاوه مي اندازند هميشه نامرئي هستند و نبايستي شناخته شوند. (20)

در ميدان ارگ تهران توپ كهن سالي بود كه مدت صد سال بر فراز صفه اي* (جاي سايه دار غرفه مانند) جا گرفته بود و چون پيرانِ زمين گير از جاي خود نمي جنبيد.
شب هاي چهارشنبه سوري، زنان و دختراني كه حاجتي داشتند مخصوصاً آن دختراني كه در آرزوي شوهر بودند از آن توپ بالا مي رفتند و بر فراز آن دمي مي نشستند و از زير آن مي گذشتند و در بر آورده شدن آرزوي خود شک نداشتند و بچه هاي شيرخوار را كه به اصطلاح نحسي مي كردند يا ريسه مي رفتند از زير توپ مرواريد و سردرِ نقارخانه ميگذراندند. اين توپ را توپ مرواريد مي ناميدند و افسانه هاي گونا گون دربارهٔ آن مي گفتند. (21)

مردم تهران در چندين سال پيش كه از سردرِ نقارخانه بالا مي رفتند، كوزه اي آب نديده با خود بالا مي بردند و از آنجا به زمين مي افكندند و مي شكستند و كساني كه بدان جا دست رسي نداشتند، از بام خويش كوزه را به زمين مي افكندند. اين كار در بسياري از شهرهاي ايران هنوز معمول است و در سده هاي سوم و چهار هجري، در بغداد نيز رايج بود. عقيده بر آن است كه بلاها و قضاهاي بد را در كوزه متراكم كرده اند و چون بشكنند آن قضا و بلا دفع شود. (22)

كردستان:

در پايان واپسين روز اسفندماه، يعني در هنگام فرو نشستن آفتاب، كردها خود را آمادهٔ افروختن آتش ميكنند ….. در بالاي بام ها و فراز كوهها، آتش نوروز را با شكوه هر چه بيشتر مي افروزند (در حالي كه اصل و بنياد و علت آتش افروزي را كه مربوط به نوروز نيست فراموش كردند) و شادي مي كنند، پسران و دختران، گروه گروه در پيرامون آتش مي ايستند و پايكوبي و شادي مي كنند.

……روستائيان در شب جشن، گندم و نخود و كنجد و شاهدانه را توي ساج برشته ميكنند و آنها را با ديگر ميوه هاي خشک كه گردو و پسته و….. در هم مي آميزند و بدين شكل آجيل جشن را فراهم مي كنند (همان آجيل لرک يا هفت مغز) ….. ، هم چنين در شب چهارشنبه سوري در آوند (ظرف)هاي ويژه اي نگه ميدارند. تا اگر كسي از خانواده شان بيمار شود، از آن آب بدو بدهند، چون باور دارند بيمار اگر از آبِ شب چهارشنبه سوري بنوشد بهبود مي يابد. … زنان نازا در‌آن شب به پشت بام ها مي روند و هر يک، كليد (يا قفل) بسته اي را با خود مي برند و از روزنهٔ خانه اي به سخن هاي مردم‌ آن گوش ميدهند. هر گاه از خوشي ها گفت و گو كنند، مي گويد: اي كليد به نياز درونيم باز شو و خود كليد (قفل) را باز ميكند و آنگاه با دلي خوش باز مي گردد. 23

خراسان:

مردم خراسان در شب چهارشنبهٔ آخر سال، نزديک غروب‌ آفتاب، هر خانواده يا گروهي، هفت يا سه بوته خار روشن مي كنند. سپس پير و جوان و كوچک و بزرگ از روي آتش مي پرند و براي دفع شرور و زيان، اين شعر را مي خوانند:

زردي ما از تو سرخي تو از ما

در برخي روستاها، هنگام پريدن از روي آتش، اين شعر را مي خوانند:

آلا به در، بلا به در دزد و حيز از دِها به در

در توضيح شعر دوم ، آلا ala همان آل است كه زني موهوم و لاغراندام و بلندقد و سرخ روست كه بيني اش از گِل و كارش دزديدن جگر زنان زائوست.! دِها deha به آدم دزد و چشم دريده گويند.
با خواندن اين ترانه ها و پريدن از روي آتش، آل ها و دزدها و زيانكاران را از روستا و خانه هاي خود مي رانند.

ديگر رسوم شب چهارشنبه:

همچنين ديگر رسوم شب چهارشنبه از قبيل: كوزه شكني، فال گوش، گره گشايي، بخت گشايي، دفع چشم زخم و بخت گشايي كندر و خوشبو ، قليا (زاج سياه را گويند، و زاج خود از نمک هاي طبيعي است، بي بو و بي مزه) سودن، آش بيمار، فال گرفتن با بلوني (كوزهٔ دهانه گشاد، شبيه شيشه هاي مربا)، در اكثر شهرها و شهرستان هاي ايران كم و بيش و با اختلافاتي انجام ميشود.
مثلاً در مورد بخت گشايي سنت تقريباً يكيست اما در اصفهان محل آن سنگ سوراخي در قريهٔ مورگان است، در تهران و شيراز و تبريز توپ مرواريد در همدان شير سنگي و… (24)

شيراز:

آتش افروختن در معابر و خانه ها، فال گوش ايستادن، اسپند سوختن، نمک گِردِ سر گرداندن، در موقع اسفند دود كردن و نمک گردانيدن همراه با اوراد *(دعاها و ذكرها، جمع ورد) مخصوصي است كه زنان مي خوانند. قلمرو چهارشنبه سوري در شيراز صحن بقعهٔ شاه چراغ است و در آنجا نيز توپ كهنه اي است مانند توپ مرواريد تهران، زنان از آن حاجت ميخواهند (البته در گذشتهٔ دور كه اينک در شيراز و تهران هر دو اين رسم منسوخ شده است). (25)

 سروستان:

در سروستان (كه در حدود نود و دو كيلومتري شرق شيراز قرار دارد) نيز مراسم چهارشنبه سوري تشريفات خاصي دارد:
«در غروب آخرين چهارشنبهٔ سال، مراسمي بسيار ساده برپا ميشود. به اين ترتيب كه توي كوچه ها، ميدان ها و اغلب خانه ها، خرمن هاي خار و گَوَنِ آماده را با شعلهٔ آتش مي افروزند و همه با سرور و شادي از كوچک و بزرگ از روي آن مي پرند و با هر پرشي اين شعر را مي خوانند: 
ها جنگ شير، ها جنگِ شير / بالا بي شين، خود شير اومد رسيد.
و يا : سرخي تو از من زردي من از تو »(26)

ضحاک

….ميگويند ضحاک (يا اژدهاک از شاهان ماد) شخصي را بنام اورامانيل مأمور كرده بود كه هر روز دو جوان خوبرو را بكشد و از مغز آنان براي مارهاي دوشِ وي خوراک فراهم آورد و هر روز دو جوان خوبرو به او سپرده ميشد. اورامانيل با تدبير يكي از آن دو را كشته و ديگري را پشت كوه ها پنهان مي كرد.
وقتي فريدون به شاهي رسيد علت اين كار را از او پرسيد و پاسخ شنيد كه ميخواستم يكي از‌آنان را از مرگ نجات دهم. فريدون مشعل داراني به مشعل هاي افروخته به كوه گسيل ميدارد و جوانان پنهان شده را باز يافته، با سرور و شادي به شهر مي آورند. از آن روز به بعد مردم به ياد رفتن آن جوانان آتش مي افروزند!»

_______________

توضيحات، منابع و مأخذ:

1: تقويم و تاريخ ايران / ذبيح منصوري 
2: ‌تاريخ بخارا – تأليف ابوبكر محمد بن جعفر نرشخي ( 286- 348) به عربي است كه به سال 522 ابونصر احمد بن محمد البقاوي بخشي از آن را به فارسي برگردان كرده و به سال 574 محمد بن زفر بن عمر منتخب و ويراسته اي از آن بخش فراهم آورد. شارل شفر اين گزيده را در مجموعه گزيده هاي فارسي به سال 1883 چاپ و در پاريس منتشر كرد. 
3: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 – بخش پنجم / پنجه، روزهاي فروردگان ص 211 
4: گاثا ها: سروده هاي خود زرتشت كه چه از نظر مذهبي و چه از نظر تاريخي داراي اهميت بالايي ميباشند 
5: المحاسن و الاضداد، ص 277
6:در اين نبرد ايرانيان كوفه ، بصره و الجزاير به ياري او و سردار شجاعش مالک اشتر بر ميخيزند، و سبب پيروزي او ميگردند ولي مختار در دعوي دوستي با آل علي صادق نبوده به همين علت پس از چندي ادعا ميكند كه به او وحي نازل مي شود، چون نتوانست دليلي بر گفته خود بياورد اعتقاد مردم به اوسست شد و بالاخره در مقابل سپاه عدل الملك شكست خورد. – تاريخ تحولات اجتماعي، مرتضي راوندي، جلد دوم فصل هفدهم ص 289 تهران 
7: فروهر: در آيين زرتشتي ذره اي از ذرات نور اهورا – مزدا كه در وجود هر كس به وديعه نهاده شده و كار او نور افشاني و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن تن راه بالا را ميپيمايد و به منبع اصلي خود مي پيوندد و فقط روان است كه از جهت كارهاي نيک يا بد كه مرتكب شده پاداش ميبيند. فروهرها سالي يک بار به زمين فرود مي آيند و آن در جشن فرورديگان است كه زرتشتيان مراسمي به ياد روانهاي درگذشتگانشان برگزار ميكنند. فرهنگ فارسي دكتر عميد جلد دوم ص 1535 
8: از آكاشا Akasha است ، آكاشا لفظي است سنسكريت – زباني كه كتب ودا نيز به آن زبان نوشته شدند و در اصل زبانيست آريايي كه زبان ايران باستان با‌ ان پيوند هاي بسياري دارد – و به دو معني درخش و جايي كه در مقام بالا از ابتدا ي آفرينش نقش حال و اعمال و اوضاع زمانه و كائنات و آمد و شد ها در ان صورت مي بندد. 
9: برگرفته از كتاب فروغ مزديسني، تاليف ارباب كيخسرو شاهرخ، تهران – 1380 
10: گاه شماري جشن هاي ايران باستان ، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 – بخش پنجم / پنجه ، روزهاي فروردگان ص 211 
11: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش پنجم / جشن فرودگان و پنجه ص 203 
12: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش چهارم / گاهنبارها، فصول شش گانه سال ص 177 
13: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش دوم / سال و ماه و روز شمار آن ص 79 
14: – گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش چهارم / گاهنبار ها فصول شش گانه سال ص 181 
15: فرهنگ بهدينان، گرد آوري جمشيد سروشيان، تهران 1335، ص 147_ 146
16: _ گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش ششم / اهداي آجيل و هدايا در چهار شنبه سوري ص 237 
17: ايرانشهر – جلد اول، بخش هفتم – ص 230-229و 235 
18: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش ششم / آهداي آجيل و هدايا در چهار شنبه سوري ص 237 همينطور بخش ششم / مراسم چهار شنبه سوري ص 258_259
19: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 – بخش ششم / مراسم چهار شنبه سوري ص 259 
20: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش ششم / آهداي آجيل و هدايا در چهار شنبه سوري ص 237
21: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 بخشش ششم / مراسم چهار شنبه سوري / ص 253_ 254
22: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخش ششم / مراسم چهار شنبه سوري / ص 254_255
23: نوروز در ميان كردها، نوشته دكتر صديق صفي زاده، تهران 1350 خورشيدي، ص 17_16و 27_28
24: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 / بخشش ششم 
25: گاه شماري جشن هاي ايران باستان، به كوشش هاشم رضي، تهران 1382 – بخش ششم / مراسم چهار شنبه سوري ص 257
26: فرهنگ مردم سروستان، تاليف صادق همايوني، تهران ، 1371 ، ص 409 
27: فرهنگ مردم سروستان، تاليف صادق همايوني، تهران ، 1371

منبع: عصر ایران