داستانی از ملا نصر الدین

بعد از مدتی متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهای خر از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره خر از سقف به زمین افتاد و مرد. بعد ملا نصر الدین گفت : لعنت بر من !!! كه نمی دانستم كه اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی  برسد هم آنجا را خراب می كند و هم خودش را می كُشد !

 

 

 

یك روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت خر بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت كرد. ملا نمی دانست كه خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر كاری كرد خر از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد . كه استراحت كند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد  . وقتی كه دوباره به پشت بام رفت ، می خواست خر را آرام كند كه دید خر به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت . بعد از مدتی متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهای خر از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره خر از سقف به زمین افتاد و مرد. بعد ملا نصر الدین گفت :

لعنت بر من !!! كه نمی دانستم كه اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی  برسد هم آنجا را خراب می كند و هم خودش را می كُشد !