آیت الله دستغیب: حب ریاست، فقیه را هم سرمنشا همه خطایا می کند

جرس: آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب، مرجع تقلید، گفت: آنكه درونش آكنده از حبّ دينا و حبّ رياست است، حتى اگر فقيه باشد، سرمنشأ همه خطايا را در خود دارد و نمى‏تواند مردم و مقلّدين خود را به خدا نزديك کند.

به گزارش حدیث سرو وی ادامه داد: همه ستمگران تاریخ چون به مردم خود پشت کردند و تمام تکیه‏شان بر قدرتشان بود، زمانی فرا رسید که مجبور شدند به قدرت خود نیز پشت کنند و بروند. آنها به خاطر آنکه از ابتدا با خدا کاری نداشتند، در روز سختی از ناحیه خداوند پناهی نیافتند.

آیت الله دستغیب اظهار داشت: همه ستمگران تاریخ چون به مردم خود پشت کردند و تمام تکیه‏شان بر قدرتشان بود، زمانی فرا رسید که مجبور شدند به قدرت خود نیز پشت کنند و بروند. آنها بخاطر آنکه از ابتدا با خدا کاری نداشتند، در روز سختی از ناحیه خداوند پناهی نیافتند. محمّدرضا پهلوی، ساواک، ارتش و آمریکا را پشتوانه خود می‏دانست و گمان می‏کرد اینها حفظش می‏کنند به همین جهت کاری به خدا نداشت اما در موقع فرار فهمید که اشتباه می‏کرده و حسرت‏زده شد و در آن روز دیگر خدا با او کاری نداشت.

مشروح اظهارات ایشان در جلسه‌ی تفسیر قرآن بشرح زیر است:

تفسیر سوره غافر – جلسه هجدهم – ۱۹ / ۱۲ / ۸۹

الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ«۳۵»

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ«۳۶»

أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إلی‏ إلهِ مُوسی‏ وَ إنّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إلاَّ فی تَبابٍ«۳۷»آنان که در آیات خدای تعالی بی‏هیچ دلیل و برهان به مجادله و انکار برمی‏خیزند، کارشان نزد خداوند و مؤمنان سخت ناپسند است. اینگونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّاری مُهر می‏زند.

و فرعون گفت: ای هامان! برای من بنای بلندی بساز تا به آسمانها راه یابم. و از خدای موسی آگاه شوم هرچند گمان می‏کنم او دروغگو باشد. بدینسان اعمال زشت فرعون در نظرش آراسته شد و از راه راست باز ماند و نیرنگ فرعون جز به تباهی نیانجامید.

خدای تعالی در تفسیر و تبیین مصداق مسرف مرتاب چنین می‏فرماید:

الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ؛ آیات خداوند مصادیق و گونه‏های مختلفی دارد و جدال و نزاع در آنها به اشکال و اقسام گوناگون ممکن است صورت گیرد؛ اول: به مناسبت آیات قبل، آیه خداوند، عصا و ید بیضاء و معجزات دیگری بود که موسی به عنوان نشانه نبوّت ظاهر ساخت و سحر ساحران را باطل کرد به طوری که حتی ساحران به حقانیت او اعتراف کرده، به او ایمان آوردند.

اما فرعون و فرعونیان در این آیات مجادله و مناقشه کردند و آنها را انکار نمودند؛ یعنی بر ادعای خود مبنی بر ساحربودن موسی پافشاری می‏کردند و می‏گفتند: هدف او اختلاف انداختن میان ما و در دست گرفتن قدرت است. بدین ترتیب هم مردم را تهدید می‏کردند و هم با شبهات بی‏پایه ذهنشان را مشغول می‏نمودند.

در واقع آنها بخاطر آنکه اعتقاد درونی نداشتند، هم خود دچار شک و شبهه بودند و هم به دیگران القای شبهه می‏کردند و البته شک و تردیدشان بخاطر ظلم و علوّ بیش از حدّی بود که فطرت درونشان را پوشانده بود و اجازه نمی‏داد حقایق از درونشان ظاهر شود با وجود آنکه دلایل محکم و معجزات مبیّن موسی راه هر استدلالی را بر آنها بسته و حجّت را تمام کرده بود.

این مجادله در حق و مناقشه در آیات الهی به جهت اسرافکاری و شکّاکی آنها بود یعنی آنها از حدّ خود که بندگی پروردگار است تجاوز کردند، بجای آنکه مطیع خالق و مالک خویش باشند، راه منیّت پیش گرفتند و خود را صاحب اختیار و همه‏کاره مردم قلمداد کرند. همچنین به شک و ریب افتادند و خود را اسیر شبهات ساختند و الا آنکه در دایره عبودیت پروردگار است، نه خود درباره خالق یکتا شک می‏کند و نه اجازه می‏دهد دیگران به شک و تردید بیفتند.

در انتهای آیه نیز می‏فرماید: «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ» متکبّر یعنی کسی که خود را از دیگران بالاتر می‏بیند. این تکبّر اگر در درون افراد معمولی و سطح پایین جامعه باشد چندان اهمّیّتی ندارد و زائیده توهّم و تخیّل آنهاست. اما اگر طبقه حاکمان یا عالمان یا ثروتمندان جامعه متکّبر و خودبرتربین شوند، به ورطه خودکامگی می‏افتند و خداوند بر دلهایشان مُهر می‏زند و مصداق مُسرف و مُرتاب می‏گردند.

مصداق دیگر این آیه، دشمنان پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام هستند – از آن حیث که انبیاء و اوصیای الهی آیات عظیمه پروردگارند – کسانی همچون ابوسفیان و ابوجهل و معاویه و یزید و دیگران که در مقابل حضرات معصومین ایستادند و سعی کردند با ایجاد وسوسه و شبهه مردم را از ایشان دور کنند. در زمان هر امام معصومی حاکمان متکبّر و جبّار آن زمان خود را حقّ مطلق معرفی می‏کردند و برای حفظ و تحکیم حکومت خویش در مقابل این آیات عظمای الهی به مجادله و مخاصمه برمی‏خواستند، بدون آنکه دلیلی از ناحیه پروردگار داشته باشند؛ یعنی نه علم به قرآن و سنّت داشتند، نه قدرت باطنی و ولایت تکوینی و نه حتی ولایت تشریعی – ولایت تشریعی یعنی سندی مبنی بر حقانیت خود، از پیامبر یا قرآن کریم -.

مصداق دیگر «الَّذینَ یُجادِلُونَ فی آیاتِ اللَّهِ» کسانی هستند که بدون آنکه عمر خود را در قرآن و سنّت گذرانده باشند و در حالی که اطّلاع اندکی از فقه آل محمّد دارند، احکام دین را به نفع خود تغییر می‏دهند و مسائل شرع را به هوای خویش بازگو می‏کنند. این افراد بیش از آنکه نفس خود را تهذیب کنند، به قدرت و منصب می‏رسند یا از پشتیبانی دستگاه حاکمیت بهره می‏گیرند و بدون آنکه دلیلی داشته باشند با کسانی که عمر خود را وقف علوم آل محمّد و احکام شرع نموده‏اند، به مجادله می‏پردازند و حتی می‏کوشند تا آنها را تابع خویش سازند.

در زمان امام باقر و امام صادق‏علیهما السلام بسیاری از مدعیان دروغین، به نام فقیه و عالم با حمایت دستگاه عباسی، در مقابل این دو امام همام قد علم کردند و به مقابله با مذهب جعفری و احکام راستین اسلامی برخاستند و مردم را از حقایق دین و احکام شرع منحرف ساختند جالب آنکه خود را حقّ مطلق و محور اسلام می‏دانستند و ائمه اطهارعلیهم السلام و شیعیان آنها را رافضی (بر کنار از سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله) می‏نامیدند.

کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ؛ «مقت» به معنای ناپسند و مبغوض است. همه کسانی که بدون حجّت شرعی و دلیل بر حق، در مقابل اقسام مختلف آیات الهی به مجادله پرداختند، هیچ ارزشی نزد خدای تعالی و مؤمنین راستین ندارند چرا که ارزش واقعی انسان به بندگی پروردگار و اطاعت از او است، نه آنکه از هوا و هوس خویش پیروی کند و دیگران را به تبعیت از خود وا دارد. آنکه درونش آکنده از حبّ دنیا و حبّ ریاست است، حتی اگر فقیه باشد، سرمنشأ همه خطایا را در خود دارد و نمی‏تواند مردم و مقلّدین خود را به خدا نزدیک کند.

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ؛ «طبع» به معنای مُهر کردن است یعنی قفل زدن و مُهر و موم کردن.

اگر انسان به گناه میل کرد و بر آن اصرار ورزید و حاضر به توبه نشد، به تدریج قلبش تاریک می‏شود و تاریکی همه قلبش را فرا می‏گیرد و به تعبیر امام صادق‏علیه السلام دیگر امید هیچ چیزی در او نخواهد بود؛ یعنی هر آنچه از اعضاء و جوارحش ظاهر می‏شود، شرّ می‏گردد. البته گناه انواع مختلف دارد، بعضی کوچکتر و بعضی بزرگترند اما حتی اصرار بر گناهان صغیره نیز چنین تأثیری بر روح و قلب انسان می‏گذارند، جز آنکه شخص داری خیر کثیری باشد و خداوند بواسطه آن خیر او را نجات بخشد.

متکبّر؛ یعنی آنکه خود را برتر از همگان می‏داند و همه را بنده و تابع خویش می‏خواهد یا آنکه به دیده تحقیر در همه می‏نگرد یا القاب زشت بر دیگران می‏نهد. کسانی هم که از او تبعیت می‏کنند، بنده او می‏شوند و او نیز در باطن بنده آنها می‏گردد چرا که هر دو تابع نفس همدیگر می‏شوند. هر کس هم که از اطاعتش سرپیچی کند، به هر نحو که بخواهد متهمش می‏کند.

جبّار؛ یعنی ستمگر خودکامه‏ای که حاضر نیست مطابق عدالت و انصاف عمل کند و خود را ملاک و شاخص قرار می‏دهد. در مقابل کسی که بنده خدا می‏شود و بر طبق عدل راه می‏پیماید، خود و دیگران را به سوی خدا سوق می‏دهد و درون اشخاص را متوجه خدا می‏کند.

انبیای الهی، ائمه اطهار، فقهای عدول، اولیای کبار، بزرگان دین و مؤمنین خالص، همه اینگونه‏اند که بجای دعوت به خود، با رفتار و گفتار خویش قلبهای مردم را به خداوند متوجه می‏سازند لذا کسانی که تابع آنها می‏شوند و سخنانشان را می‏شنوند، علاقه به مادیات و حبّ دنیا در درونشان کم می‏شود و محبّت قلبشان به آخرت و خدای تعالی معطوف میگردد. به همین جهت اوهام و تخیّلاتشان کم می‏شود و میل به طاعت پروردگار درونشان فزونی می‏یابد. از گناهان کناره می‏گیرند و اگر مرتکب معصیتی شوند شرمنده و پشیمان می‏شوند و فوراً توبه می‏کنند. پس از چند سال چون به درون خود می‏نگرند، پروردگار یکتا را حاضر و ناظر بر اعمال خویش می‏بینند و احساس تقرّب به او می‏کنند و نزدیکی اش را حس می‏کنند تا آنکه بالعیان می‏بینند که تمام هستیشان از او هست و از خود هیچ ندارند و هیچ نیستند.

همچنین مردم را اگر با آنها موافق باشند، نعمت خدا می‏دانند و اگر مخالفتشان کنند، امتحان پروردگار می‏شمارند. این اثر مصاحبت با بندگان صالح و اولیای خداست اما آنکه همنشینی و مراوده با او، جبّاریت و تکبّر انسان را زیاد می‏کند و هر روز از خدا و میل به آخرت و معنویت و طاعت دور می‏سازد، مدّعی دروغین است، نه ولیّ خدا و عبد صالح.

کسی که قلبش مُهر می‏شود، دیگر لذتی از مناجات با پروردگار نمی‏برد، نماز می‏خواند اما نمازش همچون چوب خشکی بی‏اثر و کسالت‏بار است. البته این وضع برای مؤمنین عادی که گاهی ممکن است مرتکب گناهی شوند پیش نمی‏آید. این وضع کسانی است که ظلم را از حد گذرانده، به خونریزی عادت کرده‏اند و همچون حیوانات وحشی مردم را می‏درند.

وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً لَعَلّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ؛ محاجّه جناب حزقیل با فرعون مؤثر افتاد و او از کشتن موسی صرف نظر کرد اما فرعون خواست تا با ترفندی دعوت موسی را خدشه‏دار کند و با مغالطه و توطئه اخبار او را تحت الشعاع قرار دهد. به همین جهت به وزیرش هامان گفت: بنای بلندی برای من بساز تا من به اسباب آسمانها راه یابم. «صرح» در لغت به معنای واضح و آشکار است. تصریح نیز یعنی واضح کردن سخن. به بنای بلندی که از بالای آن تا دوردستها پیداست، صرح می‏گویند.

أَسْبابَ السَّماواتِ؛ منظور از «اسباب» یا «أسبابَ السّماوات» ، وسیله‏ای است که بتوان با آن به آسمانها راه یافت.

فَأَطَّلِعَ إلی‏ إلهِ مُوسی‏؛ فرعون می‏خواست به آسمان رود تا اطلاعاتی راجع به خدای موسی به دست آورد هرچند که او را دروغگو می‏شمرد و مطمئن بود که در آسمانها اثری از خدا نیست!

وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبیلِ؛ اینچنین بود که زشتی کار فرعون در نظرش زیبا جلوه کرد و از راه هدایت پروردگار باز ماند و کید او جز در هلاکتش بکار نیامد.

کید و مکر فرعون اگرچه برای خود او هم رنگی نداشت اما برای کسانی که هدفشان از زندگی تأمین معاش و گذران عمر بود، دهان پرکن بود. آنها کاری به حقانیت موسی و بطلان فرعون نداشتند، مهم این بود که کسی بالاسرشان است و نان و آبشان را تأمین می‏کند حتی اگر مجبور شوند هم ادعای احمقانه‏ای را بپذیرند و برای سنگ و چوب سجده کنند. مردمی که در زندگی، جز شکم و شهوت و وسایل زندگی، همت دیگری ندارند، فرعون برایشان ربّ اعلاست و نیازی به مصلحی چون موسی احساس نمی‏کنند. این راحت‏طلبی و بی‏تفاوتی ریشه فلاکت و اسارت همه مردم تاریخ تا زمان ظهور مهدی (عج) است.

تفسیر نمونه در تحلیل هدف فرعون چنین می‏نویسد:

نخستین چیزی که در اینجا به نظر می‏رسد این است که هدف فرعون از این کار چه بود؟ آیا او واقعاً در این حد از حماقت بود که فکر می‏کرد خدای موسی در آسمان است و به فرض که در آسمان باشد با ساختن یک بنای بلند که در مقابل کوه‏های سطح زمین ارتفاع بسیار ناچیزی دارد می‏تواند به آسمان برود؟! این مساله بسیار بعید به نظر می‏رسد، چرا که فرعون با تمام غرور و تکبری که داشته مرد هوشیار و سیاستمداری بود که سالیان دراز ملت عظیمی را در بند نگه داشته بود و با قدرت بر آنها حکومت می‏کرد، و در مورد چنین اشخاصی هر حرکتی جنبه شیطانی دارد، باید قبل از هر چیز به سراغ تحلیل انگیزه سیاست شیطانی این امر رفت.

ظاهر این است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنین کاری زد:

۱ – او می‏خواست وسیله‏ای برای اشتغال فکری مردم و انصراف ذهن آنها از مساله نبوّت موسی و قیام بنی‏اسرائیل فراهم آورد، و مسأله ساختن این بنای مرتفع که به گفته بعضی از مفسران در زمینی بسیار وسیع با پنجاه هزار مرد بنّا و معمار، و کارگران زیاد برای فراهم آوردن وسائل ساخته می‏شد می‏توانست مسائل دیگر را تحت‏الشعاع قرار دهد، و هر چه بنا بالاتر می‏رود توجه مردم را بیشتر به خود جلب کند، و نقل همه محافل و خبر روز همین موضوع باشد و مسأله پیروزی موسی را بر ساحران که ضربه عظیمی بر پیکر قدرت فرعونیان وارد ساخت موقتاً به طاق نسیان زند.

۲ – او می‏خواست از این طریق کمک مادّی و اقتصادی به توده‏های زحمت‏کش کند، و کاری هر چند موقّت برای بیکاران فراهم سازد تا کمی مظالم او را فراموش کنند و وابستگی مردم از نظر اقتصادی به خزینه او بیشتر گردد.

۳ – برنامه این بود که بعد از پایان بنا بر فراز آن رود و نگاهی به آسمان کند و احتمالاً تیری در کمان گذارد و پرتاب کند و باز گردد، و برای تحمیق مردم بگوید: خدای موسی هر چه بود تمام شد! به سراغ کار خود بروید، و فکرتان راحت باشد! و گرنه برای فرعون روشن بود بنای عظیم او که از چند صد متر تجاوز نمی‏کرد سهل است از فراز کوه‏های بسیار مرتفع نیز اگر به آسمان نگاه شود منظره آن همان است که از روی زمین صاف دیده می‏شود بدون کمترین تغییر.

در بعضی از روایات آمده است که هامان بنای برج فرعونی را آن قدر بالا برد که دیگر تندبادها اجازه ادامه کار به بنّاها نمی‏دادند، نزد فرعون آمد و به او گفت: دیگر ما قادر نیستیم بر ارتفاع بنا بیفزائیم، و چیزی نگذشت که تندباد سهمگینی وزید و بنا را واژگون کرد و معلوم شد تمام قدرت‏نمایی فرعون به یک باد بند است!