نکاتی درباره‌ی داستان موسی و شبان مثنوی معنوی – قسمت دوم

** نکاتی درباره‌ی داستان موسی و شبان مثنوی معنوی – قسمت اول

نکاتی درباره‌ی داستان موسی و شبان مثنوی معنوی - قسمت دوم۱۱- خداوند داراي اسماي حسناي بيشماري است. بحث اسما و صفات حق از مهمترين مباحث عرفاني است. اسامي و صفاتي چون حي و عليم و قدير و سميع و بصير و قيوم و حميد و مجيد و رب و….همه از اوصاف باري است. ولي اسمي كه جامع تمام اسما و صفات جمالي و جلالي خداوندي است باتفاق همه علما و عرفا كلمه شريف ( الله ) است. در اينكه اصل اين كلمه چه بوده و از چه مصدري مشتق شده نظرات گوناگوني است و مهمترين آنها كه با بحث ما در ارتباط است اين است كه : كلمه‌ي (الله) در واقع همان (اله=معبود) است كه الف و لام(ال) معرفه بر سر آن آمده است. يعني الاله بوده است. اله در لغت بمعني معبود و مألوه است و الاله(=الله) يعني معبودي كه معرفه است. معبودي كه براي همه‌ي انسانها(و بلكه همه‌ي مخلوقات) معرفه(=آشنا) است. همه موجودات عالم و بطريق اولي همه انسانها او را فطرتا مي‌شناسند و همه مفطور بر توحيد او خلق شده اند: فطرة الله التي فطر الناس عليها ( همان فطرت و سرشت خدايي كه همه انسانها بر آن سرشت، خلق شده اند).
انسانها از هر قوم و مليتي كه باشند بر سرشت پاك خداشناسي آفريده شده اند و همه در عمق ضمير خود معتقد به وجود باري هستند. ولي اكثر انسانها قادر به بيان تجربه‌ي شخصي خود از خدا و دركي كه از توحيد دارند نيستند و لذا آن شبان هم كه قادر به تئوريزه كردن درك پاك و بي آلايش خود از توحيد نبود- ولاجرم به ورطه تشبيه در غلتيده بود- مورد سرزنش موسي قرار گرفت.
۱۲- اغلب عرفا بنا به حدیثی که از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که : الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة احوالی دین اسلام و اصولا تمام ادیان ابراهیمی را در سه ساحت معنوی شریعت و طریقت و حقیقت تقسیم می کنند. البته این سه قلمرو در عرض یکدیگر نبوده و هیچ منافاتی با هم ندارند بلکه کاملا بر عکس هر سه در واقع بیان مراتب طولی دین مقدس اسلام هستند. یا به عبارت فراگیرتر تمام ادیان الهی دارای این سه مرتبه بوده اند . شریعت همان ظاهر الفاظ و عبارات قرآن و حدیث و هر آنچه تحت عنوان فقه و دستورات قالبی دین است. این احکام ظاهری در ادیان مختلف البته تفاوتهایی با هم دارند و این اختلافات بر اساس مقتضیات زمانی و مکانی ظهور ادیان بوده است. تعالیم طریقتی و عرفانی ادیان الهی نسبت به رسومات مناسک شرعی شباهت های بسیار بیشتری با هم دارند و از این جهت (یعنی در ساحت طریقت) ادیان ابراهیمی که از یک منشاء الهی برخوردارند بسیار بهم نزدیکترند. اما در قلمرو سوم که حقیقت متعالی ادیان باشد همه‌ی ادیان یهودی و مسیحی و اسلامی یک حقیقت مشترکی را که همان رسیدن به توحید و جمع بین تنزیه و تشبیه است را نشان می دهند. کسانی که در جهت تقریب بین ادیان و گفتگوی تمدن‌ها تلاش می کنند البته باید به این امر مهم توجه داشته باشند که در قلمروی احکام شرعی ادیان مختلف اگرچه همه ی آنها از یک خاستگاه مشترک برخوردارند و شباهتهایی با هم دارند[۱] ولی این وجهه از ادیان هرگز نمی‌تواند باعث و بهانه ی خوبی برای تقریب مذاهب باشد بلکه تاکید بر نزدیکی بین عرفان های ملل زنده ی جهان وجه اشتراک بسیار بهتری را برای این گفتگوها و همدلی ها تامین خواهد کرد. در داستان موسی و شبان بر نقش موسی بعنوان کسی که دیانت او بیشتر مبتنی بر ظواهر احکام و تاکید بر رسم و رسومات سخت و دست و پا گیر شرعی است تاکید شده و مولانا در این قصه خواننده را توجه می دهد که آن شبان اگر چه عبادت او بر اسلوب صحیحی از آداب و سنن شرعی نبود ولی از حقیقت حالی برخوردار بود که موسی بخاطر او مورد عتاب واقع شد.
۱۳- جمله ی معروفی است از ابوسعید خراز (که از متقدمین از عرفا و مشایخ صوفیه است) که : ( التصوف کله آداب ) یعنی تصوف بتمامی آداب دانی و رعایت نکات بندگی است و بعبارتی صوفی کسی است که رعایت ادب مع الله را در تمام شئونات زندگی خود بنماید و مهمترین لحظاتی که رعایت آداب لازم است هنگام عبادت و راز و نیاز با خداست . اگر نگاهی به دعاهایی که در قرآن از زبان پیامبران و مؤمنان (پیروان آنان) آمده است و نیز دعاهایی که از پیامبر اسلام ص و ائمه ی شیعه ع نقل شده است بیاندازیم می بینیم که این نکته ( آداب دانی ) تا چه حد رعایت شده است. در اغلب دعاها بزرگان دین ابتدا به تسبیح و تقدیس خداوند پرداخته اند و بعد حوائج خود را که عموما کلی و متوجه خیر و سعادت اخروی است و برای تمام برادران و خواهران ایمانی آنهاست از خداوند طلبیده اند. منظور اینکه اصل کلی بر رعایت ادب در گفتار است. ما انسانها مکلف هستیم که به میزان توانمان در معرفت حق ( که راه آن همان معرفت نفس است ) بکوشیم و نمی توان حال معنوی تعداد افراد نادری را که از سواد و آگاهی لازم برای عبادت برخوردار نیستند را ملاک و مأخذ قرار بدهیم و خود را ملزم به رعایت آداب بندگی ندانیم . بقول معروف هیچ عامی بی خاص نیست و هر دستور کلی البته تخصیص بردار است و همیشه موارد استثنائی وجود دارد ولی نمی توان موارد استثنائی را برای خود اصل قرار بدهیم. شبان در این داستان از موارد خاص و استثنائی است و نسخه ی او قابل تجویز برای همگان نیست. چنانکه مولانا در این باره از زبان خداوند خطاب به موسی می فرماید: در حق او مدح و در حق تو ذم / در حق او شهد و در حق تو سم .
۱۴- اینکه مولانا می فرماید :

ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را

در واقع ترجمه ی یک حدیث نبوی ص است که : ان الله لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم (بحار الانوار ج۸۴ ص۸۸) یعنی خداوند به اعمال شما و ظاهر گفتار شما نمی نگرد بلکه به نیت قلبی شما و سوز درونی شما نظر دارد. شاید این مطلب با آنچه درباره ی بیت قبل ( در حق او مدح و در حق تو ذم / در حق او شهد و در حق تو سم ) آمد متضاد بنظر برسد ولی هیچ تضادی نیست چراکه باصطلاح علمای علم کلام اعمال ما برای اینکه در درگاه الهی پذیرفته باشد نیاز به دو چیز دارد :

۱- حسن فعلی یعنی عمل را باید زیبا و درست انجام داد (عامل برونی) و
۲- حسن فاعلی یعنی فاعل و کننده ی کار باید از نیت خالص و بری از شائبه ی ریا برخوردار باشد (عامل درونی) و اگر ذره ای ریا و خودنمایی در عمل باشد آن عمل پذیرفته نیست. آداب دانی در واقع همان حسن فعلی است که دستور کلی است ولی مهمتر از آن نیت پاک و خالص و سوز درون (حسن فاعلی) است . مولانا هم در این داستان بر تفوق و برتری حسن فاعلی بر حسن فعلی تاکید دارد.
۱۵- مولانا در ادامه می فرماید:

در میان کعبه رسم قبله نیست / چه غم ار غواص را پاچیله نیست

توضیح اینکه عرفا مراحل سلوک الی الله را بطور کلی به دو دسته سیر بری و سیر بحری تقسیم بندی می‌کنند. سیر بری که به معنی سیر در خشکی است در بدایت راه سلوک است که عرفا از آن تعبیر به سیر من الخلق الی الحق هم می کنند یعنی سالک از طبیعت ( خلق ) به ماورای طبیعت (حق) سیر می‌کند و بعد از آن یعنی وقتی سالک راه حق، به حقیقت نظام هستی راه برد و به چشم یقین مشاهده کرد که مبدا و منتهای همه موجودات او(حق) است و آیه‌ی انا لله و انا الیه راجعون برای او متجلی گشت سیر او از این پس سیر در بحر (دریای حقیقت) است و در این مقام او در اسماء و صفات حق سیر می‌کند یعنی صفات حیات و علم و قدرت و سمع و بصر و تکلم و … که تماما از صفات خدا (حق) است را در موجودات (خلق) مشاهده می‌کند بقول حافظ :
بیخود از شعشعه‌ی پرتو ذات ام کردند / باده از جام تجلی صفات ام دادند.
و مستی ناشی از این باده‌ی وحدت و سکر ناشی از جام تجلیات خداوندی که بر قلب سالک افاضه می‌شود باعث بوجود آمدن حالاتی در او می‌شود که دیگران از ادراک آن معانی ناتوانند و منجر به صدور سخنانی از آنان می‌شود که به شطحیات معروف است که قبلا درباره‌‌ی آن سخن گفتیم و این سخنان را چون مناسب حال و مقام و منزلی است که آنان در آن حال واقعند فقط کسانی قادر به درک این فرمایشات هستند که خود اهل سیر و سلوک باشند والا :
میان عاشق و معشوق رمزی است / چه داند آنکه اشتر می‌چراند.
و بقول شبستری در گلشن راز:

سخن ها چون به وفق منزل افتاد / در افهام خلایق مشکل افتاد

و لذا در طول تاریخ عرفان دیده‌ایم که چه بسیار عرفایی که از طرف علمای ناآگاه به مراتب عرفان مورد تکفیر قرار گرفته اند و حتی حکم به ارتداد و قتل آنان داده‌اند همچون حلاج و عین القضات همدانی و سهروردی و …. و شخص سالک این مراتب را پله پله باید طی کند تا بجایی برسد که بتواند سایر راهروان راه حق – که در طلب این راه برآمده اند- را راهنمایی کند باز بقول حافظ :

من که ره بردم به گنج حسن بی‌پایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قــارون کنم

و یا در جای دیگر می‌فرماید:

بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش / که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

با این توضیح که به عنوان مقدمه آمد می‌گوئیم که آداب دانی و تقید به ظواهر احکام شریعت برای مبتدیان راه عرفان ( که سیر در خشکی(بر) می‌کنند ) از لوازم و ضروریات است ولی برای آنکه سیر در دریای حقیقت می‌کند و همچون مولانا (غواص معانی) گشته است و به لجه‌ی این دریا ره برده است و گوهرهای گران قیمت معنی را از تک دریا برآورده است باکی نیست اگر پای افزار شریعت و آداب دانی و رعایت رسم و رسومات بندگی را در پا نداشته باشد بقول معروف : عند الاحباب تسقط الآداب یعنی در مجلس انس و در حضور دوستان صمیمی اگر آداب و رسم و رسومات معمول را رعایت نکردی باکی نیست. شعر زیبایی از حلاج هست که می‌فرماید :
تری المحبین صرعی فی دیارهم / کفتیة الکهف لا یدرون کم لبثوا[۲].
یعنی عاشقان را می‌بینی که در شهرهای خودشان همچون افراد مجنون و دیوانه‌اند همانند اصحاب کهف که در چنان در حال توجه عرفانی و حضور در نزد خدا ( عندالله ) بسر بردند که اصلا متوجه نشدند که چند سال بر آنان گذشته است. شاید شبان داستان مثنوی هم از این قبیل افراد عقلای مجانین بوده است که کسی قادر به فهم کلمات او نبوده است. کلماتی که بیانگر تجارب ناب عرفانی اوست.
___________________
[۱]) برای آگاهی از مشترکات ادیان ابراهیمی با هم کتاب (قرآن و کتاب مقدس، درون مایه‌های مشترک) تحقیق خانم دنیز ماسون که توسط خانم فاطمه سادات تهامی / دفتر پژوهش و نشر سهروردی / ۱۳۸۵ ترجمه و به چاپ رسیده است، بسیار مفید است.
[۲]) حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی ره در تکمله‌ی کتاب شریف قرآن مجید و سه داستان اسرار آمیز عرفانی که درباره فرق کلامی اسلامی نوشته‌اند در قسمت قرامطه این بیت شعر زیبا که منسوب به حلاج است را به نقل از کتابی با عنوان العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین جلد ششم صفحه ۱۴۳ آورده‌اند و درباره‌ی آن داستانی از علی بن بابویه فقیه شیعه نقل کرده‌اند که بسیار خواندنی است .

دکتر علیرضا اطمینان
کرمان – اول رمضان ۱۴۳۴