آداب صلح در برابر منادیان ظلم

مسیح علی نژاد

باید مراقب بود سرمایه بزرگی که معترضانِ به انتخابات  به دست آورده اند به این سادگی ها به فنا نرود.

 

نقد کردنِ خاتمی برای روزنامه نگارانِ نسلِ من که شکوفا شدنِ نقدِ بی پرده در رسانه های داخلِ حاکمیتِ سانسور را مدیونِ دوره ی اصلاحات است، دشوار نیست. رسانه های داخلی تا پیش از خاتمی، روسای جمهور را مقدس و بی نقد می پنداشتند و « دشمنِ هاشمی ، دشمنِ پیغمبر است» شعارهای رسمی تریبون های نماز جمعه بود تا مردم نیز آن را فریاد بزنند اما خاتمی این قداست را شکست و دوره ی ریاست جمهوریِ او از ما نسلی آگاه و طلبکار ساخت. به همین دلیل برای ما که در روزنامه های اصلاح طلب درباره استیضاحِ خاتمی تا استعفای او، بارها قلم فرسایی کرده ایم نقدِ سخنانِ اخیر ِ خاتمی دشوار نیست اما آنچه دشوار است جدا سازی نقد از توهین های روا داشته شده به اوست که این روزها در برخی موارد تداعی گرِ همان ادبیاتِ سعید حدادها و سعید تاجیک هاست که خیلی ها اگر چه از آن بیزاری می جویند اما به گاهِ نقدِ دیگری از همان شیوه ی مسموم بهره می جویند. با این همه، تنها به این دلیل که این روزها به خاتمی توهین شده است نمی شود پا از نقدی که همه سرمایه ی این نسل است عقب گذاشت، باید در  برابر نقدهایی که آدابِ گفتگو را رعایت می کنند، صبور بود. موسوی هم بارها نقد شد و دیدیم که موسویِ روزهای انتخابات دیگر موسویِ روزهای اعتراض نبود، شنیده هایش را تطبیق داد با گفتار و رفتار و بیانیه هایش، حتی نقدهای سایت های غیررسمی تر و خودمانی تری مثل بالاترین و خودنویس را هم می خواند. خاتمی هم باید بخواند..
رییس جمهور پیشین ایران به تازگی از هر دو طرفِ درگیر در مناقشه سیاسی دو سال اخیرِ ایران درخواست کرد تا از ظلم هایی که بر آنان شده است بگذرند و یکدیگر را عفو کنند. عین جمله ی ایشان چنین است: «اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم پوشی شود، و ملت هم بر ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد.»
یعنی خودِ خاتمی هم آگاه است که در مورد رهبریِ نظام باید که قیدِ اگر را به کار ببرد و در مورد ملتِ ایران بی هیچ تردیدی تاکید کند که بر آنان ظلم شده است. خیلی ها می گویند او با آگاهی و تنها به دلیلِ اینکه مخاطبِ او بخشی از حاکمیت بود و نه جامعه ی معترض چنین سخن گفت اما نکته اینجاست که همین بخشِ کوچکِ گفته های بلندِ خاتمی در داخل حاکمیت پاسخی منفی گرفت و در طیف هواداران نیز دو دستگی و اختلاف را سبب ساز شد. چرا؟
اول:
چه خوشمان بیاید چه نه، پس از دستگیری موسوی و کروبی، تقریبا هر گونه کنش و خیزش و حرکتِ سیاسی در ایران متوقف شده است و مردم مدام از هم می پرسند «برنامه چیست» یا همان «چه باید کرد». در چنین شرایطی آنچه بر زبانِ آقای خاتمی جاری می شود در منظرِ عمومی به عنوانِ یکی از راهکارهای اصلاح طلبانِ منتقدِ به انتخاباتِ ۸۸ قلمداد می شود و بخش هایی از جامعه نیز درست یا نادرست آن را در یک مقایسه تطبیقی با مواضعِ دو نامزدِ انتخاباتی معترض تعبیر و تفسیر می کنند. به همین دلیل به جای آنکه بیانیه ها و اعلامِ مواضعِ شفافِ دو تن از چهره های نمادین این جنبش یعنی موسوی و کروبی دهان به دهان بچرخد و یا نامه های ۲۶تن از زندانیان در مورد شکنجه و فشارهای غیر انسانی به آنان بازنشر شود و در نهایت مقاومت آنان در برابر حاکمیتِ زور و زندان در جامعه تکثیر شود تا روزنه ای به امید و حضور و مشارکت دوباره ی مردم در زنده نگاه داشتنِ «اعتراض» بگشاید، سخنانِ اخیرِ خاتمی سینه به سینه تکثیر می شود تا روزنه ای به «صلح» بگشاید.
بی شک از ملزومات سیاست ورزی است که سیاستمداران، میزِ مذاکره و گفتگو را در برابرِ برخی از رهبرانِ مستبد هم گاهی پیش می کشند تا به نفعِ مردم امتیاز بگیرند. اگر نخواهیم راه دور برویم در آمریکا سیاست ورزان مذاکره با القاعده را هم منتفی نمی دانستند. اما اگر به عنوانِ یک راهبردِ سیاسی قرار است روزنه ای برای برون رفت از یک بحرانِ در کسور گشوده شود باید در نظر داشت در هر تاکتیکِ سیاسی که از سوی سیاستمدارن تعریف و تنظیم و یا حتی پیشنهاد می شود، اولا «زمان» و «شرایط» و سپس، «مردم» و « جامعه » را باید به عنوان ارکانِ مهمِِ گذر از آن بحرانِ سیاسی در نظر گرفت.
شرایطِ و زمانی که معترضانِ ایرانی در آن به سر می برند، تنها نشانگرِ ضعف( به لحاظِ موقیعتِ سیاسی) یک جریانِ حذف شده است. معمولا جنبش ها پس از آنکه پیروز شدند و در نقظه ی قوت قرار گرفتند برای متوقف ساختنِ چرخه ی خشونت، سیاستِ عفو و بخششِِ بخش هایی از حاکمانِ را در دستور کار قرار می دهند تا بتوانند با حمایتِ گسترده تری دیکتاتورهای بزرگ را پای میز های محاکمه بکشانند اما در برهه ای که هنوز اسلحه های آن حاکمان بر زمین نیست ( زمان) و از طرفی تمامیَ نمایندگان و چهره های اثر گذارُ جنبش زندانی و در حصر هستند ( شرایط)، طرحِ این موضع که«مردم» می بخشد، خودِ «جامعه» را به موضع گیریِ منفی وا می دارد. تقویتِ انگیزه ی این مردم برای مشارکت سیاسی چه در پای صندوق های رای و چه در خیابان می تواند به راهبردها و تاکتیک های سیاسی سیاستمداران معنا و در عینِ حال قدرت و اعتبار ببخشد. بر این اساس نمی توان گفت که خاتمی تنها برای سیاست ورزی و خطاب به حاکمیت سخن گفت لذا اگر سخنانش با واکنش منفیِ بخشی از جامعه مواجه شده است و در این رهگذر به انگیزه ی مشارکت سیاسیِ بخشی از این مردم هم آسیبی وارد شود، هیچ ایرادی ندارد. نمی شود گفت خاتمی چون دیگر رییس جمهور نیست لذا کسی را نمایندگی نمی کرد و این حق اوست که مثلِ همه ی صاحب نظرانِ معمولی که هرگز در پرونده شان ۲۲میلوین رای ندارند و هرگز از میزانِِ محبوبیتِ او هم برخوردار نیستند، نظرش را در موردِ مسایل سیاسیِ روز بگوید.
دوم
در جنبشِ اعتراضیِ دو ساله ی اخیر، آنان که موردِ ظلم قرار گرفته اند همان کسانی هستند که بارها و به کرات برای رهبری نظام نامه نوشته اند و مو به مو برشمرده اند که پس از انتخاباتِ مخدوشِ ریاست جمهوری در زندانها و خیابان ها و دادگاه های نظامِ جمهوری اسلامی بر آنان چه گذشت و چه ظلمی بر آنان رفته است درحالی که رهبرِ این نظام هرگز پاسخی به این نامه ها نداده است و حتی مسولیتِ خونی که پس از حضورِ مردم در خیابان ریخته خواهد شد را نیز به عهده ی خود آنان انداخت و در ۲۹خرداد ۱۳۸۸به جای آنکه به نهادهای امنیتی و نظامی در کسوتِ رهبرِ یک کشور توصیه و تاکید کند که مسوولِ حفظِ امینتِ مردم در خیابان باشند، خطاب به مردم هشدار داد که اگر به خیابان بیایند مسولیت خونهای ریخته شده با خودِ آنان است. در ساده ترین تعریفی که می شود از ظلم ارائه داد مظلوم هرگز کسی نیست که قدرتِ مطلق را در اختیار دارد و هیچ تضمینی حتی کلامی و ظاهری هم به مردمِ بی سلاح نمی دهد تا از اصل ۲۷قانون اساسیِ موجود در کشورِ خودشان بهره ببرند و به خیابان بیایند. بنابراین در چنین نظامِ سیاسی و بحرانِ انتخاباتی که آقای خاتمی «گمان» می برد «ممکن است» به هر دو سو ظلم شده باشد، یا حتی اگر به عنوانِ یک تاکتیکِ سیاسی از قیدِ « اگر» بهره برده است، رهبری و مردم هرگز در یک شرایطِ برابر برای صلح یا بخشیدنِ آن دیگری قرار ندارند. به همین دلیلِ مشخص است که طرحِ این مساله بجای آنکه موردِ استقبال قرار گیرد، مورد اما و اگر واقع می شود. مخدوش شدن اتحادِ میانِ معترضان و یا چندپاره شدنِ یک جنبشِ اعتراضی همان چیزی است که حاکمیتِ ظلم از آن استقبال می کند.
در شرایطی که اتحادِ مردمِ معترض به دلایلِ متعد کمرنگ تر و کمرنگ تر می شود، کسانی که در قدرتِ مطلق قرار دارند امکانِ بیشتری برای سرکوب و حبس و حصرِ معترضانِ پیدا می کنند. در فضایِ سرگوب نیز، نسبتِ نظام حاکم و مسلح با مردمِ بی سلاح، نسبتِ ظالم و مظلوم است. یکی در قدرتِ مطلق است و در را به روی هر اصلاحی بسته است و دیگری قربانیِ این قدرتِ مطلق.   در نتیجه این وضعِ ظالمانه پایان نمی یابد اگر آنان که موردِ ظلم قرار گرفته اند و هیچ رسانه و صدایی برای شان باقی نمانده است نمایندگانی بیرون از زندان و حصر داشته باشند که شرایطِ مظلومیتِ آنان را با شرایطِ ظالم برابر جلوه دهند. امید ‌بستن به این که عفو و بخششِ ظالم و مظلوم می تواند کشور را از بحران نجات دهد و زندگیِ آسان تری برای مردم مهیا کند، شاید به دلیل نظری درست باشد اما به دلایل تجربی و عملگراییِ سیاسی ناموفق بوده است چنانچه پیشنهاد و پیش شرط های پیشینِ سید محمد خاتمی نیز نشان داد که حاکمیت ذره ای بنای عقب نشینی از جایگاه مطلقِ خود ندارد.
سوم
گمانه زنی های دیگری می گوید، ممکن است در جریانِ نزاعِ اخیر میان هوادارانِ رهبری و احمدی نژاد، نیتِ نزدیک شدن به رهبریِ نظام و امتیازگرفتن برای شمارِ زیادِ خانواده های دربند هدف باشد. اما باز هم با همان تعریفی که از بزرگتر شدنِ زندان و زندانی شدنِ شهروندان در زندانِ بزرگتری به نامِ ایران وجود دارد، این خواسته هم نه تنها تامین نمی شود بلکه عزتِ زندانیانی که هدفمند مبارزه کرده اند زیر سوال می رود. مادر مهدی محمودیان روزنامه نگارِ اصلاح طلبی که اخیرا به آقای خامنه ای نامه نوشته است و از لواط و تجاوز در زندان رجایی شهر پرده برداشت، پیش از این گفته بود از او خواسته بودند که عفو نامه ای به رهبری بنویسد تا آزاد شود اما او ننوشت و این مادر که به گفته ی خودش تحصیلات دانشگاهی هم ندارد می گوید سربلند است که آزادی به قیمت عفو نخواسته است. امثال او در زندان کم نیستند، احمد زید آبادی و عیسی سرخیز و بهزاد نبوی، عبدالله مومنی ….در این مثال ها خواستم تنها به آن بخش از زندانیانی اشاره کنم که بلاخره در این چند سال در چهارچوبِ اصلاحات قلم زده اند و چهره هایشان برای آقای خاتمی نیز آشنا تر است اما سخنانِ اخیر آقای خاتمی حتی مطابق با خواسته های همین بخش از اصلاح طلبانِ دربند هم نیست تا چه رسد به بخشِ زیادی از معترضانی که به تعبیرِ موسوی متکثر بودن شان در جنبشِ اعتراضی مردمِ ایران یک ارزش محسوب می شود. بنابراین در چنین شرایطی که صدای زندانیانِ مقاوم، صدای دو نامزد معترضِ انتخاباتی که همراه معترضان بوده اند و صدای مردمَ معترض در خیابان های شهر را با بهره گیری از ابزارِ نظامی و امنیتی ساکت کرده اند، تریبون های آزاد حرمت داردند، آنچنان که گفتمان صلح نیز حرمت دارد. مادر سهراب اعرابی نیز در بحبوحه ی شکنجه و فشارهای سیاسی از صلح گفت و این یعنی گفتمانِ صلح هنوز زنده است اما با اقتدار از خون فرزندش گذشت تا فرزندانِ دیگر را آزاد کند. بنا براین اگر قرار است از منظرِ عملگراییِ سیاسی، با حاکمانی که باورشان به ظلم بیشتر از باورشان به صلح است، واردِ گفتگو شد، باید مراقب بود که از موضعِ نامقتدر، منتِ ظالم را برای عفو و بخششِ یک ملتِ موردِ ظلم قرار گرفته شده نکشید و مردمِ معترض را به دو نیمه ی موافق و ناموافقی که دچار آشفتگی شده اند، تقسیم نکرد.
چهارم
شاید تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ شمارِ بیشتری از جامعه هنوز به اصلاحِ این نظام از طریق ایجادِ تغییر از درون و حضور پای صندوق های رایی که از فیلتر شورای نگهبان گذر کرد باورمند بودند و برای همین پای همان صندوق های رای رفتند تا اصلاح را از این طریق پی بگیرند اما وقتی هم رای شان و هم نامزدِ مورد انتخاب شان را مورد تعرض و بی احترامی قرار داده اند و از سوی دیگر بخشِ چشمگیری از معترضانِ به این تعرض را از زندگی محروم کرده اند و اوین را در چهارچوبِ زندانِ بزرگتری به نام ایران شکل داده اند و امکان فعالیت حزبی و سیاسی را ناممکن کرده اند، بسیاری از وابستگانِ به همین جنبش می پرسند بدون داشتن نیروهای سیاسیِ آزاد چگونه قرار است از طریق ترویجِ گفتمانِ بخشش، زمینه ای برای مذاکره یا گفتگو گشود؟ آیا در چنین فضایی مهمترین وظیفه ی کسانی که بیرون از اوین در زندانِ بزرگتری به نامِ ایران جا مانده اند چیزی جز پاسداری از امیدِ از دست رفته ی این ملتِ معترض است تا اطمینان حاصل شود که از سرمایه ی اعتماد مردمی در روزهایی که نامزدهای انتخاباتی شان امکانِ طرح و بیانِ اعتراض ندارند، به درستی استفاده خواهد شد؟
گمان نمی کنم طرحِ پرسش در زمینه ی مسله ی عفو و بخششی که آقای خاتمی در کنار سخنانِ مهم دیگرش مطرح کرد، ایرادی داشته باشد و آنان که در مذهب شان پرسشگری جرم نیست هرگز نباید از طرح سوال هایی که فقط دغدغه دو نیمه شدن جنبش و بر باد رفتنِ امیدِ مردمِ بی رسانه را دارند نگران شوند.
به نظر می رسد می شد با حضور در بطنِ نظام سیاسی، مقابلِ بسته شدن کامل درهای اصلاح و تغییرِ ایستاد ولی اینک عرصه ای برای حضور نمانده است و بیرون ازچهارچوبِ قدرت وقتی هیچ حزب و نهاد و تشکل مدنی هم فرصتِ اعلام نظر و کنش و حرکتِ سیاسی نمی یابد، باید مراقب بود سرمایه بزرگی که معترضانِ به انتخابات با همراهیِ دو نامزدِ انتخاباتی شان به دست آورده اند به این سادگی ها به فنا نرود.