عرفان، خورشيدي نهفته در دين

«نسبت دين و عرفان» در گفت‌وگوي با دكتر حشمت‌الله رياضي

 

«نسبت دين و عرفان» در گفت‌وگوي با دكتر حشمت‌الله رياضي

فرزاد يوسفي 

از عدم تناسب عرفان و زندگي عارفانه و عاشقانه با الزامات زندگي جديد و معاصر در بين انديشمندان بارها گفته شده است اما آيا به راستي آتشي كه در جان آدمي مي‌سوخته، فسرده و مرده است؟ از تناسب و كاركرد عرفان در دنياي معاصر با دكتر حشمت الله رياضي سخن گفته‌ايم. او بيش از 50 سال است كه «مثنوي» درس مي‌دهد و استاد الهيات و عرفان اسلامي و ادبيات فارسي است كه در اين حوزه‌ها صاحب 50 تأليف است. از جمله اين تأليفات «داستان و پيام‌هاي شيخ اشراق» و داستان‌ها و پيام‌هاي عطار، جامي، فردوسي، سنايي و نظامي و مثنوي و كتاب «از زرتشت تا شيخ اشراق» است. از او تفسير «سر الاسرار» و «مثنوي، آينه جمال مولانا» به تازگي منتشر شده است. 

عرفان با دنياي امروز چه ربط و نسبتي پيدا مي‌كند و چه كاركردي داشته يا مي‌تواند داشته باشد؟ آيا به علت فاصله بعيد «نظر از عمل» در انسان معاصر ديگر نمي‌توان عارفانه زيستن را تجربه كرد؟ 
اگر معناي عرفان دريافته شود، مشخص مي‌شود كه عرفان، دنياي امروز و ديروز و فردا بر‌نمي‌دارد. عرفان «بي‌بُعد بي‌زمان و بي‌مكان» است. اين سطحي نگري است كه گفته شود عرفان ساليان پيش ممكن بوده و امروزه امكان زيست عرفاني وجود ندارد. عرفان شناخت انسان و هستي است و هنگامي كه جوهر هستي شناخته شود، تمام علوم فرع آن است. جوهر هستي و انسان نيز همان آگاهي به «عشق» است. آنچه مهم است دانستن اين واقعيت است كه حكما و عرفا در هر زماني مطابق فهم مردم، پاره‌اي از اين حقيقت را كه مردم توانايي درك آن را داشته‌اند و موفق به هضم آن مي‌شده‌اند، ارائه كرده‌اند. اين اقيانوس بي‌پايان است و تا ابد جريان خواهد داشت. اما بهره هر كس به اندازه فهم درست اوست. عرفان به قدر معلوم، به همه هستي داده شده و حتي ماده هم داراي آن است. پرسش اين است كه آيا مي‌توان از ماده عرفانش را گرفت كه بتوان عرفان را از انسان كه جامع هستي است جدا كرد؟ از زمين مي‌توان عشق را پس گرفت؟ 
بنابراين عرفان جوهر هستي است كه آن را نمي‌توان از هيچ موجودي باز پس گرفت. كلام خداوند گوياي اين است كه «سبح لله ما في السموات و ما في الارض». پس اين صورت عرفان است كه در ادوار مختلف فرق مي‌كند. در زمان حضرت نوح(ع) و ابراهيم(ع) به صورتي است و در ايران باستان صورتي ديگر دارد. به گفته يكي از بزرگان فلسفه،قرن نوزدهم قرن ماترياليسم، قرن بيستم قرن علم و قرن بيست و يكم قرن عرفان جهاني است. 
امري بين تمام اديان و انسان‌ها مشترك است كه وقتي گرد آن جمع شوند تمام اختلافات محو مي‌شوند و رنگ‌ها به كناري رفته و در بي‌رنگي عارفانه تمام انسان‌ها مي‌توانند با هم زندگي كنند. امروزه چون دهكده جهاني وجود دارد و مرزها، سياسي و نه فكري و انديشه‌اي است، عرفاني جهاني در حال بروز و ظهور است. البته شياطين بسيارند كه مايل به عداوت و جنگ و قدرتند. همين انسانهاي ماترياليست غربي امروزه به عرفان اسلامي كه عرفان مولاناست روي آورده‌اند كه هر روز نيز در حال توسعه است و گاه كلاسها تا دو هزار نفر از مليت‌ها و اديان مختلف مي‌رسد. 
نكته مهم ديگر جمع شدن روشنفكران جهان پيرامون عرفان است. البته قدرتمداران و سرمايه‌داران به دنيا چسبيده‌اند. اما«تنها» يك نفر كه صاحب نور است به تنهايي عالمي را روشن مي‌كند در حالي كه از ظلمت در مقابل نور كاري ساخته نيست. اينگونه است كه كيد شيطان ضعيف است. عرفان، نور جهاني و جلوه الهي است كه هر روز گسترده‌تر مي‌شود و اگر تمام بدخواهان و دشمنان و مستكبرين جمع شوند تا اين نور را بپوشانند، نخواهند توانست. امروزه شكل عرفان مانند سابق كه چله‌نشيني بود نيست. امروز عرفان در بازار و دانشگاه و برترين يافته‌هاي علمي است كه ظاهر مي‌شود و عرفان جهاني ديگر مختص خانقاه و مسجد نيست. اين عرفان، عرفان قلوب و پيشرفت‌هاي عظيم نجومي و كيهاني است. در هر جاي جهان، جوهره روح به خداوند قابل اتصال بوده و نور قابل دريافت است. عرفان تمام شدني نيست و ازلي و ابدي خواهد بود. 
امروزه شاهد ظهور عرفان‌هاي تكنولوژيك در دنياي تكنيك زده هستيم كه به عنوان مثال به زبان سينما بيان مي‌شوند. چگونه مي‌توان آنها را از عرفان اصيل تشخيص داد؟ 
هميشه در تاريخ سره و ناسره و حقيقت و دروغ وجود داشته‌اند. در عرفان تكنولوژيك يا مجازي اين نفس است كه جذب مي‌شود و پس از مدتي فرد دچار اضطرابي بيش از پيش مي‌شود و نه تنها به آرامشي دروني دست نمي‌يابد بلكه نگرانيش فزوني مي‌يابد. بنابراين در اين حوزه نيز تجربه، اصيل را از غير آن مشخص مي‌سازد كه زندگي بر اساس تجربه و رشد است. وقتي فرد به صلح و عدل دروني نمي‌رسد مي‌فهمد كه مطاعي كه به او عرضه شده اصيل نيست. 
جهان بشري در حال رسيدن به تولدي روحاني و معنوي است و خوشبيني بسياري در جامعه بشري وجود دارد. بنابراين نبايد به ظاهر فريفته شد چرا كه به نوري گستره بسياري روشن مي‌شود و عاقبت از آن متقين است. خداوند كه در انسان حلول مي‌كند تمام تاريكي از ميان مي‌رود و كافي است روح الهي در جامعه‌اي ظاهر شود تا هر چه ظلمت است با خود ببرد. ظواهر مي‌گذرند اما حقيقت ماندني است. انتظار نيز به اين معني است كه روزي انسان به عدل و صلح و همدلي و عرفان جهاني مي‌رسد. 
رسانه براي نماياندن سره از ناسره و عرفان اصيل از بديل چه مي‌تواند انجام دهد؟ 
رسالت رسانه اين است كه مسائل و پرسش‌هاي مربوط به عرفان را از آنها كه تجربه كرده و دريافت داشته‌اند بپرسد و فرصت بيان براي ايشان ايجاد كند تا درهاي مجاز بسته شود. اگر آنها كه به روشنايي رسيده‌اند پيام خود را نرسانند، تيره دلان و مدعيان دروغگو و كلاهبردار و شياد، جوان‌هاي مشتاق معنا را به دام خود مي‌كشانند. آن‌كه طلا را بيابد مطلا را كنار خواهد گذاشت. 
آيا مي‌توان اصل دين را گوهري دانست كه عرفان چون حجابي آن را پوشانده است؟ 
مطلب كاملاً برعكس است چون عرفان جوهر دين است. زيرا عرفان ظهور جوهر روحاني انسان است كه به شكل رسالت و نبوت و امامت ظهور مي‌كند. بنابراين آنها كه عرفان را حجاب مي‌دانند معلول را به جاي علت گرفته‌اند. آنچه حجاب توليد مي‌كند گرفتن عرفان از دين و تبديل آن به اعمال و مناسكي پوسته‌اي است كه گوهرش از آن گرفته شده است. ما به عبادتي توصيه شده‌ايم كه گويي در حال «رؤيت» معبوديم كه همان عرفان است. عرفان بر سه اصل «شريعت»، «طريقت» و «حقيقت» استوار است. شريعت صورت قالبي و طريقت صورت قلبي و حقيقت صورت وجودي و معنوي عرفان است. بنابراين عرفان در سه نماد يگانه، خود را نشان مي‌دهد. پس آنان كه عرفان را حجاب دين مي‌دانند يا جهل داشته و يا اهداف ديگري را دنبال مي‌كنند و شايد نيز به معلول‌ها نگريسته‌اند. 
مثال اين برداشت همان است كه اعمال برخي مسلمانان را به نام «اسلام» مي‌نويسند. كساني از نام عرفان سوء‌استفاده كرده و به بسياري از كارها دست مي‌زنند. چنانكه به نام دين بسياري از اعمال ضد ديني انجام مي‌شود. بنابراين عرفان نه تنها حجاب نيست بلكه خورشيدي نهفته در دين است كه همان حقيقت آن است.

 

روزنامه ایران