مجلس صبح چهارشنبه ۱۵-۳-۹۲ (توصیف بهشت در قرآن-احساس و درک خداوند-دعا-خانم‌ها)

حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب‌علیشاه»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

توصیف بهشت را به اندازه درک و فهم ما انسانها کرده‌اند، انسان را که خدا آفریده است یک درجه‌ای فهم برای او گذاشته است. وقتی می‌گویند آتشِ فرض کنید حسد، نه اینکه حسد آتش می‌زند! این همان کاری را می‌کند که آتشِ شدید با شما می‌کند. این را به کسی که خودش در بعضی مواقع حسادت ورزیده است، میتوان تفهیم کرد ولی به کسی که اصلا این چیزها را نفهمیده، چه بگوید، بگوید این چیست! بگوییم مثل مسمومیت می‌شود، مثل دعای مسموم است؟ نه! برای اینکه چیزی مسموم که می‌خوریم بعد از مدتی خوب می‌شویم ولی آتش را مثال زده است، یعنی درمان ندارد آتش یا باید باشد یا نباشد، درمان ندارد! ولی همه دردها درمان دارد، درد بهتر و کمتر می‌شود. در هرجا هم، مثال زده همین‌طور است.

قرآن یک کتاب و دستورالعملی برای تمام درجات است هر درجه‌ی روحی که باشد خودش خوراکش را می‌فهمد. مثل اینکه در یک آبشخوری مقداری علف بریزید، مقداری گوشت بریزید و مقداری خار بریزید، شتر می‌آید بو می‌کشد به علف کاری ندارد به گوشت هم کاری ندارد سرش را می‌بَرد داخل و تکه‌تکه خارهای کوچک را جدا می‌کند. یا یک حیوان گوشت‌خوار، مثل گربه هر چند گربه‌های حالا دیدم نقل و توت هم می‌خورند. (ما خودمان یک گربه‌ای داشتیم توت می‌خورد خیلی خوش سلیقه بود!) خوراک همه در قرآن هست، از اینکه می‌فرماید: أَقِمِ الصَّلَاةَ همه می‌فهمند این خوارک برای همه است و یک آیه‌ی دیگر می‌گوید: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه/۱۴) مسئله خیلی مشکل‌تر می‌شود، نماز را بر پای دار بخاطرِ یاد من، این یاد چیست؟ یا آیه‌ی دیگر می‌گوید: وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ (العنكبوت/۴۵) توصیف می‌کند که نماز بخوانید، دستوراتی می‌دهد بعد در آخر می‌گوید وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ذکر خدا بالاتر است، آن چه ذکری است که بالاتر از این است؟! همین که بگوییم الله اکبر، الله اکبر … نه! ممکن است که این توأمِ با ذکر باشد، یعنی هر وقت می‌گوئید یا الله، الله را صدا بزنید، ولی خودش یا الله ذکر نیست، بعضی جاها ورد را از ذکر جدا کردند، می‌گویند وردش این است یعنی پشت سرهم بگوید. در قرآن وقتی می‌خواهد حالاتی بگوید درست است برای آن کسی که در درجات بالا از حال هست، مطلبی می‌گوید ولی وقتی می‌خواهد لذت او را از اینکه ذکر واقعی کرده است بخواهد به ما نشان بدهد ناچار است باز از همین اصطلاحات بکار ببرد، از آب و روان و درخت و این چیزهایی که برایمان خیلی مهم است یا شیر و عسل. شما در این دنیا شیر خوراکی می‌شناسید که خراب نشود اگر یک شیر از دیروز مانده باشد ما مشکوک می‌شویم، ولی می‌گوید در بهشت یک شیری است که فاسد نمی‌شود مزه‌اش تغییر نمی‌کند. هر تعبیری که خداوند می‌کند به حال خودتان معنایش را بفهمید. ببینید با حال خودتان از این تعبیر چه می‌فهمید؟ وقتی یک بزرگ می‌خواهد با کودک صحبت کند.

چون که با کودک سرو کارت فتاد / پـس زبـان کـودکی بـایـد گـشـاد

شما به بچه می‌خواهید بگویید که وقت غذا است، بچه می‌گوید مَعَم مَعَم غذا، شما می‌گویید مَعَم مَعَم حاضر است. این توجه را بکنیم که حالات مختلف است و بعد توجه کنیم قرآن برای همه حالات است، عظمت قرآن هم در این است. بعضی چیزها را اهل حال می‌توانند به حال برگردانند می‌گوید: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ (النساء/۱۱) پسر دو برابر دختر، خُب ما بعد از فوت حضرت صالحعلیشاه بنا بر میل ایشان دختر و پسر را یکنواخت حساب کردیم، ولی این خلاف شرع است، چکار کردیم؟ آن مازادی که از سهم ما کم می‌شود و به سهم دختر اضافه می‌شود به او بخشیدیم ارث نیست بخشش است. یعنی آنهایی که در پی رضایت خداوند هستند این رضایت را بلد هستند از هر طریقی که باشد این رضایت را تأمین می‌کنند ولی آن آیه برای عوام است. یک جهت اینکه ما عوامل معنوی را بصورت مشکل درک می‌کنیم این است که البته فکر نوع بشر تغییر می‌کرد تکامل پیدا می‌کرد. یک وقتی بشر وجود خداوندی را تشخیص می‌داد ولی نمی‌دانست این خداوند چطوری است. می‌گوید حتما یکی کسی مثل من است، روی تخت نشسته می‌گوید چنین کن و چنان کن! ما وقتی می خواهیم تضرع به خدا پیدا کنیم باید تعظیم کنیم همین تعظیم کافی است و امثال اینها بعد هم با او حرف می‌زنیم هر روز التماس و تملّق از خدا بکنیم نه! اینطور درک می‌کردند ولی کم‌کم بشر قابلیت فکری اش زیادتر شد، فهمید که:

لیس فی الدار غیره دیار

غیر از او هیچ چیز نیست. ولی این را به دیگری نمی‌توانست بگوید جز خودش و حال خودش. استثناعاً خداوند به انبیاء و اولیاءِ خودش داد گاهی یک قدرتی می‌دهد که بتواند با همین حرف هویّت خداوند را در دل طرف روشن کند. به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود گفت که خدا با این صفات را تعریف کرد و به یک کسی دیگر که سابقه‌ی ذهنی ندارد فهماند، اینها استعداد دارند. پیغمبر هم آن‌طور مسلمانها داشت علی(ع) از مسلمان هایش بود، عمار ابوذر همه مسلمان بودند. اینها خدا را درک کرده بودند فهم نه! درک و احساس کرده بودند.
فرض کنید می‌گویید دارد تابستان می‌شود، از الان هوا گرم است، کسی که از سیبری می‌خواهد بیاید اینجا و می‌گوید اینجا خیلی سرد است. وقتی می‌آید اینجا می‌بیند نه فقط باید لباسش را عوض کند، گرما و سرما را می‌فهمد درک می‌کند. برای این درک هم درجات مختلفی است. ما یک اشتباه اولیه کرده‌ایم (بشر یعنی، نه ما) و آن این است که خدا را وجود مقتدری، مثل خودش دانست. از این اشتباه اشتباهات فراوانی به وجود آمد، یکی بقول خودش پیش این خدا، پادشاه می آید، سلام و احوال‌پرسی می کند، یک کمی می‌نشیند و می‌بیند خدا از بالای تخت صدا می‌زند، که آقا تو اگر در جیبت پول داری به این فقیری که اینجاست بده، این فرد حالا یا انجام می‌دهد و یا نمی‌دهد بعد می‌گوید عجب خدا فقیر است نتوانست به او کمکی کند و من پول داشتم و به او دادم، می‌گوید: إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاء (آل عمران/۱۸۱) خدا فقیر است ماها ثروتمند، این اشخاص در اشتباه هویّت هستند آیه قرآن هم است. امثال اینها!
یکی می‌گوید خدایا آن گنجه‌ی پول هایت مقداری به من بده، خدا اصلا گوش نمی‌دهد. آن خدا، خدایی که بالای تخت نشسته است! روز دیگر می‌گوید، روز دیگر می‌گوید هیچ فایده‌ای ندارد. می‌گوید عجب خدایی است یا صدای ما به گوشش نمی رسد،بالا نمی‌رود که ما هر چه می‌گوییم گوش نمی‌دهد نه! اصلا محتاج به گوش دادن او نیست. همان لحظه‌ای که شما می‌گویید خدا شنیده است، همان فرمایشی که من از حضرت صالحعلیشاه نقل کردم گفتند همان لحظه‌ای که اینها نامه می‌نویسند سلام به من می‌کنند همان لحظه این سلام به من رسیده است. منتهی خدا خزانه‌ای ندارد که مفت و مجانی به همه بدهد. خزانه را نشان می‌دهد ولی یک خزانه نشان می‌دهد پر پول، یک خزانه در کنارش پر از سلامتی سرحالی، بی‌نیازی بدهد بعد به شما بگوید از خزانه‌اش پول خواسته‌اید، پول بهتر است یا این؟! این است که دعا همیشه به خداوند می‌رسد منتهی ما عقل و فکرمان نمی‌رسد.

چــرخ بـرهم زنــم ار غیــر مـرادم گـردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

بله! به من خدا اجازه نداده این شعر را بخوانم ولی به آنهایی که اجازه داده خودشان این شعر را می‌خوانند و می‌کنند.

چــرخ بـرهم زنــم ار غیــر مـرادم گـردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

نگویید دعا چه اثر دارد؟! اصلا اگر شما از دعا اثر می‌خواهید،آن دعا نیست. البته درجاتی است، بعضی ها نه همه! یعنی دعا، خواستن است آرزو کردن است. شما وقتی دعا می‌کنید و کسی را شاید صدا می‌ز‌نید چه نظر دارید؟! قاعدتاً دعا یعنی یک چیزی می‌خواهید بعلاوه دعا می‌کنید می‌گویید خیلی خدا عمرت بدهد یک لیوان آب برایم بیاور، این دعا نیست! شما آب خواسته‌اید به خیال خودتان مثل پادشاهانِ داخلی(مملکتی) یک تملقی هم کرده‌اید که خدا خیرت بدهد یک لیوان آب بده، این دعا نیست. ولی اگر دعا کنید، همان وقت که دعا کردید همان وقت دعا حاصل است.

 

Tags