مجلس صبح یکشنبه ۲۳-۷-۹۱ (مطالعه تاریخ و تحولات جامعه-مشورت-خانم‌ها)

پیام دوست - بیانات مکتوب حضرت مجذوبعلیشاه 

بِسمِ‌اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

متفكرین و بزرگان مذهبی ما با الهام از قرآن گفته‌اند که توجه و دقت و مطالعه‌ی تاریخ مفید است، اما برای كسی كه حوصله ندارد یا به مسایل تاریخی علاقه ندارد، ممکن است این گفته صحیح نباشد و درضمن قابل هضم هم نباشد و این حرف را جذب نكند برای نوشتن تاریخ‌نویسی ما! همه یك مقداری در ابتدایی و دبیرستان و دانشگاه درس تاریخ را دارند، ولی این تاریخ نیست. شرح حال شاهان و بزرگان است که چگونه زندگی می‌کرده‌اند. تاریخ این نیست. تاریخ از لحاظ تحول جامعه درست است كه تا به حال در تاریخ به‌هیچ‌وجه مردم را به حساب نمی‌گرفتند. شاهی می‌آمد و جایی می‌گرفت و می‌رفت، فكر مردم و روش مردم حكومتی را ایجاد نمی‌كرد. اگر شاه هم از بین مردم قیام کرده و به روحیات مردم بپردازد، خیلی مهم‌تر است. رشته‌های تاریخ خیلی مفید است، اگر ما دقت كنیم. نحوه‌ی ازدواج ملت‌های مختلف است.
قران هم از زندگی‌های گذشته مدل‌هایی داده است. هر كدام را حساب كنید. آسیه زن فرعون كه قرآن هم نامش را برده است. مریم (علیهاالسلام) كه در محیطی که بود، قوم و خویش‌ها آمدند و شماتتش كردند. این‌ها مقداری از طرز زندگی مردم آن زمان را بیان می‌كند. آسیه وقتی زنبیل یا سبدی را كه موسی داخلش بود، در آب گرفت، قبل از آن هیچ‌كس شرحی از آن نگفته. نمی‌دانند دقیقاً او قبلاً چه كار می‌كرده و از آن به بعد شخصیت پیدا می‌كند و این نشان می‌دهد كه همه بخصوص زن‌ها دنبال هویت بودند که هویت خاصی پیدا كنند. این هویت در اعتقاد مذهبی و آن محبت الهی بود كه موسی داشت. آسیه در این‌جا هیچ عنادی با فرعون نداشت، ولی خودش در دنیایی كه داشت در آن دنیا فرعون نقشی نداشت. فرعون خواست موسی را بكشد. برای این‌كه گفته بودند یك كسی ظاهر می‌شود تو و سلطنتت را از بین می‌برد. این هم گفته بود هر نوزادی را كه به دنیا می‌آید، بكشند. این درواقع امنیت او بود، ولی آسیه نخواست كه به قیمت جان یك انسان، این جان حفظ شود. مطیع فرعون بود! مدیریت خانواده و زندگی با فرعون بود. آنچه بستگی به اعتقادش داشت. آن‌را هدر نداد و آن‌را حاكم كرد. فرعونی كه از ترس جانش این كارها را انجام می‌داد و بچه ها را می‌كشت، اما فرعون به خاطر نفوذ آسیه از خطر جان خودش منصرف شد. در تمام این دوران دو تا زن در قرآن ذكر كردند. بعداً هم در تاریخ زن‌هایی، مادر حضرت محمد و فاطمه را می‌بینیم. یك تحولی كه ایجاد شد. در جامعه‌ی قبلی زن‌ها خودی نشان ندادند. و شخصیت و هویتی نداشتند. با آمدن آسیه و مریم دورانی است كه زن‌ها دنبال كسب هویت خاصی بودند كه این هویت، هویت دینی و ایمانی بود. نظم زندگی خودش و نظم ارتباط با معانی بالاتر، در زمان‌های قدیم این‌طور بود. در داخل خانواده که مثل یك دولتی است. حكومت با مرد بود و مسؤولیت زندگی با شوهر بود. گناهی هم اگر بود مال شوهر بود، ولی كار خیر مال شوهر نبود. آسیه موسی را نجات داد. كار خیر در این‌جا با آسیه بود. این تحولی در زندگی است. این تحولات همیشه تلفاتی دارند. یكی از این تلفات آن توهمی است که باید از جامعه‌شناسی و روان‌شناسی كمك گرفت، نه این‌كه آن‌ها كمك می‌كنند به خداوند كه كارها را درست كند. نه! برای این‌كه ما بفهمیم چه كار كنیم.
سؤالی شده که گاهی بدبین به شوهرم هستم فكر می‌كنم که من را دوست ندارد یا امثال این‌ها. این ترس‌ها، نگرانی‌ها و این توهمات تلفات این تحول است. تحول دورانی كه زن‌ها از این‌كه به‌كلی بی‌هویت باشند دست برداشتند و می‌خواهند هویتی بگیرند و نمی‌دانند هویت چیست؟ نمی‌دانند چه طوری است؟ ولی می‌خواهند هویت بگیرند. این‌جا روان‌شناسی و جامعه‌شناسی به كمك می‌آید و می‌گوید که مربوط به تحول و ترقی و تكامل جامعه است. جامعه‌شناسی این كار را می‌كند و تحویل می‌دهد به روان‌شناسی، روانشناسی می‌گوید این ترسی است كه در همه وجود دارد. چندین علاقه در آن است. یكی این‌كه كسی از خودش مأیوس است یا خودش را كم می‌بیند. این همان چیزی است كه هویت می‌خواهد جبران كند. یكی این‌كه آن دوست داشتن را به سبك خودش معنی می‌كند. پدری فرض كنید بچه‌اش را محكم تو گوشش می‌زند و دعوا می كند. یك عابری می‌بیند. می‌گوید این دو نفر چرا این‌قدر با هم دشمنی می‌كنند. این دشمنی است یا نه؟ دوستی به نظر او این است كه این بچه را بغل كند. باید بفهمیم كه دوستی چیست؟ دشمنی چیست؟ دوست داشتن چی هست؟ تحولات تغییر معنای همه چیز است. بارها مثال زده‌ام. این مثالش خیلی مشهود است. این علامت دست در عرف جامعه بیلاخ می‌گوییم. این علامت در زبان فارسی در محیط ما فحش است. اما وقتی فیلم نگاه می‌كنید، می‌بینید فردی وقتی خیلی خوشحال است و افتخار آورده این کار را انجام می‌دهد. حالا اگر یك فرنگی ببیند كه این کار را انجام می‌دهد، با خود می‌گوید، عجب چه‌قدر این آدم‌ها با هم دوست هستند. یك کم آن طرف‌تر می‌رود، می‌بیند كتك‌كاری شده، بنابراین در معانی توجه به همه چیز داشته باشید و هیچ فكری و توهمی نداشته باشید. مگر این‌كه بفهمید و تشخیص بدهید درست است. این از خصوصیات بشر است.
بارها درباره‌یٔ جامعه‌ی بشری صحبت شده است. مثل یك بچه‌ای كه به دنیا می‌آید. تازه به دنیا می‌آید. اول شیر و غذای متفاوت می‌خورد تا بزرگ می‌شود و مثل یك تكه گوشت افتاده، كم‌كم دست و پایش را تكان می‌دهد، بلند می‌شود و راه می‌رود، به‌تدریج تحول پیدا می‌كند تا همین بچه‌ی كوچكی كه الآن چیزی نمی‌فهمد، بیست سال دیگر بیایید نگاهش كنید می‌بینید یك دانشمندی است که همه‌ی دنیا را مسخره كرده است. جامعه‌ی بشری هم به طور معمول همین مسیر را دارد. مسلم شده كه جامعه خودش یك تحولی، یک هویت و موجودیت دیگری دارد. بسیاری اشخاص در جنگ‌ها امتحان كردند. اشخاصی كه خیلی ترسو بودند از موش یا گربه می‌ترسیدند، آن‌ها را ناچار به نظام وظیفه بردند، جنگ شروع شده، واقعه‌ی آن مهم نیست، نتیجه‌ای كه گرفته می‌شود مهم است. این اصلاً شجاعت‌هایی در این جنگ كرده كه هیچ‌كس دیگری نكرده است و همین كه در جامعه‌ی خودش ترسو بود، در برخورد افراد بخصوص در برخورد فكری، یك تحولاتی و یك افكار جدیدی برایش به وجود ‌آمد كه هیچ‌كدام از آن چندین نفری كه بودند اصلاً نمی‌شناسند. این فكر جدید، وسیله‌ای می‌شود كه خدا می‌خواهد در ذهن شما ایجاد كند، به این جهت گفته‌اند که حتماً مشورت كنید.

قرآن در مورد پیغمبر می‌فرماید: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى». (سوره‌ی نجم/ آیه‌ی ۳) و از سر هوس سخن نمى‏گويد. اين سخن جز وحي‌اى نيست كه وحى مى‏شود. پیغمبر جز به خدا به هیچ‌كس محتاج نیست. همان خدا به او می‌گوید: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ». (سوره‌ی آل‌عمران/ آیه‌ی ۱۵۹) با آنان مشورت كن. پیغمبر محتاج به مشورت است؟ برای این‌كه از این مشورت فكر جدید به‌وجود می‌آید. برای ما هم گفتند: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» مشورت كنید، اما باید خودت تصمیم بگیری. فكر نكن آن فكر كسی دیگر است! فكر خودت است. فكری است كه خدا توسط دیگری به تو القا كرده است. اگر دقت كنید تمام دستورات ظاهری قرآن در آن درسی است كه شما اصلاً توجه نمی‌كنید. «وَشَاوِرْهُمْ» مشورت كنید. پیغمبر اجازه داشت كه تصمیم بگیرد. «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ» (سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۱۵۹) و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن. بعد از مشورت‌ها تصمیم گرفتید. خداوند جایی كه بخواهد محبت كند این فهم را القا می‌كند. همین سیستم فرض كنید، می‌گویند با این بیست نفر چنین كاری انجام دهید. ممكن است دو نفر یك نظر بدهند و هیجده نفر نظر دیگری داشته باشند، اختلاف پیدا می‌شود. باید حرف همه شنیده شود و بعد تصمیم بگیرید. این همان «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْر» برای این‌كه در برخورد افراد، در برخورد افكار مختلف یك جرقه‌هایی از فكر پیدا می‌شود كه خداوند از آن طریق الهاماتش را به بشر اعلام می‌كند. خیلی مفصل است. اگر بخواهیم یك درس مفصلی است.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

یكی نوشته بود. من نماز نمی‌خوانم چون نمی‌فهمم. چرا نماز می‌خوانم؟ حالا به همین مناسبت این توصیه را من می‌كنم. چیزی هم كه نمی‌فهمیم چرا! اگر گفتند انجام بدهیم تا بعد كم‌كم بفهمیم. مثل همین مشورت كه گفتند. مشورت كنید. بعداً متوجه می‌شوید كه چرا؟ خداوند بشر و این جامعه و این تحولات را خلق كرده است ما نمی‌دانیم چرا؟ اصلاً به چه درد می‌خورد، ولی هیچ چیزی بی‌جا نیست، هر چیزی سر جای خودش است. موسی(ع) یك‌بار کنار جوی آبی نشسته بود، تفكر می‌كرد و به جوی آب نگاه می‌کرد. یك سنگ سیاهی آن پایین بود روی آن دقت كرد و دید که کمی تكان می‌خورد. یك كرم سیاهی همرنگ سنگ كه دیده هم نمی‌شد، روی آن می‌رفت. خیلی فكر كرد گفت: خدایا این کرم را چرا آفریدی؟ خلاصه به چه درد می‌خورد؟ خداوند گفت كه از وقتی تو این‌جا نشستی كه حالا این سؤال را می‌كنی؟ از اولش كه كرم تو را دید ۷۰ بار از من سؤال كرده كه خدایا موسی را چرا آفریدی؟ این به چه درد می‌خورد؟ منظور این‌که هیچ چیز بی‌جا نیست. حتی هر داستان چرندی هم كه وجود دارد، خودش چرند است و از یك فكر نازیبایی شناخته شده است. خلقت این برای این است كه بفهمیم یك فكر نادرست در ذهن کسی است. ظاهر كه نمی‌شود شما كه نمی‌دانید. یك مطلبی می‌نویسد، یك نوشته‌ای و رمانی می‌نویسد، آن وقت می‌فهمید، او فكرش خراب است. من و شما نمی‌فهمیم متخصص دانشش می‌فهمد. همه‌ی این داستان‌های كوچك و بزرگ و حتی بارها گفته‌ام این جُك‌ها كه ساخته شده، همه‌ی اینها نشانه‌ای از یك واقعیت‌ و یك مطلبی است كه باید از آن سرسری رد نشوید و فكر كنید.

Tags