مجلس صبح جمعه ۱۲-۱۲-۹۰ (خطبه الاولیاء-علت تفاوت القاب ائمه-حکمت غیبت امام-خانم‌ها)

مجلس صبح جمعه ۵-۱۲-۹۰ (اهمیت پیشگیری-انعکاس مصلحت فردی در جامعه-خانم‌ها)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این خطبه را که میخوانم دقت کنید بعدا چاپ شده جداگانه هم هست دقت کنید

برای هر یک از ائمه و اوصیای آنها و جانشینانشان ، خصوصیا تی ذکر کرده اند .

اینها البته یک قدری رعایت ادبیات و نظم را کرده اند ولی در اصل معنایی دارد.

. ولی این نیست که وقتی یک صفتی برای یکی از ائمه میگوییم آنهای دیگر این صفت را نداشته باشند نه، این صفتشان که میگوییم بارزتر است .

مثلا حضرت باقرالعلوم که امام پنجم میشود لقبشان باقر العلوم یعنی( شکافنده علوم ) است. نه اینکه آنهای دیگر نبوده اند ، نه .آنهای دیگرهم خود علم بودند .

اصلا علم یعنی چه ؟

زمان حضرت باقر ظاهر شد. به این معنی که پیغمبر که مبعوث شدند مقداری دستورات جنگی دادند. یعنی از آیات قرآن، یک مقداری دستورات طبی دادند

( وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ )(سوره الاعراف آیه 31)و یک مقداری هم دستورات اخلاقی و اجتماعی .

اینها را هر کدام ما بخواهیم میتوانیم در یک علم جا دهیم . میگویند اینها مربوط به علم حقوق است ، این مطالب مربوط به علم طب است .

حضرت باقرهمه اینها را ظاهر کردند .یعنی مجزا و مشخص . حالا اولین جهتش هم جهت اجتماعی بود که تازه حکومت قبلی یعنی حکومت بنی امیه ضعیف شده بود و بنی عباس با آنها داشتند مبارزه میکردند ، اما بنی عباس هم آنقدر قوی نشده بودند این وسط یک آزادی مختصری فراهم شده بود.

ولی همه این ائمه باقر العلوم بودند . فرض کنید که

یکی چشمش ضیف است ، طبیب برایش دوای چشم میدهد ، یکی دیگر پاهایش درد میکند اصلا با آن دوا کاری ندارد و یک روغنی میدهد .

برای هر کدام متناسب با او دوایی میدهند، بشریت هم هر وقت هر احتیاجی داشته است خدواند هم متناسب با آن احتیاج ائمه را فرستاده ، تا زمان غیبت . زمان غیبت شما فکر میکنید میگویید که خوب حالا که همیشه امامی بوده ، چرا این امام حالا غایب است ، اگر قرار است غایب باشد خوب اصلا نباشد .

امامی که غایب باشد امام ما نیست نه، اگر این را بگویم از کمی عقل من است . تا زمان امام غایب شیعه دسترسی به ائمه داشت،هر سوالی داشت میرفت و از امام می پرسید .حتی فرض کنید پایش شکسته بود ،باید جوش میدادند از امام میپرسید باید چه کار کنم ؟ همینجور در همه چیزها

وکم کم شاید موجب این شده بود که شیعیان فکرشان راکد شود ، و خودشان نمیتوانستد در مسائل تصمیم بگیرند باید به آنها میگفتند که اینکار را بکنید ، این کار را نکنید .

امام فرمودند همه چیزهایی که خواستید به شما گفته شده همه چیز آماده هست بنابر این خودتان فکر کنید و وظیفه خودتان را در بیاورید. از آن تاریخ به حرکت درآمد .

مثل اینکه فرض کنید کسانی که میخواهند بروند مثلا هواپیمایی یاد بگیرند اول یک درسهایی میخوانند . خط مستقیم چیست ؟ و ..

بعد یکی میگوید آقا این حرفها چیست ؟ من میخواهم هواپیما را یاد بگیرم آن را به من یاد بدهید .میگویند باید این را داشته باشید تا به آن برسید .

ائمه و پیغمبر همه این مطلبی که برای تفکر بشر و تفکر شیعیان لازم بود در دسترس گذاشتند . بعد که امام غیب شد در واقع چون عادت کرده بودند همه چیزرا از امام بپرسند . خود همین غیبت امام یک محبتیست که خدواند به ما کرده است. یعنی خودتان باید فکر کنید . خودتان عقلتان را به کار بیاندازید .حالا در اثر این، مردم خیلی فکر میکنند و فکرشان بیجا در می آید . نکند خدای نکرده کم کم خدواند بخواهد ما را اذیت کند ،.که در این حالت امام ظاهر خواهد شد .

این وضعیتی است که اهل تسنن به آن دچار شده اند . اهل تسنن بر حسب استدلال خودشان و فتوای خودشان کار میکردند . هر مجتهدی در یک محله می آمد از او میپرسیدند و آنچه نظرش بود میگفت و آن اجرا میشد . بعد زمان یکی از خلیفا بود دیدند که پانصد نفر مجتهد در شهر بغداد بودند یعنی پانصد جور رای میدادند . خوب این ممکن بود به اسلام لطمه بزند . خلفا و بعضی از خلفا نه اینکه دلشان برای اسلام سوخته بود ،نه دلشان برای این میوسخت که نکند اینقدر تفرقه زیاد شود ، که منافع خودشان به خطر بیفتد گفتند فقط چند نفری حق دارند فتوا دهند . مابقی باید همه ازاینها اطاعت کنند .

اول شش نفر انتخاب کردند که این چهار نفر به اضافه داوود و طبری که بعد آن دوتا حذف شدند و این چهار تا امامی که الان اهل تسنن دارند ، مرجع قرار گرفتند .

اما در شیعه گفتند خودتان فکر کنید اما نگفتند هر چه فتوا دادید همان درست است نه . گفتند که

( فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا) بگردید ببینید ما چه چیزی راجع به این موضوع گفتیم ،همین موضوع که شما گفتید آن وقت فتوا بدهید .

منظور این است که مثلا باقر العلوم ، نه اینکه فقط حضرت باقر بوده اند بلکه همه ائمه همین صفت را داشته اند . حالا ما بقی آن بماند ، برای بعدا انشاالله .

Tags