دکتر سیف‌زاده: ساواک هم از حجتیه و هم از بهائیت حمایت می‌کرد

دکتر سیف زادهبه نظر من دولت آقای احمدی نژاد به شدت از طرف انجمن حجتیه مورد حمایت قرار می‌گیرد و این‌ها افرادی هستند که تعدادی‌ از آن‌ها از لحاظ ایمانی، اعتقاد به مبارزه با بهاییت دارند.

با ظهور امیرکبیر و اصلاحاتی که به‌وجود آورد، مساله «بابیت» در ایران مطرح شد که توسط سید محمد‌علی باب که مجتهدی شیعه بود، به‌وجود آمد. البته تحریک سفیر روسیه و بعد هم سفیر انگلستان در این قضیه نقش داشت.

در نتیجه آشوب‌هایی در سراسر ایران به‌وجود آمد. تا زمانی که امیرکبیر برکنار و ساقط شد، در آن روزها سراسر ایران صحنه زد و خورد بین آن‌ها و البته با تحریک خارجی و ماموران ایرانی بود.

آقای سیف‌زاده، در دوره حکومت پهلوی چه سیاستی باعث می‌شد که درگیری با بهاییان دایماً شدت یا ضعف پیدا می‌کرد؟

این مطلب تا کودتای ۲۸ مرداد کمابیش ادامه داشت تا این‌که ‌روحانیون و البته باز هم سفارت‌های خارجی انگلیس و آمریکا (برای تقویت دولت سپهبد زاهدی‌) در یک عمل نمایشی حمله کردند و «حدیرت‌القدس» بهایی‌ها را تخریب کردند.

بعدها می‌بینیم که سرنخ انجمن بهاییت به در ساواک وصل می‌شود و طبق اسنادی که در ساواک رژیم شاه وجود داشت این‌ها تقویت می‌شدند و درمقابل، انجمن مبارزه با بهاییت که همان انجمن «حجتیه» است، باز هم توسط ساواک تقویت می‌شد.

به این ترتیب آن نظری که انجمن حجتیه را دست پرورده ساواک می‌داند از این طریق حرکت می‌کند و شما معتقدید که در هر دو سمت، هم بهاییان و هم در مبارزه با بهاییان، رژیم گذشته دست داشت؟

بله، این حقیقت داشت که این دو تا را به بازی می‌گرفتند برای این‌که مبارزه علیه رژیم سابق را در مسیر خودش که داشت به طرف تعالی پیش می‌رفت، منحرف بکنند. این اصل ماجرا بود.

بنابراین به نظر من هردوی این‌ها تحت استضعاف قرار می‌گرفتند و به هر دوی آن‌ها ظلم می‌شد. البته مهره‌های بالای آن‌ها حتماً ارتباط‌هایی داشتند.

بعد از انقلاب چطور این جریان ادامه پیدا کرد؟ آیا فقط تحت تاثیر شدت گرفتن اعتقادات مذهبی بود یا این‌که باز انجمن حجتیه نقش بازی می‌کرد؟ به معنای دیگر باز هم درگیری با بهاییت را حرکتی سیاسی می‌بینید؟

بعد از انقلاب اولین نفر از سران انقلاب که در مقابل دستگیری تعدادی از بهاییان عکس العمل نشان داد، آیت‌الله طالقانی بود که در داخل زندان گفت این‌ها برای چه دستگیر شدند؟ گفتند بهایی هستند؛ و با شدت و عصبانیت گفت این‌ها خودشان تحت سیطره نظام فاسد و تحت استضعاف گذشته بودند و همه‌شان را آزاد کرد. خاطرم نیست آن زمانی که من دادستان انقلاب آیت‌الله خمینی بودم، ایشان نظر بر سرکوب بهاییان داشته باشند.

آقای سیف‌زاده، شما و دیگر کسانی که دست اندر‌کاربودند و از این ماجراها اطلاع داشتند، نقش انجمن حجتیه را به اطلاع آقای خمینی یا مسوولان نمی‌رساندند؟‌

بر طبق اسنادی که من به مرحوم خمینی دادم، زمانی که دادستان انقلاب بودم، انجمن حجتیه، انجمنی بود که در سال ۱۳۲۴ به‌وجود آمده بود و مورد حمایت ساواک رژیم شاه بود و توسط ساواک رژیم شاه ساپورت «‌حمایت» مالی و فرهنگی می‌شد.

یعنی آقای خمینی این اطلاعات را داشتند؟

بله. یک کار دیگر هم ساواک رژیم شاه کرده بود« اداره مروجین مذهبی» را هم که بسیاری از روحانیون تحت پوشش آن بودند، سازماندهی کرده بود. این را خود سازمان امنیت رژیم شاه برای مبارزه با سه جریان فکری به‌وجود آورد.

اول مساله مجاهدین خلق بود که به آن‌ها تهمت کمونیستی زده شود. دوم مساله دکتر شریعتی و جریان حسینیه ارشاد بود که آن‌ها از بالای منابر تکفیر بشوند‌؛ و سوم مساله خمینی بود که به او هم تهمت‌هایی زده شود که این‌ها را بتوانند از صحنه خارج بکنند.

حجتیه تا انقلاب دقیقاً در مقابل آیت‌الله خمینی و انقلاب فعالیت می‌کرد تا این‌که به داخل انقلاب نفوذ کرد و قدرت گرفت و توانست بسیاری از مراکز قدرت را به‌دست بگیرد. و الان که بسیار مشهود‌الهویت عمل می‌کند.

از نظر شما چرا در این شرایطِ به خصوص که به نظر می‌آید مشکلات عدیده‌ای هم پیرامون کشور هست این مساله دوباره حاد شده و این دستگیری‌ها صورت گرفته است؟

به نظر من دولت آقای احمدی نژاد به شدت از طرف انجمن حجتیه مورد حمایت قرار می‌گیرد و این‌ها افرادی هستند که تعدادی‌ از آن‌ها از لحاظ ایمانی، اعتقاد به مبارزه با بهاییت دارند.

عده‌ای از آن‌ها هم البته آگاهانه برای این‌که مسایلی مثل گرانی، تورم، مسکن‌، آزادی‌های مردم و حق شهروندی را از دید مردم خارج بکنند، زمینه‌ی دستگیری دو تا سه تا بهایی بیچاره را فراهم می‌کنند.

مسعود بهنود در این بررسی تاریخی درمورد شرایط پیدایش بهاییت در ایران می‌گوید:

پیدایش بهاییت، در مقطع بسیار حساس تاریخی ایران اتفاق افتاد. یعنی زمانی بود که محمد شاه فوت کرده بود یا در حال مردن بود و نزدیک بود حکومت مرکزی از هم بپاشد، خانواده قاجار درایت کرد امیرکبیر را به بچه ۱۴ ساله احمد شاه – که محمد شاه در عمرش هم داشت او را خلع می‌کرد ـ بست با هم و از آن‌ها ناصرالدین شاه را ساخت که بالاخره ۵۰ سال هم در ایران سلطنت کرد و مهم‌ترین آدم سلطنت قاجار هم شد.

در این لحظه حساس برای قاجار، و هم حساس برای جامعه ، جنبش بهاییت متولد شد. درنتیجه موقعی بود که امیرکبیر برای این‌که بتواند آن بچه را به سلطنت برساند، ناگزیر بود که به هرحال این جناح قوی قدرتمند روحانیت شیعه ‌را با خودش داشته باشد و با خودش دشمن نکند. به همین جهت بهاییان با خشونت روبرو شدند.

به هرحال نگاهِ از بیرون می‌گوید که آن‌ها در ابتدا یک جنبش بودند، یک جنبش اصلاح‌خواهانه درون دینی. منتها بعد از این‌که حکومت مرکزی ایران به علت ضعفی که زیر فشار سنت و روحانیت شیعه داشت‌، با آن‌ها به خشونت رفتار کرد.

وقتی که حکومت مرکزی ایران با خشونت با بنیان‌گذار بهاییت برخورد کرد جانشینان این گروه ناگزیر از ایران بیرون آمدند و ناگزیر شدند که کمک بطلبند…

در واقع ناخواسته سیاسی بشوند‌؟

و سیاسی شدند به خصوص که با هم افتراق کردند. «‌ازلی‌ها» یک طرف رفتند، بهایی‌ها یک طرف رفتند؛ تا این جا «بابی» بودند. بعد از این که به دوشاخه بهاییت و ازلی تقسیم شدند، به دو سوی قدرت‌های آن روز تکیه کردند.

حالا این تکیه معنی‌اش این بود که آیا دستور گرفتند؟ فکر نمی‌کنم. ولی به هرحال امکانات گرفتند. آن گروهی که تکیه کرده بودند به روس، (ازلی ها) کمتر کارشان گرفت و بهایی‌ها بیشتر کارشان گرفتU به خاطر این که زیر پوشش دولت انگلیس قرار گرفتند.

در دوران پهلوی این روند چطور ادامه پیدا کرد؟

در دوران پهلوی برخوردها متفاوت است است. در دوره رضاشاه، اصولاً رضا شاه پرهیز می‌کرد. حتا در نیمه دوم سلطنتش که فرنگی‌مآب شده بود و کشف حجاب می‌کرد و از این کارها می‌کرد؛ باز هم پرهیز می‌کرد.

در دوره آزادی بعد از رفتن رضا شاه، بهاییان آزاد شدند و به راحتی رشد کردند و بزرگ شدند به‌صورتی که توانستند در قلب شهر تهران ،یک مرکز برای خودشان درست کنند. در حالی‌که در آن زمان در هیچ جای دنیا چنین مرکزی نداشتند.

به هرحال در جای مهمی در تهران نزدیک مدرسه البرز،‌ نزدیک دانشگاه تهران، در شمال شهر تهران یک محل خیلی خوبی را برپا کردند و خیلی خوب درستش کردند. درون آن را به سبک مسجد شیخ لطف‌الله درست کردند. اسمش، «حدیرت القدس» بود و به این ترتیب آن‌ها آمدند ظاهر شدند.

وقتی ظاهر شدند تازه روحانیت را ترساندند. چرا؟ به خاطر آن‌که تا آن زمان بسیاری از بهاییان و حتی ازلی‌ها، خودشان را پنهان می‌کردند. خیلی آشکار نمی‌شدند. چنان‌که مثلاً در مورد یکی از بزرگ‌ترین آدم‌های تاریخ بعد از مشروطیت، مقصودم «‌آ میرزا یحیای دولت‌آبادی»‌ست، تا سال‌ها بعد از مرگ ایشان باور ندارم که کسی می‌دانست ایشان «ازلی» هستند.

این دور از مبارزه با این‌ها، کی شروع شد؟

از اواخر دهه بیست، پیام‌هایی از جانب آقای بروجردی، رهبر شیعیان جهان ساکن قم، و بقیه مراجع به هرحال به حکومت مرکزی ایران می‌رسید که احتیاط کنید و مواظب باشید و چه، چه. ولی کار به تکفیر و کار بزرگ نمی‌رسید.

بعد از کودتای ۲۸ مرداد، دوباره حکومت در یک وضعیتی قرار گرفت که یادآور دوران ناصرالدین شاه و امیرکبیر بود.

یعنی پایه حکومت شاه، بسیار سست بود و نمی‌توانست یک حکومت قدرتمندی درست کند (همان‌طور که او می‌خواست و بعداً درست کرد) در این زمان ناچار بود به همه گروه‌ها، از جمله به گروه‌های مذهبی امتیاز بدهد. امتیازهای متعددی داد و مهم‌ترین امتیازش هم همان‌طور که کسانی که تاریخ ایران را دنبال کردند می‌دانند، چشم بستن بر کارهای «فداییان اسلام» بود.

امتیاز دیگری که داد انتصاب تیمسار «باتمانقلیچ» به ریاست ستاد ارتش بود او تنها آدم غیر‌سلطنتی و غیر نخست وزیر ایران بود که عکس‌اش روی جلد مجله تایم آمد. یک ژنرال قدرتمند ایرانی بود که امریکا و غرب او را شبیه پینوشه می‌دیدند. البته او هیچ وقت درمقابل شاه قرار نگرفت. ولی به هرحال در آن زمان این‌طوری دیده می‌شد، مثل سرهنگ‌های یونان.

در آن زمان باتمانقلیچ، پرچمدار نظامیان ضد چپ ایران بود و توده‌ای بگیر و توده‌ای بزن بود. در یک چنین زمانی ارتش و رژیم حاکم بر ایران باز مثل دوره امیرکبیر و ناصرالدین شاه، ضعیف شده بود و رفته بود که یار بگیرد و یکی از یاران را در قم جستجو می‌کرد.

نتیجتاً آن صحنه اتفاق افتاد که عکس آن در نشریات بین‌المللی چاپ شد. کسی است که تیمسار باتمانقلیچ را با آقای فلسفی‌ واعظ نشان می‌دهد بر بام «حدیرة‌القدس» با یک کلنگ، در حالی‌که آن‌ها دارند آن بام را خراب می‌کنند.

در نتیجه پیام فرستادند که به هرحال از یک چنین کار نمایشی بزرگی در وسط شهر تهران صرف نظر کنید و در نتیجه آن‌ها رفتند و البته در طول زمان، بعداً بهاییان رفتند در کنار سوهانک در شمال شرقی تهران، محل وسیعی را به اسم «حدیقه» زیر املاک «مقدم‌»ها و «اعتماد السلطنه» دوباره همین مرکز را ساختند که این دیگر مربوط به زمانی بود که پول نفت آمده بود،‌ حکومت قدرت پیدا کرده بود، و احتیاج به پرده‌پوشی نداشت.

منبع: رادیو زمانه