اپوزیسیون نقش متعادل کننده دارد

Imageوقتی جریان های گوناگون سیاسی حذف شوند، جامعه دچار عدم تعادل می شود. شاید بتوان یک گروه سیاسی را با زور منحل یا محدود کرد، اما فکر و اندیشه را که نمی توانند حذف کنند. جناح راست می تواند و کاملاً هم محتمل است که دیدگاه های خود را تعدیل کند و ضرورت تغییرات اصلاح طلبانه را بپذیرد. اما نمی تواند جناح و جریان اصلاح طلب را از بین ببرد و نقش آن را ایفا کند، یعنی خود بشود اصلاح طلب یا اپوزیسیون. چنین چیزی امکان پذیر نیست. اگر هم تلاش کند، حتی اگر صادقانه هم باشد، نه این خواهد بود و نه آن

دکتر ابراهیم یزدی

پذیرش یا عدم پذیرش قرائت های گوناگون از دین و مذهب و تنوع عقاید و سلیقه ها، بحثی است که این روزها بارها از زبان اشخاص سیاسی، فرهنگی و مذهبی مطرح شده است. بدون شک یک جامعه تک رنگ و یکصدا، روزنامه هایی که همگی هم نظر و همفکر و حتی هم تیتر باشند، مجلسی که نمایندگان آن تنها یک جناح سیاسی را نمایندگی کنند، صدا و سیمایی که تنها یک عقیده را روزها و شب ها بازگوید، دانشجویانی که همگی یک اندیشه و یک سخن داشته باشند و داشتن احزابی هم رای و همسو، در نگاه اول مطلوب به نظر می رسد و نشان از اتحاد دارد. برای مثال می توان به قسمت هایی از دو متن آخر منتشرشده توسط آقای مهندس موسوی یا به سخنان آقای مصباح اشاره کرد. برای بررسی این موضوع، گفت وگویی با دکتر ابراهیم یزدی انجام دادیم و ابتدا نظر وی را در مورد سخنان آقای مصباح جویا شدیم.

-آقای مصباح یزدی در جمع مسوولان مرکز بررسی جرائم سازمان یافته سپاه که روی خبرگزاری ها قرار گرفت، گفته است؛ «تا زمانی که ما تعدد قرائت ها را قبول داریم و آزادی به معنای بی بند و باری را به عنوان بزرگ ترین موهبت الهی قبول داریم، هر جایی که برویم، همین مفاسد وجود خواهد داشت…» نظر شما درباره این سخنان چیست؟

از سخن آقای مصباح این گونه دریافت می شود که به هیچ وجه نباید اختلاف قرائت ها در دین را بپذیریم. چنین تفکری خود را حق مطلق می داند و هیچ تفکر دیگری را برنمی تابد. ایشان در ادامه نیز گفته است «ما نباید تنها به دفاع از خود اکتفا کنیم و بهترین دفاع، حمله است.» به نظر می رسد یکی از ریشه های قطبی شدن و تشدید تخاصمات و تنازعات کنونی جامعه، مواضع و رهنمودهای ایشان است.

-آقای مصباح می داند بسیاری با این سخنان وی مخالفت خواهند کرد. بنابراین وقتی او این سخنان را می گوید، باید بپذیریم واقعاً به آن اعتقاد دارد.

انسان ها در مقامی نیستند که نیت یکدیگر را مورد سوال قرار دهند. داوری درباره نیت افراد با خداوند است. آقای مصباح یزدی اگر به چنین سخنانی اعتقاد نداشته باشند قطعاً آن را بیان نمی کنند. بیان اعتقاد هم هیچ ایرادی ندارد. متاسفانه همین آموزش های نادرست سبب توجیه برخی رفتارها شده است.

براساس کتاب خدا، ما انسان ها از یکدیگر متفاوت هستیم. رنگ، نژاد، فرهنگ و زبان های متفاوت و گوناگونی داریم. (سوره روم آیات ۲۱و۲۲) آیات متعددی در قرآن کریم، تنوع و گوناگونی در باورهای دینی و عقاید مردمان را به عنوان یک واقعیت انسانی مطرح ساخته است.

علاوه بر این یک نگاه اجمالی به تاریخ گذشته مسلمانان نشان می دهد در زمان خود پیغمبر هم قرائت های متفاوت وجود داشت. از ابتدای تاریخ اسلام، زیر خیمه اسلام، متصوفه هم بوده اند. برخی می گویند تصوف از «صفه» که سکویی در مسجد مدینه بوده است، می آید. بعضی از مسلمان ها شب ها در این سکو شب زنده داری می کرده اند که به اصحاب صفه معروف شدند. در آن زمان کسی آنها را تکفیر نکرد. اما الان با این قرائت به جایی رسیده ایم که حسینیه دراویش هم خراب می شود. یعنی ما حتی دراویش را هم تحمل نمی کنیم. در ضمن میان علمای دین نیز همیشه اختلاف نظر وجود داشته است. ۱۴۰۰ سال است که این را تجربه کرده ایم. علاوه بر آنچه درباره تنوع ذاتی در جامعه بشری ذکر شد، جامعه ایران یک جامعه در حال انتقال یا transitional society است. در یک جامعه در حال انتقال، تنوع افکار و اندیشه ها بیش از یک جامعه به ثبات رسیده است. الان تمام نرم ها و رفتارهای فردی و اجتماعی در جامعه ما در حال تغییر و دگردیسی است. در چنین جامعه یی نمی توان انتظار داشت همه فقط یک قرائت را بپذیرند و نمی توان یک قرائت را با زور درفش و زندان به دیگران تحمیل کرد. جامعه انتقالی یک جامعه فوق العاده متکثر است و ما هیچ راهی جز پذیرش این تکثر نداریم. من در کتاب «روشنفکری دینی و چالش های جدید» اشاره کرده ام که روشنفکران دینی در این دوره با چالش هایی مواجه هستند که در دهه های گذشته اصلاً مطرح نبود. جامعه برای عبور سالم و بهداشتی از این دوره انتقالی، به تساهل، تسامح، آزادی گفتار و قلم و به تضارب عقاید بیش از هر زمان نیاز دارد.

-امروز اجازه حضور عقاید گوناگون در صدا و سیما و رسانه های دولتی، تریبون های مختلف و… داده نمی شود. آیا به این وسیله می توان تنها یک اندیشه را در ذهن ها حاکم کرد؟

به صورت ظاهری شاید، ولی در واقع چنین چیزی امکان پذیر نیست.

-فرض کنید تنوع عقاید و قرائت های گوناگون از یک مذهب و حتی تنوع دین و مذهب را پذیرفتیم و حضورشان را در جامعه تحمل کردیم. به نظر می رسد مشکل آنجا آغاز می شود که این برداشت ها و عقاید گوناگون بخواهند وارد سیاست و قدرت شده و در تصمیم گیری ها اثرگذار باشند. وجود تنوع در افرادی که وارد قدرت می شوند، چه سودی دارد که به دردسر آن برای حاکمیت بیارزد؟

اولاً جامعه ما جامعه متنوعی است. بنابراین نمایندگان مجلس باید نمونه یی از تنوع جامعه باشند. در قانون اساسی ما خوشبختانه حقوق اقلیت های دینی به رسمیت شناخته شده و بر اساس آموزه های قرآن کریم و فرهنگ دینی ما نیز جا افتاده که اهل کتاب می توانند در کنار مسلمانان زندگی کنند و در اداره امور جامعه نیز مشارکت داشته باشند. حال باید بپذیریم در میان مسلمانان هم گرایشات متفاوت وجود دارد و راه را برای حضور موثر تمام این افکار و اندیشه ها هموار سازیم. دوم اینکه حضور همه گروه های سیاسی جامعه به تناسب پایگاهشان در فرآیند تصمیم گیری های کلان یعنی در پارلمان برای وفاق ملی و توسعه ضروری است چرا که مجلس متنوع، ثبات درازمدت جامعه را تضمین می کند.

حزب کمونیست ژاپن دهه ۱۹۲۰ تشکیل شد که تا اوایل دهه ۱۹۵۰ غیرقانونی بود. سپس قانونی شد و الان هشت نماینده در مجلس دارد. منطق اینکه ژاپنی ها به اعضای حزب کمونیست اجازه ورود به مجلس را داده اند این است که اعتقاد دارند حضور همه نیروها در فرآیند تصمیم گیری، موجب پذیرفتن مشروعیت تمام تصمیمات از جانب تمام نیروهاست. هشت وکیل مجلس هم در تصمیم گیری ها اثرگذار بوده و زمانی در یک رای گیری می توانند نقش تعیین کننده داشته باشند.

علاوه بر این، در همه جای دنیا رسم است که وقتی کشور با بحران مواجه می شود، کابینه استعفا داده و کابینه جدید ائتلافی تشکیل می شود. در این کابینه ممکن است از همان حزب اقلیت که چند نماینده در مجلس دارد، یک نفر را به کابینه دعوت کنند تا نه تنها در فرآیند تصمیم گیری در پارلمان، بلکه در خود دولت هم حضور داشته باشند. تجربه نشان داده مشارکت دادن احزاب باعث استحکام جامعه و نظام می شود. در فرانسه حزب کمونیست هنوز هم هست، ولی در اکثر رای گیری ها حدود ۵ درصد آرا را دارد. اما چون به رسمیت شناخته شده و آزادی هم دارد و حذف نشده است، نمی تواند مخالف قوانین عمل کند و نمی کند.

۳۰ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هنوز این فکر که اقلیت های سیاسی هم حق حیات دارند، جا نیفتاده است. در انتخابات مجلس اول وقتی سه نفر از کردستان انتخاب شدند، آقای مهدوی کنی اعتبارنامه آنها را تصویب نکرد و نداد. در دیداری با ایشان عرض کردم؛ «اعتبارنامه شان را بدهید بیایند به مجلس. آمدن آنان به مجلس بهتر از این است که تفنگ بردارند بروند کوهستان. در مجلس ۲۷۰ نماینده هست. سه نفر هم از آنها باشند. چه کار می توانند بکنند؟ شما حتی باید از حضور آنان در مجلس استقبال کنید.» دومین اصلی که در ثبات سیاسی موثر است، جابه جایی مسالمت آمیز قدرت است. الان در ژاپن حزب حاکم بعد از ۴۷ سال، جایش را به حزب دیگری می دهد. در این انتقال قدرت نه دعوا شد و نه کشتار و هیچ کس هم به اتهام براندازی نرم بازداشت نشد.

-آیا این نگرانی وجود ندارد که احزاب منتقد با تصاحب دولت ممکن است کشور را به مسیر نادرستی هدایت کنند یا مثلاً قصد ساختارشکنی داشته باشند؟

خیر، همه اصل را بر این قرار داده اند که می خواهند به کشور خدمت کنند. حزب حاکم پذیرفته که حزب رقیب با این حزب متفاوت است، ولی نمی تواند علاقه مندی حزب رقیب را به کشورشان انکار کند و حق حیات برای هم قائلند. علاوه بر این، حزب رقیب که پیروز شده است، اگرچه قبلاً در اقلیت بوده، اما یک گروه خلق الساعه و ناشناخته نیست.

-این جابه جایی ، چگونه موجب ثبات سیاسی می شود؟

وقتی حزب اقلیت در مراکز تصمیم گیری حضور و مشارکت دارد و سپس اکثریت را به دست می آورد، نمی گوید تصمیمات گذشته را قبول ندارم برای اینکه مخالف بوده ام زیرا در همان مجموعه بوده و مشروعیت آن را پذیرفته است. بنابراین ثباتی که در اثر این گردش قدرت حاصل می شود، فراتر از ثباتی است که بعضی تصور می کنند در اثر حکومت یک گروه واحد به وجود می آید.

-ولی شاهدیم در کشور ما تمایلی به چرخش قدرت وجود ندارد. ریشه این دیدگاه چیست؟

ریشه اش همان بحث قبلی در زمینه دینی و فرهنگی است. اینکه گروهی خود را حق مطلق می داند و هیچ نوع تنوعی را برنمی تابد. اصل تنوع در اندیشه ها را نمی خواهد بپذیرد و تحمل نمی کند. تصور می کنند آن چیزی که خودشان می فهمند حق مطلق است.

-در عرصه سیاست ضرر این نوع نگاه چیست؟

با سیطره این نوع نگاه بر قدرت و دولت، جامعه به سمت تخاصم می رود در حالی که برای توسعه سیاسی و اقتصادی و به دنبال آن توسعه انسانی جامعه، به وفاق ملی نیاز داریم. همه باید با هم کار کنیم. نمی توانیم بگوییم چون شما با ما مخالفی، با شما کار نمی کنیم. وقتی کنگره حزب موتلفه تشکیل شد، به آنها پیام دادیم. این پیام به معنای آن نبود که هر چه آنها بگویند، ما قبول داریم بلکه نشان دهنده این است که ما همه در یک کشور زندگی می کنیم. همدیگر را باید به رسمیت بشناسیم، البته با حفظ همه مواضع مان. مساله دیگری که هنوز در جامعه ما جا نیفتاده این است که اگر حزبی، مثلاً محافظه کار، نظیر موتلفه اسلامی امروز در اقلیت است، در یک جامعه آزاد دموکراتیک شانس اینکه اکثریت را به دست آورد، زیاد است. این طور نیست که اگر بگذارند مردم آزاد باشند، محافظه کاران همیشه در اقلیت خواهند بود. به عنوان مثال مردم فرانسه در زمینه مقولات اجتماعی و اقتصادی عموماً چپ (سوسیالیسم) فکر می کنند، سال ها هم حزب سوسیالیست حاکم بوده است، اما مردم از عملکرد آنها راضی نبودند و همین مردم به محافظه کارها رای دادند و محافظه کاران اکثریت را به دست آوردند. محافظه کاران هم چون مدت ها در قدرت نبودند، حالا می خواهند ثابت کنند می توانند، بنابراین دارند به مردم خدمت می کنند. مردم هم خدمت می خواهند. در ایران محافظه کاران یا اصولگرایان ما هنوز نتوانسته اند این مطلب را در ذهن شان حل کنند که در درازمدت منافع آنها هم در این است که در ایران دموکراسی پیروز شود.

-محافظه کاران در ایران چه ویژگی دارند که بتوانند اکثریت را به دست آورند؟

همان طور که گفتم در یک جامعه انتقالی مثل ایران تمام سنت ها و باورهای سنتی زیر سوال برده می شوند. این زیر سوال بردن ممکن است به یک نقطه افراطی ختم شود و تعادل جامعه بر هم بخورد. محافظه کاران روی اصول سنت تکیه می کنند و می خواهند سنت ها را کاملاً حفظ کنند و تغییرات شدید را نمی خواهند. بنابراین محافظه کاران نمی گذارند فرآیند تغییرات به نقطه نامطلوبی برسد. این به نوبه خود خیلی مهم و مطلوب است.

مثال می زنم. مردم فرانسه به شدت از برنامه های ماهواره یی که امریکایی ها بر آنها مسلطند، ناراحت هستند. محافظه کاران یکی از اهداف شان حفظ سنن فرانسوی است. مردم هم از آنها استقبال می کنند تا فرهنگ امریکایی بر آنها تحمیل نشود. در مسائل سیاسی نیز حضور محافظه کاران مفید است، البته به شرطی که مقررات بازی مدنی سیاست را رعایت کنند. در این بازی اگر گروهی احساس کند می بازد، نباید بترسد و سعی کند با هر وسیله یی، ولو برهم زدن بازی جلوی پیروزی رقیب را بگیرد بلکه باید تمرین کند تا دفعه بعد شانس بردن را داشته باشد. البته همان اندازه که بودن محافظه کاران در جامعه مفید است، محافظه کاران هم باید بدانند بودن دیگران از جمله اصلاح طلبان و اپوزیسیون مفید است.

-در مقابل گروهی حتی اصلاح طلبانی را که سال ها در قدرت بوده اند موجب زیان جامعه می دانند. شما چگونه اثبات می کنید اپوزیسیونی که به قدرت راه داده نشده و انتقادات تندتری نیز به حاکمیت دارد، نقش مثبت دارد؟

تاکنون باید به این نتیجه رسیده باشیم که احزاب منتقد، نه تهدید بلکه فرصت هستند. مخالفان خارج از نظام، احزاب اصلاح طلب و احزابی مانند نهضت آزادی را دریچه اطمینان می دانند. که به نظر ما اگر هم درست باشد، ایرادی ندارد.

اپوزیسیون نقش متعادل کننده دارد. اپوزیسیون نمی گذارد مطالبات مردم روی هم انباشته شود و یک دفعه منفجر شود، چرا که مطالبات مردم را به سطح آگاه جامعه می آورد.

اعتصابات کارگری هم همین نقش را دارند. در جوامع توسعه یافته، اعتصابات کارگری را خفه نمی کنند، کارگران اعتصابی را به زندان نمی اندازند بلکه با آنها مذاکره می کنند. البته تمام خواسته های کارگران را نمی توانند تامین کنند. بعضی موارد را می پذیرند و به توافق می رسند.

-یعنی شما می گویید حتی اعتصابات کارگری هم برای نظام مفید است؟

بله. برای اینکه مثلاً وقتی میان درآمد ها و هزینه ها اختلاف چشمگیری به وجود می آید و کارفرما، چه دولت و چه بخش خصوصی حاضر به ترمیم حقوق ها نیست، کارگران چاره یی جز اعتصاب ندارند. اما اگر دولت بخواهد جلوی اعتصاب را بگیرد، ممکن است کارگران به اعتراض های خشونت آمیز دست بزنند، یا از راه های دیگر مجبور خواهند شد زندگی خود را تامین کنند.

– تظاهرات اعتراض آمیز و راهپیمایی های مسالمت آمیز هم برای نظام مفید و مثبت است. پس برای چه در قانون اساسی آمده است؟ البته به این شرط که حاکمیت به تشخیص درد و درمان آن بپردازد.

خداوند مکانیسمی را در نظام زیستی ما ایجاد کرده است که اگر عفونتی در بدن به وجود بیاید، مثلاً دندان یا گوش چرک کرده باشد، یا ریه عفونی شده باشد، تب می کنیم. تب کردن یعنی بدن ما دارد داد می زند که به دادش برسیم. اگر به این فریاد بدن مان بی اعتنایی کنیم، به زودی بیماری ما را از پا در می آورد. جامعه نیز همین طور است. وقتی کارگرها در جامعه یی اعتصاب می کنند، یعنی یک بیماری آنها را رنجور ساخته و باید به دادشان برسیم. راهش این نیست که ریه ها را خارج کنیم، دندان را بکشیم، گوش مان را ببریم و دور بیندازیم. در ضمن اینکه فرافکنی کنیم و همه را به اسرائیل و کشورهای خارجی نسبت دهیم، یا اینکه آنقدر در درمان بیماری تعلل کنیم که به نقطه غیرقابل درمان برسد نیز درست نیست. در آن صورت دیگر نظامی باقی نخواهد ماند.

اگر چنانچه فراز و فرود تمدن ها را مطالعه کنیم، می بینیم بعد از اینکه نسل های اول با علاقه و به سختی تلاش می کنند و تمدن را می سازند، نسل های بعدی کم کم تنبل و مبتلا به فسادهای مختلف می شوند. ولی چون در جوامع و تمدن های گذشته، رسانه ها نبودند، روزنامه نگارها نبودند، این آسیب ها به سطح آگاه جامعه منتقل نمی شد. آسیب ها بود، ولی مانند آتش زیر خاکستر پنهان می ماند. بعد یک دفعه می بینیم تمدن ناگهان از بین می رود.

اما بزرگ ترین ویژگی تمدن جدید که در تاریخ بی سابقه است، آزادی رسانه هاست. هیچ چیزی را نمی گذارند زیر خاکستر بماند. حتی اگر مسائل اخلاقی رئیس جمهور ابرقدرت جهان با منشی دفترش باشد، به سطح آگاه جامعه می آید و جامعه به آن واکنش نشان می دهد و نمی گذارد این آسیب های اجتماعی به نقطه خطرناک برسد. همان طوری که وقتی تب می کنیم، پیش پزشک می رویم، گوش و حلق ما را چک می کند، آزمایش های مختلف تجویز می کند تا منشاء بیماری را کشف و درمان کند، جامعه هم همین گونه است. بنابراین اپوزیسیون و منتقدان، آن طرف سکه را که معمولاً صاحبان قدرت نمی خواهند کسی آن را ببیند، به مردم نشان می دهند. این برای جامعه و برای نظام بسیار مفید است. در رژیم گذشته شاه هزینه و تلاش بسیار کرد که حزب مخالف درست کند، مانند حزب ایران نوین و حزب مردم که یکی از آنها نقش مخالف را بازی کند تا اگر مردم ناراضی هستند بروند آنجا. ولی مردم استقبال نکردند برای اینکه حزبش فرمایشی و صوری بود. اما جمهوری اسلامی ایران نعمتی دارد که آن اپوزیسیون است. آن هم اپوزیسیون وفادار. نهضت آزادی ایران یک حزب مخالف وفادار است. ما به نظام جمهوری وفاداریم، اما سیاست ها و عملکردها را قبول نداریم و انتقاد می کنیم. در واقع ما و منتقدان دیگر نمی گذاریم فسادها روی هم انباشته شوند و به نقطه غیرقابل ترمیم و انفجار برسد.

بنابراین من اعتقاد دارم آزادی، یکی از عوامل جلوگیری از فساد است و برخلاف نظر آقای مصباح که آزادی را از عوامل فساد می داند، باید گفت آزادی عامل بازدارنده فساد است، به خصوص آزادی گردش اطلاعات که فراتر از آزادی رسانه است.

وقتی آن اشتباه بزرگ کلینتون رئیس جمهوری امریکا توسط رسانه ها مطرح شد، مطمئن باشید دیگر هیچ رئیس جمهوری در امریکا آن اشتباه را تکرار نمی کند.

متاسفانه الان یک فضای مصنوعی در ایران درست شده است. اگر قرار باشد همه رسانه ها کنترل شوند و نگذارند صدای هیچ منتقدی به گوش کسی برسد، قوه قضائیه هم به مرور توان مقابله با تخلفات را از دست می دهد.

-بنابراین توقیف روزنامه ها یا تلاش برای حذف افراد از نظر شما اشتباه است.

نه فقط نیروهای اصلاح طلب و روزنامه های آنها که حتی حضور اپوزیسیون فعال نیز در ایران و در هر کشوری، نعمت و فرصت است، نه تهدید. البته حاکمیت می تواند آن را به تهدید تبدیل کند. می توان نهضت آزادی را خاموش یا کم سو کرد یا اصلاح طلبان را از صحنه حذف کرد. در ضمن خارج کردن احزاب منتقد داخلی از صحنه، رهبری منتقدان را به گروه های خارجی می سپارد.

-نقش عقلا در پذیرش تکثر در جامعه چیست؟

وفاق ملی به خصوص در جامعه انتقالی ایران تنها از طریق قبول واقعیت تکثر در جامعه امکان پذیر است. رهبران و شخصیت های تاثیرگذار جریان راست می توانند در تحقق وفاق ملی نقش موثر داشته باشند. اما اینان باید اول خودشان اصل تکثر، تساهل و سازگاری را بپذیرند. گفت وگو میان جناح ها و جریان های مختلف قطعاً در رسیدن به این تفاهم مفید است اما مهم تر از گفت وگو، کسب تجربه در میدان عمل است. تمام جریان ها و نیروهای سیاسی از طریق تجربه به این جمع بندی می رسند که تمامیت خواهی و به دنبال «همه یا هیچ» رفتن، میسر و مطلوب نیست. منافع همه جناح ها و جریان ها در قبول و تن دادن به کف مطالبات است نه سقف آن. در حال حاضر جناح ها عموماً به دنبال حداکثر یا سقف مطالبات خود هستند که هرگز برای هیچ گروهی به دست نخواهد آمد. هنگامی که خردورزان جناح راست به این جمع بندی برسند، بر این باورم که دوران تازه یی در مناسبات فکری و سیاسی ایران آغاز خواهد شد.

-با توجه به سیر رویدادها، برخی بر این باورند که برخی جریان ها می خواهند اصلاح طلبان را از صحنه حذف کنند و طیفی از جناح مقابل، نقش جریان اصلاح طلب را بازی کند. آیا این امر امکان پذیر است؟

وقتی جریان های گوناگون سیاسی حذف شوند، جامعه دچار عدم تعادل می شود. شاید بتوان یک گروه سیاسی را با زور منحل یا محدود کرد، اما فکر و اندیشه را که نمی توانند حذف کنند. جناح راست می تواند و کاملاً هم محتمل است که دیدگاه های خود را تعدیل کند و ضرورت تغییرات اصلاح طلبانه را بپذیرد. اما نمی تواند جناح و جریان اصلاح طلب را از بین ببرد و نقش آن را ایفا کند، یعنی خود بشود اصلاح طلب یا اپوزیسیون. چنین چیزی امکان پذیر نیست. اگر هم تلاش کند، حتی اگر صادقانه هم باشد، نه این خواهد بود و نه آن.

روزنامه اعتماد/محمد حسن غفوری