مجلس صبح پنجشنبه  10-9-90( سبقت رحمت الهی به غضب الهی – آقایان) 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اینکه خداوند در مسیرخلقت انسان به این وضعی که هست ،آن آخرین حد فرموده است که(فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ )(سوره حجر-آیه 29) ، یعنی وقتی که بدن آماده شد معین فرمود که فرشتگان به او سجده کنند–( سَوَّيْتُهُ)-  و روح الهی هم در آن دمید ( نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) ، بدن را خداوند از جمع اضداد آفریده است. یک مثال میزنیم، قلیان ، الحمد الله ما قلیان نمیکشیدیم سیگار هم نمیکشیدیم. قلیان هم آب است هم آتش. پهلوی هم هستند.آتش بدون خست به آب حرارت میدهد. این برای این است که ما بدانیم  و بفهمیم که خداوند هم برای یک جسم قوای مختلفی مقرر فرموده است که غالب این ها بین ما و سایر حیوانات مشترک است.

به قول قدما ، 4تا کره هست، کره آب ، کره هوا ، کره خاک و کره آتش. مزاج ها هم همین جور چهار تا مزاج مربوط به این ها وجود دارد ، این چهار تا مزاج ضد هم را  در یک جا جمع کرده است . رعد و برق خوب از نیرو هایی که خدا آفریده  در همین کره زمین هم هست ، آتش را به جوش نمی آورد، آتش، دریا هست، جنگل ها را هم همیشه نمی سوزاند ، گاهی مثل اینکه خوب یک افساری که دارد میاد و الا آن هست، آتش هست، آب هست  همه چیز را با هم جمع کرده است. در بشرهم  خداوند چهار مزاج به  قول قدما  – حالا چهار تا نگوییم بگوییم نود مزاج،  فرقی نمیکند- مزاج های مختلف را جمع کرده است ما میدانیم و میبینیم که مزاج های  مختلف در انسان ها هست ، بعضی انسان ها همیشه باید از آنها خون بگیرند ، خونشان زیاد ترهست. بعضی انسان ها همیشه باید به آنها خون داد ، غیر از بیماری ها در حالت عادی هم  بعضی انسان ها البته غیر از فرمان الهی که  در یک مورد خاصی صادر بشود می فرمایند که : پیغمبر یک مرتبه فرستاد دنبال یکی از صحابه ، صحابه ای که بعدا در شیطنت بزرگوار شد ، دیر آمد ، بعد که آمد حضرت فرمود من فرستادم چرا نیامدی؟ من که امرم بود باید فوری می آمدی گفت مشغول خوردن بودم ، حضرت فرمودند برو که انشا الله هیچ وقت سیر نشوی . که بعد میگویند همیشه یک آجیلی، یک چیزخوردنی داشت همیشه میخورد . این امر الهی بود که آن طوری شد .

وقتی این آماده شد خداوند هم این را آماده کرد برای اینکه روح خودش را میخواست در او بدمد ، او را منطبق با روح خودش یا روح خودش را منطبق با او قرار داد، یعنی روح انسانی هم  این چهار مزاج را دارد. بعضی انسان ها عصبانی اند بعضی انسان ها ملایم و نرم و خیلی مهربان  ،. حتی در یک انسان هم گاهی این حالات مختلف وجود دارد . اینست که خداوند این  بشر را جمع اضداد قرار داده است برای اینکه میفرماید : (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً…………)(سوره بقره-آیه 30) ، باید ار تمام صفاتی که خداوند دارد یک شعله ای در او باشه ، یک نفر نماینده غضب الهی بشود ، البته چنگیز این حرف را میزند نه اینکه او کفر گفت ولی حرف راست را از هر کسی باید شنید. گفت محمد پیغمبر رحمت خدا بود ومن پیغمبر غضب خدا هستم . چون غضب و قهاریت هم از ، صفات خداست. ولی ما میگوییم پیغمبر مظهر رحمت الهی بود چون اصل بر رحمت الهی است فرمود(سبقت رَحْمَتِي غَضَبِي) رحمت من از غضب من پیشی گرفت و بیشتر بود. این است که در انسان هم همه ی این صفات هست . باید علاوه بر این انسان تحمل داشته باشد حالات مختلفی را که خداوند در او قرار داده هر کدومش را در موقعش بکار ببرد ،مثلا در رحم و شفقت  آن  شعر سعدی هم هست که میگوید:

ترحم بر پلنگ تیز دندان                    ستم کاری بود بر گوسفندان .

این است که  رحمت الهی همیشگی است. بنابراین اصل بر رحمت است. از خصوصیات رحمت هم صلح است و آرامش. خداوند میخواهد این بشری  را که آفریده است و قراراست خلیفه خدا باشد درجات تکامل را طی کند کمااینکه همان اول به فرشتگان نفرمود که سجده کنید ، یک مراحلی را، البته خداوند وقتی بخواهد میگوید (كُنْ فَيَكون)(سوره یس-آیه 82)محتاج به مراحل نیست ، این مراحلی که در خلقت این انسان آفرید برای اینکه به ماهم بگوید شما مرحله به مرحله جلو می آیید ، فکر نکنید یک مرتبه از نردبان چهل پله ای همان اول، پا را باید رو پله چهلم بگزارید،نه اینطوری نیست. از پله اول باید شروع کنید همان پله اول، روزی شماست . همان پله اول، عصای دست شماست. آن پله را که مستقر شدید  دنیا را در آن پله میبینید بعد هر لحظه تصور میکنید که دنیا همین هست ، نه خداوند به شما محبت میکند  . که البته اینچا همان اراده ای که خودش در انسان یک نمونه آفریده است کمک میکند که خودتان کمک کنید از پله اول برید به پله دوم اما پله دوم که رفتید به پله اول که نگاه میکنید با تحقیر نگاه نکنید آن داستان در مثنوی هست که:

دید موسی یک شبانی را به راه  ، کو همی گفت ای خدا و ای اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت        چارقت دوزم کنم شانه سرت

وقت خواب آید بروبم جایکت

. در تصور خودش خدا رو مثل خودش فرض میکند و برایش قربون صدقه میرود. موسی این ها را که شنید گفت :

های خیره سر شدی                خود مسلمان ناشده کافر شدی،

این چه حرفایی است که میزنی؟ خیلی با تندی ، خدا به موسی غضب کرد فرمود : که تو را برای همین ها فرستادم. گفت:

تو برای وصل کردن آمدی             نی برای فصل کردن آمدی

که موسی دوید پیداش کرد گفت : هر چه میخواهد دل تنگت بگو ،

هیچ آدابی و ترتیبی مجو           هر چه میخواهد دل تنگت بگو .

گفت: ای موسی دهانم دوختی        از پشیمانی، تو جانم سوختی.

موسی خودش پایین آمد که این را از پله اول و دوم، بالا ببرد ولی خودش چند پله آمد بالاتر، خداوند به خلوص نیت او نگاه کرد. منظور این مرحله ای بودن به ما میگوید که همه چیز را باید تحمل کرد در همان مرحله که هستید توجه کنید ولی دنبال مرحله بالا باشید . راهمان را ادامه بدهیم مثل اینکه ما سرمان پایین است و داریم از راه آسفالته میرویم یک جاهایی به خدا میگوییم که(اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ)( سوره حمد – آیه 6)این دو راه شده کجا بروم ؟آنجاهست که خداوند دستت را میگیرد وتو را با خودش میبرد.