یک مطلب و دو نامه

سالی که گذشت یکی از حساس ترین مقاطع است که به سرفصل های جدیدی در تاریخ و مفهوم و ماهیت “مرجعیت شیعی” و مسئله “توقعات و انتظارات از مرجعیت” تبدیل شده است. آیت الله اسدالله بیات زنجانی، از جمله مراجعی است که در خصوص حوادث انتخاباتی ساکت ننشسته است و حتی در پاسخ به استمداد مهدی کروبی و میرحسین موسوی در روزهای نخست بحران انتخاباتی طی نامه ای تصریح کرد که اگر قطره ای از خون معترضان بر زمین ریخته شود، مسئولیت آن برعهده کسانی است که با نادیده گرفتن آرای اکثریت، چنین التهاباتی را موجب شده اند.

 

 

آیت الله بیات زنجانی: وقت هجرت نیست، جای مقاومت علما کنار مردم است 

جرس: بی شک برای خیلی ها این سئوال پیش آمده است که چرا در بحران دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران و حوادث خونین پس از آن، اکثریت قریب به اتفاق علماء و مراجع قم موضع گیری علنی نکرده اند و همچنان سکوت را به عنوان تنها گزینه پیش رو برگزیده اند. مسیح علی نژاد:

در این میان مراجعی همچون آیت االه منتظری، صانعی، بیات زنجانی و دستغیب از جمله کسانی بودند که به کرات نسبت به ظلمی که به مردم پس از انتخابات وارد شده بود، موضع گیری کردند و آیت الله خامنه ای در کسوت رهبری نظام همچنان با سکوت مراجعی که سخنان او و احمدی نژاد را آشکارا مورد تایید قرار دهند، مواجه بود.

در عین حال مردم و طرفداران علمایی که از مردم آسیب دیده در انتخابات حمایت کرده و احمدی نژاد را رییس جمهور شرعی و قانونی کشور نمی دانستند، توقع داشتند تا سکوت علمای دیگر را نیز به نفع مردم بشکنند و آنان را ترغیب به موضع گیری صریح کنند.

بر این اساس همانگونه که طرفداران دولت مستقر، از علمای قم توقع شکستن سکوت سنگین و معنی دار خود را دارند و حتی خبرها حکایت می کند که در آستانه سالگرد انتخابات سال گذشته نیز رهبری جمهوری اسلامی برای شکستن این سکوت شبانه با علمای قم دیدار کرده است، برخی از منتقدان دولت فعلی نیز همین توقع را از علما و مراجع داشته و حتی توصیه می کنند که در شرایط فعلی که امکان نقد و اظهار نظر در مورد ظلمی که به مردم می رود وجود ندارد، گزینه هجرت را نیز نمی توان نادیده گرفت.

سالی که گذشت یکی از حساس ترین مقاطع است که به سرفصل های جدیدی در تاریخ و مفهوم و ماهیت “مرجعیت شیعی” و مسئله “توقعات و انتظارات از مرجعیت” تبدیل شده است. آیت الله اسدالله بیات زنجانی، از جمله مراجعی است که در خصوص حوادث انتخاباتی ساکت ننشسته است و حتی در پاسخ به استمداد مهدی کروبی و میرحسین موسوی در روزهای نخست بحران انتخاباتی طی نامه ای تصریح کرد که اگر قطره ای از خون معترضان بر زمین ریخته شود، مسئولیت آن برعهده کسانی است که با نادیده گرفتن آرای اکثریت، چنین التهاباتی را موجب شده اند.

آیت االله بیات زنجانی همچنان نسبت به وضعیت فعلی کشور اعتراض دارد و اما در مواجهه با پرسشی در زمینه هجرت علماء در شرایطی فعلی کشور، می گوید: بنده تنها نگذاشتن این ملت در برابر انحرافات، ستم‌ها و اجحاف‌ها را تکلیف شرعی می‌دانم، اینجا جای هجرت نیست بلکه جای مقاومت و ایستادگی علما در کنار مردمی است که مظاهر مقاومت اند.

متن گفتگوی انجام شده که از طریق مکاتبه اینترنتی صورت گرفته است، در پی می آید:

به عنوان اولین سوال، صریح و بی مقدمه می پرسیم حکم شرعی و قانونی دولتی که با وجود رخدادهای پس از انتخابات، به سراغ خانواده هیچ یک از کشته شدگان هم برای دلجویی نرفته است، چیست؟

در اندیشه سیاسی اسلام شیعی، مدل حکومتی که هم مقبول باشد و هم مشروع، حکومت ده ساله رسول اکرم(ص) در مدینه و حکومت پنج ساله امیرالمومنین(ع) در کوفه است. با مشاهده دقیق سیره عملی حکومت هر دو معصوم، این موضوع به سادگی مشهود است که هر دوی آن بزرگان، خود را در برابر اسرا، آسیب دیدگان و یتیمان به جای مانده از جنگ ها، مسوول دانسته و جالب اینکه در موارد متعدد، خانواده آسیب دیدگان بواسطه حضور امام یا پیامبر (صلوات اله علیهم)، احساس نبود سرپرست نمی‌کرده‌اند. با کمال تاسف همان طور که در بسیاری از مواضع و بیانیه ها نیز بدان اشاره شده است، فاصله گرفتن از حکومت علوی و در عین حال توجیه اعمال بنام و سیره آن بزرگان در اعمال بسیاری از دولتمردان مشخص است. برای مثال می توان به بی ارزش شدن آبرو و اعتبار مومن در جامعه فعلی اشاره داشت در حالیکه طبق نص صریح روایات، آبروی مومن بالاتر از حرمت خانه کعبه است.

اینجانب صراحتاً عرض کرده ام و مجدداً بر آن تاکید می کنم که مطابق نظر غالب فقهای بزرگ شیعه، کسانی که مستقیماً دستشان در خون مردم بی گناه و فرزندان مظلوم آنان، آلوده است محکوم به قصاصند مگر اینکه مورد عفو اولیای دم قرار گرفته و یا با آنان مصالحه کنند؛ حکم افراد دیگر نیز که در این مسائل و رخدادها دخیلند را نیز فقه شیعه مشخص کرده است.

به عنوان یکی از مراجعی که نسل جوان همراهی شما با خانواده های آسیب دیده و درد کشیده که توسط بخش هایی ازحاکمیت جمهوری اسلامی همه زندگی شان مورد بی مهری قرار گرفته را دیده است، بفرمایید وقتی چنین فاجعه ای را برای اعضای یک خانواده به نام دین به وجود می آورند، وظیفه پاسداران دین و مراجع و علما که در تمام این سالها عمر خویش را صرف تبلیع دین برای ملت کرده اند چیست؟ چرا علما سکوت کرده اند؟

وظیفه علما، کمااینکه بارها به آن اشاره شده است، امر به معروف و نهی از منکر است و با کمال خوشبختی کلا مرجعیت و حوزه ها، در این امر پیش قدم بوده است و این طبیعی است که انتظار از افراد مختلف، در سطوح مختلف است. به عنوان مثال مرجعی نهی از منکر را در اعلام علنی مواضع خود می داند که مطابق تشخیص اوست و صحیح است و مرجعی دیگر این نهی از منکر را در عدم تایید یک جریان می داند و گاهی هر دو این مواضع، یک خاصیت دارد. بنابراین نمی توان گفت که مراجع بی تفاوتند بلکه بهتر است از این عبارت استفاده شود که موضع گیری های مختلفی داشته و دارند که آن هم در جای خود مبارک و میمون است.

آیا حضرتعالی معتقدید باید نگران نقش روزافزون نیروهای نظامی و انتظامی در امور کشور بود؟ا گر جای نگرانی دارد چرا بخش زیاد روحانیون سکوت کرده اند؟

در مورد نظامیان نیز، در همه جای دنیا اعم از ایران، نیروهای نظامی و انتظامی نباید وارد کارهای سیاسی و حزبی شوند چراکه ورود به این اعمال، بواسطه مسلح بودن این نهادها، آلودگی های غیر قابل جبران دارد. جالب این است که یکی از صریح ترین عبارات حضرت امام، پیرامون همین موضوع و عدم دخالت نیروهای نظامی و انتظامی در امور سیاسی است و حتی ایشان عبارت “سم مهلک” را نیز در این مورد بکار برده و همیشه روی آن تاکید داشتند ولی با کمال تاسف امروز با تاکید بر همان فرمایشات، به عکس آنها عمل می کنند. یقیناً روحانیت انقلابی و خدوم، پیرامون این موضوع همانند حضرت امام(ره)می اندیشد و با ورد این نیروها در کارهای سیاسی و حزبی به شدت مخالف است و بحمدالله این مخالفت را نیز در فرازهای مختلف و از باب نهی از منکر بیان داشته است.

این روزها در ایران که یک کشور اسلامی است این اتفاقات دارد رخ می دهد، با توجه به اینکه در قرآن هم بحث هجرت مومنان در شرایطی که برای ریشه کن کردن ظلم نتوانند کاری بکنند، توصیه شده است، عقیده شما در مورد این پرسش مشخص و طرح دیدگاه هجرت علما در شرایط فعلی ایران چیست؟

هجرت به این علت که یک مساله اسلامی، قرآنی و نبوی است، طبعاً با همان ملاکی که قرآن و سنت نبوی تبیین کرده است، قابل تحلیل بوده و عملی است. هجرت عبارت است از ترک یک محل که مناسب برای اظهار عقیده، ابراز وجود و بیان نباشد و رفتن به جائی است که نسبت به وضعیت مبدا هجرت، تفاوت دارد. قهراً یکی از شرایط تحقق چنین مفهومی (عنوان هجرت) نبود یار، همراه و زمینه های مناسب برای اظهار آراء و نظرات است. نمونه این قضیه در داستان هجرت رسول خدا(ص) و یا هجرت جمعی از مسلمانان از مکه به حبشه است بنابراین میان مهاجرت و تبعید، تفاوت زیادی وجود دارد.

با این مقدمه و در حالیکه مردم ایران در طول سی سال پس از انقلاب و بالاخص در اتفاقات پس از انتخابات، ثابت کرده اند که بیدار و استوار در مقابل جریانات منحرف ایستاده و مراجع و علمای شجاع را تنها نگذاشته اند، اینجا جای هجرت نیست بلکه جای مقاومت و ایستادگی علما در کنار مردمی است که مظاهر مقاومت اند و در موقعیت کنونی باید النّصیحة لائمة المسلمین را به عنوان یک اصل جدی گرفت. بنده تنها نگذاشتن این ملت در برابر انحرافات، ستم‌ها و اجحاف‌ها را تکلیف شرعی می‌دانم.

در يک نگاه صادقانه و همانگونه که آقایان کروبی و موسوی و بسیاری دیگری از دلسوزان کشور بی پرده اذعان کرده اند، به نظر مي رسد که «انقلاب اسلامي» نيز همانند بسياري از انقلاب های معاصر در تحقق شعارهاي اوليه آنگونه که باید موفق نبوده است ، به نظر حضرت عالي، اشکال اساسي در کجا است ؟

کراراً اعلام شده است که تمام اشکالات به نوع نگاه برخی از بدنه حاکمیت، نسبت به شکل حاکمیت و نوع رابطه آن با مردم باز می گردد و این موضوع ریشه در تاریخ حکومت ها دارد. بحث فقط در انقلاب اسلامی ما نیست بلکه در هر انقلابی، اگر قشری روی کار بیاید که خود را ولی نعمت مردم دانسته و باعث سلب آزادی های مشروع آنان شود، همین اتفاقی خواهد افتاد که ما شاهد آن در کشورمان هستیم. این را صراحتاً عرض کرده ام و می کنم که اشکال اساسی در وضعیت کنونی، برداشت های شخصی و من عندی از اصولی است که در دوران حیات امام(ره) به شکلی تبیین و تدوین می شد و الآن به صورتی دیگر در حال طرح است و آن هم ریشه در نوع نگاه بخشی از حاکمیت کنونی نسبت به انسان و حقوق او دارد که در مباحث معرفت شناسی، قابل بحث است. بطور مثال وقتی جریانی خود را، برای محروم کردن مردم  از حق طبیعی کاندیدا شدن محق دانسته و خود را در جایگاهی ببیند که حق مردم را امتیازی اعطائی از سوی خود به آنان فرض کند، به همین مشکلات دچار خواهیم شد. مشکل در فراموش کردن نگاه امامت در اداره جامعه و در مقابل آن، بر جای نشستن نگاه خلافت است. من معتقدم آن چیزی که عامل این گرفتاری هاست، حاکم شدن فکری است که با تفکر امامت، هیچ قرابتی نداشته و بیشتر به تفکرات افرادی مانند ماوردی شباهت دارد.

شما بارها با صراحت انتقاداتی را طرح فرموده اید؛ دلسوزان دیگری نیز تذکراتی داده اند اما زمان می گذرد و هیچ تغییری در وضعیت زندگی مردم کشور که نشان از اصلاح رفتار کسانی که مورد نقد بوده اند، داشته باشد دیده نمی‌شود. برای همین سوال می کنم به اعتقاد شما مسوول وضعیت فعلی در کشور کیست ؟ آیا شما مسوولیت را فقط متوجه یک فرد می دانید؟

نمی توان مسئولیت وضعیت حاکم بر جامعه را متوجه یک فرد دانست، بلکه به اعتقاد من، مشکل به جریانی باز می گردد که همزمان با آغاز نهضت مقدس اسلامی به رهبری حضرت امام(ره)، تولید شده و البته در دوران حیات با تدبیر ایشان، تا حدود زیادی افول کرده بود ولی متاسفانه پس از ایشان بازتولید شده و با ورود به عرصه های مختلف، فکر خود را به اجرا گذاشته است. در یک تعریف ساده می توان اشاره داشت که ریشه این تفکر، در ضعیف و ناموفق جلوه دادن حکومت دینی در اداره جامعه است.

از طرف دیگر می توان به این موضوع نیز اشاره داشت: قسمت اعظم مشکلات با این نگاه بوجود می آید که بخشی از حکومت خود را حق مطلق پنداشته و عامه مردم را باطل و این نگاه، زمانی به منصه ظهور می رسد که به علت ناتوانی در اجرا و عدم اقناع جامعه، مورد نقد و سئوال قرار گرفته و در برابر اعتراضات، با خشونت رفتار می کند و علت این رفتار، برداشت های من عندی از اصول اسلامی و حق مطلق پنداشتن خود است. باید بر این نکته تاکید کرد که این جریان برای رسیدن به هدف خود که همانا ناموفق جلوه دادن دین برای اداره جامعه است، تمسک به قدرت و در واقع در رأس قدرت بودن را نیز واجب شرعی برای خود می داند و نتیجتاً با هر مخالفی – حتی اگر بسیار سطحی و جزئی باشد- ، با عناوین شرعی برخورد کرده و حتی دست به حذف آن می زند.

بنابراین بنده معتقدم این حرکت، مربوط به یک فرد نیست بلکه مربوط به یک جریان فکری است و همانطوریکه توضیح داده شد، این جریان در دوران امام(ره) خاموش شده بود ولی بعدها بازتولید شد و البته انتقام خود را نیز از امام(ره)، یاران و فرزندان معنوی او گرفته و در پی این است که از تعداد معدود و اندکی که مانده اند نیز بگیرد کمااینکه حتی به بیت حضرت امام نیز ترحم نمی کند. با این وجود با یاری خدا و هوشیاری مردم، یقین دارم که به هدف خود نخواهد رسید.

دولت ایران می خواهد از طریق کمک های مالی و اقتصادی به کشورهای دیگر برای خود طرفدارانی جمع کند و در شرایطی که ایران از بحران اقتصادی رنج می برد، دولتمردان ایرانی، پول و در آمد نفتی را صرف تشکیل حلقه یاران و هواداران خود در برخی از کشورهای دیگر می کنند، نگاه شما  به چنین رفتاری چیست و آیا چنین کمک هایی می تواند برای جامعه مسلمان موثر باشد ؟ در جایگاه یک فقیه بفرمائید آیا فقه شیعه، چنین امری را می پذیرد که با وجود فشارهای فراوان اقتصادی بر دوش مردم ایران، اینگونه سرمایه های کشور، صرف مسائلی به غیر از خود مردم کشور شود؟

توجه داشته باشید که هر قطعه از خاک امت اسلامی، مانند خاک ایران است و ما مردم مظلوم و رنجدیده در بلاد اسلامی را همچون مردم ایران دانسته و کمک به آنان را نیز واجب شرعی می دانیم،  ولی اگر کسی کمی با الفبای مفاهیم فقه اسلامی آشنا باشد، می داند که در باب زکات مال، زکات فطره و خمس، فقها بطورصریح فتوا داده اند اگر کسی در محل زندگی خود، فرد مستحقی داشته باشد و خمس مال و یا زکات مال و .. را به جای دیگری منتقل کند، مالش را تلف کرده و ضامن است مگر آنکه به مجتهد جامع الشرایط و یا نماینده تام الاختیار وی تحویل داده باشد و یا با اجازه او از جائی به جای دیگر منتقل کند. این مطلب نگاه فقهی فقیهان را نشان می دهد که اگر در نزدیکان انسان، فردی واجد شرایط باشد، انسان نمی تواند این مال را از آنجا به جای دیگر منتقل و مصرف کند. این مساله در انفال و اموال دولتی متعلق به حکومت نیز جاری است بدین شکل که هر دخل و خرجی که توسط حکومت انجام می گیرد، باید به اطلاع نمایندگان مردم برسد و مورد تصویب آنان قرار گیرد و اگر اینچنین نشود، متصرفان در این اموال، در ردیف مختلسان در اموال عمومی و متجاوزان در حریم اموال و املاک مردم ایران خواهند بود علاوه بر اینکه این عمل، موجب ضمان است و چون از روی عمد و اختیار انجام شده، باعث سلب صلاحیت و عدالت آمران، عاملان و دخالت کنندگان خواهد شد.

فریاد رسی و یاری رساندن به تمامی مسلمانان عالم، از وظایف دینی، اخلاقی و انسانی تک تک ماست ولی همانطوری که خمس، بعد از موونه است یعنی مادامیکه مخارج خانواده تأمین نشده، خمس واجب نیست و همین‌طور در مورد زکات نیز آن را پس از کسر مخارج محاسبه می‌کنند در مورد اموال عمومی و انفال نیز اولویت با رفع نیازهای مردم ایران است و درآمد حاصل از آنها باید در درجه اول مربوط به همین خانواده‌های ایرانی باشد و اگر بنا باشد دخل و تصرفی در آن صورت پذیرد، باید مطابق نص صریح قانون اساسی با اجازه نمایندگان آنان باشد.

خیلی از دستگیر شدگان تحت عنوان تهدید برای امنیت ملی کشور در زندان هستند ، برخی با  وثیقه آزاد هستند، تعدادی طی روزهای اخیر اعدام شده اند. مردم می پرسند این چگونه امنيت ملي است که گاهی جوانان بيست ساله و سخنراني‌هاي روشنفکران و حتی پست های وبلاگی نویسندگان چند وبلاگ معمولی، آن را به خطر مي اندازد؟ چرا امنيت ملي در ايران اين گونه تعريف مي شود؟

با کمال تاسف وقتی مبنای یک حکم قضائی بر اعترافات متهم استوار باشد، آن هم اعترافاتی که بدون در نظر گرفتن ملاکات شرعی و قانونی اخذ شده است، دیگر نمی توان برای آن به لحاظ شرعی اعتبار قائل شد. شرع مقدس اسلام و فقه شیعه، با تکیه بر روایات متعدد نقل شده از اهل بیت، اعترافات در داخل زندان و تحت فشار را عاری از وجاهت شرعی و قانونی می داند. شاهد آن روایت صحیحه ای از مولی الموحدین امیرالمومنین(ع) است که در جلد بیست و هشتم وسائل الشیعه صفحه 261 آمده است که اگر شخصی تهدید به زدن، بازداشت و تحقیر شود و در این حالت اعتراف کند، این اعتراف اثری ندارد و قابل تکیه نیست. در پاسخ به سئوال دیگرتان نیز اشاره شد که وقتی مبنای تفکر در اداره جامعه، با نگاه امامت فاصله بگیرد، آن زمان علم و شهود قاضی مبنای صدور حکم می شود و نتیجتاً افکار عمومی حتی حکم اعدام برای فردی که حکم محارب برای وی اثبات شده باشد را نیز بر نمی تابد چراکه ملاکات وارده در روایات اهل بیت(ع) که زمینه ساز اعتبار قضاوت است نادیده گرفته شده است

بنابراین امنیت ملی یا تعابیری مشابه آن، همانی است که قانون تعریف کرده و با تفاسیر من درآوردی و شخصی نمی توان آنها را تغییر داد و باید به اصل آن پایبند بود.

شما در پاسخ به برخی سئوالات شرعی، به برخي دستگيري‌هاي ناموجه اشاره کرده ايد. فعالان اجتماعي، حقوق زنان، کارگري و دانشجويي در زندان به سر مي برند. آیا اسلام، چنین بازداشت ها و احکامی را تایید می کند؟

پاسخ به این سئوال نیز در پاسخ قبلی نهفته است. شرع مقدس اسلام و روایات شیعی در دسترس است و نمی توان گفت که شرع مقدس با چنین احکامی موافق است چراکه بسیاری از این احکام، در تقابل کامل با فقه شیعی است.

با تشکر از شما

*********

 

فلاح خلق و صلاح علما

عبدالکریم سروش:

واعظ ما بوی حق نشنید، بشنو کاین سخن

در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم

چون صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست

وز رفیقان ره استمداد همت می‌کنم

به مشایخ و مراجع کرام درود می‌گویم و از آنان اذن ورود می‌طلبم.

سالروز قیامت صغرای خلق و نهضت کبرای سبز نزدیکتر می‌شود و انتظار مردم از روحانیان راستین بیشتر. زندانیان این جنبش و شهیدان این شورش پیامی برای شهسواران عرصه دین و دانش دارند:

می‌دانیم که شما اقطاب و ارکان دین خود از مظلومان مظالم جمهوری اسلامی هستید و از این که معاصی و مفاسد این حکومت جائر نام نیک شما و دامان پاک شریعت را آلوده کرده ظاهری دژم و باطنی نژند دارید و سینه پر آتش خود را به آب صبوری ساکن می‌کنید و «زبان بریده به کنجی نشسته» زیر لب لاحول می‌گویید و ربٌ یسٌر می‌خوانید و از نگاه‌ها و پرسش‌های سرزنش‌آلود مریدان و محارم می‌گریزید که چرا وعده عسل دادید و اکنون سرکه می‌فروشید و چون به خلوت می‌روید با خدا شکوه می‌کنید که خدایا مرجعیت و قطبیت دادی. صد شکر. اما چرا در این عصر و در این احوال؟ که نه مجال انتقاد هست نه نشاط اجتهاد. حتی در نوشتن رساله عملیه هم آزادی نیست و فتوا و فرمان حکومت مقدم است. نه حرمت و اعتباری برای فقه مانده، نه قداست و استقلالی برای حوزه. حجت‌ها آیت و آیت‌ها آلت قدرت گشته‌اند.

و چرا خونین دل و خسته جگر نباشید که مغلوب و مرعوب، در گذرگاه تنگ عافیت و بر مسند خطیر مسئولیت نشسته‌اید و نظاره می‌کنید که استبداد دینی چوب حراج بر اخلاق و ایمان خلایق زده است و شریعت را به خدمت سیاست گرفته است و کمر عدالت را شکسته است. شکم اقتصاد فربه از حرام است و چهره دین عبوس و جویبار فرهنگ گل‌آلود و هوای سیاست مرگ زا و آسمان آزادی تیره و چشم هنر گریان و دل دانش بریان و جان و آبرو ارزان است و ریاکاری و رشوه خواری و دروغ زنی و مداحی و دهان دوزی و قلم سوزی و آبروریزی و عالم ستیزی و جاهل پروری و خرافه گستری و قانون شکنی و وحشت افکنی و تهمت پراکنی و تملق و تزویر و تقلب و تبعیض، سکه دارالضرب ولایت و قوت غالب حکومت است.

دیگر نه در قضا انصاف و عدالتی مانده است، نه در مجلس تدبیر و شجاعتی، نه در دولت توان و لیاقتی. و به تعبیر فصیح پیشوای پارسایان: «بارض عالمها ملجم و جاهلها مکرٌم: جاهلان قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند و عالمان لجام به دهن دارند» (نهج البلاغه).

جاهلان سرور شدستند و ز بیم

عاقلان سرها کشیده در گلیم

می‌دانیم که شما هم بر این مردم نیک سیرت رحمت می‌آورید که همچنان در چنگال دیو استبداد اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه شادی در دل نه نان در سفره نه دانش در دفتر نه نشاط عیشی نه درمان دلی. به جز قلبی غمناک و چشمی نمناک برایشان چه مانده است؟ محتسبان لبخندشان را ربوده‌اند و واعظان شحنه‌شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریده‌اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریده‌اند. نه رنگ دادگری می بینند نه چهره عدالت. گران از تکالیف و تهی از حقوق. رهبرانشان شب و روز ارجوزه عدالت می خوانند و به دنیا درس مهر و مدیریت می دهند اما خود زندانها را از شقاوت و قساوت انباشته اند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشته اند. قاتلان بی باک حقیقت اند و سارقان چالاک حریت. هر بانگ نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را ندای اهریمن می شمارند. گویی خود طاووسان عالم غیبند و دیگران جاسوسان عالم غرب. منکر معروفند و معروف به منکر. شما روحانیان راستین با رفتار ستم ستیزانه خود می‌توانید چهره متبسم اسلام باشید و پیام روح نواز دیانت را به خلقی خسته از خشونت برسانید تا بدانند که همواره در کنار مردمید و بنام اسلام نه چاهی برای کسی می‌کنید نه جاهی برای خود طلب می‌کنید.

رطب خوردگان ولایت و ثناگویان قدرت نه منزلتی نزد خالق دارند نه محبوبیتی نزد خلق، اما شما حاملان امانت دین و وارثان سنت سید المرسلین بر سر پیمان خود با خلق و خالق بمانید که از شما همین انتظار می رود و بس. مطمئن باشد که نه اسلامیت این سرزمین نه استقلالش، هیچکدام در گروی بقاء مشتی طراران حاکم نیست و پشتیبانی از این «طالبان نامطلوب» نه خشنودی ملت را در پی دارد نه آبروی روحانیت را.

انسداد و استبداد کم بود، سپاهیان گستاخ و دراز دست، مرجع تراشی و مرجع کوبی هم می‌کنند. «هیچ ندانی» را که رسما خبط دماغ دارد، مسند مرجعیت داده‌اند تا در ثنای رهبر مدیحه بخواند وسینه بزند و او را «کوثر» بنامد واز آن طرف در فجر تصدٌی ولایت که مقام رهبری دماغ مرجعیت می‌پخت، فقیه نزیهی را که بر او دلیری و خرده گیری کرد و او را از «افتاء بغیر علم» بر حذر داشت به عذاب الیمی دچار کردند که همه سرها در گلیم کشیدید و بر حرمت ضایع شده فقاهت و مرجعیت خون خوردید و خاموش نشستید. نگذارید بیش ازین نام و ناموستان فدای هوسهای سیاه سپاهیان شود ونا خواسته در زمره حامیان استبداد دینی به قلم روید.

دلیران عرصه جهاد اکبر، تیغ زبان آختند وبر دولت غاصب تاختند. ارادتی بخلق نمودند و سعادتی بردند. اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است. توقع محرومان و مظلومان از شما بسی بیش از آن است که افسرده دل وپریشان حال بنشینید و در عیان از ملامت جباران تن زنید و در نهان شکوه به درگاه قاصم الجبارین برید، یا مخفیانه «بر در ارباب بی‌مروت دنیا» پیامی بفرستید و جوابی نشنوید. کار از اعوذ و لاحول نمی رود و خواهش و سفارش از اثر افتاده است و سکوت در مقابل جباران صدای آنها را بلندتر کرده است. و حال که نه رای موافقت دارید نه یارای مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر کنید. «خاطر بدست تفرقه دادن نه زیرکی ست.» اگر دهانها را بسته اند پای ها را که نشکسته اند. الفرار مما لایطاق من سنن المرسلین. «باید برون کشید ازین ورطه رخت خویش.»

گرچه راهیست پر از بیم زما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی

بلی کاری پرهزینه و راهی پر مخاطره است اما شما یسر پس از عسر را ببینید و به فرج بعد از حرج بیندیشید وفلاح وصلاح خلق را که نگاهش به رفتار شماست پاس دارید وعتاب فرشتگان با ستم پذیران مستضعف را دوباره در قرآن بخوانید که: «چون فرشتگان جان ظالمانی را می ستانند که بر خود ستم کرده اند، ازآنان می پرسند درچه حال بودید؟ می‌گویند مستضعف ودرمانده بودیم و در دیار خود رخصت انجام وظیفه نداشتیم. فرشتگان درپاسخ می‌گویند: زمین خدا که فراخ بودومهاجرت که ممکن بود.» (ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم….نساء ۹۷ )

و مباد که حضرت ربٌ الارباب در روز جزا با فقیهان مستضعف خطاب قهر کند و راه عذر را بر آنان ببندد و به سوء عاقبت محکوم شوند.

راهی به سوی عاقبت خیر می رود

راهی به سوء عاقبت، اکنون مخیری

مهاجرت چون یک رهنمود دینی و قرآنی و یک شیوه اعتراض مدنی و انسانی و به منزله جستن راهی برای رستن از زندان و رسوا کردن زندانبانان، در سیره عالمان دین ثبت افتاده است و مهاجرت عالمان از ایران به عراق و از عراق به ایران در دوران مشروطه و معاصر سنت نیکو و آزادیخواهانه ای بوده ست. «سرهنگان شاه» که بر سر شما نشسته اند سکوت مظلومانه تان را به مسالمت و حمایت تفسیر می‌کنند. بانگ بلند مهاجرت قفل این سکوت شبهه ناک را خواهد شکست و توهٌم تسلیم ننگین را خواهد زدود.

حوزه فقهی شیعی نجف پس از رکود و توقف کوتاه، اینک به سابقه هزار ساله خود رجوع می‌کند و در اندیشه بالندگی دوباره است. نجف اکنون می‌تواند قم را آزاد کند و نفس فروبردگان و ترس خوردگان قم و مشهد را به فراخنای حوزه فقاهت خود راه دهد تا رسالت دینی و تاریخی شان را با شجاعت بگزارند و به بانگ چنگ بگویند آن حکایت‌ها که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش

و بی واهمه از جنود حرامیان و آدمی خواران و تبه کاران و ظلمه و قتله و عمله استبداد دینی و «سربازان بد نام امام زمان»، داستان یوسفان افتاده در چنگال گرگان را باز گویند. هم از قبح استبداد بگویند هم از حسن آزادی؛ و دین ورزی را در هوایی آزاد و پر رقیب تجربه کنند و اجتهادات نوین خود را با تشنگان معنویت در میان بگذارند. والبته «عراق ونجف» نام هرجاست که آزادگان در آن امن و آزاد وگشاده دست و گشاده زبان باشند که «این وطن مصروعراق و شام نیست.»

لیمیز الله الخبیث من الطیٌب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض … (انفال 37): “اینگونه خداوند پاک را از ناپاک جدا می‌کند و ناپاکی ها را بر هم می نهد و یکجا به آتش جهنم می سپارد.”

آنگاه رطب خوردگان ولایت می مانند و وعٌاظ السلاطین و خدٌام الشیاطین و «مشایخ بی نان از عشق» و سفلگانی که هرصبح و شام بر در سرای سلطنت سجده می برند و پشت بر قبله نماز می‌کنند و با غاصبان می‌نشینند و دست در خون مغصوبان می برند و عهد خالق را می‌شکنند که «بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم آرام ننشینند.» (نهج البلاغه خطبه شقشقیه: و ما اخذ الله علی العلماء الا یقارٌوا علی کظٌة ظالم و لا سغب مظلوم)

مردم هم، غربال بصیرت بدست، می مانند تا خادمان را از خائنان باز شناسند و نگین سلیمان را از دست اهریمنان بیرون کنند و دیوان را از مسند خدیوان فرو کشند.

«آنروز ستم گران انگشت ندامت به دندان می گزند که چرا با رسول همراهمی نکردند و چرا فلان کس را به دوستی بر گرفتند.» (و یوم یعضٌ الظالم علی یدیه یقول یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا … فرقان: 27 و 28 ).

می‌دانیم که مشاطگان قدرت و فراشان ولایت و پندارپروران بنگاه بانگ و رنگ و عمله استبداد دینی، گوشها را پر و دلها را خالی کرده اند که اگر خیمه خواجگی خودکامکان فرود آید معاصی و مفاسد از یک سو و اعادی و اجانب از سوی دیگر خاک ایران را فتح خواهند کرد و تنها دولت شیعی جهان را بر خواهند افکند. اما این فریبی فرسوده و دروغی کهنه بیش نیست. نظام شقاوت بنیاد استبداد خود بدترین مفسدت و معصیت است و شجره خبیثه ای است که بر آن اصناف حشرات رذائل جمع می آیند و فقط بهار فرخنده مردم سالاریست که بر خزان خشک خشونت و رذیلت مهر خاتمت خواهد زد.

بلی مزاج دهر تبه شده است و راهزنان و حرامیان در کمینند اما علمای اسلام دل قوی دارند و آسوده خاطر باشند که عرق ملی و غیرت دینی و همت مصلحانه و تعهد وطن دوستانه زنان و مردان و دانایان و روشنفکران این دیار هرگز این عزیز نگین را به دست اهریمنان نخواهند سپرد وایران را برای ایرانیان نگاه خواهد داشت.

حدیث حکومت شیعی و خطر زوال آن هم بهانه ای و افسانه ای بیش نیست. این حکومت چه شباهتی به سیره و سنت و شیوه و شریعت سردار عدالت ،علی(ع) دارد تا لاف از شیعی و علوی بودن زند؟ علی کجا و اکرام جاهلان و الجام عالمان کجا؟ علی خود از پیامبر اکرم می‌آورد که بارها فرمود «جامعه ای که در آن ضعیفان نتوانند حق خود را بی لکنت زبان از قدرتمندان بگیرند جامعه ای ناپاک است» (نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر) و حقا که نظام ولایت مطلقه جز این جامعه ناپاک دست پختی نداشته است که در آن قوه قضائیه پاک هیچ کاره است و قصابان همه کاره. امروز جانی تاوان انتقادی است. نقادان غدر می بینند و مداحان قدر. و

سرتاسر دشت خاوران سنگی نیست

کز خون دل و دیده بر او رنگی

و باری مگر مشروعیت حکومت وابسته به عنوان شیعی و سنی است؟ مشروعیت یک قائمه بیشتر ندارد و آن عدالت است و بقیه هر چه هست فرع آن است. جمهوری اسلامی ایران به گفته آن فقیه فقید(آیت الله منتظری رضوان الله علیه) اینک نه جمهوری است نه اسلامی. دینی و شیعی انگاشتنش عین قلب حقیقت و جفا بر طریقت است.

و اگر چه نظام ولایت مطلقه واسلام عبوسش، قاطبه دینداران را شرمنده از مسلمانی کرده است، چهره متبسم و انسان نواز و حق مدار و خرافه گریز و خرد پذیر روشنفکری دیندار وعالمان پارسا چندان دلرباست که کسی از آن نگریزد و کفر را بر ایمان نگزیند. و «برغم مدعیانی که منع عشق کنند» اینجا هم سخن آن فقیه فقید حجت موجه ماست که در غیبت استبداد دینی، ایران از آن همه ایرانیان و شهروندان متساوی الحقوق خواهد بود و هر کس و هر قوم به اندازه قدر خود بر صدر می نشیند و اقبال می بیند.

از “هجمه کفر” هم باک ندارید. دینداران برهانهای قاطع دارند. فطرت و تاریخ با آنهاست. دلیل و علت در خدمت آنان است. چهار قرن است که در مغرب زمین گزنده ترین و کوبنده ترین حمله ها را به دین کرده و می‌کنند اما چراغ کلیسا هنوز روشن است و «رونق این کارخانه کم نشده است» و دینداری معرفت اندیش در بالندگی است و کتابهای محققانه در تاریخ و فلسفه و تفسیر دین بسی بهتر و بیشتر از کشورما به بازار می آیند. بلی روحانیان دیگر سروری نمی‌کنند و سقف حکومت را بر ستون شریعت نمی زنند. دین در جای خود نشسته است. نه در راس امور است نه در ذیل امور. و مردم به قدری که علم و هنر و فلسفه و نقد جدید رخصت می دهد پای اعتقاد را در گلیم دیانت دراز می‌کنند. کافران کفر می ورزند و مومنان ایمان. «مومنان ز اقرار مست و منکران ز انکار مست» و نهایتا ماندنی ها می مانند و رفتنی ها چون کفی بر آب می روند.

دشمنان با انبیا بر می تنند

پس ملائک ربٌ سلٌم می زنند

کاین چراغی را که هست او نور دار

از دم و پف های دزدان دوردار

بهار مردم سالاری و خزان خودکامگی حوالت تاریخی ماست و فردا که قیامت صغرای خلق قائم شود و فرٌ دولت فرادینی فرا رسد و آفتاب مردم سالاری طلوع کند وافسر فرومایگان فروافتد و جشن زوال استبداد دینی برپا شود و داغ دیدگان انسداد و استبداد، زنجیر بر پای زنجیربافان نهند و تبانی نهانی خرقه پوشان و ولایت فروشان و مثلث تیغ و طلا و تسبیح را آشکار کنند، روز شرمساری خودکامگان و دریوزگان آنها خواهد بود.

سخنی هم با عابدان و صالحان:

غاصبان حاکم، خود آب و خاک میهن را از عفونت استبداد (که اکبر گناهان کبیره است) انباشته‌اند و سلسله جور بر دست و پای خلایق نهاده‌اند، آنگاه خطیبان خناس، وسوسه و غلغله در افکنده اند که زلزله در پیش است و “پیراهن چاک ماهرویان” دامن زمین را چاک خواهد کرد. خرقه پوشان هم دام تزویر نهاده اند و سر حقه باز کرده اند و خواب و خرافه می پراکنند و دعا و تعویذ تعلیم می‌کنند و بر رونق بازار شیادی می افزایند. زلزله ای را که در ارکان ولایت افتاده می بینند و می پوشند و در عوض برای زلزله طبیعت و گناهان موهوم مردم می جوشند و می‌خروشند.

تاریخ اما نشان نمی دهد که پیامبر علیه السلام مردم را از زلزله ترسانده باشد یا دعای ویژه زمین لرزه به آنان آموزانده باشد! در عوض به گواهی روایات و ماثورات، آنچه پیامبر از آن می هراسید و پیروان خود را از آن می هراساند “چیرگی حاکمان بی رحم” بود و کمتر می شد که از مجلسی برخیزد و این دعا را نخواند: اللهم اقسم لنا من خشیتک ما یحول بیننا و بین معصیتک … ولا تسلط علینا من لا یرحمنا :«خدایا از خشیتت چندان نصیب ما کن که گناه نکنیم … و کسانی را که به ما رحم نمی‌کنند بر ما چیره مکن»( جامع الاحادیث، جلا ل الدین سیوطی).یعنی از نگاه باطن بین آن آموزگار بزرگ تقوا و توحید، سلطه ظالمین صد بار از لرزیدن زمین هراس آورتر بود. و به حقیقت اگر به دعا از خدا چیزی را باید خواست همانا برافتادن حاکمان بی رحم است، حاکمانی که از قتل و غصب و نهب و تجاوز و تطاول و چپاول و تقلب و تزویر و افترا و شکنجه و اعدام، مغولان و طالبان را شرمنده كرده‌اند.

نیکوست که همه نمازگزاران و خداخوانان از هر کرانه تیر دعا روان کنند و به پیروی افتخار آمیز از رسول اکرم این کلمات را بر لوح جان و صفحه زبان نقش کنند و در عیان و نهان، در شب و روز، در خانه و خیابان، در صلوات و مناجات و در سجده و قنوت، به هر لهجه و هر زبان، از صمیم جان بخوانند و از خدای رحیم رحمان بخواهند تا سایه سلطه سفلگان بی رحم را از سر امت مرحومه کم کند و چشم نمناک و دل غمناکشان را روشن و خرم کند.

شاعران و هنرمندان و خوش نویسان نیز وام هنرمندی را بگزارند و این کلمات پر برکات را بر الواح و صحائف، بر دیوان و ایوان و بر رسانه ها و رایانه ها رقم زنند و به شهد عبارت و سحر بلاغت بیامیزند و دل مظلومان را مسرور و چشم ظالمان را کور کنند.

چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان

تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش

چو پیر سالک عشقت به می حواله کند

بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش

****


نامه جدید نوری زاد به رهبری: آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آورده ایم، فراتر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است

 

به گزارش ندای سبز آزادی متن کامل این نامه به شرح زیر است:

 

به نام خالق حق

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

حضرت آیت الله خامنه ای

یک سا ل از ظهور ” فتنه ” در کشور ما سپری شد. فتنه ای که به قول رسانه های رسمی و شخصیت های شاخص نظا م،هم آبروی مارا مضحکه جهانی در انداخت ،و هم خون و مال جمعی از هم وطنان ما را تباه ساخت ، وهم شکاف هراسناکی در ساختار ملی و حیثیتی ما ایجاد کرد.

می بینید که من نیز مثل بسیاری ،از همین واژه ” فتنه “آویخته ام. واژه ای که در این یک سال گذشته ، به قدر همه عمر اساطیری اش از او سود برده ایم . واژه ای که در ادبیات سیاسی ما ، به فهرست مطول واژگانی چون : طاغوت ، طاغوتی ، انقلاب ، ضد انقلاب ، مستضعف ، مستکبر ، منافق ، ضد ولایت فقیه ، امت شهید پرور، دشمن قسم خورده و واژگان دیگری از این دست پیوست و معنای ویژه ای برای خویش اختیار کرد.

در این یک سال گذشته ، آن چنان افراط گونه بر طبل فتنه و سران فتنه کوفتیم تا کودکان ما نیز به محض شنیدن آن ، بدانند ما را جز از موسوی و خاتمی و کروبی ، مقصودی نیست . آوار ، و بهمن سران فتنه ، همان پلیدی درهم فشرده ای است که خسارت این ستم را بر سر مردمان ما فرو می بارد . بهمنی که به هنگام عبور ، از کنار خانه هاشمی رفسنجانی می گذرد ، و کسانی که از اهل این خانه را نیز به حجم آوارگونگی خویش می افزاید.

سران فتنه اما ، فراتر از خسارات فراوانشان ، فوایدی نیز داشته اند که من ، قصد واشکافی فایده های آنان را دارم . پیش از آن ، اجازه بدهید در سفری به دور دست های روستای محل زادگاهم ، به ترسیم دور نمایی از این فایده ها بپردازم . جدال بر سر قدرت ،ظاهرا ودیعه مکرری است که در هیچ کجای تاریخ ، بی مخاطب نبوده است ، چه در قبایل بدوی ، و چه در جوامع مدنی ، در روستای ما نیز ،دو طایفه کم خرد، طبق یک عادت ضروری ،و به بهانه ای تکراری ، خشماگین بر سر هم می کوفتند و بعد از تحمل جراحت ها و ناسزاها و بی آبرویی ها کارشان به پا سگاه و امنیه و وساطت بزرگترها می کشید.

در جدال هر باره ، نیک به یاد دارم که مردان طایفه شکست خورده ، بی دلیل بر اهل خانه خود سخت می گرفتند . یعنی پدری که در میدان کارزار، توسط حریف از پا در آمده بود ، در خانه خویش ، به یک خطای مختصر ، بر سر زن و فرزند خود می کوفت و مردانگی مخدوش خود رابه رخ می کشید و یاد آور می شد.

باورم بر این است که حکایت ما و سران فتنه نیز خارج از این روال روانی و تاریخی نیست . سران فتنه در این مثال ساده و روستایی من همان اهل منزل اند . کسانی که ما با کتک زدن آنان ، عصبیت ناشی از شکست های پی در پی خود را تخلیه می کنیم و قدرت مخدوش خود به رخ می کشیم .روستایی چوب خورده و تحقیر شده دیروز ،از این روی بر سر زن و فرزند خود می کوفت ، که فکر آنان را از واکاوی چند و چون شکست خویش ،به همان خطای خانگی معطوف کند .

قبول می فرمایید که ما وشما ، در این آزمون سی ساله ، کارنامه درخشانی از عمل به وعده های اسلامی انقلاب نیاراسته ایم . اگر که با خود صادق باشیم ، صدای شکستن استخوان های اقتدارمان را خواهیم شنید. متاسفانه آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آورده ایم ، فرا تر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است .

شرمنده ام که نوشته من از صراحتی اینچنین تلخ و گزنده آکنده است . باورم بر این است که ما را فرصت چندانی برای بازگشت و ترمیم خرابی ها نیست . وگرنه ، من آداب کوچکتری خویش ، نیک می دانم .

اگر انقلاب سی ساله ما ، هیچ نداشت الا به صحنه آوردن انصاف ، ما پیروز بودیم . و اگر هیچ نداشت الا ادب و پاکی و پاک دستی بزرگان، ما پیروز بودیم . من از بلندای سی سالگی انقلاب که به گذشته می نگرم ، آرزو می کنم ای کاش ما را با ” اسلام اختراعی ” خود کار نبود . و یا حتی اسلام ، تنها در سفر به دور دست های تاریخی ما محدود و تعریف نمی شد . و ما ، به جای بار انداختن اسلام اختراعی خود در کوچه بنی هاشم ، بر سر و سینه کوفتن های بی پشتوانه ، اهالی کوچه بنی هاشم را به امروز تاریخی خویش فرا می خواندیم و از نورشان بهره می بردیم .

ای کاش در همان ویرانه تاریخی خویش مانده بودیم اما در عوض : ادب داشتیم ، خدا داشتیم . ای کاش دوستی ما با خدا و خوبان خدا ، در لفظ نمی ماند ، و به عمل می گرایید . ای کاش مراجع تقلید ما و روحانیان ما می دانستند که محدوده آگاهی و دانش آنان ، محدود به علومی است که ارتباط چندانی با حساسیت های کشوری و جهانی ندارد . و می دانستند که جامعه ، مردم ، تاریخ ، و سنت های الهی ، برای خود مختصات و قواعدی دارند و ورود نا آگاهانه به هر یک از این حوزه ها ، و دخالت ناشیانه در سیر عالمانه آنها ، جامعه را به آشفتگی حتمی فرو می برد .

رهبر گرامی ، از خود شریف شما آموخته ام که سخت دلتنگ عدالت علوی باشیم . عدالتی که به جانب داری از مردم شهر قم ، محکمه ای به پا کند ، و بزرگان دینی و مسولان خطا کار حکومتی این شهر را فرا بخواند ، و از آنان بپرسد : چرا شهر قم ، که تا پیش از انقلاب ، پاک و شایسته بود ، بعد از انقلاب، اول شهر آسیب دیده از مفاسد اجتماعی کشور شده است ؟ عدالتی که آقازاده های ما را ، مثل پدرانشان ، به تناول شهد مفاهیم دینی وا می داشت و آنان را از شیرینی واردات شکرباز می داشت .عدالتی که خود این پدران را نیز از مواضعی چون معدن سنگ سرخ بیدخت فارس ، باز می داشت . عدالتی که برای ورود به حسابرسی آستان قدس رضوی زانوانش نلرزد .عدالتی که به عدم تعادل فکری مسؤلان حکومتی ، و حتی به عدم تعادل یک رییس جمهور نمرۀ منفی بدهد .عدالتی که شهامت اعادۀ حیثیت از خود را داشته و اجازه ندهد کسی و کسانی از او بیاویزند و متاع دروغین خود را در سبد نیاز مردم گذارند .

رهبر گرامی ، ما امروز ، چه بخواهیم وچه نخواهیم ، شکست خوردۀ معرکۀ جولانِ تاریخی ِ خویشیم . متأ سفانه ، حتی در موضوع تخصصی خودمان که اسلام باشد ، به قهقرا گراییده ایم . بدیهی است که در این سی سالگی انقلاب ، باید به یک یک کاستی ها و ناهنجاری ها ، و به نقش وسهم خود اعتراف کنیم و در جایگاه یک مسؤل، پاسخگوی مردم وتاریخ باشیم . که چرا در معرفی اسلام به روزی در افتاده ایم که علاوه بر طرد مخاطبان ِجهانی ، مخاطبان ِ داخلی ِ دین خدا را نیز تارانده ایم و به گزینش نامبارک حداقلی مردم خویش ناچار شده ایم ؟ و چرا چنان چهرۀ مخوف و نامبارکی از اسلام آراسته ایم که فرزندان بلا فصل خودمان نیز از آن می هراسند و بدان تمایلی ندارند ؟ ویا چرا با سرمایه های پولی سرزمین خویش به آنچنان غارتی درافتاده ایم که دزدان گردنه ، فردا ، از ما طلبکار آبروی رفتۀ خویش خواهند شد؟ ویا چرا با آوار اسلام ِ اختراعی ِ خویش ، جلوی ” رشد” اسلام واقعی و جلوی رشد مردم خود را گرفته ایم ؟

رهبر گرامی ، می بینید که پرسش های بزرگ وتوفانی و حتمی پیش روی ماست . و ما ناگزیراز پاسخگویی به این همه سؤال سرگردانیم . باورم بر این است که سران فتنه ، درست در بزنگاه نیاز ، به یاری ما شتافتند. اگر آنان نبودند ، ما وشما اکنون باید به مردم خود ” پاسخ ” می گفتیم که مسؤل این همه عقب ماندگی وکار نابلدی ، و رواج گر این همه بی کیاستی و بی لیاقتی ، وبه باد دهندۀ این همه فرصت وثروت ، وبدیهی کنندۀ این همه دروغ وحرامخوری ، و بانی این همه خنده دار شدن قانون ، کسی جز خود ما نیست .

سران فتنه از راه رسیدند تا ما را از پاسخگویی به مطالبات مکرر و رها مانده وبی سر انجام مردم برهانند . ما وشما از این روی به سرکوب سران فتنه اصرار ورزیدیم که تا مردمان ما به مشغله ای انحرافی درافتند و از چگونگی کارهای تو در توی ما و مسؤلیت های خاک آلود و بر زمین ماندۀ ما نپرسند . از ما نپرسند آیا این بود آن انقلابی که همگان را به درک و لمس وبهره مندی از افق های نورانی اش نوید می دادید؟

آیا اسلامی که ازاو دم می زدید، همین است که در چارچوب در خانۀ جوانان بی کار و معتاد وتن فروش و سرگشته وفرومرده وپژمرده و معلق ما ذبح می شود ؟ همین است که در مجلس شورای اسلامی ، هر روزه چهره اش می خراشند وپوستش می درند؟ ودر دستگاه قضا به شوخی اش می گیرند؟ و در دولت ، جیب هایش را خالی می کنند؟

اگر سران فتنه نبودند ، ما و شما باید هر روزه به مردم خود پاسخ می گفتیم که چرا سپاه ، در روز روشن ، سهام مخابرات را بالا کشید ؟ وچرا سپاه ونیروی انتظامی ، با واردات میلیاردها کالای قاچاق ، همچنان سلحشور وغیور ومردمی اند ؟

سران فتنه آمدند تا نمایندگان شجاع ونترس و البته با کفایت ما بهانه ای برای پرخاش و ناسزا داشته باشند، نمایندگانی که مفهوم استقلال مجلس ، ونمایندگی مردم را در همان روز نخست ، زیر پا می نهند تا اعتبار نامه هایشان تصویب شود . نمایندگانی که همچنان به سرکوب سران فتنه محتاج اند وبرای محاکمۀ آنان طومار امضاء می کنند تا نگاه مردم را از عصارگی بر خاک افتادۀ فضايل شان ، و از طنز مجلسی که باید در رأس امور باشد ونیست ، به غوغای سران فتنه منحرف کنند وخود را از حمل سنگینی امانت مضمحل شدۀ مردم ، و تحمل شماتت مردم برهانند . نمایندگانی که متأسفانه ، سالهاست به جای قانون و نظارت قانونی، و به جای تحقیق و تفحص مؤثر ، و به جای واخواهی حقوق فراموش شدۀ مردم ، شوخی می پراکنند.

رهبر گرامی، اطمینان دارم با من موافقید که اگر از این مجلس و قوانین و نظارت آن ، آبی گرم شده بود ، مردمان ما را اکنون بهره ای در مشت بود ، و اگر دستگاه قضا را با قانون نسبتی بود ، ما را اکنون از برکات عدل وانصاف و درستی او نصیبی بود ، و اگر دولت را لیاقت وبرنامه وعقلانیتی بود ، ما را تاکنون از ورطۀ ورشکستگی های داخلی و تحقیرهای جهانی به در برده بود .اما این سه یار دبستانی را ظاهراً جز رکود و رخوت و رفاقت ، رویکردی نیست . پس چرا نباید از ظهور فتنه و سران فتنه در پوست نگنجیم و نگاه پرسشگر و پر شماتت مردم داخل و خارج ونسل های گذشته وآینده را به رفتار آنان منحرف نکنیم ؟

این روزها شاهدیم که بار دیگر مبارزه با بد حجابی به کانون فهم بزرگان دینی ما راه یافته است . وچه برخوردهای شداد وغلاظ ، برای چندمین بار ، بر سر جامعه ما سایه انداخته است . اما برای چندمین بار نیز می توان از همین اکنون عاقبت شکست خورده و پر از آسیب این هیاهوی هیچ در هیچ را به چشم دید . چرا که شهر قم ، و آسیب های دلخراش و مفسده های اجتماعی آن ، دقیقاً محصول همین نگرش خام و دستوری وبی خردانه است . اگر بپذیریم که اجبار در خط کشی های خشک اجتماعی ، ضروری و با فایده است ، این را نیز می پذیریم که اجبار در مواضع فهم و فکر وباور مردم ، جز خسارت و خرابی وگریز ونفرت مردم نتیجه ندارد . شرمنده ام که بگویم راز تنهایی ما ، وکم شدن مخاطبان داخلی و جهانی ما ، در همین اسلام اجباری واختراعی ما است .اسلامی که اغلب در این سی سال عمر خود ، از کنار حق های آشکار عبور کرده است و بر گزینش نا حق های آشکار اصرار ورزیده است .

در زندان وزارت اطلاعات ، و در زندان عمومی ، داستان هایی از اسلام اختراعی خودمان دیده ام که امید دارم در یک ملاقات حضوری ، همه را یک به یک برای شما باز گویم .اما از باب نمونه ، به یکی از مظاهر آن اشاره می کنم و از توقف بر این شرم بزرگ ، درمی گذرم :

من این روزها ، با جوان نوزده ساله ای هم نشین و هم بند هستم که مجموعه ای از خردمندی ها ودرستی ها با اوست . این جوان با همین سن و سال اندک خود ، دو فرمول بدیع ریاضی را که ازدسترس همۀ دانشمندان وریاضی دانان جهان دور بوده است ، کشف کرده و به اسم خود به ثبت رسانده است . این جوان ، با همین سن وسال اندک خود ، چهار اختراع غرور آفرین دارد .المپیادی است . برندۀ جشنوارۀ خوارزمی است . به زبان های انگلیسی وایتالیایی مسلط است . این جوان اما به اتهام متداول توهین به رییس جمهور و تبلیغ علیه نظام ، پنج ماه و نیم است که در زندان است . اتهامی که مردمان جهان، به میزان ارتفاع آن غش غش میخندند . این جوان ، شصت روز در زندان انفرادی بوده وتوسط بازجو های تند وبی ادب خود کتک خورده وتهدید شده است . این جوان ، همان است که آقای جلال الدین فارسی ، پدرش را به ضرب گلولۀ تفنگ شکاری خود کشته است . این جوان ، اکنون ، هفده سال است که چشم به راه تراوش حق وعدالت ، از اسلام اختراعی ما است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را به پرداخت یک ريال از پول خون پدر او ملزم نکرده است . اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را آزاد گذارده ، وخود او را که به ابراز نشاط سیاسی اش مشغول بوده ، به زندان و انفرادی و تحمل ناسزا وضرب وشتم در انداخته است .

من معتقدم راز شکست اسلام اختراعی ما ، در همین خصلت های گزینش گری وخاصه پروری ونخبه گریزی و فریب کاری وعوام پروری است . واختلاط غلیظ حق وباطل در او . کارایی سرکوب سران فتنه ، در این بوده است که نگاه منتقدین ما را از امثال آقای جلال الدین فارسی که قاتل اما آزاد است ، به این جوان گستاخ اما بی گناه ، معطوف کند . حالا خود شما رد پای نمایندگان مجلس ، وقضاوت دستگاه قضایی ، و دولتمردان عدالت ور زمان را در تحلیل فرایند های این چنینی جامعه ، رصد فرمایید .

راستی شما در مقام فرماندهی کل قوا ، تا چه حد به رفتار سپاهیان و نظامیان خود ، در ورود به مواضع اقتصادی ، ودر قامت رانت خوارانی چون آقای صادق محصولی ، ودر واردات میلیاردها کالای قاچاق از مبادی گمرکی واسکله های رسمی وغیر رسمی اشراف دارید ؟ والبته اجازه می دهید که در تقبیح رفتار ناشایست سپاهیان ونظامیان ، مسؤ لیت حضرتعالی را نیز در مقام فرماندهی یاد آور شویم ؟ و از شما به خاطر تغییر چهرۀ آن سپاه و آن بسیج و آن اسلام آرمانی گله کنیم ؟

رهبر گرامی ام ، کم کم به سال روز ظهور فتنه نزدیک می شویم . اگر کمی هوشمندی اختیار کنیم ، باور خواهیم کرد که جماعتی ، دور از چشم شما ، به خلق حادثه می اندیشند. حادثه هایی که نیمه دوم خرداد را به زعم خود در بحرانی طراحی شده فرو ببرند . این بحران ، که چه بسا خونین نیز باشد ، قرار است مجدداً انرژی تازه ای را علیه سران فتنه سامان دهد . طراحان این بحران ، با خلق حادثه های ریز ودرشت ، شما را در موضعی قرار خواهند داد تا همانی بگویید که آنان می خواهند . وهمان موضعی را اختیار کنید که آنان مشتاق اند.

شما را به خدا ، رهبر گرامی ، مراقب فتنه ها باشید . فتنه هایی که بانیان آن ، فراتر از سران فتنه ، در اطراف شما آرایش یافته اند و ادعای دوستی غلیظ می کنند . فتنه را در تحرک قدرتی بکاوید که در سایه است . قدرتی که هرگز مطیع شما نیست وبرای خود قرار و مداری دارد . قدرتی که یک جا از حنجرۀ رییس جمهور نامتعادل ما بیرون می خزد ، ودر جای دیگر از امضای نمایندگان مجلس ما جاری می شود ، و برای گشودن موانع پیش رو ، به قاضیان مرعوب دستگاه قضا تحکم می کند . سران واقعی فتنه ، سران قدرت های در سایه اند . سرانی که میلیارد میلیارد پول بی زبان مردم را جابجا می کنند، وبه پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده ، پوزخند می زنند. در این یک سال گذشته ، وبا غوغایی که از رسانه ها وتریبون های رسمی علیه سران فتنه در گرفت ، قدرت های در سایه ، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند . قدرت های در سایه ، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو ، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند ، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند . قدرت های در سایه ، به مردم احتیاج ندارند ، اما کدام رهبر است که بدون مردم ، همچنان رهبر باشد و رهبری کند ؟!

از باب طنز ، بگویم که چندی پیش آقای جلال الدین فارسی ، به سران فتنه تاخت تا او نیز حتی از این کارناوال هتاکی جا نمانده باشد . فراتر از طنز ، شما را به تماشای امضای خودتان ، پای برگه خرید سهام مخابرات توسط سپاه فرا می خوانم . بله ، قدرت های در سایه ، با شما این می کنند ! وبدون این که شما بخواهید وشما راضی باشید و شما خبر داشته باشید ، امضای رضایت شما را پای عملکرد خود می نشانند . شما را به خدا مراقب فتنه های واقعی باشید .

با احترام و ادب : فرزند شما ، محمد نوری زاد زندان اوین ، نهم خرداد هزار وسیصد وهشتاد ونه