درویش حقوقدان

به یاد ابوالقاسم تفضلی

جوانی هستم هشتاد و سه ساله

نوشته : مهرداد مصوری

« از جناب آقای مهرداد مصوری از جمله یاران و همدمان مرحوم دکتر ابوالقاسم تفضلی سپاسگذاریم که خواهش ما را اجابت کردند و مقاله ای به یاد آن دوست از دست رفته و نیز در شرح حال آن بزرگوار نوشتند و برای درج در نشریه در اختیار ما گذاشتند »

« مجله وکالت »

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

دکتر ابوالقاسم تفضلی هم از میان ما رفت . صبح روز چهارشنبه 25 آذر ماه 83 به کاروان ابدیت پیوست ، روزی که در سال گذشته به مناسبت همایش مولانا در دانشگاه تهران این عاشق و پژوهشگر شخصیت حضرت مولوی ، در مورد مولانا ، قونیه و دیوان کبیر شمس مطالبی را عنوان کردند که با استقبال اکثریت حضار رو به رو شد و حقیر که به اتفاق عمو و همسرم در آن همایش توسط استاد عزیز دکتر توسلی دعوت شده بودیم حضور داشته و پای سخنان اساتید محترمی همانند : دکتر سروش ، دکتر دادبه و خانم دکتر مژدهی نشستیم که بسیار ارزنده بود اما روح ، نشاط و شوری که در کلام نافذ دکتر تفضلی بود توجه کل حضار را به خود جلب کرد آنگاه که با سر حالی در آغاز سخن گفت : در حالی که هشتاد و سه سال دارم ، جوانم ، جوانی هستم که 83 سال سن دارد . و آنقدر با احساس سخن گفت که همه به وجد آمده بودند و در بین فرمایشات ایشان گروه موسیقی شعری را که ایشان با شور قرائت کردند اجرا نموده و استاد تفضلی در این هنگام لحظاتی را سماع نموده و حالت آن را برای حضار بیان کردند ، موضوعی که درباره آن کتاب ارزنده ای نگارش نموده و در سال 82 به چاپ رساندند . در پایان سخنان ایشان که آخرین سخنرانی هم بود تمامی حضار با کف زدن های ممتد ایشان را بدرقه نموددند و دیدم که چندین نفر از خانمها و آقایان با حال منقلب و چشمان اشکبار می آمدند و استاد تبریک می گفتند ، دختر خانمی در حالی که می گریست به ایشان گفت من در حین سخنان شما حضرت مولانا را دیدم و مجدداً سخت به گریستن ادامه داد . خانمی دکگر تابلوئی از سماع درویشان به ایشان داد و خلاصه دور ایشان حلقه ای بزرگ از مشتاقان حضرت مولانا تشکیل شده بود که به نوعی دوست داشتند به دکتر تفضلی اظهار علاقه و ارادت بنمایدند . آری سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند . بنده هم بنا به دوستی و ارادت به همسرم نزدشان رفتیم و ایشان از روی احسان و محبت مرا در آغوش گرفته و از حضورمان اظهار مسرت نمودند .

دکتر ابوالقاسم تفضلی شخصیتی گیرا داشتند بسیار با محبت ، خونگرم ، متواضع ، با سخاوت و اهل دل بودند ، راقم این سطور را که شاید به جای نوه ایشان محسوب می شدم با تماس های مکرر و اظهار علاقه به دیدار و مصاحبت همیشه شرمنده می نمودند حتی زمانی که در مسافرت خارج از کشور بودم .

شاید پیش نیامده باشد که کسی در منزل و یا دفترشان به ملاقات ایشان رفته و دست خالی برگشته و با خود کتاب ، مجله و یا مقاله ای به ارمغان نیاورده باشد .حدود 20 جلد کتاب و چند مجله و بسیاری از اسناد و مدارک ارزنده در موضوعات مختلف که به بنده عنایت نمودند و در میان آنها اوراق ، نامه ها و مطالب منحصر به فرد ارزشمندی راجع به موضوعی که بدان علاقه داشته و تحقیق می نمایم ، وجود دارد .

گنجینه ای گرانبها از خط و نقاشی در اختیار داشتند و از سخاوت ایشان همین بس که در قبال درخواست من برای کپی ، عکس و فیلم گرفتن از آنها برای مدت یکی دو هفته هرگز نه نگفتند و به گونه ای با ذوق و شوق اینکار را می کردند که برای بار دوم نیز هیچگونه نگرانی بابت درخواست مجدد وجود نداشت . حتی یادم هست خطی نفیس را که از سفر هندوستان در خیلی سال پیش با خود به ایران آورده بودند و تاریخ آن به یکی دو قرن پیش بر می گشت و احتمالاً از خط های درویش عبدالمجید طالقانی هم بود به راحتی به بنده دادند تا اسکن نمایم و این در حالی بود که ایشان به ارزش ، قدمت و موقعیت این آثار هنری وقوف کامل داشتند . چندین بار بنا به موضوعی که اطلاع داشتند مورد علاقه و تحقیق حقیر است ، تلفن زده و می فرمودند ، فلانی کتاب …. مقاله …. سند …. را برایت تهیه کرده ام بیا به دفتر تا آن را به تو بدهم و از این بابت چندین بار مرا خوشحال و شرمنده ساختند .

دکتر تفضلی به دلیل محبت و گیرایی که در برخوردشان وجود داشت دوستان بسیاری را در حلقه خود گرد آورده بودند و در بین آنها شخصیت هایی همانند خود ایشان بسیار بودند از شخصیت هایی که گاهی به مناسبت ها در موضوعات مختلف روی کتاب و تحقیقات بنده یا چیز دیگر مطرح می کردند می توان از این بزرگان نام برد : پروفسور فریدون پارسا – فرانک لوئیس – دکتر باستانی پاریزی – دکتر فرهاد دفتری – دکتر فریدون بدره ای و … و تا آن دانشجو و خانم خانه دار و کمترین همچون بنده که به مولانا و کتاب و عرفان عشق و علاقه داشت به راحتی در جمع دوستان ایشان وارد می شدند و ارتباطی عاطفی و مستمر برقرار می ساختند  . بدون اغراق عرض می کنم در بین اکثریت شخصیتهای ارزشمند و بزرگی که توفیق زیارت و درک فیض از محضرشان را داشته ام ، دکتر تفضلی بیشترین گشاده دستی و گشاده رویی را در ارتباط برای تبادل نظر و گفتگو از خودشان می دادند . و آنگونه در این مورد شوق داشتند که در ابتدای هر دیدار که معمولاً ماهی یکبار و گاهی بیشتر انجام می شد از من سوال می کردند کار جدید چه انجام داده ای ؟ و یا اگر کاری بود که در دست داشتم سوال می نمودند آنرا به کجا رسانده ای ؟ و از این دست سوالات و همیشه به من توصیه می نمودند به دنبال تحقیق و بررسی اشاعه مطالبی باش که منفعت آن به همه برسد و موضوعش تکراری نباشد و به نوعی تازگی داشته و به درد خوانندگان آن بخورد .  و حتی مثالهایی هم می آوردند که مثلاً فلان کتاب و فلان مطلب به چه درد جامعه امروز ما می خورد و چه پیغام و درسی را برای مردم و مطالعه کنندگان آن دارد ؟ و نظرشان این بود که کارهای تکراری نباید انجام داد مگر در موضوعی که تکرار آن برای مخاطبینش جالب و سودمند باشد همانند :

یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب

ز هر زبان که می شنوم نامکرر است

یادم هست کتابی را که برای گردآوریش تلاش زیادی کرده بودم وقتی به ایشان دادم و مطالعه نمودند با صراحت فرمودند : کتاب خوبی است ، مطالب ارزنده ای را در آن جمع آوری نموده ای اما  از این دست کتاب تا به حال بسیار چاپ شده است و چند نمونه هم ذکر نمودند لیکن به واسطه شیوه فصل بندی و موضوعات آنرا پسندیده و قرار بود مطلبی را هم جهت کتاب مرقوم بفرمایند تا در چاپ زینت بخش کتاب گردد ، اما نکته ای را هم که باید یاد آور شوم آنکه وقتی مقدمه استاد ارجمند و بزگوار جناب آقای دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی را که مرحمت  و عنایت نموده بر کتاب نوشته اند را دیدند به بنده فرمودند : وقتی مقدمه ای از استاد بزرگواری همچون دکتر باستانی پاریزی بر کتاب نوشته شده است و حق مطلب را ادا فرموده اند بنده به خود اجازه نمی دهم در کنار ایشان مطلبی بنویسم و مقداری در مورد علاقه و احترام خود نسبت به جناب دکتر باستانی پاریزی به ایشان هدیه شده بود نشان حقیر دادند ، که بنده هم با اجازه ایشان کپی از روی دستخط اول کتاب گرفته و خود کتاب را هم مدتی به امانت گرفتم ، و متاسفانه کتاب فوق الذکر که تحت عنوان « اندیشه های تابناک موفقیت » گرد آوری نموده ام از دستخط استاد بزرگوار دیگری که در آخر قرار شد جهت یادگار باشد محروم گردید . خلاصه آنکه ایشان در این موضوعات بسیار دقت داشتند و باریک بین بودند و اگر اشتباه و خطایی در کار می دیدند بدون اغماض گوشزد می کردند . ایشان با آن کهولت سن و ناراحتی یکی از چشمانشان که در این  اواخر اتفاق افتاده بود و باعث زحمت شده بود به تصحیح ، تحقیق و نوشتن می پرداختند و در همین دوران بود که مطلبی بسیار ارزشمند در 12 صفحه جهت کتاب دیگری که به نام « سلطان العرفا » گرد آوری کرده ام و مرقوم فرمودند و این هیچ چیز نبود الا لطف و عشق و علاقه دکتر تفضلی به تشویق کردن مخاطب به پیگیری های علمی و تحقیقاتی ، دوستی و علاقه ایمانی و قلبی فی مابین و علاقه ویژه ایشان به مطالعه و نوشتن که از منتشره و بسیاری مقالات در موضوعات مختلف در مجلات گوناگون و چند اثر دیگر که هنوز به چاپ نرسیده است . از این دست است به مورد قابل توجه ای اشاره نمایم ، در « مجله وزین و ارزشمند وکالت » که هر شماره آن مزین بود به مقاله ای از جناب تفضلی ، شما تنوع و زنده بودن مورد توجه جامعه را درک می کردید و پیرامون آن بعد از تحقیق و بررسی های موشکافانه مقاله می نوشتند و مصداق این شعر بودند : یک سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود . و معمولاً در روند آثارشان و مقالاتشان همیشه طرحی نو در می انداختند . دکتر تفضلی بسیار پر کار بودند با وجود 84 سال سن و ضعف قوای جسمانی همچون میانسالان و جوانان سر حال و استوار و پر انرژی بودند هر روز با ظاهری آراسته و شیک در دفتر کار خود – حاضر می شدند ، چه در سرما و چه در گرما ، و حتی به یاد دارم روزهای برفی که شاید بعضی از جوانها آنرا دلیل خوبی برای در خانه ماندن می دانند ، ایشان سر کار خود واقع در خیابان کریم خان زند حاضر می شدند و کماکان به نوشتن و تحقیق می پرداختند و همانمطور که می دانیم کتاب « سماع » را در 83 سالگی و کتاب « تخته نرد » را در 84 سالگی روانه بازار کتاب کردند که در نوع خود ، تلاش ایشان با توجه به ناراحتی چشمانشان که عمل جراحی نموده بودند بی نظیر بود . از موضوعی که خیلی افسوس می خورم و دیگر نمی توان آنرا جبران کرد ، استفاده از محضر و درک سخنان ، خاطرات ، گفته ها و ناگفته های سر به مهر مانده ایشان است که در دل خاک تیره و سرد برای همیشه مکتوم ماند . روزی که رحلت کردند مصادف بود با سالروز رحلت حضرت مولانا جلال الدین بلخی مولوی که عمری را در پی شناخت و بررسی ابعاد شخصیت این عارف بزرگ طی طریق کرده و از زمره مریدان مولوی و اولیائی بودند که مولاناها را می پروراندند ، ایشان در واقع درویش و سر سپرده طریقت مولی الموالی علی عالی اعلاء علیه السلام و از معتقدان و مخلصان ایشان بوده و حلقه ارادت اوصیای این امام همام را در طریق حضرت شاه نعمت الله ولی برگردن داشته و بدان هم بارها می فرمودند که افتخار می کنم و می گفتند این افتخاری است که همه خانواده ما به این نعمت متنعم بوده اند ، پدرشان مرحوم میرزا غلامرضا خان تفضلی ( مصدق السلطان ) ( این لقب در زمان سلطنت مظفرالدین شاه و به وسیله میرزا علی اصغر خان اتابک اعظم به ایشان داده شده است و نام خانوادگی عرفانی « تفضلی » را انتخاب کردند و اعتقاد داشتند که هر چه دارند از « تفضل  » الهی است . ) سالکی راه رفته و عارفی بودند دارای کشف و شهود عرفانی که شرح حال ایشان به واسطه آنکه از مریدان قطب العارفین عالم و حکیم الهی حضرت آقای حاج ملاسلطان محمد بیدختی گنابادی سلطانعلیشاه بوده اند در کتاب « نابغه علم و عرفان » نگارش جناب آقای سلطان حسین تابنده گنابادی  رضاعلیشاه درج می باشد ، برادر ایشان مرحوم صادق خان تفضلی موفق السلطان که وی نیز در سیر و سلوک و خدمت به همنوعان و اهل دل مورد تمجید و تعریف در کتاب فوق الذکر هستند و دامادشان مرحوم احمد خان فریدونی  که مدت 30 سال معاونت وزارت کشور را عهده دار بودند و شرح حال و خدمت ارزنده ای که کرده اند در همان کتاب ذکر شده است و برادران دیگر ایشان که برای همگان شناخته شده هستند :

جهانگیر تفضلی ( سراینده شعر معروف زهره ) (1) ، تقی تفضلی ، محمود تفضلی ( سفیر ایران و هند و نویسنده کتابی ارزشمند در مورد تاریخ و چند تن از رجال آن کشور ) و خلاصه کلام اینکه دکتر ابوالقاسم تفضلی در خانواده ای رشد یافتند که همگی اهل سیر و سلوک و عرفان بودند و خود ایشان نیز با همین عشق زیست و با همین عشق به معشوق حقیقی پیوست .

چند روز قبل از عمل جراحی که بعد از آن رحلت نمودند وقتی با ایشان تلفنی صحبت می کردم با همان صدای رسا و طنین اندازشان ( مرحوم صدای بسیار جذابی داشتند ) به من گفتند که فلانی دیگر باید بروم ، بیشتر از آنچه که می بایست عمر گذرانده ام و کوپن من خیلی وقت ها پیش تمام شده است اما خداوند مرحمت نموده و این چند سال را هم زیادی عمر کرده ایم و دیگر کاری اینجا نداریم که بخواهیم بمانیم جوانترها باید بمانند و من که آخرین نفر از خانواده تفضلی ( بزرگان خانواده ، لازم بذکر است یکی از اخوان ایشان به حمدالله در قید حیات هستند و در اروپا زندگی می کنند آقای تقی تفضلی ) هستم دیگر خیلی زیادی مانده ام . من بعد از عرض مطالبی در مورد گفته های ایشان و اینکه : وجود شما بسیار با ارزش است و من امیدوارم که سالیان سال از وجود شما بهره مند شده و از خدا می خواهم طول عمر توام با صحت و سلامت به شما ارزانی دارد ، با صراحت جواب دادند : نخیر خدا دعای شما را مستجاب نخواهد کرد و او کار خودش را می کند او تا به حال به من لطف و عنایت داشته و حالا هم نوبت رفتن ماست و من رفتنی هستم ! پس به دعاهای شما در این مقطع زمانی ترتیب اثر نمی دهد ! واقعاً اینطور صحبت نمودن ایشان و نداشتن خوف از مرگ که بارها از زبانشان شنیده بودم برایم تکان دهنده بود ، و این آخرین باری بود که صدای دوست ، استاد و همدل روحانی و ایمانی خود را می شنیدم . بعد از خداحافظی با ایشان غم عجیبی وجودم را فرا می گرفت و گویی به دلم الهام شد که این آخرین باری است که صدای گرم دکتر ابوالقاسم تفضلی این رادمرد و شخصیت مهربان و با عشق را می شنوم .

در حالی که این مطلب را می نویسم اشک حسرت از دست دادن ایشان مجالم نمی دهد به واقع رفتن دوستان و یاران ارزشمند و شخصیت های بزرگ ضایعه ای بزرگ و غیر قابل جبران است و اگر در ابیات و عرفان مان می بینیم که چه سوزها و چه فغانها از درد هجر ، فراق و از دست دادن عزیزان به شعر و به نثر درآمده است و بیهوده نبوده است که : بیهوده سخن گفتن بدین درازی نبود .

در اینجا باید در نهایت ادب و احترام از بزرگواری که دوستی و ارادت حقیر را با دکتر تفضلی باعث شدند نام ببرم و در همین جا از این بابت بسیار قدردانی و سپاسگذاری نمایم که به واسطه نامه ای که به ایشان نوشتم و در جایی به آن اشاره خواهم نمود مرا به دکتر تفضلی که قلباً و قبلاً بدون دیدار صوری به پدر و خانواده ایشان ارادت داشتم وصل نمودند این دانشمند و دانش پرور گرامی آقای مهندس صادق سمیعی مدیر لایق و با تدبیر انتشارات وزین کتابسرا هستند که یکی از کتابهای نایاب و ارزشمند دکتر تفضلی را هم به نام « روستای امامه و انیس الدوله » به چاپ رسانده اند .  شخصیت دکتر تفضلی و زندگی ایشان را آنهم به طور مختصر و به قول خودشان با بسیاری از ناگفته ها در کتابی تحت عنوان « سرگذشتی پیش نوشته » می شود مطالعه نمود .

دکتر تفضلی بسیار متواضع بودند ، هرگاه کتاب و یا نوشته ای به ایشان هدیه می کردم که با عنوان محترمانه ایشان را خطاب کرده بودم ( قبل از خواندن کتاب و یا نوشته آنرا می بوسیدند ) بعد از نگاه کردن و ورق زدن کتاب و خواندن نوشته ای که در آن مدح و تعریف ایشان کرده بودم و چه در گفتگوهای فی ما بین اگر تعریفی می کردم ، بلافاصله می فرمودند : نه اینطور نیست و این نظر محبت شماست که اینگونه می بینید ، و این شعر را در جواب می خواندند :

آنان که به نام نیک می خوانندم

احوال درون بد نمی دانندم

گر زانکه درون برون بگردانیدم

مستوجب آنم که بسوزانم

ابوسعید ابوالخیر

استاد ، محقق ، مولوی شناس ، پژوهشگر و حقوقدان برجسته ، مرحوم خلدآشیان جناب آقای دکتر ابوالقاسم تفضلی در شب یلدای سال 1300 هجری شمسی در شهر مقدس مشهد در خانوداه ای اهل عرفا به دنیای فانی چشم گشودند ، پدر بزرگوارشان میرزا غلامرضا خان تفضلی مصدق السلطان بیشتر از همه بر شخصیت ایشان تأثیر گذاشته و در رهنمون شدن به سوی عالم عرفان و معنویت نقش داشته اند .

ایشان در سال 1322 از دانشکده حقوق تهران به دریافت لیسانس شده و از همان سال تا 1325 در رشته دکترای حقوق دانشکده استانبول به تحصیل مشغول می شوند و بعد از 5 سال از سال 1330 تا 1322 در دانشکده حقوق پاریس به تحصیل ادامه داده و از سال 1336 تا 1340 رشته دکترای حقوق دانشگاه تهران را به پایان می رسانند ایشان در مدت سالیان عمر با برکت خود سمت های مهمی داشته اند :

از  سال 1327 تا 1343 مشاور حقوقی وزارت کار از سال 1331 تا 1357 وکیل بانک ملی ایران

از سال 1340 تا 1350 عضو هیئت مدیره کانون وکلای تهران

از سال 1343 تا 1354 مشاور حقوقی شرکت ملی صنایع پتروشیمی

از سال 1347 تا 1355 نائب رئیس انجمن شهر تهران

دکتر تفضلی وکالت شخصیت های معروف و غیر معروف مام عزیزشان ایران را به عهده گرفته و چند سالی را هم وکالت پرنس آقا خان چهارم کریم الحسینی در ایران را به عهده داشته اند ایشان در کنگره ها و همایش های مختلفی شرکت داشته و جزو سخنرانان نیز بوده اند ، شرکت در کنگره های بین المللی وکلای دادگستری شهرهای « ریودوژانیرو » ، « پاریس » ، « لوزان » ، « بنگالور » ، « مانیل » ، « سیدنی » و « همایش مولانا » در سال 82 در « دانشگاه تهران » و شرکت مستمر در مراسم شب عرس حضرت مولانا در شهر قونیه ، بارگاه مولانا که جزو هیئت امنای آن مکان شریف هم بودند .

دکتر تفضلی نویسنده ای پر کار و با تلاش بودند ایشان در این سالیان مبادرت به ترجمه ، تالیف و نگارش کتابها و مقالات بسیار ارزنده ای کردند که به غیر از سه کاری که یکی از آنها کامل شده بود دو تای آن نیمه تمام ماند مابقی را منتشر نموده و به دست فرهیختگان و فرهنگ دوستان کشورمان رساندند . آثار ایشان بدین قرار است :

1 – اسرار دفاع و رمز موفقیت در دادگستری – سال 1340 – ترجمه از فرانسه

2 – دو چهره متضاد وکیل دادگستری – سال 1340 – ترجمه از فرانسه

3 – موجوداتی از ماوراء  فضا – سال 1362 – ترجمه از انگلیسی

4 – دفاع از وکیل مدافع – سال 1368 – ترجمه از فرانسه

5 – پنجمی سوار سرنوشت – سال 1374 – ترجمه از فرانسه – کتابسرا

تألیفات و نوشته ها :

1 روستای امام و انیس الدوله – سال 1362 – کتابسرا

2 – بی گناهی که به دار آویخته شد – سال 1377 – چاپ دوم

3 سماع درویشان در تربت مولانا – سال 1377 – چاپ سوم

4 – از فروغ السلطنه تا انیس الدوله – سال 1377

5 – سرگذشتی پیش نوشته ناگفته هایی از تاریخ معاصر – سال 1381 – عطایی

6 – سماع – سال 1382 – زرین

7 – تخته نرد یا تدبیر – سال 1382 – عطائی

8 – شطرنج العرفا : که متأسفانه با آنکه درباره کتاب بسیار زحمت کشیدند و جهت تکمیل و تطبیق اسناد و مدارک به کتابخانه های مختلف رفتند و از دوستان اهل فن که در این موضوع اطلاعاتی داشتند نظر خواهی نمودند ، از جمله جدولی زیبا توسط هنرمند خوشنویس و خطاط توانا همشیره ایمانی سرکارخانم لیلی لریجانی عضو انجمن خوشنویسان ، خطاطی و رسم و جدول بندی گردید که دکتر تفضلی با دیدن آن بسیار خوشحال شدند و قرار شد در کتاب العرفاء از سر لطف مدتی جهت خواندن و …. نزد حقیر بود ، شکر خدا با  کسب اجازه از ایشان مقداری از صفحات اولیه آن را کپی گرفته و موجود دارم ، در پی خواندن کتاب نامه ای به همراه چند شعر درباره موضوع کتاب و مواردی دیگر به ایشان نوشتم . با نهایت تاسف  بعد از رحلت این مرد شریف نمی دانم چه بر سر این کار ارزنده بیاید و امیدوارم که خانواده محترمشان خصوصاً فرزند ارجمندشان جناب آقای علیرضا تفضلی مبادرت به چاپ آن نمایند .

9 – کتابی که عنوانی برای آن تعیین ننموده بودند و درباره سالیانی بود که وکالت پرنس آقا خان چهارم کریم الحسینی را به عهده داشتند و مربوط می شد به سفر ها ، خاطرات ، گفتگو ها ، نامه نگاریها ، دیدارها و مسائل مستند در مورد فرقه ی اسماعیلیه ، که می فرمودند هنوز خیلی کار دارد و تکمیل نیست و در همین رابطه اسناد و عکس و مدارک لازم را جهت کار تحقیقی حقیر به نام « از خواجه نصیرالدین طوسی تا آقاخان محلاتی » مرحمت فرمودند .

10 – کتابی در مورد بررسی و بازخوانی پرونده های مهمی که در دوران وکالت خویش به عهده داشتند و موضوعات اجتماعی ، سیاسی و خانوادگی و غیره را در بر داشت می خواستند بنویسند با توجه به اسناد و مدارک و اهمیت موضوع و پرونده ها کتاب خوبی برای علاقمندان تاریخ ، حقوق و سیاست خواهد شد .

مقالات روزنامه ایران ما ( 1325 تا 1340 )

روزنامه داریا ( 1335 تا 1340 )

مجله حقوقی وزارت دادگستری 1338 تا 1340 )

روزنامه کیهان ( 1338 تا 1340 )

مجله کانون وکلا ( 1340 تا 1350 )

مجله آینده ( 1358 به بعد )

مجله به سوی آینده  ( 1360 تا 1362)

مجله کهکشان ( 1377 )

مجله دور دنیا ( 1378 )

مجله وکالت ( 1379 تا آخرین مقاله ایشان در شماره 22-21-مهرماه 1383 تحت عنوان « فقر و فحشاء » با یاد و طلب آمرزش روح این بزرگمرد علم و ادب ، شعری را که یار صمیمی و دوست بسیار نزدیک ایشان مرحوم جنت مکان جناب آقای دکتر محمد رضا نعمتی کرمانشاهی ( نعمت علی ) در آخر نامه مورخه 15 اسفنند 1379 به مرحوم دکتر تفضلی نوشته اند ، به دوستداران و ارادتمندان ایشان تقدیم می نمایم :

خوش آن کسی که پس از وی حدیث نیک کنند

به جز حدیث خبر نمی ماند  ، از بنی آدم

حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد

زمانه را ورقی ، دفتری و دیوانی است

 



(1)دکتر منوچهر اقبال ، نخست وزیر ، نماینده مجلس ، رئیس شرکت ملی نفت ، رئیس فرهنگ در زمان پهلوی دوم برادر خانم ایشان و فرزند اقبال السلطنه دوست صمیمی و برادر مصدق السلطان پدر تفضلی می باشد . که از شدت علاقه و عقد اخوت پدری که فی مابین اقبال السلطنه و مصدق السلطان بوده است خانواده اقبالها و تفضلی ها همدیگر را پسر عمو خطاب می کردند .