فرمایشات حضرت آقای دکتر نورعلی تابنده مجذوب‌علیشاه به مناسبت نوروز ۱۳۹۳ – دوم فروردین

majzoobalishah1393-2

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

باز هم تبریک می‌گویم، هر لحظه برای مؤمنین دو عید است. خَلع و لُبسی که هست هر کدامش برای مؤمنین عید است. انشالله که سال جدید مبارک و میمون باشد و طلیعه‌ی این امر دیده بشود. هوا آلوده بود و هر چه می‌کردند و می‌کنیم هوا درست نمی‌شود برای این نَفسِ از یک طرف ستگرمانِ جهان و از یک طرف آهِ دلِ ستم‌دیده‌ها که ما اگر در همه‌ی جهان نگاه کنیم این ستمگر و سمتدیده هر دو هستند و هر دو هم آن آه و نفس‌شان هست.

هر دم از عمر مـــی‌رود نفسی  /  چون نگه می‌کنم نمانده بسی

این نفس هم، هم ستمگر نفس دارد و هم ستم دیده.  یک مدتی ستمگر را فراموش کنیم شاید انشالله خداوند ستم را براندازد. ستمگرها از ستم[کردن] پیشمان بشوند، ما بخصوص شیعه‌ی دوازده امامی که به ظهور امام معتقد و منتظر است، به این امید در جهان هستیم.

[بیانیه‌ای که] نوشته شده و خدمت آقایان و خانم‌ها داده شده بسیاری از این مطالب هست. مطالبیست که در واقع تکراری است، هم کارنامه‌ی سال گذشته است و هم برنامه‌ی سال آینده. البته ما از یک قدم بعدی خودمان خبر نداریم که چه خواهد شد ولی مع‌ذلک خداوند فرموده است باید زندگی کنیم باید برنامه داشته باشیم ائمه هم فرموده‌اند اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ‏ كَأَنَّكَ‏ تَعِيشُ‏ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا برای کارهای دنیا آن‌طوری زندگی کن، مثل اینکه می‌خواهید هزاران سال باشید، ابدی زندگی کنید. یعنی چه؟ یعنی برنامه‌ی منظم بچینید و کار آخرت را طوری کنید مثل این‌که فردا (البته در لغت فردا گفته‌اند ولی اصطلاحی است، یعنی سریعترین وقت) دارید می‌میرید. عبارتش خیلی ساده است و فهمش آسان است ولی درکش مشکل است. درکش اینقدر مشکل است که حتی خداوند هم پیغمبر را به عقل و زبان ناقص ما، بازخواست کرد. که یک‌بار پغمبر انشا‌‌الله نگفت.

ای بســــــا ناورده استثنا بگفت  /  جان او با جان استثناست جفت

یعنی واقعا این حال و درکش باشد؛ که زنده نیست. گاهی برای مؤمنین کم و زیاد این حالت به وجود می‌آید (که البته همیشه باید باشد). مطمئن نیست که یک ساعت دیگر زنده است. مثال‌ها زیاد است، دیده‌اید. در کار دنیا و زندگی‌مان باید برنامه منظمی داشته باشیم ولی برای کار آخرت كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا.

نکات و مطالب [بیانیه] خیلی ساده است و سعی شده ساده هم باشد، نه اینکه شرح [لازم باشد] بدهیم. تشیع روح، مغز و اساس اسلام است. می‌پرسند می‌گویند مثلا تشرف یا مسائل اعیاد؛ شما که می‌گویید مسلمانید کجا پیغمبر این‌کارها را انجام می‌داد؟! بله این حرف را عده‌ای می‌زنند و استدلالشان هم این است که حَلَالُ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ‏ إِلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ آن‌چه پیغمبر از احکام فرمود معتبر است چه از حلال چه از حرام. ولی این‌ها مسائلی است که به حلال و حرام برمی‌گردد واِلّا مسائلی که در مباهات است یعنی چیزی است که به اختیار است، این حرف معنی ندارد.

امروز یک دنیایی کشف شده مثلا به قول قدیمی‌ها یِنگ دنیا؛ آمریکا. خیلی از مراسم و تشریفاتی که مردم آنجا و یا مسلمینی که به آن‌جا رفته‌اند دارند، که اصلا زمان پیغمبر نبوده است. خیلی از متعصبین نمی‌دانم چه اسمی می‌گذارند ممکن است حتی بگویند ساندویچ که زمان پیغمبر نبوده، پس چرا ساندویچ می‌خورید حرام است، نه. اولا چند بار فرموده است هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُب؟ آیا دین غیر از حب است! متاسفانه ما خودمان یعنی مدعیان مسلمانی در بسیاری از موارد از معنای [مسلمانی] دوریم ولی در این مورد، خدا بیامرز مرحوم گاندی که در دنیا مشهور است. بعد از یک اختلاف شدیدی که در هندوستان بین مسلمین و هندوها واقع شد. سرِ گاوی بود، مسلمین گاو‌ها را می‌کشتند، توهین نمی‌کردند می‌گفتند گاو را ذبح می‌کنیم که بخوریم. هندی‌ها که معتبر می‌دانستند جلوی این‌کار را می‌گرفتند و حتی به کُشت و کشتار می‌کشید. که یک مرتبه کشتار شدیدی اتفاق افتاد، گاندی بعد از آن صحبت کرد. اُنْظُرْ إِلَى‏ مَا قَالَ‏ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ شما اگر خیلی می‌خواهید گرفته باشید، این حرف، حرفِ بزرگی است حرف درست است. خطاب به برادران هندی گفت، من می‌گویم گاو خیلی محترم است ولی همه می‌دانیم که انسان مقدم است و در نظر خداوند انسان از گاو محترم‌تر است. بنابراین برای خاطر خون یک گاو نباید چندین انسان کشته بشود که خودِ خداوند انسان را مقدم دانسته و بعد خطاب به مسلمانان گفت: به آن‌ها هم همین حرف را گفت، گفت درست است ما احترام می‌گذاریم ولی شما هم اگر به یک انسان دیگری به یک برادرتان که هندی است به عقایدش احترام بگذارید، او به گاو احترام می‌گذارد شما احترام نگذارید خیلی خوب ولی مقابلِ او به این حرفش توهین نکنید. که این واقعا حرف بزرگی است. شاید از این کلمات داشته باشد، خداوند او را ببخشد، بخشش، همه دست خداوند است.

حضرت صالح‌علیشاه تعریف می‌کردند می‌فرمودند که در یک سفری که در تهران یا در جایی خارج از بیدخت به دیدین یا بازدید یکی از علمای اهل سنت تشریف بردند، صحبت می‌کردند. صحبتِ لعن بعضی از خلفا و قضیه‌ی عاشورا پیش آمده بود. او گفته بود البته هر کسی امیرالمؤمنین و خلیفه بشود او محترم است ولی من نمی‌توانم یزید را بدون لعنت بگویم، یزیدی که آن کارها را کرده است. می‌گویند گناه دارد نباید خلیفه را لعن کنیم ولی من این گناه را مرتکب می‌شوم نمی‌توانم که لعن نکنم. یزید کارهای خطایی کرد ولی آخر عمر توبه کرد، می‌گویند مگر خداوند توبه‌ی شخصی مثل یزید با آن اعمال را می‌خواهد قبول بفرماید و او را ببخشد! گناه من که کمتر از اوست، خواهد بخشید. من هم آخر عمر توبه می‌کنم ولی تا زنده‌ام نمی‌تونم از لعنت یزید خودداری کنم. همین حرف را گاندی هم بدون ذکر مصداق گفت ما هم حرف حق را از هر کس باشد باید بشنویم.

ما می‌گوییم حَلَالُ‏ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ‏ إِلَى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة و به اصل عبارت اگر دقت کینم، باید تمام خصوصیات را در نظر بگیریم و به علاوه آن‌چه که پیغمبر گفته است دقیقا بفهمیم و درک کنیم. پیغمبری که غیر مسلمی به دیدنش آمد، مثل مهمان ناخوانده وارد شد و شب در منزل پیغمبر خوابید. [شب زیراندازش را آلوده کرد] به هر یک از همسران که حضرت فرمودند مهمان من آمده حالا اینجا آلوده شده، آن را بشویید امتناع کردند گفتند مهمان ما که نبوده، البته همسرها غالبا آزاد بودند که حرف‌هایشان را بزنند کما اینکه در یک داستان دیگری با حفصه دختر عمر نشسته بودند صحبت در مورد واقعه‌ی خاصی بود، در اینجا زن و شوهر هستند. در این ضمن عمر چون پدر حفصه هم بود وارد شد، سلام کرد. پغمبر خطاب به حفصه فرمود خوب شد پدرت آمد او را قبول داری که هر چه او بگوید قبول کنی؟ گفت بله! خطاب به پیغمبر گفت ولی به شرط این‌که حقیقت را درست بگویی! این حرف را که گفت، عمر زد به دهن دختر خودش، (در آن لحظه دخترش نه زنِ پیغمبر) خجالت نمی‌کشی مگر پیغمبر جز راست چیز دیگری می‌گوید! که تو می‌گویی به شرط این‌که حقایق را بگویی. منظور در چنین محیطی بود که زن‌ها به خود پیغمبر حرفشان را می‌زدند. در داستانی که گفتیم، حضرت که به هر یک در واقع پیشنهاد کرد، انجام نداند. خودِ حضرت مشغول شست و شوی شدند. که آن یهودی در این فاصله برگشت یا مطلع شد این بزرگواری پیغمبر را دید، تحقیق بیشتری کرد و بعد مسلمان شد.

منظور در حلال و حرامی که آفریده جز اینکه امر خداست، امر خدا را اطلاعت می‌کنیم هیچ ثواب و چیز دیگری هم در آن نباشد، اطلاعتِ امر خداوند است. اما در ذهن باید این توجه را داشته باشیم که اگر در آن روزگار با شتر، الاغ و پیاده طی طریق می‌کردند امروز هواپیما هست امروز وسایل دیگری هست. البته هدف‌ها تغییر نکرده آن روز هدفِ سلوک اتصال به حریم خداوند داشت، امروز هم اتصال روح به همین طریق است. اتصال روح و هر‌گونه سلوکی رو به خداوند باید باشد و هست. نه رو به بت‌ها و حکام؛ فقط رو به خداوند باشد.  اما آن روز مثلا برای اینکه مراسم حج انجام بشود با الاغ پیاده و پا برهنه می‌رفتند ولی امروز با هواپیما، کشتی و اتومبیل رفتن این‌ها منافاتی ندارد، چون ما همان هدفی را در حج دنبال می‌کنیم که حجاج در رکابِ حضرت پیغمبر و ائمه می‌کردند. بنابراین این قشری‌گری نیست این تشخیص هدف است که یکی است و فرق نمی‌کند. رو به سمت خداوند حلال است و رو به سمت شیطان حرام. این حلال و حرام الی‌الابد هست و تغییر نمی‌کند. حالا انشالله ما معنای دقیق این‌گونه بیانات را درک کنیم، انشالله. در خاتمه مجددا و به امید اینکه درک خواهیم کرد، این درک خوب‌مان در آتیه را به همه تبریک می‌گویم، که این نوروزِ ماست انشالله.

Tags