سرمشقی برای همه انسان ها در همه زمان ها

حبیب الله پیمان

 

به نام خدا

 

راز ماندگاری خاطره عاشورا و شهادت حسین(ع) در چیست؟ چه ویژگی در آن تجلی زیبا و با شکوه انسانی نهفته است که انبوه غبار روایات مجعول و تصاویر معیوب و خرافه ها و داستان پردازی های بیمارگونه، که بویژه چهارصد سال اخیر تولید و بازتولید می شوند، نتوانسته است سیمای پاک و درخشان انسانی آن را در برابر وجدان آگاه بشریت مخدوش و یا محو نماید و یا مهر او را از دل های مردم آزاده و عدالت خواه جهان بزداید؟ تا کنون با سه تفسیر از حرکت امام حسین در قیام عاشورا مواجهه بوده ایم .

 

1-یک تفسیر این است که امام حسین تسلیم سرنوشت مقدری شد که در ازل و بی حضور وی در آسمانها برایش رقم زدند تا در روز دهم محرم سال 60 هجری در صحرای کربلا به شهادت برسد؟ قدرت تقدیر خارج از اراده فرد و حاکم بر اراده اوست. از این رو  قیام حسین در عاشورا جز تحقق یک تقدیر محتوم، معنی دیگری نمی تواند داشته باشد.

 

2  – برخی معتقدند: جذابیت و ماندگاری قیام عاشورا به این خاطر است که امام حسین در زمانه نتوانستن ها و در حالی که بسیاری از ارزش ها و آموزه های رهایی بخش پیامبر، زیر توده سنگین تبلیغات فریبنده و دروغ پردازی ها از نظرها پنهان شده بود. مردم از سر جهل و فریب خوردگی و یا از سر جبر و اضطرار روح و اراده خود را تسلیم جباران و جباریت حاکم کرده بودند . و از میان صحابه و تابعین بسیاری شان آلوده دنیا و مادیات شده بودند و برخی به سکوت مصلحتی پناه برده و بسیاری هم محکوم به عزلت گزینی و انزوا گشته بودند.در چنین شرایطی،برخی می گویند: امام حسین تنها راه برای کنار زدن نقاب ریا و دروغ از چهره جباریت  و خنثی کردن افسون تبلیغات فریبنده آن را در این می بیند که اجازه دهد خود و فرزندن و خواهران و برادرانش و در یک کلمه تمامی خاندان پیامبر را در جنگ و جهاد علیه  یزید  به کشتن دهد ،تا بلکه  خبر در گیری و شهادت دست جمعی خاندان پیامبر با حکومت جهل و جور، از دیوار ضخیم و بلند سکوت و خفقان حاکم عبور کند و در سراسر قلمرو وسیع امپراطوری اسلامی به گوش تمامی مسلمانان برسد. .تا بدین وسیله مشروعیت دروغین حکومت اموی و استبداد یزیدی زایل گردد. و چه بسا مردم جرات و دلیلی قوی برای سرپیچی از فرامین حاکمان غاصب و اعتراض و شورش بر ضد آنان پیدا کنند. در این تفسیر، “شهادت” انتخابی آگاهانه و به مثابه نوعی “مقاومت” در برابر جباریت حاکم تلقی می گردد. به پیش باز مرگ شتافتن، عین مقاومت است و نه از پی آمد و عوارض احتمالی و جانبی جهاد و مبارزه!؟ در چنین نگرشی« مرگ»به مثابه “راهبرد” است نه هزینه احتمالی که در جریان مبارزه از ان گریزی نیست.

 

3- قرائتی کاملا متفاوت از دو قرائت فوق نیز وجود دارد مبنی بر این که، حرکت حسین به سوی کوفه و کربلا،  نه برای تحقق سرنوشت محتوم و از پیش مقدر، یعنی کشته شدن در روز عاشورا در صحرای کربلا و نه انتخاب شهادت به عنوان تنها راه برای  رسوا و بی اعتبار کردن حکومت خودکامه یزید؛ بلکه اقدامی سنجیده و حساب شده و به منظور استفاده از یک فرصت استثنایی برای تغییر حکومت مستبد و غاصب یزید و تاسیس حکومتی بر پایه حق و عدالت بود. مطابق این تفسیر، امام حسین که مترصد فرصت بود تا قدرتی را که معاویه و فرزندش یزید از پدر و برادرش غصب کرده بودند، به چنگ آورد و چون مردم کوفه را آماده قیام دید، موقع را برای قیام مسلحانه جهت سرنگونی حکومت یزید مناسب تشخیص داد. اما وقتی به نزدیکی کربلا رسید و شنید که مردم کوفه از مقاومت دست کشیده اند، تصمیم به بازگشت گرفت، ولی این بار یزید بود که نمی خواست این فرصت را برای حذف خطرناک ترین رقیب خود از دست بدهد . قیام های مسلحانه و شهادت هایی از این نوع در تاریخ فراوان رخ داده و می دهد و اگر تنها از این زاویه به واقعه عاشورا و شهادت حسین بنگریم بعید است که حائز امتیاز چشمگیری بر آنها باشد و راز ماندگاری و جذابیت فوق العاده آنرا توضیح دهد .

 

به نظر من تفسیر دیگری از واقعه عاشورا و شهادت حسین می توان ارائه داد که با داده های تاریخی و دقایق کنش ها و انتخاب های امام حسین ، سازگاری بیشتری دارد. این تصویر بیانگر ارزیابی امام حسین از  صلح و جریانات بعد از صلح و سپس شهادت برادر بزرگش امام حسن است.امام در جمع بندی خویش از صلح برادر به این نتیجه می رسد که سران نظام اموی که قدرت را از راه کودتا و با اعمال خشونت و به یاری فریب و تزویر و تطمیع به چنگ آورده اندو همه راههای تغییر مسالمت آمیز ( از طریق شورا و رضایت و بیعت  عمومی) حکومت را مسدود کرده اند. اخذ اجباری بیعت برای یزید توسط معاویه زیر سایه رعب و وحشت و تزویر و تطمیع و تهدید که با نقض مواد صلح با اما حسن همراه بود، نشان داد که آنان به رغم تظاهر به اسلام و تبعیت از کتاب و سنت و سیره خلفای راشدین، در اعتقاد به هیچیک از اصول و آموزه های دینی اخلاق و میثاق ها و تعهدات مزبور پای بند نیستند. مهم تر از هر چیز با مهارت و قدرتی که در تبلیغات فریبنده و تظاهر به دین داری و رعایت و شعائر مذهبی و استفاده همزمان از سه حربه تیغ و طلا و تسبیح از خود بروز داده اند، توانسته اند انبوه بزرگی از مردم را مرعوب یا مجذوب و جیره خوار و مطیع خویش نگاه دارند. و بد تر از همه اینکه با جعل حدیث و قلب حقایق، مخالفان خود بویژه علی و فرزندانش را افرادی یاغی  و آشوبگر و خروج کرده که هیچ اعتقادی به دین و امامت مشروع و جانشین رسول خدا ندارند، معرفی کنند.

 

طبیعی بود که حسین با آن منش و شخصیت فکری و اخلاقی و آزاد منشی  نمی توانست با چنان شرایطی سازگاری و همراهی داشته باشد، ضمن آن که هیچ نوع حرکت ماجراجویانه و واکنش احساسی و شتاب زده و توام با خشونت را نیز برنمی تافت. لذا در عین حال که از بیعت با یزدی و تایید تحولات جاری و حکومت خودداری نمود، به فعالیت در بیرون از حوزه قدرت، یعنی در عرصه عمومی و برقراری یک رشته ارتباط و گفت و گو با قشر های مختلف مردم و بویژه هواداران (شیعیان) پدر خود علی، در سراسر قلمرو خلافت پرداخت. سعی او بر این بود که ارتباط مردم با حقیقت و معنا و هدف بعثت پیامبر و آموزه های وحی بکلی قطع نشود. شخصیت حسین چنان شکل گرفته بود که نمی توانست نسبت به وضعیت  وجودی و موقعیت خود و دیگر انسانها از هر مذهب و نژاد و ملت بی اعتناء باشد. وجودی خودآگاه و حساس به حوادث پیرامون و فعال وکنشگر داشت. مقاومت او در برابر سلطه سیاسی، فرهنگی – دینی و اجتماعی نظام جبار و مستبد اموی از نوع “خلاق” بود. یعنی مقاومتی بر پایه تولیدات و ابتکارات فکری، عاطفی و مقاومتی خلاق بود.مقاومتی که در ان پیوند های عاطفی و اخلاقی بستر ساز تعاملات عقلانی و ارتباطات سنجیده می گردند. امام حسین  با مردم بدون واسطه و مستقیما  گفت و گو و تعامل داشت و در حوادث و پیشامد ها در کنار مردم بودو عکس العمل نشان می داد. با وجودی که امام دست به هیچ نوع اقدام رایج سیاسی یا نظامی بر ضد حکومت یزید نمی زد،اما حاکمان همان مقاومت در برابر معاویه و خودداری از بیعت  با یزیدرا تهدیدی جدی علیه مشروعیت و حکومت تلقی کردند و نگران تجمع ناپیدای ناراضیان برگرد شمع وجود او گردیدند. از این رو تصمیم گرفتند امام را مجبور به  قرار گرفتن بر دو راهی بیعت اجباری  با یزید ویا جنگ و کشته شدن قرار دهند. از این جا به بعد است که شخصیت والای حسین و ظرفیت های ناشناخته انسانی اش یک یک آشکار می شوند.امام حسین در حالی که نه طرحی برای بدست گرفتن قدرت داشت و نه تصمیمی برای عزیمت به شهادتگاه، صرفا به اقتضای وضعیت وجود انسانی خود (خودآگاهی و آزادی درونی) و ارزشهایی که هستی او هویت و به زندگی او معنا می بخشیدند، از بیعت خودداری کرد زیرا آنرا مساوی تهی شدن از معنا و ارزشهایی می دید که به یاری آنها زنده بود و نفس می کشید. با خودداری از بیعت قصد نداشت با قدرت مسلط رسما درگیر شود. به همین خاطر مخفیانه مدینه را به قصد مکه ترک نمود. در این کار فقط به ندای وجدان خودآگاه و جان روشن و بیدار خویش پاسخ می داد و در این کار مخاطرات احتمالی را نادیده گرفت، هر چند عاقلانه از آنها فاصله گرفت.

 

در این اثنا با تقاضای دیگری این بار نه از جانب جباران، بلکه از سوی مردمی روبه رو شد که تصمیم گرفته بودند خود را از سلطه یک حاکم فاسد و آدمکش نجات دهند. اکثریت مردم کوفه در آزاد کردن شهر خود و بیرون کردن فرماندار اموی اتفاق کرده، همدل و هم زبان شده بودند. به اقتضای زمان و سطح رشد فرهنگی و اجتماعی نیازمند رهبری بودند که آنان را در این کار رهبری کند، شایسته تر از حسین نیافتند. با نامه و پیک از او طلب یاری نمودند. حسین به فرمان عقل در صدق و کذب و کمیت و کیفیت قضیه با اعزام فرد مورد اعتماد خود تحقیق نمود. بعد از کسب اطمینان از صحت و اصالت تقاضا، بار دیگر بر سر دو راهی تصمیم بزرگ قرار گرفت. این بار هم به اقتضای همان معنا و ارزشهای وجودی و ندای وجدان خودآگاه انسانی خویش به درخواست آنها پاسخ داد، نمی توانست از کمک به کسانی که برای رهایی خود بپا خاسته اند و نیازمند رهبری او هستند خودداری کند.(1) سومین بزنگاه حساس برای یک انتخاب دیگر سرنوشت ساز زمانی فرا رسید که به امام خبر دادند قیام مردم کوفه درهم شکسته و بسیاری کشته و دستگیر شده اند و مردم به ناچار از مقاومت دست کشیده اند. آیا حسین می باید با همان چند ده نفر یاران با وفای شجاع خود به مقابله با سپاه یزید بشتابد، کاری را که کوفیان نتوانستند با همان شیوه مسلحانه به انجام رساند؟ جدا از این که چنین رویای نامتوازنی از پیش محکوم به شکست بود. ولی امام حسین دلیل اساسی تری نیز داشت.او به فرمانده سپاهی که راه رفتن به کوفه را مسدود و او و یارانش را محاصره کرده بود، گفت ما به درخواست مردم کوفه آمدیم حال که آنان نمی خواهند برمی گردیم.ما قصد جنگ نداریم اجازه دهید بازگردیم. روشن است که اگر برای جنگیدن و یا شهادت آمده بود نمی باید تقاضای بازگشت کند و آن را در سه مقطع تکرار نماید.امام  جنگ نمی خواست برای آنکه بر طبق آموزه های وحیانیَ؛ مومنان تنها زمانی که مورد تهاجم و تجاوز قرار گیرند و هیچ چاره ای جز توسل به خشونت برای دفاع از خود در برابرشان گشوده نباشد، مجاز به جنگ و دفاع از خویشند. پیامبر و علی نیز به همین شیوه عمل کرده بودند، پس حسین هم حاضر نبود مبتکر مبارزه مسلحانه و توام با خشونت هر چند برای نیل به هدف های مشروع و انسانی خود باشد. شهید شدن را هم به عنوان تنها راه رسواسازی خصم را نمی دانست. او به شیو ه وراهبرد پیامبران وبر  اساس پایداری خلاق و درازمدت مبارزه را که ماهیتی آگاهی بخش و مسالمت آمیز داشت، پیش می برد. اما یزید نمی خواست فرصت حذف حسین را از دست بدهد. معاویه درباره امام حسین توصیه به مدارا و رها کردن وی به حال خود کرده بود. اما یزید ضعیف النفس تر از آن بود که بتواند وجود شخصیتی استوار و مستقل و اثرگذار مثل حسین را تحمل کند. فرمان داد میان تسلیم و بیعت و جنگ و کشته شدن یکی را انتخاب کند. اصرار حسین برای خودداری از جنگ و بازگشت بی حاصل ماند. لحظه انتخابی سرنوشت ساز فرا رسیده بود ؛ حسین مانند هر انسان سالم و رشیدوخلاقی، زندگی را دوست می داشت اما زندگی که توام با آزادی فکر و روح و استقلال وجدان باشد. او حیات حقیقی را در زندگی معنوی و اخلاقی جستجو می کرد.او هم  زندگی جسمی و مادی را دوست داشت اما نمی پسندید که جسم او به صورت گور و زندان ارزشهای معنوی روحی و اخلاقی او در آید!او ترجیح داد  جسم اش  را زندانبان حیات معنوی خود نسازد و به خاطر این که عمر فیزیکی خو را چند صباحی طولانی تر کند مجبور شود برای همیشه ازنعمت برخورداری شادمانه از لذت حیات حقیقی که در گرو، آزادی اعتماد به نفس و خلاقیت است، محروم بماند.در قرائت نخست کاری که حسین در عاشورا کرد از عهده هیچ انسانی ساخته نیست .زیرا آن تقدیر الهی و خارج از اراده وی بود .پس نمی تواند سر مشق دیگران قرار گیرد .

 

سرمشق برآمده از قرائت دوم را فقط معدود افرادی از طراز قدیسین می توانند پیروی کنند. راهبرد ی که در قرائت سوم از حرکت امام حسین به دست داده شده ،قیام مسلحانه برای در اختیار گرفتن قدرت و تشکیل حکومت به قصد تحقق آزادی ،عدالت  و سپردن امور جامعه به دست مردم است .این راهبرد در طول تاریخ به دفعات تجربه شده است اما در یک مورد هم به تحقق هدفها نینجامیده است . اما چهارمین قرائت ،سرمشقی از شخصیت ،منش و رفتار امام حسین در برابر حوادث زمانه و از جمله وقایع عاشورا و راهبردی برای تغییر امور به دست می دهد که برای همه انسانها در همه زمانها قابلیت پیروی دارد و اهداف یاد شده در جریان عمل به صورتی انضمامی در هر لحظه تحقق می یابد.

1)   قرآن خطاب به انسانهای مومن و آزاده: ” چرا در راه خدا و برای رهایی مردان و زنان و کودکان زیر سلطه و استضعاف، که برای نجات از چنگ ستمگران از پروردگار خود طلب یاری و یاوری می کنند

(سوره نساء / 75)

 

منبع: وبگاه حبیب الله پیمان