روانشاد دکتر محمد مصدق

 اسطوره ملی گرایی قرن معاصر و پرچم دار مبارزه با سیاست ننگین دولت استعمارگر انلگستان
من از تخمه نامور آرشم                       چو جنگ آورم آتش سرکشم

نبیره جهانجوی گرگین منم                    هم آن آتش تیز برزین منم

( فردوسی بزرگ )

روانشاد دکتر محمد مصدق

 اسطوره ملی گرایی قرن معاصر و پرچم دار مبارزه با سیاست ننگین دولت استعمارگر انلگستان

دکتر محمد مصدق از مردان معروف سیاسی ایران ، در سال 1261 در شهر تهران پای به عرصه وجود نهاد. او که پدرش میرزا هدایت نام داشت، تحصیلات اولیه خود را در شهر تهران به اتمام رسانید. سپس برای ادامه و پیگیری تحصیلات عالیه در سال 1287به پاریس سفر نمود. وی در این شهر توانست دوره مدرسه علوم سیاسی را به اتمام رساند. سپس برای کسب مدرک دکتری در رشته حقوق وارد دانشگاه نوشاتل سویس گردید و پس از گرفتن مدرک و اتمام تحصیلات به ایران بازگشت.

تقدیر و سرنوشت دکتر مصدق این بود که در ایران به تمام پستها و مشاغل حساسی که یک شخص سیاسی می تواند برسد، دست یابد. دکتر در ابتدای کار چون با بعضی مسائل در ایران، به ویژه قرار داد سال 1919 میلادی با انگلیس مخالف بود، تصمیم داشت دوباره به سویس بازگردد، ولی کابینه مشیرالدوله برای تصدی مقام وزارت دادگستری از وی دعوت به عمل آورد و این شروع کار بود. وی در پاییز سال 1299 به حکومت فارس منصوب گردید و سال 1300 به وزارت دارائی رسید. دکتر بعد از این سمت، در سال 1301 نیز در آذربایجان به مشاغل دولتی سطح بالا رسیده و مدتی بعد به دلیل مخالفت با حکومت مرکزی از این سمت استعفا داد. سال بعد وزیر امور خارجه ایران شد و در سال 1303 که با دوره پنجم قانون گذاری بود، به نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد.همین طور در دوره ششم نیز دوباره به این سمت دست یافت. بعد از اتمام دوره ششم به دلیل دخالت دولت در انتخابات مجلس، از سیاست کناره گیری نمود. دکتر مصدق بارها از سوی دولت و حکومت به زندان افتاد و یا تبعید شد. یکی از دفعاتی که ایشان را دستگیر نمودند، بعد از کناره گیری از سیاست در چهارم تیر سال 1319 بود، که به بیرجند اعزام شد و تا ماه آذر همان سال در زندان بود و دوباره به احمدآباد تبعید شد. دکتر در دوره های چهاردهم و شانزدهم همچنان از طرف مردم تهران به عنوان نماینده انتخابی و مردمی به مجلس رفت و در این زمان بود که برای احقاق حقوق مردم ایران به تشکیل جبهه ملی اقدام کرده تا بتواند در راه مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت ایران گامهای مثمر ثمرتری را بردارد و عاقبت موفق گردید در روز 29 اسفند 1329 قانون ملی شدن صنعت نفت را از تصویب مجلس سنا گذرانده و در اردیبهشت سال 1330 برای به ثمر رساندن این قانون و نظارت هرچه بهتر بر انجام امور، مقام نخست وزیری ایران را قبول نمود.

وی بعدها با اینکه مجلس هفتم به نخست وزیری دکتر رای داده بود، به دلیل اختلاف با محمد رضا پهلوی از تشکیل دولت جدید سر باز زد و شاه قوام السلطنه را به نخست وزیری انتخاب نمود. در این زمان قیام سی تیر اتفاق افتاد و در آن روز تمام مردم حمایت خود را از دکتر مصدق ثابت نمودند. اما این پایان کار نبود و دکتر به همکاران خود با کودتای سازمان سیا مواجه شد و در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد. در شهریور 1335 به احمد آباد تبعید گردید. به دلیل بیماری در بیمارستان نجمیه تهران بستری گردید و عاقبت در سحرگاه 14 اسفند 1346 وفات یافت. با اینکه وصیت کرده بود تا در گورستان شهدای 30 تیر دفن شود، اما جسد او به خانه خودش در احمد آباد منتقل و در همان مکان دفن گردید.

 مورخان معروف جهان دکتر مصدق را احیاء گر ناسیونالیسم ایرانی خوانده و نوشته اند که به همین دلیل، وی حاضر به سازش با بیگانگان بر سر منافع ایران نبود. به نوشته این مورخان که دکتر مصدق را از مردان بزرگ تاریخ ایران خوانده اند وی در جهان سوم چراغی را روشن کرد که تا پایان «استعمار کهنه» روشن بود. وی به ملل تحت ستم هشدار داده بود که پس از استعمار کهن (استعماری که از زمان یافتن راههای دریایی آغاز شده بود)، استعمارهای نوینی برجای آن خواهند نشست. به عبارت دیگر استعمارگران تنها لباس عوض می کنند . مصدق بر این باور بود که شاه فقط و فقط بایستی سمبل کشور باشد و در امور سیاسی و داخلی دخالت نکند . امری که دنیا امروز به آن رسیده است و چنین می کند . ولی متاسفانه با دخالتهای اطرافیان دربار و کوتاهی محمد رضا پهلوی چنین امری صورت نگرفت و کودتایی ننگین بر تاریخ ایران نقش بست . به هر روی راه مصدق راهی ابدی برای ملت ایران است که دست هر استعمارگر ضد ایرانی را از این سرزمین ورجاوند کوتاه خواهد کرد . شکی نیست که انگلستان و روسیه بزرگ ترین دشمنان اهریمنی این آب و خاک بوده و هستند . گذشتگان همیشه به ما آموختند که هر فتنه و دسیسه ای در جهان بر پا گردد یک سر آن به انگلستان این کشور اهریمنی جهان باز میگردد . دسیسه جدا کردن بحرین از ایران – بلوچستان پاکستان از ایران – هرات از ایران – چپاول نفت ایران – تحریک و حمایت گسترده از جنگ عراق بر ضد ایران – کنفرانس ضد ایرانی گوآدولوپ و . . . دهها فتنه کثیف دیگر این کشور بر ضد ایران هرگز از خاطره ها پاک نمی شود .

ننگ تاریخ بر تو ای انگلستان

انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی                          ز آسیا آواره گردی وز اروپا پا شوی

چون به یاد آری ز آبادان و کشتی نفت                         موج زن از شور دل مانند دریا شوی

خطه بحرین را سازی به ایران مسترد                             بی نصیب از غولگاه لولو لالا شوی

عشق بلع نفت خوزستان و موصل را به گور                          برده و آواره از دنیا و مافیها شوی

هرکجا دیدی جوانمردی وطن خواه و غیور                                از میان بردی اش تا خود در جهان آقا شوی

عهد بستی بی طرف مانی تو در کار هرات                          چو پسندیدی که ناگه بر سر حاشا شوی ؟

آتش جنگ عمومی را نمایی شعله ور                                     قتل میلیون ها جوان را علت اولی شوی

( شادروان ملک الشعرای بهار )

نامه استوکس ( مهردار سلطنتی انگلستان ) به ماژراتلی ( نخست وزیر دولت کارگر انگلستان )

از زمانی که در تهران با حقایقی در باب نفت آشنا شدم تا به حال خاطرم سخت مشوش مانده است . شنیده ام شرکت سابق نفت انگلیس و ایران در سال 1950 تقریبا 170 میلیون پوند سود از فروش نفت به جهان برده است که 60% آن از فروش نفت ایران بوده است . سالهاست که دریافته ام نفت ایران ارزان ترین نفت جهان است . بیست سال پیش خبر دار شدم که نفت ایران را به بهای کمتر از نفت تگزاس میتوان در خود آمریکا فروخت و سود هم برد . دلیل آن وجود عوامل خاص معرفه الارضی است که شرحش در اینجا لزومی ندارد . بی گمان ایرانیان از این موضوع آگاهند .

ترازنامه سال 1949 شرکت نفت انگلستان و ایران 53 میلیون پوند خرج را 81 میلیون پوند به حساب آورده است که 27 میلیون آن از بابت تاوان پالایشگاه است . ترازنامه کل 72 میلیون پوند خرج را 110 میلیون پوند حساب کرده است و در صورت حساب نفت کش ها هم 40 میلیون پوند را 50 میلیون پوند حساب کرده است . هر چند لغو قرارداد را از جانب ایرانیان عمل باطلی می دانم همه اینها دلالت دارد بر این که مطالبه پرداخت غرامت را ایرانیان غرامت دولا و پهنا می دانند .

بنابر مطالب مذکور فوق چاره ای ندارم جز آنکه عرض کنم پس از مداقه در موضوع از جمیع جهات میبینم که بی غور وافی اصرار ورزیده ایم که ایران پیشنهاد 50% حق امتیاز را که بس ظالمانه است بپذیرد . شاید این ترتیب برای آمریکا بس ضروری باشد اما چنانچه در بند دوم این نامه اشارت رفت چون نفت ایران برای ما بسیار ارزان تمام میشود این امر آنقدر هم مهم و ضروری نیست .

چنانچه اگر موفق شویم که قرارداد 50% را بقبولانیم 68 میلیون پوند را که تقریبا 3/5  از 170 میلیون پوند است و از فروش نفت 30 میلیون تنی ایران سوده برده ایم چسان حق و حلال بشیماریم ؟ پس درباره پیشنهاد 50 درصد مق امتیاز و مطالبه غرامت باید پخته تر فکر کنیم . امری دیگر که مرا پریشان کرده است لجاجت سفیر ما در ایران است که پا را در یک کفش کرده است که با مصدق نمی توان گفتگو کرد . چنین می پندارم که با وی میتوان گفتگو کرد اگر زبان چموشانی همچون فاطمی – حسیبی و مکی را ببندیم یا دستشان را از کار کوتاه کنیم . دانستن این نکته برای ما بس مهم است که شاه و بسیاری از ایرانیان بصیر که من با آنان روبرو شده ام معتقدند که با مصدق به از هر کس دیگر میتوان کنار آمد و مصلحت کشور هم در این است که ما با وی مذاکره کنیم .

به اعتقاده من گروه معهود ضیا الدین طباطبایی و جرم دیگر بدرد نمی خورد و کاری ازشان ساخته نیست مگر به پشتیبانی حکومت نظامی که شاه سخت از آن بیزار است . هرچند ضیا آفتابی شده است و چنین مینماید که شاه هنوز حاضر نیست که از او پشتیبانی کند .

اکنون خبر پیام مصدق بهریمن را عرض میکنم : اگر هریمن بانگ آورد که باید از نو با مصدق گفتگو کنیم بیچاره خواهیم شد . چه پیوسته غرنبیده ایم و دم زده ایم که با وی همکلام نخواهیم شد . حاصل اینکه شپرد ( سفیر انگستان در ایران ) را قابل اعتماد نمی دانیم . از سخنان وی معمولا بوی جور و ستم و گنده دماغی و استعمار می آید .

در پایان سخنم معروض می دارم که معامله ای که با نفت نزدیک به مقصد کرده ایم را نمی پسندم . با حمل نفت از آبادان موافقم . اما به نظر من ممانعت از حرکت نفت کشهائی که اکنون در خلیج و بصره متوقف است عملی است بسیار پست و بر خلاف نظر و درم دینار پرستان نفتی . هر کس این را بشنود حرکتمان را رذالت می پندارد

( خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق به قلم خود او . برگ 393 )

مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ معاصر ایران این سروده را به روان پاک دکتر محمد مصدق تقدیم نموده است :

نعش اين شهيد عزيز
روي دست ما مانده ست
 روي دست ما ، دل ما
چون نگاه ، ناباوري به جا مانده ست
اين پيمبر ، اين سالار
 اين سپاه را سردار
 با پيامهايش پک
با نجابتش قدسي سرودها براي ما خوانده ست
 ما باين جهاد جاودان مقدس آمديم
او فرياد
مي زد
هيچ شک نبايد داشت
روز خوبتر فرداست
 و
 با ماست
اما
کنون
 ديري ست
نعش اين شهيد عزيز
 روي دست ما چو حسرت دل ما
 برجاست
 و
 روزي اين چنين بتر با ماست
امروز
 ما شکسته ما خسته
اي شما به جاي ما پيروز
اين شکست و پيروزي به کامتان خوش باد
هر چه مي خنديد
هر چه مي زنيد ، مي بنديد
 هر چه مي بريد ، مي باريد
 خوش به کامتان اما
 نعش اين عزيز ما را هم به خاک بسپاريد