مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح یکشنبه ۹۶/۱۰/۲۴ (سماع – تفاوت فطرت موجودات – فداکاری و انتخاب)

Hhdnat majzoobaalishah96 71بسم الله الرّحمن الرّحیم

همه‌ی این جاها را دیدم که بفهمم خداوند چه خلق کرده؛ یک بشری خلق کرده که این بشر قاعدتاً باید طبق دستور خودش باشد. ولی آن کاری ندارد. برای خودش مثل اینکه خدای دیگری دارد. گاهی اوقات این خداهای دیگر ممکن است چیز کنند یا با خلوص نیت یک حرکتی غیرارادی انجام بدهند؛ مثل «سماع» که اگر غیرارادی باشد خداوند شاید قبول کند، برای اینکه بدون اراده‌ی شخصی یک حرکتی کرده، ولی آن هم اگر اینجور باشد که مثل مجلسی بگیرند و همین که رسم هست حالا در چیز و مجلس سماع؛ آن خیلی غلط است. مادامی که اراده‌ی انسان باقی‌ست و سر جای خودش قرار دارد باید حرکاتی کند که صاحبان اراده می‌پسندند همه. اگر هم غیرارادی حرکتی می‌کند در جمعِ عده‌ای که همه با اراده‌ی شخصی آمدند، نکند. شعری حالا یادم نیست، یک‌مرتبه یک چیزی یادم می‌رود. به‌هرجهت خیلی خوش آمدید، خوب کردید. اگر حرکت غیرارادی‌ای دارید برای بیرون همینجا بروید آن پایین نمایش بدهید بعد بیایید. نمایشات ما یعنی درویش‌ها در درونمان است نه در بیرونمان. یعنی در درون خودمان تا هستیم نمایش بهشت به ما می‌دهند، نمایش جهنم هم می‌دهند. نمایش جهنم برای نشان دادن این است که شکر خدا را بجا بیاورید که چون جای شما اینجا بود و خداوند می‌گوید: شما جایتان آنجا بود، ما محبت کردیم شما را از آنجا آوردم اینجا که می‌بینی همه‌اش شادی است و… انشاءالله همیشه دلتان شاد باشد. یک مَثَلی‌ست که در فارسی هست می‌گویند که: گوسفندهای یک منطقه‌ای آمدند پیش آن کسی که مستجاب‌الدعوه است، گفتند آقا این گرگ ما را خیلی می‌خورد، هر مرتبه رد می‌شدیم. یک کاری بکن. گفت: من که اسلحه‌ای ندارم. گفتند: تو نصیحتشان کن همانجور ما را. این آقا گرگه را خواست و شروع کرد به دعوت کردن- حرف زدن- که اذیت نکن گوسفندان را؛ گوسفندان هم مثل تو روزی‌ای دارند ولی آن آخر دید گرگ هی سرش را این‌ور و آن‌ور می‌کند؛ حواسش نیست به حرف‌های این چیز. آن آخر گفت: چیه؟ گفت: هیچی، اجازه بده یک گله الان از اینجا می‌رود، من بروم دو-سه تا گوسفند قربانی کنم بعد بیایم حرف‌هایت را گوش بدهم. گفت: خیلی خب برو؛ برای اینکه توبه‌ی گرگ مرگ است یعنی تا زنده‌ای اینجوری است. حالا توبه‌ی گرگ مرگ است؛ برای اینکه «توبه» آنچه در خصوصیاتش، در روانشناسی می‌گویند، در کتب مذهبی می‌گویند این است که اصلاً به فکر اینکه تکرار بکند نیست. نه‌تنها تکرار نمی‌کند، بلکه به فکر این که تکرار کند نیست. این اسمش توبه است. گرگ از فطرت خودش نمی‌تواند توبه کند. دیدید؛ گرگ فطرتش این است که می‌رسد به گله‌ای، گله مثلاً سی تا گوسفند دارد، از این سی تا گوسفند ده تایشان را زخمی می‌کند می‌اندازد، یک تکه‌ کوچکش را می‌خورد. یعنی بیشتر از احتیاج خودش می‌کشد. بیشتر از احتیاج خودش می‌کشد بعد یک تکه‌ کوچکی خودش می‌خورد، مابقی‌اش می‌اندازد، یعنی مرگ دیگران را می‌خواهد نه حیات خودش را. به‌عکس می‌گویند راجع به شیر، راجع به شیر می‌گویند: شیر تا گرسنه نشود شکار نمی‌کند. گرسنه هم که شد، به اندازه‌ی اشتهای خودش شکار می‌کند. یعنی اگر یک گله رد شد یک گوسفند می‌گیرد می‌گذارد کنار. به دیگران کار ندارد. این تفاوت فطرت است و تفاوت هوس. فطرت می‌گوید که «من می‌خواهم زندگی کنم» یعنی شیر. و زندگی من (شیر) را خداوند مقرر کرده که از این گوسفندها باشد. بنابراین من چون خودم دارم می‌خورم برای حفظ خودم ناچارم چیز بکنم. بیشتر هم کار ندارم. ولی گرگ این را نمی‌گوید. گرگ می‌گوید: اینجا من گوسفند خوشم می‌آید بخورم، بیست تا گوسفند آمده همه‌شان را می‌ریزم به‌هم. یعنی بدی دیگران را می‌خواهد نه خوشی خودش. این تفاوت شیر است و گرگ. همین تفاوت‌ها را در بین افراد انسانی هم می‌بینیم. و حتی در شباهت‌ها. خب گرگ هم خیلی درنده است و خیلی… ولی هیچ‌وقت علی (علیه‌السلام) را نمی‌گویند که «گرگ الهی». می‌گویند: شیر بارگاه الهی. یعنی این فطرت را قبول دارند در گرگ و در شیر. انسان‌ها البته بعد که این چون همه‌ی مباحثی که برای بشر فراهم شده، در علم حقوق بهش توجه کرده‌اند؛ برای اینکه بعد که همه‌ی جمعیتی با هم جمع می‌شوند دعوایشان نشود، مقررات خاصی داشته باشند، که هرجا این فکر هست، فکر کنید. حتی حقوق در واقع پیدا کردن بهترین راه است که منطبق با فطرت انسان باشد. بنابراین هر انسانی فکر کند؛ اگر فکرش درست باشد به همان نتیجه می‌رسد. این بارها اتفاق افتاده؛ در این همه کشتی‌ها که می‌شکند و سرنشینانش توی دریا ولو هستند، یک وقتی دید که قایقی پیش می‌آید که این قایق به زحمت یک نفر را می‌تواند نجات بدهد. اگر دو نفر به‌خصوص سنگین باشند سوار بشوند قایق غرق می‌شود. یک قایقی دونفری هستند می‌بینند اینها یکی‌شان می‌تواند با این قایق نجات پیدا کنند. کدامیکی‌شان؟ هرکدامشان می‌گویند: من. تا اینجایش طبیعی‌ست. یعنی اگر هم دیگری را ترجیح می‌دهند؛ آن هم به‌واسطه‌ی یک منطق بالاتری‌ست، منطق الهی که این کار را می‌کند واِلا به طور فطری هر کدام می‌خواهد خودش زنده باشد و یکی از اینها خلاصه باید بمیرند. اگر یکی از اینها دیگری را کشت آیا در محاکمات باید گفت: این قاتل است؟ نه. این داستان‌ها، مثال‌های حقوقی‌ای که می‌زنند این برای این است که ما درک کنیم و بفهمیم وظیفه‌ی خودمان را چه‌جوری انتخاب کنیم. البته وقتی یک قایقی اینجوری باشد ممکن هم هست یکی دیگری را ترجیح بدهد. خب فرض کنید کسی با یکی از بزرگانش توی قایق می‌افتد، دلش می‌خواهد خودش که آن که می‌گوید قربانت گردم، عملاً خودش را از بین ببرد که او زنده باشد. حتی در اینجا برای مادر و بچه‌های شیرخور، بچه‌ی کوچک؛ که خیلی مادرها دیده شده در این جریانات داستان‌های جنگ؛ که مادری اینقدر علاقه به فرزندش نشان می‌دهد که  خودش می‌رود کنار که فرزندش زنده باشد. به‌هرجهت این یک قدری بیشتر از فطرت است. چون فطرت می‌گوید «مادر خودش را نگهدارد» حالا کدامش؛ این بستگی به فکر شما باشد. هم این فکرها را بخوانید، هم آن فکر را بخوانيد و خودتان را امتحان کنید. البته نه اینکه گم بشوید توی اینها، نه. وقتی برخورد می‌کنید خودتان فکر کنید. در واقع اینجور داستان‌ها تمرین فکر [است] برای اینکه راهی که خدا ممکن است انتخاب کند را درک کنید در… انشاءالله خداوند همه‌ی ما را نجات بدهد.