شهيدان زنده، زنده هاي شهيد !(1)

عبدالعلی بازرگان

 

شهادت در عُرف و فرهنگ ِعامه، با ريخته شدن خون و جان دادن در جبهه جنگ يا كشته شدن به دست دشمنان حق تعريف مي شود. در بمب گذاري ها، موشك باران ها، ترورها،  تصادفات، سقوط هواپيما و حوادث مرگباري كه جان باختگان خودي باشند، صرفنظر از اين كه چنين حادثه اي با آگاهي و انتخاب و ميل و رغبت آنان بوده، يا كاملا غير منتظره باشد، عنوان و آمار”شهيد شدگان” اعلام مي شود.

 

اين تاسف و تاثر را بارها از زبان بازماندگاني ازدوران جنگ، در بازگوئي خاطرات جبهه، با دريغ و افسوس شنيده ايد كه: “خوش به سعادت برادراني كه شهيد شدند و رفتند، ما لايق شهادت نبوديم و از اين سعادت عظمي محروم شديم “! در اين تلقي از “شهادت”، جان باختن و فنا شدن شرط اصلي است و محروميت از آن و زنده ماندن ، نشانه نرسيدن به آن درجه ازلياقت نزد خداست.

 

واعظان و مداحان نيزكه حركت امام حسين به سوي كوفه را معمولا به قصد شهيد شدن شمرده اند، چنين نقل مي كنند كه گويا به آن امام الهام شده بود كه “خداوند مي خواهد تو را كشته ببيند”(ان الله شاء ان يريك قتيلا)! بنابراين “شهادت طلبي” را، همچون اعتصاب غذاي زندانيان، شيوه اي براي افشاي مظالم يزيدي معرفي مي كنند.

 

قرن هاست كه شيعيان و شيفتگان امام حسين(ع) در زيارت عاشورا مي خوانند كه: “اي كاش من هم همراه شما بودم وبه آن فوز عظيم نائل مي شدم”(يالَيْتَني كُنتُ مَعَكُم فَافُوزُ فوزاعَظيما).  و اين شعار نيز همواره داده مي شود كه هر روز عاشوراست و هرزميني كربلاست (كُلُّ يوم ٍ عاشورا و كُلُّ ارض ٍ كربلا).

 

اما نسل امروز اين سئوال را مطرح مي كند كه در اين زمانه؛ قرن بيست و يكم از هزاره سوم، با دگرگوني مناسبات سياسي و اقتصادي و فرهنگي دنياي امروز و مفاهيم ومعيارهاي جديد قدرت چه بايد كرد؟ نه مكان ما كربلاست و نه زمان ما عاشورا و ايام امام حسين! من كه آرزومي كنم كاش همراه آنان بودم، اگر چنين امكاني محال نيست، با چه كسي و چگونه بايد بجنگم و خونم را كجا بريزم تا به نداي حسيني: “آيا ياوري هست كه مرا ياري كند”(هَلْ مِن ناصِرٍيَنصُرَني) پاسخ داده باشم؟

 

نسل امروز فروپاشي ابرقدرت اتحاد جماهير شوروي را كه هفتاد سال شاخ و شانه مي كشيد، بدون آنكه تيري شليك شده باشد، شاهد بوده است، از طرف ديگر، فرا آمدن دو شكست خورده جنگ جهاني دوم، يعني ژاپن و آلمان را نيزمي بيند كه با وجود حضور ارتش اشغالگر آمريكا در كشورشان، به چنين پيروزي هاي درخشاني در ميدان هاي علم و اقتصاد و فرهنگ و… رسيده اند. نه آن شكست با شمشير بوده و نه اين پيروزي با جنگ حاصل شده است! نبرد حق و باطل در دنياي امروز درچه ميدان هائي جريان دارد و مناسبات جديد قدرت چگونه تعريف مي شود و كربلائيان در كدام زمين و با كدام اسلحه مي خواهند به مصاف كدام يزيديان بروند!؟

 

نسل امروز مي گويد “گفتمان” روزگار ما تغيير كرده ، اگر در روزگار شما درسايه  رقابت هاي دوابرقدرت واژه هائي مثل: انقلاب، خشم و كينه مقدس، مبارزه مسلحانه، چريك فدائي و مجاهد، امت شهيد پرور و فرهنگ شهادت و… تقدس و اعتبار داشت، امروز در دهكده كوچك جهاني با انقلاب انفورماتيكش،  گفتمان حقوق بشر، دموكراسي، حقوق زنان، محيط زيست ، صلح و امنيت جهاني و… غلبه دارد و مبارزمسلحي مثل “ماندلا” هم كه عمري را در زندان گذرانده بود، به خاطر هوشمندي اش درفهم جابجائي معادلات قدرت و تغيير گفتمان جهاني، به پيروزي رسيد و به خاطر به كارگيري مدبرانهِ دشمنان ديروزو رقيبان بعدي اش در بازسازي كشور، جايزه صلح جهاني را هم تصاحب كرد!

 

مي گويند حق و باطل در اين روزگارسخت درهم تنيده شده اند و يزيدهاي خودي و بيگانه در درون و بيرون مرزها جولان دارند، باچه كسي و چگونه بايد بجنگيم؟ استبداد مهم تراست يا امپرياليسم و صهيونيسم و… ؟ اگرحضورشهيد در صحنه جنگ و تحقق امر شهادت در ميدان نبرد و ريخته شدن خون اوست، تكليف ما در لبيك به نداي امام حسين در اين دوران چگونه است!

 

البته مي توان پاسخ داد كه هيچ يك از واژه هاي ديروزي و امروزي في نفسه قداست و اعتبار مطلق و هميشگي ندارند و فاقد بار ارزشي ثابت هستند، نه انقلاب (به معناي زير و رو شدن سيستم) هميشه مطلوب است، نه خشم در همه حالات و شرايط موثر است و نه كشته شدن همواره نتيجه مثبت مي دهد. همه اين ها تابع عقل و انديشه و منطق و مصلحت و منافع ملي هستند و به زمان و مكان بستگي دارند.

 

اين پاسخ ها البته خوب است، اما شهادت را محدود به ميدان جنگ مي كند و هميشگي بودن و استمرا ر نقش شهيد را درهمه زمان ها و مكان ها زير سئوال مي برد. مگراين كه معناي “شهادت”، فراتر از فهم فرموله شده اي باشد كه در ذهنيت ما و برداشتمان از بار معنائي آن است. در هرحال، شهادت واژه اي قرآني است و چاره اي نيست كه براي فهم درست آن، به خود كتاب مراجعه كنيم و معناي اصلي و ريشه اي آن را از اين مرجع استنباط كنيم.

 

در قرآن ۱۶۰ بار مشتقات واژه “شهادت” تكرار شده است كه با يك بررسي اجمالي مي توان به نتايج زير رسيد:

 

۱- از ۳۵ باري كه كلمه “شهيد” (به صورت معرفه و نكره) در قرآن به كار رفته است، بيش از نيمي از آن (۱۹بار)، خداوند شهيد ناميده شده است!! آري “شهادت” وصف خداست و او از آغاز”شهيد” بوده است!!، نگاه كنيد:

 

هوعلي كل شي شهيد(او برهرچيزي شهيداست)، كفي بالله شهيدا (خدابه عنوان شهيد كافي است). الله شهيد بيني و بينكم (خدا در روابط ميان من و شما شهيد است). والله شهيد علي ما تعملون( خدا برآنچه مي كنيد شهيد است) و…

 

پس شهيد از نام هاي نيكوي خدا (اسماءالحسني) محسوب مي شود. شهيد بودن خدا چه معنائي دارد و چه نشانه اي است كه بندگان شهيد بايد به اين صفت آراسته شوند؟

 

۲- نه تنها واژه شهيد، بلكه واژه شهادت نيزاز ۲۰ موردي كه در قرآن تكرار شده، درست نيمي از آن، با جمله: “عالم الغيب والشهاده“( داناي غيب و شهاده) در وصف خدا آمده است!

 

۳- درقرآن از زبان حضرت عيسي(ع) نقل شده است كه در زمان حياتش ميان بني اسرائيل همواره شهيد بوده است! :

 

مائده۱۱۷- …. وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ … (مادام كه ميان آنان بودم، برآنان شهيد بودم).

 

به راستي چگونه مي توان شهيد بود و زنده بود؟ شهيد بودن يك انسان در زندگي چه نشانه هائي دارد كه شهادت را تحقق مي بخشد؟

 

۴- مشيت خدا چنين بوده كه امت اسلام “ّشهيداني” براي ساير مردم (ملت هاي ديگر) باشند و پيامبر اسلام نيز “شهيد” آنان باشد! شهيد شدن مسلمانان به نفع (نه ضرر) ساير ملت ها و شهيد شدن پيامبر براي مسلمانان!، اگر به معناي كشته شدن و جان باختن باشد، با مرگ يك امت و پيامبرش چه هدفي تامين مي شود! نگاه كنيد به دو آيه زير:

 

بقره۱۴۳- وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا

بدين گونه شما را امتي ميانه (متعادل) گردانيديم تا شهيداني براي مردم باشيد و پيامبر نيز شهيدي براي شما…

 

حج ۷۸- …. لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ…

 

… تا رسول برشما شهيدي باشد و شما نيز بر مردم شهيداني…!

 

۵- هرچند مقام كساني كه با جان و مالشان در راه خدا و خلق او مجاهده كرده و خون پاكشان را هديه ِحق كرده اند، نزد خدا بسيار متعالي و بالاتر از همه است، اما به مرحله و مقام شهادت رسيدن، الزاما با كشته شدن يكي نيست، كسي ممكن است در نبردي جان دهد وبا معيارهاي خدائي شهيد نباشد و ممكن است زنده بماند، ولي شهيدتر از ساير شهداء باشد!

 

هرچند همه كساني كه با آگاهي و ايمان، جانشان را از دست مي دهند، در فرهنگ قرآني شهيد محسوب مي شوند، اما معناي شهادت بسي عام تر و فراتراز كشته شدن است. حكايت از حالتي مي كند كه از رفتن يا ماندن جسم بالاتراست. و اين است راز آن كه از ميان ۱۶۰ موردي كه مشتقات واژه شهادت در قرآن آمده است، حتي يك مورد هم اين كلمه با كشته شدن مشروط نشده است!