مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

تصوف اسلامی در افغانستان، گذشته و حال (جغرافیای تصوف قسمت اول)

 

auhjhghjjjkkjjpgآرامگاه خواجه عبدالله انصاری در هرات محل تجمع صوفیان این شهر

تصوف یا عرفان در نزد محققان نگرش مخلوطی از فلسفه و مذهب است که به باور پیروان تصوف، راه وصول به حق منحصر به آن است.

از تصوف تعریف‌های مختلفی ارائه شده است. متین مونس، یکی از محققان این عرصه در کابل، تصوف را “علم خودشناسی و خداشناسی و مجموعه سلوک برای نزدیکی به خدا می‌داند”. او می‌گوید: “تصوف عبارت از یک سلسله ریاضت‌ها و تلاش برای خودشناسی و خداشناسی است و به عبارت دیگر تصوف مجموعه از سلوک است که سالک از این طریق می تواند نفس را از بدی‌ها پاک کرده و به حقیقتی دست یابد که در پی آن است.”

در جستجوی خدا

صوفیان به این باورند که از این طریق انسان می‌تواند جایگاه خاصی نزد خدا بیابد. به باور صوفیان، با ذکر و اورادِ خاص، شخص به وجد حال و ذوق می‌رسد و در نتیجه به نحو اسرارآمیزی به خدا متصل می‌شود. صوفیان، خداوند را من‌حیث معشوق خود می‌پرستند و در جستجوی خداوند از راه عشق هستند. این باورهای صوفیان در نوشته‌های عارفانه از جمله این بیت حافظ وضاحت دارد:

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

و یا به گفتهٔ مولانا:

ملت عاشق ز ملت‌ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست

دل، از دیدگاه صوفیان مظهر تجلیِ حق است و رسیدن به کمال معنویت از اهداف صوفیان به شمار می‌رود. به گفته‌ی حکیم سنایی:

جهد کن تا ز نیست هست شوی
و ز شراب خدای مست شوی

صوفیان معتقدند، برای فراگیری علم تصوف یا به گفته‌ی آنها علم باطن، باید با عارف وارسته یا به اصطلاحِ صوفیان ” پیر کامل” بیعت کرد.

hjjkklkعبدالکریم، یکی از مرشدین طریقت در کابل می‌گوید: “علم باطن با بیعت کردن با پیر کامل حاصل می‌شود. یعنی سالک باید نزد استادی مراجعه کند تا این علم را فرا گیرد. درباره‌ی منشأ و مبدأ تصوف عقاید مختلفی وجود دارد. شماری از محققان می‌گویند، بنابر شباهت‌هایی که در بسیاری از موارد میان تصوف اسلامی و افکار هندوئیسم وجود دارد، تصوف زاییده‌ی افکار هندی است. شماری هم سرچشمه‌ی تصوف را مسیحیت و رهبانیت شمرده‌اند و شمار دیگر هم منشأ تصوف را در فلسفه و افکار بودایی و یونانی می‌دانند.

در افغانستان خانقاه‌های زیادی وجود دارد که جمعه‌شب‌ها پیروان طریقت‌های مختلف صوفیه، در این خانقاه‌ها گرد هم می‌آیند و دعای مخصوص را که اکثر موزیکال است باهم می‌خوانند.

تاج‌محمد زریر، استاد دانشگاه تعلیم و تربیه در کابل و از پژوهشگران عرصه‌ی تصوف می‌گوید: ” تصوف پیش از اسلام هم وجود داشته، مخصوصاً در میان مردمانی که پیرو یکی از ادیانِ ماقبل از اسلام بوده‌اند.” او می‌افزاید: “تمام پیامبران خدا دارای خصوصیات صوفیانه‌اند. مثلاً صبر که یکی از مقامات در تصوف است، حضرت ایوب نمادی از صبر بوده است.” اما سیدمخدوم رهین، وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان که نیاکانش از پیشوایان تصوف در افغانستان بوده‌اند، این نظریات را رد می‌کند. آقای رهین می‌گوید که تصوف اسلامی درونمایه‌های اصلی خود را از اسلام گرفته و عصاره و باطن قرآن و احادیث حضرت محمد است. او می‌گوید: “تصوف اسلامی در واقع بُعد درونی وحی است و توجه به زهد و معرفت باری تعالی به صورت زاهدانش از روزگار اصحاب صفه آغاز می‌شود. بنابر آن ریشه‌ی اصلی تصوف اسلامی در وحی است – در قرآن مجید و همچنین احادیث حضرت محمد.” به باور صوفیان تمام آداب و رسوم صوفیانه از سیرت حضرت محمد و اهل بیت او منشأ گرفته است. لطف‌الله حق‌پرست، استاد دانشگاه تعلیم و تربیه افغانستان می‌گوید: “انسان زمانی می‌تواند برگزیده‌ی مخلوقات باشد که طریق روحانی خود را بپیماید و پیمودن این راه مستلزم سه مرحله است: شریعت، طریقت و حقیقت. پس از طی این مرحله است که انسان به کمال معنویت می رسد.”

‘صوفی’

در مورد کلمه‌ی صوفی نیز نظریات مختلفی وجود دارد. برخی به این نظرند که واژه‌ی صوفی از “صفه” مشتق شده است. بر اساس برخی از متون تاریخی، بعضی از اصحاب پیامبر که از مهاجران بودند وقتی به مدینه رفتند، چون جا و مکانی نداشتند روی “صفه” مسجد مدینه سکونت اختیار کرده بودند. آنها زندگیِ زاهدانه و مشترک داشتند که بعدها به اهل صفه معروف شدند. به استناد تاریخ، روش زاهدانه‌ی این افراد، خود سرمشقی بود برای جماعتی که بعدها آنها را “صوفی” خطاب کردند. اما نظریه‌ی دیگری که بسیاری آن را تأیید کرده‌اند این است که کلمه‌ی “صوفی” از “صوف” یعنی “پشم” مشتق شده است. صوفی یعنی شخص پشمینه‌پوش و دارای خلق و عملکردهای نیکو.

افغانستان و تصوف

در مورد مبدأ تصوف نیز باورهای مختلفی وجود دارد. برخی بغداد عراق و عده‌ی دیگر کوفه و مدینه در عربستان را مبدأ ایجاد تصوف اسلامیمی دانند. همچنین ابوهاشم و حسن بصری را اولین صوفیان می‌خوانند، اما برخی دیگر می‌گویند که ابوبکر صدیق و عمر فاروق خلیفه‌ی اول و دوم مسلمانان از نخستین صوفیان جهان اسلام بوده‌اند. براساس نوشته‌های تاریخی، تصوف در اواخر قرن اول هجری قمری به میان آمد و تا اواخر قرن دوم دامنه‌ی آن به تمامی مناطق عرب‌نشین گسترده شد. به گفته‌ی عبدالعزیز مهجور، نویسنده و از بیدل‌شناسان مشهور افغانستان، تصوف در اوایل قرن سوم هجری قمری به خراسان یعنی افغانستان امروزی رسید. او می‌گوید: “در زمان خلافت حضرت عثمان، خلیفه‌ی سوم مسلمانان، تصوف همراه با دین اسلام به افغانستان راه یافت.” اما وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان می‌گوید که مدارک و شواهد دقیقی در مورد اینکه چه کسی تصوف را وارد افغانستان کرد، وجود ندارد.

به گفته‌ی آقای رهین، مهاجران خراسانی در سرزمین‌های عرب، خود از صوفیان برجسته بودند و خراسان را نیز می‌توان در جمع مناطقی حساب کرد که تصوف در آن رشد کرده است. آقای رهین می‌گوید: “اینکه تصوف توسط چه کسی وارد افغانستان شده دقیقاً معلوم نیست.

می‌دانید که در آن زمان جوامع اسلامی از نظر ارتباطات چنان با هم بسته بودند که اگر شخصی دانا و بافضلیتی از بلخ حرکت می‌کرد، می‌توانست برود در قاهره قاضی‌القضات شود. به این ترتیب مهاجران خراسانی در آن زمان خود از پیشوایان تصوف اسلامی در سرزمین‌های عرب بودند. می‌توانیم بگوییم که بیشتر رجال برجسته‌ی صوفیه از ملت ما برخاسته‌اند. “از اوایل قرن سوم تا اواخر قرن پنجم هجری قمری، بلخ، هرات و غزنی از مراکز عمده‌ی تصوف بود. شقیق بلخی، ابراهیم ادهم، احمد خزرویه از صوفیان برجسته‌ی قرون چهارم و پنجم هجری قمری و همچنین مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، خواجه عبدالله انصار، حکیم ثنایی نیز از جمله پیشوایان مشهور صوفیه به حساب می‌آیند. به گفته‌ی تاج‌محمد زریر، استاد دانشگاه تعلیم و تربیه؛ ابوالحسن، مشهور به علی هجوری غزنوی یکی از عرفای افغانستان برای نخستین بار با نوشتن کتابی به نام کشف‌المحجوب، اذکار و مقامات تصوف را مشخص کرد. آقای زریر می‌گوید: ” کتاب کشف المحجوب علی هجوری نخستین تاریخ اجتماعی تصوف در سرزمین خراسان است.” به گفته‌ی سید مخدوم رهین، تصوف در قرن پنجم هجری قمری در خراسان و افغانستان امروزی گسترش یافت و در این زمان بود که تصوف توسط شماری از صوفیان افغانستان به شبه‌قاره‌ی هند منتقل شد. او می‌گوید: “در این زمان است که افغانستان بزرگ‌ترین پیشوایان تصوف اسلامی را عرضه می‌کند. از صوفیان نامدار از جمله علی ابن عثمان هجوری و همچنین خواجه معین الدین چشتی رفتند به شبه قاره. تصوف به باور بسیاری، از نیمه‌ی قرن پنجم تا اواخر قرن ششم هجری قمری، به چهار سلسله‌ی قادریه، نقشبندیه، چشتیه و سهروردیه تقسیم شد.

plllآنگونه که در بخش قبلی گفته شد، به گمان اغلب، تصوف در نیمه های قرن پنجم تا اواخر قرن ششم هجری قمری توسط شماری از پیشوایان بزرگ صوفیه به سلسله‌های مختلف به شمول قادریه، نقشبندیه، چشتیه و سهروردیه تقسیم شده است.

در این بخش می‌پردازیم که چرا تصوف شاخه‌بندی شد و همچنین میان سلسله‌های قادریه، نقشبندیه، سهروردیه و چشتیه که در افغانستان بیشتر پیرو دارد، چه تفاوت‌هایی وجود دارد.

بعضی از محققان و صوفیان می‌گویند، تصوف به هدف ایجاد سهولت به پیروان آن در زمان‌ها و منطقه‌های مختلف توسط پیشوایان برجسته‌ی تصوف به شاخه‌های مختلف تقسیم شد.

اما سید محمود گیلانی که نیاکانش از پیشوایان تصوف در شاخه‌ی قادریه در افغانستان بوده‌اند، می‌گوید که تصوف توسط شیخ‌های عالِم و باصلاحیت، بنابر اقتضای زمان به شاخه‌های مختلف تقسیم شده است.

آقای گیلانی می‌گوید: “هر کدام از این شاخه‌ها در زمان مشخصی بنابر دلیلی ایجاد شده است. مثلاً زمانی که مسلمان‌ها با مشکلی مواجه می‌شدند، شخصی با فضلیت (پیر یا مرشد) مردم را برای رهایی از مشکل و پناه بردن به خدا به راهی رهنمایی می‌کرد و ایجاد شاخه‌های متعدد تصوف ریشه در این مسأله دارد.”

با این حال، بسیاری از محققان می‌گویند، در اصول اساسی هر چهار طریقه‌ی تصوفِ مروج در افغانستان، تفاوتی وجود ندارد، اما دیدگاه‌ها برای رسیدن به هدف متفاوت است.

قادریه

قادریه یکی از شاخه‌های تصوف است که بیشترین پیرو را در افغانستان دارد.

به گفته‌ی صوفیان، سلسله‌ی قادریه تا پیش از این که به نام شیخ عبدالقادر گیلانی در عراق مشهور شود به نام.های مختلف به‌خصوص حیدریه یاد می‌شد.

به گفته‌ی عبدالکریم، مرشدِ یکی از خانقاه‌ها در کابل؛ سلسله‌ی قادریه پس از آن به این نام مسما شد که شیخ عبدالقادر گیلانی ذکری را که در این طریقه ورد می‌شود تنظیم کرد و تا‌کنون به همان شیوه بیان می‌شود.

او می‌گوید: “شیخ عبدالقادر گیلانی، همین اوراد خاصی را که برگرفته از قرآن است، تنظیم کرد و به همین دلیل این سلسله به نام قادریه مسما شد.”

نقشبندیه

نقشبندیه از دیگر سلسله‌های تصوف است که صوفیان، محمد بن محمد بخاری مشهور به شیخ بهاءالدین نقشبند را اساس‌گذارِ این سلسله می‌دانند.

صوفیان همچنین سلسله اتصال این طریقه را به ابوبکر صدیق نسبت می‌دهند.

این طریقه نیز در افغانستان پیروان زیادی دارد.

به گفته‌ی لطف‌الله حق‌پرست، استاد دانشگاه تعلیم و تربیه افغانستان و از پژوهشگران تصوف، تنها تفاوت میان این دو طریقه ورد اذکار با صدای بلند و پایین است.

او می‌گوید: “پیروان سلسله‌ی نقشبندیه باور دارند که ذکر باید به گونه‌ی خفیه اجرا شود. این گروه به استناد از آیات قرآن کریم دلیل می‌آورند که خفیه ذکر کردن از ریا و خودنمایی جلوگیری می‌کند. اما در سلسله‌ی قادریه، برعکسِ آن است. چون ذکرِ با آواز بلند، ذاکران را به شور و وجد آورده و با شوقِ تمام ذکر می‌کنند.

 آقای حق‌پرست می‌گوید: “این ذکر جز به زبان آوردن نام خدا چیز دیگری نیست و یا اورادی که صوفیان به زبان می‌آورند برگرفته شده از قرآن است و این معمول است که مسلمانان گاهی قرآن را با آواز بلند و گاهی هم به گونه‌ی خفیه می‌خوانند.”

خانقاه‌ها

خانگاه یا خانقاه از گذشته‌ها مکانی بوده است برای انجام عبادات صوفیان.

وزارت حج و اوقاف افغانستان می‌گوید بیش از پنجاه خانقاه به گونه‌ی رسمی در ولایات مختلف این کشور وجود دارد.

به گفته‌ی عبدالصمد، از مسئولان این وزارت ده‌ها خانقاه دیگر نیز در افغانستان فعال است که مرشدان آنها برای دریافت مجوز تا هنوز به وزارت مراجعه نکرده‌اند.

تنها در کابل ده‌ها خانقاه وجود دارد. برای دیدن یکی از این خانقاه‌ها، به یکی از خانقاه‌های مربوط به سلسله‌ی قادریه در کابل می‌روم که متعلق به عبدالکریم، یکی از مرشیدن سلسله‌ی قادریه است.

مرشد یا پیر، یکی از اتاق‌های منزلش را برای برگزاری مجالس (ذکر) اختصاص داده است.

دیوارهای داخل این اتاق با پارچه‌های خُرد و بزرگ که روی آنها آیات قران و اشعار عارفانه نوشته شده مزین شده است.

مریدان در مقابل مرشد زانو زده و پس از گفتن (بسم‌الله الرحمن الرحیم) اوراد خاصی را از جمله (انت الهادی انت الحق- لیس الهادی الاهو، حسبی ربی جل‌الله – مافی قلبی غیرالله، نور محمد صل‌الله) که مرشد می‌خواند با آواز بلند تکرار می‌کنند.

اشعار عرفانی به خصوص مناجات و اشعار در وصف حضرت محمد هم به گونه‌ی ملهون در خانقاه خوانده می‌شود و مریدان با صدای بلند (الله هو، الله هو، الله هو) می‌گویند.

سهروردیه و چشتیه

در طریقه‌ی سهروردیه هم که صوفیان شیخ شهاب‌الدین سهروردی را بانی این سلسله می‌دانند اوراد، شبیهِ این دو سلسله گاهی به گونه خفی و گاهی هم با آواز بلند خوانده می‌شود.

اما به گفته‌ی محققان و صوفیان، این سلسله در افغانستان پیروان اندکی دارد ولی پیروانش در پاکستان و هند زیاد است.

چشتیه از دیگر طریقه‌های تصوف است که پیروان آن نیز سلسله اتصال‌شان را به حضرت علی نسبت می‌دهند.

بسیاری از محققان و صوفیان، طریقه‌ی چشتیه را تولید خراسان می‌دانند؛ اما در مورد بانی اصلی آن، روایات مختلفی وجود دارد.

برخی ابواسحق شامی را مؤسس این طریقه می‌خوانند.

yhhghhjjjiiبسیاری از ارادتمندان طریقه‌ی چشتیه می‌گویند که برخی از آلات موسیقی برای برگزاری مجالس این طریقه ضروری بوده است.

شمار دیگر سید احمد ابدال حسنی و تعدادی هم خواجه حسن سنجری مشهور به خواجه معین‌الدین چشتی را که در ولسوالی چشت ولایت هرات افغانستان زاده شده، مؤسس طریقه‌ی چشتیه می‌دانند.

به گفته‌ی متین مونس، یکی از محققان تصوف، طریقه‌ی چشتیه در خراسان و افغانستان امروزی به پختگی رسید و توسط برخی از صوفیان از جمله خواجه معین.الدین چشتی تا شبه‌قاره‌ی هند گسترش یافت.

آقای مونس می.گوید: “برخی از پیشوایان صوفیه از افغانستان به سایر مناطق از جمله نیم قاره‌ی هند، سمرقند، بخارا و ترکیه سفر کرده و تصوف را در این مناطق گسترش دادند. خواجه معین‌الدین چشتی، فرید‌گنچ‌شکر و نظام‌الدین اولیا از مرشدین نامداری بودند که در هند سلسله‌ی چشتیه را رایج و هزاران نفر را از این طریق وارد دین اسلام کردند.”

سماع، سرود و موسیقی

در مورد شیوه‌های برگزاری مجالس طریقه‌ی چشتیه نیز باورهای متفاوتی وجود دارد. برخی می‌گویند که مشایخ گذشته‌ی سلسله‌ی چشتی در برگزاری مجالسشان در آن زمان از آلات موسیقی که امروز در مجالس این طریقه از آن استفاده می‌شود، به کار نمی‌گرفتند. عبدالکریم، یکی از مرشدان سلسله‌ی قادریه در کابل می‌گوید: “بر بنیاد نوشته‌های تاریخی، خواجه معین‌الدین چشتی و همچنین پیش از آن، وسیله‌ای بنام رباب وجود داشت که تنها یک تار داشت و پیروان سلسله‌ی چشتیه در هنگام برگزاری مجالسشان این آلت را به صدا در می‌آوردند. غیر از آن چیز دیگر وجود نداشته است.” اما بسیاری از ارادتمندان طریقه‌ی چشتیه‌ی می‌گویند که برخی از آلات موسیقی برای برگزاری مجالسِ این طریقه ضروری بوده است. سیدمخدوم رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان می‌گوید: “در سلسله‌ی چشتیه موسیقی وسیله‌ای برای رسیدن به معنویات و عالم برین است.” سید احمدشاه مددی چشتی مرشدِ خانقاه چشتیه‌ی هرات می‌گوید، آلات موسیقی که در مجالس چیشته استفاده می‌شود، جدا از وسایل موسیقی است که در محافل غیرعرفانی نواخته می‌شود. او می‌گوید: “سماع، سرود و موسیقی که ما آن را می‌شنویم و پیروان سلسله‌ی چشتی آن را دوست دارند، تا آخرین دمی که بشر در روی کره‌ی زمین زندگی می‌کند، قابل دفاع است.” او می‌گوید: “موسیقی مبتذلی که علمای شریعت آن را رد می‌کنند، ما هم آن را رد می‌کنیم. بنا بر فرموده‌ی شیخ نظام‌الدین اولیاء دهلوی، سماعِ سلسله‌ی چشتیه با در نظر داشتن شرایط خاصی برگزار می‌شود. اول اینکه زمان ادای نماز نباشد تا نماز قضا نشود. دوم سماع در مکان خاصی مثل خانقاه برگزار شود، نه در سماورها و هتل‌ها. و سوم سماع از سوی اهل سماع یعنی صوفیان برگزار شود.” گفته می‌شود که مولوی‌یار‌محمد نیازی چشتی، پس از رایج کردن قوالی در تصوف، حدود یکصد سال قبل از سوی حکام معتصب آن زمان محکوم به سنگسار شد. خانقاه سید احمدشاه مددی چشتی در حومه‌ی شهر هرات واقع است و شب‌های جمعه و بعد از ظهر جمعه‌ها پیروان سلسله‌ی چشتیه در این خانقاه گرد می‌آیند. در این جلسات، اول غزلیات عرفانی خوانده می‌شود. پس از ختم ذکری موسوم به خواجگان چشت که به گفته‌ی پیروان طریقه‌ی چشتیه، این رسم از پیشوایان این سلسله به جا مانده، برخی از مریدان دف و نی می‌نوازند و دیگران الله هو می‌گویند. به همین ذکر (الله هو) پیروان سلسله‌ی چشتیه در این خانقاه سماع می‌گویند و این متفاوت از سماعی است که در سلسله‌ی مولویه صورت می‌گیرد. در سلسله‌ی مولویه که بسیاری مولانا جلال‌الدین محمد بلخی را بانی آن می‌دانند، مریدان در امواج صدای دف و نی به گونه‌ی خفیه الله هو گفته و به گونه‌ی خاصی به دور خود می‌چرخند.

قوالی‌ خوانی

در خانقاه چشتیه‌ی هرات قوالی‌خوانی نیز صورت می‌گیرد و این رسم در خانقاه چشتیه‌ی کابل نیز مروج است. به گفته‌ی برخی از پیروان طریقه‌ی چشتیه در کابل، رسم قوالی‌خوانی توسط مولوی‌یارمحمد نیازی چشتی از هندوستان وارد کابل شده است. گفته می‌شود که مولوی‌یارمحمد نیازی چشتی، پس از رایج کردن این رسم حدود صد سال قبل از سوی حکام معتصبِ آن زمان محکوم به سنگسار شد. داوود اعظمی، از خبرنگاران بی‌بی‌سی که در عرصه‌ی تصوف پژوهش کرده، می‌گوید افزون بر چهار شاخه‌ی عمده‌ی تصوف، ده‌ها سلسله‌ی دیگر صوفیه نیز در افغانستان وجود داشته است که به مرور زمان پیروان آن کاهش یافته و حالا در این کشور وجود ندارند. اعظمی می‌گوید: ” سلسله‌ی روشانیه که بانی آن بایزید انصاری یا پیر روشان بود. در حال حاضر این سلسله در هند صدها هزار پیرو دارد و به دلیل اینکه این سلسله توسط شیخ ارزانی به هند رواج یافته به نام ارزان‌شاهی یاد می‌شود. همچنین سلسله‌ی مولویه را که بانی آن مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است می‌توانیم بگوییم که در افغانستان ایجاد شد و در حال حاضر در ترکیه پیروان زیادی دارد.” او می‌افزاید: “به همین ترتیب از سلسله‌ی خلوتیه که توسط شیخ ابراهیم خلوتی در هرات تأسیس شد و همچنین ادهمیه که بانی آن ابراهیم ادهم است. اینها سلسله‌هایی هستند که در افغانستان به وجود آمده‌اند ولی در حال حاضر در این کشور پیرو ندارند.

عملکرد صوفیان و افکار آنها از قرن‌ها به این سو همواره مورد انتقاد شماری از متشرعان قرار داشته است .برخی از مجتهدین، تصوف را بدعت می‌دانند و اعتراض آنها بر گفتار برخی از صوفی‌های بزرگ مانند شیخ بایزید بسطامی، معین‌الدین ابن عربی، ذوالنون مصری، منصور حلاج و شیخ سهروردی است. به گفته‌ی شماری از فقها، افکار صوفی‌ها از جمله فکر وحدت‌الوجود، فناء فی‌الله و بقا با الله که صوفی‌ها آنها را مقامات تصوف می‌خوانند، با حقایق اسلامی در تضاد است. اسماعیل نوید، یکی از علمای دینی که در عرصه‌ی تصوف و فلسفه پژوهش کرده است می‌گوید: “تصوف اگر شالوده‌ای از قرآن و سنت حضرت محمد باشد، درست است؛ این مانند زهد اسلامی است.” اما استدلال صوفی‌ها این است که گاهی صوفی به سبب استغراق و فنا در ذکر خداوند، حالت غیر‌طبیعی را در می‌یابد و به یک مست تبدیل می‌شود.” به گفته‌ی صوفیان این سخنان خلاف شرع تعبیر مجازی است از آنچه که صوفی‌ها در مکاشفه و حالت لمس آن را احساس می‌کنند. به عقیده‌ی بزرگان صوفیه، حالِ فنا و بیخودی نتیجه‌ی فضل و رحمت الهی است.

‘ آفتاب در آیینه ‘

قاری روح‌الله یکی از رهروان تصوف می‌گوید: “در اثر ذکر، سالک به وجد می‌آید که این یک حالت غیر ارادی است.” او افزود: “این حالت مانند این است که ما آیینه‌ای را در مقابل نور آفتاب قرار بدهیم و آفتاب را با همان بزرگی در آیینه ببینیم. این به این معنی نیست که آیینه آفتاب شده است، بنابراین سالک هم در اثر ذکر غرق صفات خداوند شده و از خود بی‌خود می‌شود و یا یک قطره آب اگر در بحر بیفتد ناپدید می‌شود، بنابراین جوش و خروش از بحر است، نه از آن قطره‌ای که در آن چکیده. یک قطره آب اگر در بحر بیفتد ناپدید می‌شود، بنابراین جوش و خروش از بحر است، نه از آن قطره‌ای که در آن چکیده. اجرای سماع و برخی اعمال دیگر در مجالس ذکر صوفیان از دیگر مواردی است که مورد انتقاد برخی از فقها قرار دارد. شماری از علمای شرع می‌گویند؛ تصوف به عنوان یک ارزش درونی در صدر اسلام وجود داشته و حضرت محمد، پیامبر اسلام، و برخی از صحابه با استفاده از این راه رابطه‌شان را با خداوند برقرار می‌کردند.

مخالف شریعت؟

اما مولوی حبیب‌الله حسام، یکی از علمای دینی در کابل به این نظر است که شیوه‌های امروزی برگزاری مجالس صوفیان از دیدگاه اسلام مردود است. او می‌گوید: “تصوف در صدر اسلام بوده، بعدها هم وجود داشته و حالا هم وجود دارد. اما شیوه‌هایی که امروز شماری از صوفیان دارند، مطابقت با قرآن و سنت حضرت محمد ندارد.” آقای حسام می‌گوید: “انسان اگر با خالق خود ارتباط برقرار می‌کند باید این کار را با اخلاق خاصی انجام دهد. انسان نباید به شیوه‌ای با خالق خود رابطه برقرار کند که در حالیکه او ذاکر است، خدا از او بیزار باشد.”

صوفی‌ها و برخی از محققان تصوف نیز چنین باور دارند و هر عمل خلاف شریعت اسلامی را مردود می‌دانند. لطف‌الله حق‌پرست، از پژوهشگران عرصه‌ی تصوف می‌گوید: “امام مالک یکی از علمای اسلام می‌گوید که کسی که در راه تصوف حرکت می‌کند و از مسائل فقهی و احکام شریعی بی‌خبر است، گویا که در گمراهی قرار دارد. امام همچنین گفته است که اگر شخصی تنها در بُعد شریعت حرکت می‌کند و از طریقت بهره ندارد، به تحقیق و بی‌گمان که فاسق است. به گفته‌ی امام مالک، هرگاه کسی بین شریعت و طریقت جمع می‌کند، او راه را یافته است از راه تحقیق.”

‘حلال و حرام’

مولوی حیب‌الله حسام، صوفیان را متهم می‌کند که در برخی موارد به خصوص در هنگام مجالس ذکر، پا از دایره‌ی شرع بیرون می‌گذارند. انسان اگر با خالق خود ارتباط برقرار می‌کند باید این کار را با اخلاق خاصی انجام دهد. انسان نباید به شیوه‌ای با خالق خود رابطه برقرار کند که در حالیکه او ذاکر است، خدا از او بیزار باشد. او می‌گوید: “بسیاری از صوفیان در عمل، کاری را انجام می دهند که گفتارشان با عملشان بسیار زیاد تفاوت دارد. مثلاً، در گفتار از قرآن سخن می‌گویند، اما در هنگام ذکر، جست و خیزی که می‌زنند و آن را وجد و جذب می‌خوانند، قرآن در برابر آن قرار دارد و اسلام کاملاً چنین عملکردها را رد می‌کند اما صوفی‌ها استدلال می‌کنند که شور و حالی که هنگام ذکر نام خدا

به سالک دست می‌دهد، غیر ارادی است.” به گفته‌ی صوفیان این حالت برای تمامی سالکان نیز دست نمی‌دهد. قاری روح‌الله، از پیروان تصوف می‌گوید: “ما حرام، چیزی را می‌گوییم که حرام بودن آن در قرآن ثابت باشد و همچنین ما عملِ خلاف شریعت به آن عملی می‌گوئیم که خداوند به نکردن آن حکم کرده باشد. او می‌افزاید: “خطاب به آنهایی که وجد و جذب را رد می‌کنند، می‌خواهم بگویم که این یک حالت غیر ارادی است. انسان موجودی است که از شنیدن الفاط توهین‌آمیز از سوی کسی خشمگین می‌شود و با شنیدن کلمات خوب و یا خبر خوش احساس خوشی می‌کند. مثلاً، در امور روزانه اتفاق افتاده است که گاهی کسی با شنیدن دشنام از فردی خشمگین شده، احساسات خود را کنترل نتوانسته بکند و حتی دست به قتل زده است. چون که در یک حالت غیر ارادی دست به چنین عملی زده است. حالت وجد و جذب هم همین‌گونه است. سالکان راه حق هم چنین است با یاد کردن و یا شنیدن نام اللّه از خود بی‌خود می‌شوند و به این حالتکشش روح می‌گویند.” از چند خانقاه کابل که دیدن کردم، شاهد حالات پر از جذبه‌ی برخی از صوفیان بودم. تعدادی از آنها در هنگام ذکر می‌گریستند و با آواز بلندتر از دیگر ذاکران “الله الله” می‌گفتند و یا با چنان شور ذکر می‌کردند که در حالت عادی، ممکن به نظر نمی‌رسد. با این همه این جذبات آنها توأم با جست و خیز نبود.

‘افراد صوفی نما’

و اما جدا از آنچه که فقها آن را جست و خیز در مجالس صوفیان می‌خوانند، برخی از عملکردهایی از افراد که در اجتماع به عنوان صوفی معروفند هم مورد انتقاد فقها قرار دارد؛ اعمالی که صوفی‌ها نیز آن را مردود می‌دانند. تعدادی از افرادی که تصور می‌کنند تصوف یعنی پوشیدن لباس‌های کهنه، آویختن مهره‌های رنگارنگ در گردن، دود کردن چرس و عزلت‌گزینی، اشتباه می‌کنند. عبدالعزیز مهجور از محققان تصوف در افغانستان می‌گوید: “اینکه تعدادی از صوفیان در بازار و یا جاده‌ها به ذکر می‌پردازند و یا در برخی از محلات با نصب بلندگوها ذکر می‌کنند و به دیگران مزاحمت ایجاد می‌کنند، اینها همه بدعت است. صوفی باید در جاهایی به ذکر بپردازد که برای مردم مزاحمت ایجاد نشود.” لطف‌الله حقپرست، استاد دانشگاه تعلیم و تربیه افغانستان که خود از رهروان تصوف است می‌گوید که برخی از اعمال کسانی که خود را صوفی می‌دانند، باعث شده است تا چهره‌ی اصلی تصوف در میان مردم به شکل نادرست بازتاب پیدا کند. او می‌گوید: “تعدادی از افرادی که تصور می‌کنند تصوف یعنی پوشیدن لباس‌های کهنه، آویختن مهره های رنگارنگ در گردن، دود کردن چرس(حشیش) و عزلت‌گزینی، اشتباه می‌کنند.

اصلًا عملکرد برخی از افراد صوفی‌نما که چنین می‌کنند انتباه نادرستی از تصوف به مردم می‌دهد و علمکرد‌های چنین افراد سبب شده است تا تصوف مورد انتقاد و اعتراض قرار گیرد.” یکی از اعتراض‌های دیگر فقها به صوفیه به‌خصوص پیروان سلسله‌ی چشتیه استفاده‌ی آلات موسیقی در مجالس آنها است.

موسیقی و تصوف

فقها آلات موسیقی را که پیروان طریقه‌ی چشتیه در مجالسشان استفاده می‌کنند مردود می‌دانند. مولوی حیب‌الله حسام می‌گوید: “از هندوستان دمبوره،(دوتار) غیچک و نمی‌دانم چه و چه را وارد می‌کنند به نام اینکه تصوف چشتیه است؛ در حالی‌که این دمبوره‌ها در جریان بیست و سه سال که قرآن نازل شد کجا بود؟ این یک آمیزش است که از دیگر ادیانِ باطله وارد تصوف شده است.” اما صوفیان و به‌خصوص پیروان سلسله‌ی چشتیه استفاده از موسیقی توسط خواجه معین‌الدین چشتی در هند را روشی عرفانی می‌دانند که از طریق آن، به گفته‌ی این صوفی‌ها، صدها هزار نفر به دین اسلام رو آوردند. عبدالحسیب امید، یکی از پیروان سلسله‌ی چشتیه می‌گوید: “برخی از پیشوایان سلسله‌ی چشتیه از طریق ساز و نوا طی مراحل سلوک کرده‌اند. افزون بر ساز، در سلسله‌ی چشتیه ذکر و اورادی هم وجود دارد. همچنین در مجالس چشتیه وعظ و تبلیغ دین هم از سوی مرشد صورت می‌گیرد و خواجه معین‌الدین چشتی در هند با استفاده از این طریق صدها هزار هندو را به دین اسلام مشرف کرد.” اخیراً برخی از علمای تصوف و شریعت تصمیم گرفته‌اند تا مجلسی در رابطه با موارد اختلافی برگزار و سوء تفاهم‌های موجود در این زمینه را رفع کنند. اما مشکل اینجا است که علما در افغانستان یک طبقه‌ی فقیر هستند و توان برگزاری چنین مجلسی که هزینه‌ی هنگفت می‌طلبد را ندارند. ولی امیدوارم که این جلسه برگزار شود و تصوف را به جایگاه اصلی آن بنشانند.

صفی‌الله امین‌زاده

منبع: بی‌بی‌سی فارسی

مطالب مرتبط