5/4- برخلاف نظریه ی کلامی و فقهی رایج ، که نسبت آدمیان با « شریعت محمدی (ص) » را به دو گونه ی « ایمان و کفر » یا « اسلام و کفر » تقلیل داده و می دهند ، گزارش های صحیح و معتبر فراوانی از ؛ « قرآن ، پیامبر خدا (ص) و ائمه ی هدی (ع) » در مورد « گروه های میانه ای که نه مسلم و مؤمن اند و نه کافر » به ما رسیده است که با کمال تعجب در « مفهوم یابی کفر و ارتداد » اساسا به آن توجهی نشده است .
چگونه ممکن است به تفسیر و تبیین « مقصود شارع » پرداخت و اینگونه نسبت به گزارش های دقیق و تاریخی و تصریحات مفسران اصلی شریعت ، بی تفاوت بود ؟!!
اکنون به بررسی این گزارش ها در بیان ائمه ی هدی (ع) می پردازم تا معلوم گردد که « این گزارش های جانبدارانه و تأکید حجج الهی بر پذیرش واقعیت ، چگونه بر تصورات غیر واقع گرایانه ی رایج فقهی ، خط بطلان می کشد » . این مطلب ، چیزی جز رسمیت بخشیدن به « چند گانگی رویکرد آدمیان نسبت به آموزه های شریعت » و باطل دانستن اصرار بر « دوگانه ی کفر و ایمان » نیست .
نگاه دقیق و مؤثر به این گزارشات صادقانه و کارشناسانه ی حجج الهی (ع) به عنوان « تعیین و تفسیر موضوع بحث » و « نگاه نهایی » به مصادیق مورد نظر در بحث « ارتداد » نه تنها لازم است که نادیده گرفتن آن از سوی محققان و فقهای شیعه ، هیچ وجه علمی و شرعی نداشته و نخواهد داشت .
نمونه هایی از این گزارش ها را از نظر می گذرانیم ؛
1- در روایتی معتبر ( صحیحة ) « زرارة بن اعین » نقل کرده است که ؛ من با یکی از برادرانم نزد امام باقر (ع) رفتیم . من به امام گفتم که ؛ … هرکس با عقیده ی ما موافق باشد اورا دوست می داریم و هرکس مخالف ما باشد ، از او دوری می گزینیم . امام (ع) گفت : ای زرارة، سخن خدا از سخن تو درست تر است ، پس کجااست جایگاه آنانی که خداوند در باره ی ایشان گفته است « الا المستضعفین … مگر افراد ضعیف نگه داشته شده ای که نه چاره ای به کفر می یابند و نه راه هدایتی به ایمان می برند » ؟ کجا است جایگاه آنانی که « مرجون لأمرالله = امیدوار به رحمت خدایند ، کسانی که کارها ی نیک و بد را به هم درآمیختند » ؟ کجا است جایگاه « اصحاب اعراف » ؟ و کجاست جایگاه « مؤلفة قلوبهم » ؟ ( عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ : دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ أَوْ أَنَا وَ بُکَیْرٌ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع . قَالَ : قُلْتُ لَهُ ؛ إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ . قَالَ : وَ مَا الْمِطْمَارُ ؟ قُلْتُ : التُّرُّ . َمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ تَوَلَّیْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ . فَقَالَ لِی : یَا زُرَارَةُ ، قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ . فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ؟ أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ ؟ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً ؟ أَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ ؟ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ ؟ – الکافی 2 / 382 ) .
در این روایت از گروههای انسانی مرتبط با مسلمانان در مجموعه ای که عنوان « شهروندان جامعه ی اسلامی » به آنان داده می شود ( غیر از اهل کتاب ، کفار و مشرکان ) با عناوین ؛ « مستضعفان فکری » و « امیدواران غیر مؤمن » و « مؤلفة قلوبهم = کسانی که ایمان به رسالت پیامبر خدا پیدا نکرده اند و در حال شک نسبت به آن هستند » و « اصحاب اعراف » یاد شده است و همه ی این عناوین ، که نه در پی انتساب به « ایمان » اند و نه درپی انتساب به « کفر » را با مستند قرآنی غیر قابل انکار ، معرفی کرده است و از « تبری جستن از آنان » شدیدا پرهیز داده است .
امام باقر (ع) رفتار و اندیشه ی « زرارة » در دوگانه دیدن رویکرد بشر نسبت به حقیقت ( ایمان یا کفر ) و محبت یا نفرت نسبت به آن دو گزینه را شدیدا مورد توبیخ و سرزنش قرار داده اند و رسما از حضور واقعی « رویکرد های غیر جانبدارانه و میانه » یاد کرده اند و انکار آن ها را به منزله ی « گمراهی » و « بی اعتنایی به سخن خدای سبحان » دانسته اند .
2- در این موضوع ، روایت دیگری وجود دارد که با صراحت از « شش گروه » بودن مردم در خصوص گرایشات فکری ، یاد کرده است (النَّاسُ عَلَى سِتَّةِ أَصْنَافٍ ) و در خصوص « مستضعفین » و آیه ای که در روایت پیشین ، امام باقر (ع) به آن استناد کرده اند ، امام صادق (ع) نیز در این روایت گفته اند که : « لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً إِلَى الْکُفْرِ وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا إِلَى الْإِیمَانِ = نه چاره ای به کفر می یابند و نه راه هدایتی به ایمان می برند » ( کافی 2 / 381 ) ..
3- در روایتی ( معتبر و طولانی ) زرارة بن اعین در بخشی از گفت و گوی خویش با امام باقر (ع) می گوید که ؛ « … امام (ع) پرسید : چه می گویی در مورد این سخن خدا ؛ " مستضعفینی که نه چاره ای دارند و نه به راه ایمان هدایت می شوند " ؟ گفتم : آنان یا مؤمن اند و یا کافر . پس امام (ع) گفت : قسم به خدا ، آنان نه مؤمن اند و نه کافر . سپس امام (ع) رو به من کرده و پرسید ؛ چه می گویی در مورد اصحاب اعراف ؟ گفتم : آنان یا مؤمن اند و یا کافر ، اگر داخل بهشت شوند ، مؤمن اند و اگر داخل آتش بشوند ، کافرند . پس امام (ع) گفت : قسم به خدا که آنان نه مؤمن اند و نه کافر … » ( … فَقَالَ : مَا تَقُولُ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؛ « إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا » إِلَى الْإِیمَانِ ؟ فَقُلْتُ : مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ . فَقَالَ : وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ وَ لَا کَافِرِینَ . ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ : مَا تَقُولُ فِی أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ ؟ فَقُلْتُ : مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِینَ أَوْ کَافِرِینَ ، إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ کَافِرُونَ . فَقَالَ : وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ وَ لَا کَافِرِینَ … – کافی 2 / 403 ) .
در این روایت نیز از رویکرد جزمی « تقسیم بر 2 کردن » آدمیان و « مؤمن یا کافر دانستن خلق خدا » شدیدا پرهیز داده شده و « حجت خدا » با « قسم به خدا » ( که شدید ترین نوع تأکید را می رساند ) این رویکرد جزمی و تنگ « دو گانگی » را « مردود » می داند .
4- در روایتی دیگر با سند صحیح از امام باقر (ع) نقل شده است که ؛ « مستضعفان ، کسانی اند که نه حیله ای به ایمان دارند و نه کفر می ورزند ، کودکان و مردان و زنان بزرگسالی که عقل و درکی شبیه کودکان دارند ( عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُسْتَضْعَفُونَ الَّذِینَ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا قَالَ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً إِلَى الْإِیمَانِ وَ لَا یَکْفُرُونَ ، الصِّبْیَانُ وَ أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ – کافی 2 / 404 ) .
همین مضمون در دو روایت دیگر ( که با سند معتبر در همین باب اصول کافی ، شماره های 1 و 3 نقل شده است ) تکرار شده است تا معلوم گردد که سخن از یک یا دو روایت غیر معتبر نیست ، بلکه روایات بسیاری بر این موضوع دلالت می کنند .
این روایات به واقعیت غیر قابل انکاری اشاره می کنند که نفی کننده ی رویکرد رایج فقهی نسبت به دوگانه بودن نسبت آدمیان در برابر حقیقت ، یعنی « کفر یا ایمان » است و صریحا از وجود گروه های دیگری همچون « مستضعفان فکری » ( که نه مؤمن اند و نه کافر ) خبر می دهد .
مطلب بسیار مهم دیگری که در این روایت صحیحه وجود دارد و دقیقا بر خلاف برداشت فقهی رایج است ، مسأله ی ایمان کودکان و بزرگسالانی است که درک و فهمشان به اندازه ی فهم کودکان است ( و رشد فکری و علمی ندارند ) . امام باقر (ع) این گروه ها را « نه مؤمن و نه کافر » دانسته است . یعنی ؛ « ایمان نا آگاهانه و تقلیدی ، در حقیقت عدم ایمان است » . عنوان حقیقی این گروه های انسانی را « مستضعف » باید گذاشت ، خواه نام ادعایی شان مسلمان باشد یا مسیحی یا بودایی یا هر عنوان دیگر .
در ادامه ی بحث آشکار خواهد شد که ؛ « از نظر امام صادق (ع) اکثریت مردم دنیا را گروه های مستضعف فکری تشکیل می دهند » !! یعنی آنانی که در شک و تحیر بسر می برند .
در مورد تعریف مستضعف نیز روایات معتبری وجود دارند که می گویند ؛ « هرکس که تفاوت اندیشه ها و عقاید مختلف را نداند و راهی برای اثبات یا رد آن ها نشناسد ، مستضعف شمرده می شود » (عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ – کافی 2 / 405 # نگا ، کافی 2 / 406 ، روایات شماره ی 10 و 11 – عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ ؟ فَکَتَبَ إِلَیَّ ؛ الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَیْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ یَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ ، فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ ) .
بسیاری از مردم دنیا در همه ی زمان ها ، آشنایی چندانی با دلایل اندیشه های مطرح در شرایع الهی و یا اندیشه های بشری ندارند و از مباحث فلسفی و کلامی دنیای قدیم و جدید ، دور مانده اند . به همین خاطر ، قدرت سره و ناسره کردن اندیشه ها را نداشته و اگر در معرض اندیشه های متفاوت قرار گیرند ، متحیر و مردد می گردند . این گونه افراد ، نه مؤمن حقیقی اند و نه کافر شمرده می شوند ، بلکه ایشان را « مستضعفان فکری » خوانده اند و حقیقتا نیز چنین است ( حتی اگر به صورت تقلیدی ، به انجام مناسک و مراسم رسمی یک شریعت بپردازند ولی به هنگام پرسش از چرایی آن رفتار ، نسبت به دلیل انجام آن ها دچار تردید باشند ) .
اقرار بزرگ حجج الهی به قرار گرفتن این اکثریت کم نظیر آدمیان در حدفاصل بین ایمان و کفر و « دایره ی تردید و شک » و پرهیز دادن فقیهان بزرگی چون « زرارة بن اعین » از رویکرد « کافر خواندن هر غیر مؤمن » و تصریح بر « کافر نبودن آنان » ، بزرگترین نشانه و دلیل از رویکرد حقیقی شریعت محمدی (ص) بر لزوم پذیرش موجودیت این « گروه بزرگ انسانی » در جامعه ی اسلامی و لزوم تحمل آن از سوی مؤمنان است .
بنابراین ، هرگونه رویکرد سخت گیرانه و گرایش حذفی ، مطابق گزارش امام باقر (ع) رویکردی « خوارج گونه » ارزیابی می شود ( الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الدِّینِ الَّذِی لَا یَسَعُ الْعِبَادَ جَهْلُهُ ؟ فَقَالَ : الدِّینُ وَاسِعٌ وَ لَکِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ مِنْ جَهْلِهِمْ . قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاکَ ، فَأُحَدِّثُکَ بِدِینِیَ الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ ؟ فَقَالَ : بَلَى . فَقُلْتُ : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَتَوَلَّاکُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ مَنْ رَکِبَ رِقَابَکُمْ وَ تَأَمَّرَ عَلَیْکُمْ وَ ظَلَمَکُمْ حَقَّکُمْ . فَقَالَ : مَا جَهِلْتَ شَیْئاً هُوَ وَ اللَّهِ الَّذِی نَحْنُ عَلَیْهِ . قُلْتُ : فَهَلْ سَلِمَ أَحَدٌ لَا یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ ؟ فَقَالَ : لَا ، إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ . قُلْتُ : مَنْ هُمْ ؟ قَالَ : نِسَاؤُکُمْ وَ أَوْلَادُکُمْ . ثُمَّ قَالَ : أَ رَأَیْتَ أُمَّ أَیْمَنَ ؟ فَإِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَا کَانَتْ تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ # الکافی 2 / 405 ).
5- روایات دیگری نیز وجود دارند که گروه های « مرجون لأمرالله = امیدواران رحمت خدا » و « مؤلفة قلوبهم = دلجویی شدگان » را نیز جزء آدمیانی می شمارند که « به نبوت نبی خاتم ایمان نداشته اند » و در مورد آن « دچار تردید و شک » بوده اند . اگر چه نسبت به خدا ، ایمان داشته اند .
چند روایت معتبره را در این زمینه مورد بررسی قرار می دهیم ؛
الف ) در مورد « مرجون لأمرالله » در روایتی معتبره ، آمده است ؛ « آنان کسانی اند که اسلام را ظاهرا پذیرفته اند ، خدا را به یگانگی پذیرفته ولی ایمانی به بقیه ی امور ندارند تا مؤمن شمرده شوند و البته چیزی را انکار هم نمی کنند تا کافر شمرده شوند » ( ُاحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ قَالَ قَوْمٌ کَانُوا مُشْرِکِینَ فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ وَ أَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ إِنَّهُمْ دَخَلُوا فِی الْإِسْلَامِ فَوَحَّدُوا اللَّهَ وَ تَرَکُوا الشِّرْکَ وَ لَمْ یَعْرِفُوا الْإِیمَانَ بِقُلُوبِهِمْ فَیَکُونُوا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَجِبَ لَهُمُ الْجَنَّةُ وَ لَمْ یَکُونُوا عَلَى جُحُودِهِمْ فَیَکْفُرُوا فَتَجِبَ لَهُمُ النَّارُ فَهُمْ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ – کافی 2 / 407 روایت شماره ی 1 . در روایت شماره ی 2 نیز همین مضمون با اندک تفاوتی در عبارات ، گزارش شده است ) .
این گروه ، نه ایمان به پیامبر خدا و آموزه های شریعت دارند و نه ادعای پیامبری و ازجانب خدا بودن آن ها را انکار می کنند . بنا بر این ، نه مؤمن اند و نه کافر ، بلکه در حد فاصل این دو گروه قرار می گیرند .
ب ) در مورد « مؤلفة قلوبهم » نیز روایات معتبره ای وجود دارند که بر « عدم ایمان و کفر » ایشان تأکید می کنند . گزارش زرارة از امام باقر (ع) می گوید ؛ « آنان گروهی اند که خدا را به یگانگی پذیرفته اند و از عبادت غیر خدا پرهیز می کنند ولی نبوت محمدبن عبدالله (ص ) را نپذیرفته اند . پیامبر خدا این افراد را مورد مهربانی قرار داده و اندیشه های خویش را به آنان آموزش می داد تا آنان آگاهی یافته و حقیقت را بشناسند » (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُلٍ جَمِیعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَةُ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ لِکَیْمَا یَعْرِفُوا وَ یُعَلِّمُهُمْ – الکافی 2 / 411 ) .
پ ) مشابه این گزارش را در روایت شماره ی 5 همین باب از کتاب « کافی » نیز می توان دید . البته روایت دیگری نیز با همین مضمون وجود دارد ( شماره ی 2 ) که در آن به مسأله ی « شک » تصریح کرده است . در این روایت از قول امام باقر ( با سند صحیح ) آمده است ؛ « آنان گروهی اند که شهادت به یگانگی خدا و نبوت محمد بن عبدالله (ص) داده اند ولی در این مطلب دچار شک و تردیدند و در مورد احکامی که از سوی پیامبر خدا آورده شده نیز دچار شک و تردیدند » ( عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ : سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ ؟ قَالَ : هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُمْ فِی ذَلِکَ شُکَّاکٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص … – الکافی 2 / 411 ) .
ت ) در همین باب گزارشاتی از ائمه ی هدی (ع) در مورد « تعداد این گروه » آمده است که با دیده ی اعتبار باید به آن نگریست و آن را نمونه ی واقعی « جامعه ی اسلامی عصر حضور ائمه » دانست ، عصری که شاخصه ی آن « امکان دستیابی به حجت الهی برای مردم » ( لااقل برای محققان و پژوهشگران ) بود .
در این خصوص از امام صادق (ع) نقل شده است که ؛ « مؤلفة قلوبهم ، بیش از دو سوم مردم را تشکیل می دهند » عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : یَا إِسْحَاقُ ، کَمْ تَرَى أَهْلَ هَذِهِ الْآیَةِ-، فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ ؟ قَالَ : ثُمَّ قَالَ : هُمْ أَکْثَرُ مِنْ ثُلُثَیِ النَّاسِ . ( الکافی 2 / 412 )
از امام باقر (ع) نقل شده است که ؛ « آنان در هیچ دوره ای از دوره های گذشته ، بیش از امروز نبوده اند » ( عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ : قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع : مَا کَانَتِ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَطُّ أَکْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ وَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْکِ وَ لَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص لِکَیْمَا یَعْرِفُوا . ( الکافی 2 / 412 ).
یعنی « در عصری که امکان کشف حقایق شریعت از طریق حجج ظاهر الهی وجود داشت ، بیش از دو سوم مردم را این گروه تشکیل می دادند » . آیا در عصر ما ( که امکان دستیابی به حجت ظاهر الهی موجود نیست ) این عدد افزایش یافته و می یابد یا کاهش نشان داده و خواهد داد ؟!
از مجموع گزارشات صادقانه ی ائمه ی هدی (ع) در خصوص مسلمانان و شهروندان جامعه ی اسلامی در عصر حضور پیامبر خدا (ص) و اولیاء او (ع) آشکار می گردد که ؛ « اکثر مسلمانان اسمی در همه ی زمان ها ، جزء مستضعفان و مؤلفة قلوبهم بوده و گرایشات شرعی آنان با شک و تردید همراه بوده است » .
نه خبر چندانی از یقین بوده است و نه این « گرایش های شکاکانه به اندیشه های دینی » مانع زندگی بشری بوده است . نه اهل ایمان با این گرایش های شکاکانه بیگانه بوده اند و نه اکثریت مردم ، گرایش های خویش را پنهان می کردند .
البته افرادی از متکلمان و فقیهان و برخی متعصبان متأثر از اندیشه های ایشان در همان عصر بوده اند که با گرایش های سخت گیرانه و دیدگاه های انحصارگرا به مقوله ی « ایمان و کفر » نگاه می کردند و سعی بسیاری در تئوریزه کردن آن ( با استناد به برخی آیات و روایات ) داشتند .
کار مفسران و معلمان آگاهی چون ائمه ی هدی (ع) تبیین و تفسیر حقایق قرآن و وحی بود و طبیعتا در برابر هرگونه برداشت غیر واقعی پیروان خویش از متون اولیه ی شریعت واکنش نشان داده و آنان را به حقیقت مقاصد و حد و رسم موضوعات مورد نظر شریعت آگاه می کردند .
تأکید بیش از حد ائمه ی هدی (ع) بر « عدم کفر آنانی که دچار شک می شوند » با توجه به گرایش های خوارج گونه ای که « ارتکاب برخی گناهان را موجب کفر یا شرک ( در برابر ایمان ) می دانستند » نشانگر اهمیت این موضوع بود . اهمیتی که ناشی از دغدغه ی « اقدامات خشونت بار غیر شرعی برخی پیروان شریعت به نام دفاع از شریعت » در برابر آدمیانی بود که عقلا و شرعا هیچگونه مسئولیتی در برابر شک خویش نداشتند ، چرا که شک آنان ، امری غیر اختیاری بود و نه با تهدید و اکراه اهل ایمان ، درمان می پذیرفت و نه بدون دلیل و برهان ، امکان تغییر وضعیت را داشتند .
رواج مجدد رویکرد های خشونت بار و دیدگاه های خوارج گونه در تقسیم مردم به دو گروه « مؤمن و کافر » و عدم پذیرش موجودیت « گروه های میانه و دچار شک » نگرانی های ائمه ی هدی (ع) را بخوبی توجیه می کند . گویی آنان از رواج این نظریات و تصورات در میان پیروان خویش ( شیعیان ) نگران بودند .
متأسفانه آنچه نباید اتفاق می افتاد ، محقق شد . فقه شیعه ، تحت الشعاع اندیشه های خوارج گونه ی برخی عالمان اشعری مسلک اهل سنت قرار گرفت و گروهی اندک از عالمان شیعی ، همچون « اخباریان » زمام فقه شیعه را در دست گرفتند و « رویکرد بی توجهی به حق الناس را با تصور غیر واقعی دفاع از حق الله » بر اکثریت فقیهان اصولی شیعه ، تحمیل کردند و با پشتوانه ی احساسات برانگیخته ی متعصبان ، آن را به روندی که غیر قابل تغییر می نماید ، تبدیل کردند . البته این نمایش غیر واقعی ، نباید سبب سکوت و سکون و عدم تلاش عالمان ، برای تغییر و بازگشت به مبانی اندیشه ی ائمه ی هدی (ع) گردد ، چرا که امکان منطقی آن کاملا وجود دارد و متون معتبر اولیه ی شریعت نیز شدیدا آن را تأیید می کند .
4/6- یکی از عناوین مورد توجه در بحث ارتداد ، عنوان « شرک » است . شرک را به عنوان یکی از موجبات ارتداد معرفی کرده اند .
تعریفی که از شرک در متون نقلی ( قرآن و روایات ) ارائه شده ، مصادیق گوناگونی را در بر می گیرد . به همین جهت ، بررسی و تعیین مصداق « شرک موجب ارتداد » امری لازم و تعیین کننده است .
به عبارت دیگر ؛ می خواهیم بدانیم که مقصود شریعت از گزاره ی ؛ « شرک ، موجب ارتداد » چیست ؟ آیاتمامی مصادیقی است که در متون دینی از آن به عنوان شرک ، یاد شده است ( مثل ریاء ) یا نوع خاصی از آن مورد توجه بوده است ؟
شرک ، در متون نقلی
در متون معتبره ی نقلی شریعت ، مصادیق گوناگونی از رفتارها و پندارهای بشری را متصف به عنوان شرک کرده اند . اهم آن موارد عبارتند از ؛
1- « ریاء » که در برابر « اخلاص عمل برای خدا » قرار می گیرد و عبارت است از ؛ انجام دادن عبادات و کارهای پسندیده ای که باید برای اطاعت از دستور یا توصیه های خداوندی و رسیدن به اهداف مادی و معنوی آن انجام گیرد ، با انگیزه ی جلب توجه غیر خدا ( که نوعی پاداش خواهی از غیر خدا ، به شمار می آید ) .
شریک کردن غیر خدا ، گاه به گونه ای است که در حقیقت « موضوع توصیه یا دستور خداوندی » است ، مثل « شاد کردن دیگران ( ادخال السرور ) ، انفاق به نیازمندان ، تعلیم علم به دیگران و … » . در این گونه موارد ، اهداف و موضوعات احکام شرع ، اشتراکی است و توجه به دیگران ، مطلوب شارع است و تفکیک بین جلب رضایت و توجه خدا و غیر خدا ممکن نیست .
در برخی موارد ( مثل عبادات ) هیچگونه اشتراکی در اهداف و موضوعات حکم شرعی از جانب شارع دیده نشده است . پس اگر انگیزه ی جلب توجه غیر خدا در آن پدیدار گردد ، نوعی از « شرک » تحقق پیدا خواهد کرد (وسائل الشیعة 1 / 71 ) .
در متون روائی آمده است ؛ « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ خَلِیفَةَ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : کُلُّ رِیَاءٍ شِرْکٌ . إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه = امام صادق گفت : هر ریائی شرک است . همانا هرکس برای مردم کاری بکند ، پاداشش بر مردم است و هرکس برای خدا کاری بکند ، پاداشش برخدا است » ( الکافی 2 / 293 ) .
در روایتی دیگر می خوانیم ؛ « حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زیاد عن جعفر بن محمد عن أبیه (ع) قال : إن رسول الله (ص) سئل ؛ فیما النجاة غدا ؟ فقال : إنما النجاة فی ألاّ تخادعوا الله فیخدعکم ، فإنه من یخادع الله یخدعه و یخلع منه الإیمان و نفسه یخدع ، لو یشعر . فقیل له : فکیف یخادع الله ؟ فقال : یعمل بما أمره الله عز و جل به ، ثم یرید به غیره . فاتقوا الریاء ، فإنه شرک بالله عز و جل … = امام صادق (ع) از پدرش نقل می کند که گفت : همانا از پیامبر خدا (ص) پرسیده شد ؛ چه چیزی سبب نجات در آخرت می شود ؟ پیامبر پاسخ داد : هما نا نجات در این است که ، نیرنگ با خدا نکنید که با شما نیرنگ می کند . چرا که هرکس با خدا نیرنگ کند ، اگر شعور خود را بکار گیرد می فهمد که با خویشتن نیرنگ کرده است و خدا ایمان را از او برمی دارد . از پیامبر پرسیده شد که ؛ چگونه با خدا نیرنگ می کند ؟ پیامبر پاسخ داد : کاری را که خدا دستور انجامش را داده است ، بخاطر غیر خدا انجام می دهد . پس بپرهیزید از ریاء چرا که شرک به خداوند است … » ( معانی الأخبار /341 ) .
در این مورد ، روایات بسیاری وارد شده است و کسی در اتصاف ریاء به شرک ، در متون روایی ، تردیدی ندارد . از طرفی ، در وصف ریاء ، روایاتی وارد شده است که پرهیز از تمامی مصادیق آن را برای اکثر قریب به اتفاق مردم ، بسیار بعید می شمارد .
در زمان ائمه ی هدی (ع) عده ای از ظاهر بینان و خشونت گرایان اصحاب ائمه ، با استناد به روایتی از امام (ع) که شرک را به دو نوع « آشکار و مخفی » تقسیم کرده و در توصیف شرک مخفی گفته بود : « هر ریائی شرک است و شرک مخفی آن است که ؛ همچون حرکت مورچه ای سیاه بر سنگی سیاه در دل شب سیاه است » ( وسائل الشیعة 5 / 99 و 16 / 254 و 255 ) اقدام به تکفیر بسیاری از مسلمانان می کردند .
در پاسخ این دیدگاه افراطی و خوارج گونه ، امام صادق (ع) موضع گیری کرده و اعلام کردند که چنین نیست ؛« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ یَزِیدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : قُلْتُ لَهُ : إِنَّ هَؤُلَاءِ الْعَوَامَّ یَزْعُمُونَ أَنَّ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ . فَقَالَ : لَا یَکُونُ الْعَبْدُ مُشْرِکاً حَتَّى یُصَلِّیَ لِغَیْرِ اللَّهِ أَوْ یَذْبَحَ لِغَیْرِ اللَّهِ أَوْ یَدْعُوَ لِغَیْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل = گفتم : این گروه عوام گمان می کنند که شرک مخفی تر از حرکت مورچه در شب تاریک بر سنگ سیاه است . امام صادق (ع) گفت : بنده ی خدا مشرک به شمار نمی آید تا وقتی که برای غیر خدا نماز گزارد یا برای غیر خدا قربانی کند یا غیر خدا را بخواند » ( وسائل الشیعة 28 / 342 ) .
اگر کسی با دیدگاه « تعمیم شرک به نوع خفی آن » ملتزم به دیدگاه رایج فقهی شیعه و اهل سنت در مورد حکم ارتداد شود ( ثابت بودن حکم ارتداد ) چه فاجعه ای می آفریند ؟ آیا چنین رویکردی با « روح اسلام » که « رحمت ، مدارا و عدالت » است ، سازگاری دارد ؟ ایا تفاوتی بین این دیدگاه با دیدگاه مقابل آن که معتقد به عدم تعمیم به شرک خفی و عدم ثبات حکم ارتداد ( پس از توافق عمومی اکثر پیروان شرایع مختلف بر عدم مجازات کسی که تغییر عقیده می دهد ، در قالب معاهدات بین المللی ) است ، دیده نمی شود ؟
2- در برخی روایات ، برخی پندارها ی مؤمنان به شریعت محمدی (ص) در مورد خدای سبحان ، متصف به صفت شرک شده است . برای نمونه به این موارد توجه شود ؛
الف ) الصدوق بإسناده عن محمد بن عرفة قال : قلت للرضا ع : خلق اللَّه الأشیاء بقدرة أم بغیر قدرة ؟ فقال : لا یجوز أن یکون خلق الأشیاء بالقدرة ، لأنک إذا قلت : خلق الأشیاء بالقدرة ، فکأنک قد جعلت القدرة شیئا غیره ، و جعلتها آلة له ، بها خلق الأشیاء ، و هذا شرک … = به علی بن موسی الرضا (ع) گفتم : خداوند ، پدیده ها را با قدرت خود خلق کرده است یا به غیر قدرت ؟ امام پاسخ داد : جایز نیست که خداوند ، پدیده ها را با چیزی به نام قدرت ، خلق کرده باشد ، چرا که در این گونه پرسش ، قدرت را چیزی غیر از خدا قرار داده ای و آن را به منزله ی ابزاری که بواسطه ی آن پدیده ها را می آفریند قرار داده ای ، و این شرک است … » ( الوافی 1 / 452 ) .
فاصله قرار دادن بین ذات واجب الوجود با صفات او ، در این روایت « مصداق شرک » شمرده شده است . در حالی که امام (ع) پرسشگر را مشرک نمی شمارد و فقط در مقام بیان « خطای نظری » وی بوده است .
به عبارت دیگر ؛ یکی از مهمترین موضوعات در این گونه مباحث و عناوین ، نقش اراده و علم انسان است . یعنی در بحث ارتداد و عناوین زیر مجموعه ی آن ، باید به موضوع فقهی « عناوین قصدیه » توجه داشت . پس اگر فردی قصد شرک ورزیدن به خدا را نداشته باشد یا قصد انکار خدا را نداشته باشد ، نمی توان وی را مشرک یا کافر شمرد ، هرچند گفتار یا رفتار وی را می توان مشرکانه ارزیابی کرد .
ب ) عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى الْکَاهِلِیِّ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ حَجُّوا الْبَیْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَیْءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ النَّبِیُّ ص : أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِی صَنَعَ ؟ أَوْ وَجَدُوا ذَلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ ، لَکَانُوا بِذَلِکَ مُشْرِکِینَ … = امام صادق (ع) گفت : اگر گروهی عبادت کنند خدای را به یگانگی و نماز را بپا دارند و زکات بدهند و حج بجا آورند و سپس در مورد کاری که خدا یا پیامبر خدا کرده اند بگویند : « چرا به گونه ی دیگری انجام نداده اند ؟ » یا چنین پرسشی را در دلهاشان بیابند ، هرآینه به خاطر همین پرسش یا تصور ، مشرک می گردند … ( الکافی 2 / 398 ) .
این روایت در پی بررسی دقایق معرفتی است و نه تبیین موضوع شرک موجب ارتداد . می خواهد بگوید که « کمال توحید » به این است که در قلب آدمی نیز تردیدی خطور نکند .
اگر بنا باشد که فتوایی مبتنی بر ظاهر این روایت صادر شود ، اکثر قریب به اتفاق مسلمانان ( با هر گرایش مذهبی ) را باید « مرتد و مشرک » دانست ( روایت صحیح السند است و قابلیت استناد دارد ).
بعید است که هرگز در ذهن مسلمانان متوسط ( و بسیاری از افراد عالم ) در تمام مدت زندگی و در برخی زمینه ها ، چنین تصور یا پرسشی ، شکل نگرفته باشد . آیا همه ی آن ها را می توان مشرک دانست ؟!!
بنا بر این ، تردیدی نمی توان کرد که در لسان روایات ، بسیاری از عناوین ، در غیر معنای اصطلاحی شرعی بکار برده شده اند که نمی توان همه ی مصادیق بکار رفته را مصداق احکام شرعی خاص آن عناوین دانست .
در مواردی که عناوین بکار رفته از نوع « حقایق مشککه » اند ، برای تشخیص مفهوم حقیقی مورد نظر شارع ، توجه به تمامی قیود بکار رفته ( خواه متصل یا منفصل ) ضروری است . غفلت از یک خصوصیت یا قید مورد نظر شارع ، می تواند به « انحراف شدید از مقصود شارع » منتهی شود .
مقصود از بحث « حقیقت شرعیه » در مباحث الفاظ ، چیزی جز تفکیک بین « مصداق یا عنوان خاص مورد نظر شارع » از میان مصادیق یا عناوین مشترک نیست .
3- عنوان شرک در موارد دیگری چون ؛ بدعت ( الکافی 2 / 397 ) ، بیان و پذیرش سخن دروغ ( الکافی 2 / 397 ) ، تشبیه خدا به خلق و خصوصا انسان و یا قول به تجسم او ( الکافی 1 / 105# التوحید / 69و 80)، عدم پذیرش مرجعیت دینی ائمه ی شیعه ( الکافی 2 / 398 ) و … نیز بکار رفته است که بیانگر « نقصان » حاصل از این تصورات در نسبت با « کمال ایمان و توحید » است .
4- در متن قرآن کریم ، آمده است ؛ « و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله … سبحانه و تعالی عما یشرکون = ( برخی از ) یهودیان گفتند : عزیر ، پسر خدا است ، و مسیحیان گفتند : مسیح ، پسر خدا است … پاک و برتر است خدا از این تفکرات مشرکانه ای که ابراز می کنند » .
در این بیان قرآن ، با صراحت از « مشرکانه بودن تصور فرزند برای خدا » توسط برخی یهودیان و مسیحیان ، سخن رفته است .
اما در روایتی از امام صادق (ع) در همین رابطه ، می خوانیم ؛ « … قال لی أبو عبد الله ع … إن الیهود قالوا ما قالوا و وحدوا الله و إن النصارى قالوا ما قالوا و وحدوا الله … = امام صادق گفت : … همانا ( گروه مشخصی از ) یهودیان گفتند آنچه را می گفتند و خدا را نیز یکتا می شمردند و مسیحیان می گفتند آنچه را می گفتند و خدا را نیز یکتا می شمردند . ( بحارالأنوار 25 / 304 . رجالالکشی / 398 ) .
این سخن امام صادق ، به روشنی نشان می دهد که ؛ « ممکن است سخن یا رفتاری مشرکانه ارزیابی شود ولی ملاک اصلی برای مشرک خواندن آدمی ، نفی توحید است » .
5- نوع دیگری از روایات وجود دارند که به تفکیک بین « شرک در اطاعت و شرک در عبادت » پرداخته اند . این دسته از روایات ، توضیح می دهند که « شرک در طاعت » موجب شرک حقیقی نیست و آنچه مورد نفی خداوند سبحان قرار می گیرد « شرک در عبادت » است .
در روایتی از امام صادق (ع) آمده است ؛ « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ ضُرَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع ، فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-: « وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ » قَالَ : شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَةٍ … = امام صادق (ع) در مورد این آیه ی قرآن « اکثر آنان ایمان نمی آوردند به خدا مگر در حالی که مشرک اند » گفت : این شرک ، شرک در اطاعت است و نه شرک در عبادت … ( الکافی 2 / 397 ) .
مقصود از شرک در عبادت ، شایسته ی عبادت دانستن فرد یا چیزی غیر از خدا است و مقصود از شرک در اطاعت ، انجام مسئولیت ها و کارها بخاطر فرمان خدا و غیر خدا به گونه ای است که انگیزه های مختلف و مشترک ، اورا وادار به کاری کرده باشد .
آنچه شرعا ممنوع است ، کسی یا چیزی را در ردیف خدا قرار دادن و شایستگی و توان مشترک برای آنان قائل شدن است . آن ها را « خالق مستقل » دانستن و یا در ادامه ی خلقت ، معتقد شدن به « واگذاری قدرت خلقت و تقدیر امر خلایق به غیر ، از جانب خداوند » و در نتیجه « غیر خدا را شایسته ی عبادت خاص خدا دانستن » نمودار های اصلی شرک است .
از مجموع بررسی روایات ( و برخی آیات ) می توان گزارش داد که ؛ « شرک ، امری نسبی است » . اگر نسبت آن با « کمال توحید » ( اخلاص ) سنجیده شود ، حتی برخی تصورات درونی آدمی ، رنگ و روی شرک را پیدا می کند ، اندک توجه به غیر ( ریاء ) مصداق شرک می شود و … و اگر نسبت آن با « مطلق حق » سنجیده شود ، تمامی سخنان و راهکارها و رویکرد های « باطل » را می توان « مصداق شرک » قرار داد و اگر نسبت آن با قدر واجب و لازم « توحید » سنجیده شود ، شامل « شریک کردن عامل مستقلی غیر خدا در امر تکوین و خلقت با خالق بی همتا » می گردد.
قدر متیقن از شرک ، در بحث ارتداد ( بلکه مقتضای بیانات روشن و آشکار پیامبر خدا و ائمه ی هدی ) نوع اخیر آن است که در برابر « یگانگی خالق مستقل و فیاض فیض مستمر » قرار می گیرد .
اگر بخواهیم مبتنی بر توسعه در مفهوم شرک ، و مبتنی بر نظریه ی رایج در مورد حکم ارتداد ، داوری کنیم ، باید برخی از مسلمانان ، خصوصا بسیاری از افراد نا آگاه شیعه را به عنوان « مصداق مشرک » محکوم به اعدام کنیم و اموال آنان را بین ورثه شان تقسیم کرده و حکم به جدایی همسران شان کنیم .
در باور بسیاری از شیعیان ، رفتارهای ناقض توحید کامل و درک های ناقص از مفاهیمی چون ؛ « شفاعت ، توسل ، زیارت ، علم پیامبر خدا و ائمه ی هدی ، اشراف و امضاء نامه ی عمل بندگان خدا توسط ائمه ، واسطه ی فیض الهی بودن ، ولایت تکوینی ، معجزات و … » وجود دارد که باور و رفتار آنان را مصداق کامل روایاتی قرار می دهد که مستند فقیهان قائل به « توسعه در مفهوم شرک موجب ارتداد » است .
بعید می دانم که هیچیک از فقهای مزبور ( که اتفاقا در باب عقائد و رفتار شیعیان ، بسیار هم اهل تسامح و مدارا و تقیه اند ) حکم به ارتداد همه ی این افراد کنند و در مقام عمل ( چون مقام نظر ) به توسعه در مفهوم شرک ، ملتزم بمانند .
اگر التزام به این توسعه ، وجهی ندارد ( که ندارد ) چرا باید جور نظریاتی را بکشند که خود نمی توانند به آن ملتزم بمانند ؟ آیا این خود نشانگر « غیر فطری بودن نظریات غیر قابل قبول در مقام عمل » نیست ؟!!
آیا بسیاری از باورهای غیر علمی و غلو آمیز در باره ی پیامبر خدا (ص) و ائمه ی هدی (ع) در اعتقادات شیعی ( که متأسفانه از سوی برخی عالمان و فقیهان نیز مورد اقبال قرار گرفته و می گیرد ) لااقل در مورد عالمان ، مصداق « رفتار یا گفتار مشرکانه » نیست ؟
داعیه داران تبلیغ شریعت و مدعیان دفاع از آن ، چگونه اجازه می دهند که گفتار و رفتار آنان به گونه ای رقم خورد که بسیاری از آن استشمام « شرک » کنند ؟ آیا توصیه ی اکید اولیاء دین مبنی بر پرهیز از مواضع تهمت ( اتّقوا مواضع التّهم ) شامل حال عالمان شریعت نمی شود ؟!!
صرفنظر از بحث ارتداد ، رویکردهای برخی مسلمانان غیر شیعه و خصوصا اکثریت جمعیت شیعه ، به گونه ای است که « ذکر خدا » کمتر از « ذکر غیر خدا » است . توجه به خدا و دعا و نیایش خالص ، و درخواست از او ، بسیار کمتر از درخواست از غیر خدا و توجه و یاد غیر خدا است !!
بهانه جویی های برخی بزرگان مبنی بر اینکه ؛ « ما از پیامبر و ائمه می خواهیم که به اذن خدا به ما و نیازهای ما توجه کنند و این شرک نیست » ، صورت مسأله را پاک نمی کند .
چرا به مردم مؤمن ، آموزش نمی دهند که ؛ « خدای سبحان ، بدون واسطه هم پاسخ می دهد و خود او ، توصیه کرده است که ؛ مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را » ( ادعونی استجب لکم ) .
مگر قرآن کریم با تاکید شدید و با تکرار بسیار ، از « خواندن غیر خدا در کنار خدا » ( و لا تدع من دون الله – یونس / 106 ) پرهیز نداده است ؟ (نگا ، اعراف / 194 . هود / 101 . نحل / 20 . مریم / 48 . حج / 12 . لقمان / 30 . فاطر / 40 و … ) و مگر خدای سبحان نفرموده است که ؛ « از هر گناهی ممکن است درگذرد ، مگر از شرک ، که هرگز در نمی گذرد » ؟ ( ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء — نساء / 48 و 116 ) . ما را چه شده است که از گرایش تاریخی بشر به شرک ، و هشدار قرآن که ؛ « … أفإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم = آیا اگر پیامبر بمیرد یا کشته شود ، شما به باورها و رفتار گذشته ی خویش برمی گردید ؟ » درس نیاموخته ایم و نسبت به گرایشات مشرکانه ، بی تفاوت شده ایم ؟!!
نکند که با بی توجهی ، مصداق این آیه ی کریمه ی قرآن گردیم که ؛ « الذین اذا ذکرالله وحده اشمأزت قلوب الذین لایومنون بالآخرة و اذا ذکر الذین من دونه اذا هم یستبشرون = کسانی که هرگاه یاد خدا به تنهایی بشود ، قلب آنانی که ایمان به آخرت ندارند ، مشمئز می شود و هرگاه یاد غیر خدا شود ، در آن هنگام شادمان می گردند و بشارت می دهند » ( زمر / 45 ) .
در هرصورت ، جا دارد که فرد مؤمن ، تا می تواند در گفتار و رفتار خود « اخلاص » داشته باشد . یعنی در مقامات خاصی که باید خدارا اختصاصا مورد توجه قرار دهد ( مثل ؛ دعا ، قرائت و ذکرهای رکوع و سجود نماز ، روزه و مناسک حج ) هیچکس از انبیاء و اولیاء الهی را ( با همه ی ارزش و عظمتی که دارند ) در کنار نام و یاد خدا ، قرار ندهد و بدون تردید فقط « خدای یگانه » را مورد توجه و خطاب قرار دهد و در دعا و نیایش هم هرچه می خواهد از او بخواهد .
برای آن دسته از مؤمنانی که جز از مسیر رایج ، مطلبی را نمی پذیرند ، لازم است که بدانند ؛ این امر ، توصیه ی مؤکد همان انبیاء و اولیائی است که برخی با تصور ارادت به آنان و تعظیم ایشان ، گاه به ساحت مقدس الهی ، اهانت روا می دارند و شأن ربوبی را تا سطح اولیاء الله ، پایین می آورند ( هرچند نسبت به آن آگاهی نداشته باشند ) .
عالمان شریعت ، در برابر این رفتارهای ناآگاهانه ی نا آگاهان ، مسئولیتی آگاهانه بر دوش دارند تا « آب رفته را به جوی برگردانند » .
ادامه دارد …..