واقعه کاشان ( نقل از کتاب نابغه علم و عرفان)

مجتهد باید صاحب مقام و ملکه باشد فوق عدالت . و طلاب قبول نمی کردند و برهان آن بزرگوار همین حدیث شریف بود . باری در هر صورت حکم تکفیر چنانچه از جناب آخوند ملامحمد علی آرانی دیدم اسباب تضییع علم و علما است، اقلا چنین مطلبی را باید یک مجلس با حقیر گفتگو کرده باشد بدون زور وچماق .

 

 

جواب نامه آقای حاج ملا محمد جعفربرزکی از مجازین حضرت آقای سلطانعلی شاه  به حاج میرزا فخرالدین در واقعه کاشان. (کتاب نابغه علم و عرفان  پی نوشت ص 137-134)

واقعه کاشان : یکی از حوادث زمان مرحوم حاج ملا سلطان محمد ((سلطان علیشاه )) قضیه کاشان بود . چون پس از اجازه یافتن جناب حاج ملا محمد جعفر برزکی و مراجعت از گناباد فقرای کاشان گردشان جمع شده و مردم هم از امر او استقبال کردند ، این امر که در سال 1312 قمری بود موجب حسد علمای کاشان شد و حکم به کفر جناب حاجی و پیروان او دادند ، از جمله میرزا فخرالدین کاشانی و ملامحمدعلی آرانی مردم را از معاشرت و مراوده با آنان مانع شده ، دستور دادند که آنها را ازآران وبیگدل و نوش آباد بیرون کنند و بعضی عوام از آخوند ملامحمدعلی استفتاء که حمام یکی از کوه ها که بیشتر مشتریان آن دراویش و متصوفه اند چه حکم دارد؟ او این جواب را نوشت :

((بسم الله خیر الاسماء . این حمام مذکور ، نجس است حتی آب خزینه آن که به تدریج به حد کر رسیده بنابر مشهور ، اگر چه این جناب حکم به نجاست خزینه بعد از بلوغ به حد کریت نمی کنم ، لکن کمال احتیاط را دارد . واما رفتن مسلم به حمام مذکور در صورتی که توهین اسلام و اعانت بر اثم باشد نیز معصیت دارد و بنابر مشهور ، غسل او هم باطل است )).

پس از صدور این احکام ، عوام در اذیت آزار این دسته تا توانستند کوشیدند و زنان هم از مردان پیروی نمودند و شب ها به درب خانه های آنان رفته ، زن و مرد و پسر دختر کف میزدند و شعر می خواندند و هجو می گفتند و سرزنش و ملامت می کردند و تمام این فساد ها توسط یک نفر از اهل بیگدل به نام میرزا عبدالباقی بود.

چون اذیت و آزار مردم زیاد شد جناب حاج ملامحمد جعفر شرحی به حاج میرزا فخرالدین نوشت و عقاید خود و جناب حاج ملاسلطان محمد را توضیح داد و از رویه ناپسندی که در پیش گرفته بودند ، بدگویی کرد و ساحت خود و راهنمای خود را از اتهامات مردم تبرئه نمود. چون مراسله آن جناب خالی از فایده نیست در اینجا به بالتمام نقل می شود :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به عرض مقدس عالی میرساند ، بعد از طی مراسم اخلاص و نیازمندی در فقره غوغایی که حضرات ملاهای آران و بیگدل و نوش آباد در تکفیر این وضعیت و جماعتی که آنها را دراویش نامیده اند ، نمودند و نسبت های دروغ و تهمت که ماخذش را از خودشان اگر سوال  جوابی( به جز مردم می گویند) ندارند، عرض میکنم. حقیر از چیزی که می ترسم این است که در معرض سخط و مواخذه حق تعالی واقع شوم و واردات دنیوی را همیشه مبتلا هستم این هم یک نوع غش باشد.

شنیدم بندگان جناب عالی هم تصدیقی از ایشان فرموده اند و نوشته و حکمی بر کفر این مسلمانان صادر فرمودند. از این فقره خیلی متاثر شدم چرا که یقین داشتم از جناب عالی بر خلاف قانون و قواعد شریعت و ایمان کلمه ای صادر نخواهد شد ، خیال کردم عریضه عرض کنم اگر شبهه القا نموده اند رفع شود از قرآن مجید استخاره کردم این آیه آمد : یا ایها الذین امنو اتقو الله و قولوا قولا سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنوبکم و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما. (سوره احزاب ، آیات 1-70: ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا بترسید و سخن درست بگویید. خدا کارهای شما را به صلاح در آورد و گناهانتان را بیامرزد. و هر که از خدا و پیامبرش اطاعت کند به کامیابی بزگی دست یافته. ) لهذا جسارت نموده شرح حال این ضعیفان را در چند فصل عرض میکنم و مستدعی که محضا لله  و ترقبا للا صلاح، ناضرا الی حضور العدل الکریم ، استمال و التفات فرمایند.

اولا : حال این اشخاص  عوام مقلد ، اجمالا این است که حسن ظنی پیدا می کنند مثلا به این حقیر عاصی شرمسار خواهش مطلبی می کنند که خودشان هم نمی دانند چیست ، اجمالا میخواهند از اینکه هستند بهتر باشند. حقیر اکرارا به تاکیدات اکیده ، حالی میکنم که دین و مذهب و ملت و طریقه تازه ای که پیدا نشده ، آنچه از عقاید اصول دین و فروع و عبادات و اخلاق وغیرها ،اول عمر تا به حال از علما و در منابر و مساجد شنیده و در کتب شیعه خوانده اید ، حق همان است. غرض عمل کردن ودارا بودن است نه شنیدن و پشت سر انداختن و بر خلاف آن عمل نمودن . اجمالا شخص باید از یاد خدا و توسل به ائمه هدی علیهم السلام خالی نباشد. اگر نمی توانید این طور باشید اقلا آخرت را مثل دنیا در فکرش باشید که نصف از اوقات شبانه روز را در فکر بندگی خدا باشید تا نهایت، امرتان به جایی برسد که در هر حرکت و سکونی امر ونهی حق تعالی منظور باشد که موافق اخبار معصومین علیهم السلام حقیقت ذکر همین است که ان یذکر الله عند کل طاعه و معصیه. همین مطلب را می شنوند باز اصرار در دعایی و اورادی می کنندآنچه خصوصا یا عموما ازمعصومین (ع) رسیده از قبیل آیات قرآنی و صلوات کبیره و بعضی ادعیه را تعلیم گرفته یا می خوانند یا نمی خوانند.حالا فرض بفرمایید حقیر بدترین خلق هستم و شایسته این کار را بکنم نیستم، آن کسانی که این حسن ظن را پیدا می کنند هم خطا فهمیده اند ، کفر و نجاست و اباحه دم آنها به چه قاعده ثابت شد و حال آنکه این اشخاص البته هیچ دو نفری اعتقاد و حسن ضنشان هم به یک اندازه نیست و اینکه از یک نفر بر فرض چیزی شنیده شود که در غلوی در محبت یا نسبت کرامت به کسی بدهند، از قبیل اینها از جمله عوام شنیده می شود مثل بسیاری در حق بندگان جناب میرزای شیرازی مدظله العالی می گویند که هر حکمی مشکل شود می نویسند ، جواب به خط سبز از حضرت حجه عجل الله فرجه بیرون می آید و خیلی بالاتر از اینها که اگر جناب عالی بفرمایید این حرف ها را نزنید مضایقه ندارد ، تکفیر و تخطئه کنند.

مردم طالب اینند که یک حرف تازه ای بزنند، چنانکه دشمن ها ملاحضه بفرمایید چه نسبت ها دادند که هیچ ذی شعوری تصور و تعقل صدقش را نمی کند ، مع ذالک خواهند گفت و یک نفر محضالله منع نخواهد کرد و خطاب حضرت حق جل شانه که ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا (سوره حجرات ، آیه 6 : اگر فاسقی برایتان خبری آورد ،تحقیق کنید.) را عمل نخواهند کرد اگر چه بعون الله تعالی ملامی نیست: ان یوم الفصل(کان) میقاتهم اجمعین ( سوره دخان آیه 40: وعدگاه همه در روز داوری ، قیامت است.) حسبناالله ونعم الوکیل (سوره آل عمران آیه 173 : خدا ما را بسنده است و چه نیکو یاوری است .) نعم المولی و نعم النصیر (سوره انفال ، آیه 40: سوره حج آیه 78 : مولایی نیکو و یاوری نیکو ).

فصل دوم در خصوص خواص و پیشوایان این طایفه مطعونین ، شرحی در دیباچه تفسیراز جناب مقتدا و آقای خود به نظر آمد صورتش را نوشته در لف عریضه ملاحضه نمایید . مسلمان راضی می شود صاحبان این عقاید را کفر و اباحه دم بدهد ؟ خواهید فرمود پس چه اختلافی هست ؟ اولا : اختلافی نیست ، از باب غرض ندانسته از طرفین اختلاف شخصی و لفظی می اندازند ، خدا ترسی می خواهد که گوش ندهد .

ثانیا : فی الجمله اختلاف ، نظیر خلاف مجتهد و اخباری است که عرض می کنم . شخص مجتهد جامع الشرایط جایز التقلید ، شرط اعظمش دارا بودن ملکه تقوا است بعباره اخری باید نفس او از سر هوی و شیطان خارج و مسخر عقل شده باشد : و اما من کان من الفقهاء حافظا لدینه ، صائنا لنفسه ، مخالفا لهواه ، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه ( هر کس از فقها که دین خود را محفوظ دارد و نفس خود را رام نماید و حفظ کند و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولا باشد ، مردم باید از او تقلید کنند. ) و این مرتبه دخلی به مرتبه امامت و عصمت ندارد عالم بماکان و ما یکون نیست ، بری از سهو و نسیان نیست همین قدر مامون از متابعت نفس است . همین مساله را در چند سال پیش در سرمن رآی ،  بندگان جنااب میرزا مدظله با طلاب معتبر در میان داشتند که آن جناب می فرمودند : مجتهد باید صاحب مقام و ملکه باشد فوق عدالت . و طلاب قبول نمی کردند و برهان آن بزرگوار همین حدیث شریف بود . باری در هر صورت حکم تکفیر چنانچه از جناب آخوند ملامحمد علی آرانی دیدم اسباب تضییع علم و علما است، اقلا چنین مطلبی را باید یک مجلس با حقیر گفتگو کرده باشد بدون زور وچماق .

بیش از این جسارت ، موجب تصدیق است اگر میل خاطر باشد شرفیاب می شوم نه یک بار و دو بار مثل تلمیذی هر روزه ، هر قدر که بخواهید و اگر یقین حاصل فرمودید به کفر ما مسلمانان که مختارید ، ولی شخص مسلمان تا زبان دارد و زنده است در هر جا باشد اسلام خود را ثابت می کند . و دیگر اینکه مردم این افتراها را که مقدسین به ما می زنند تحقییق می کنند وقتی فهمیدند دروغ است ، دیگر هیچ اعتقادی برای کسی باقی نمی ماند بلکه اسباب دخول مردم در باب ضلالت ضالین واقع می شود . شان عالم این است که اگر طایفه ای از مسلمین را هم مخطی دید ، به ملایمت ، به ادله و براهین بطلانش را ثابت کند . هرچه مذمت و طعن هم شایسته می داند در مجالس و منابر بکند نه این حرکات شنیعه جاهلانه که در آران و بیدگل و نوش آباد میکنند و اذیت آزار بزرگ و کوچک . عیال مردم را می گویند : (( بیا بی طلاق شوهر کن )). اگر این طریقه اسلام و ایمان است و این نوع مردم را ، خلفاء الله و نواب ائمه باید دانست و مفتریات آنها را باید قبول نمود که داد از این مسلمانی !!!!!!!!!!

 

کسی که احتمال بی غرضی و دادرسی در او بدهم جز جناب عالی سراغ نداشتم ، جسارت کردم آنچه تکلیف میدانید در اطفای فتنه بفرمایید که عندالله تعالیو رسوله ضایع نمی شود . اگر جوابی هم مرحمت شود مختارید . یکی از دروغ ها که در حق حقیر گفته می شود این است که مردم فوج فوج می روند و مرید او می شوند رجلا و نساء ،کی و کجا و کجا و به چه خیال ؟ نه حقیر اهل این کارم ، نه کسی به خیال آخرت .این ملاها از دور یک چیز شنیده اند . دو روز باز دیدی کردم همه گرفتار ناخوش داری ، غیر از طبابت مرضی ، خیالی دیگر نبود . اجتماع دو سه نفر آبله دار ، درد گلو ، نوبه ، حمل بر دستگاه ارشاد کردند ، حسد داعی بر این فتنه شد. والی الله المشتکی و به الاستجاره.