ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ […]
Category: طنز
حماسهٔ ابوالفتح خان…!
شراگیم زند ابوالفتح خان، خان نبود…دزد بود… دزد درست و حسابی هم نبود… آفتابهدزدی میکرد… میرفت و از خانههای مردم آفتابهها و دمپاییها را از دم دستشوییها جمع میکرد و میبرد… آن زمانها دستشوییها اکثراً توی حیاط خانهها بود و آفتابهدزدی سر راستترین و راحتترین دزدی بود… حتی صاحب مال هم اگر سر میرسید معمولاً به صرافت تعقیب دزد و پس گرفتن مالش نمیافتاد و معمولاً فحشی حواله خوارمادر دزد و چک و لگدی حواله […]
خبر از آینده
اختصاصی «واحد طنز» سایت مجذوبان نور یادم میآید، بچه بودم، دههی چهل در شهرمان هنوز در بحث شرعی و غیرشرعی بودن و درست و غلط بودن رادیو بحث بود که ناگهان یکی از بستگانمان که در ناصریه (آبادان فعلی) کار میکرد و اوضاع مالی نسبتاً خوبی داشت قوطی چوبی بزرگی را که تقریباً یک متر در یک متر و نیم و به ارتفاع یک متر بود را به شهرمان آورد که به آن تلویزیون میگفتند. […]