حسین مهدوی مقدم

Imageیه روزی تو شهر قم عده ای مرد

یه عده آدم مرد مرد مرد

خونه ای ساخته بودن از روی عشق

توی اونخونه همه درگیر عشق

خونشون محفل عاشقونه بود

روی دیوار و درش نشونه بود 

یه روزی تو شهر قم عده ای مرد

یه عده آدم مرد مرد مرد

خونه ای ساخته بودن از روی عشق

توی اونخونه همه درگیر عشق

خونشون محفل عاشقونه بود

روی دیوار و درش نشونه بود

یه نشونه از علی و فاطمه

یه نشونه از حسین فاطمه

خلاصه هرکی که اونجا پا می ذاشت

خنجری تو دل دشمن جا می ذاشت

تا که روزی دشمن دون وزبون

پا گذاشتن روی اون نام و نشون

نام یا فاطمه رو لگد زدن

پشت پاهای حسین لگد زدن

یه عده آدم پرشور و شعور

اومدن تو خونشون از راه دور

گفتن این خونه ماست به هم نزن

خونه خاطره هاست به هم نزن

ذکر یا حسین تو اون گفته می شه

شربت نذر حسین ریخته می شه

اما اون سیاه دلا گوش ندادن

خونه رو به عاشقا پس ندادن

می دونم سخته ولی چه می شه کرد

دلشون سنگه ولی چه می شه کرد

اگه اون خونه خراب شدو شکست

خونه های دل ما جوونه بست

اگه اون دیوارای سنگی می ریخت

آبروی خودشون باهاش می ریخت

اونا میگن که شماها فاسقین

جرمتون اینه که اینجا عاشقین

 

میدونی سنگا گناهشون چی بود

آدما حرف حسابشون چی بود

اونا گفتن که خدا مهربونه

فرق ماها وشما رو میدونه

اونائی که اهل دل باشن و مست

می دونن که خوب و بد همیشه هست

ببینید مردم دنیا دنیا رو

ببینید مردم بی ادعا رو

واسه یک خونه کوچیک و حقیر

جونشون رو حاضرن فدا کنن

واسه لذتی که از عشق چشیدن

دلشون رو نذر عاشقا کنن

 

دشمن دیوونه سر نمی شناسه

فرق بین خوب و بد نمی شناسه

دشمنا کاری به ایمون ندارن

اونا مردن که دل و جون ندارن

تو که اسرائیلو حاشا می کنی

بافلسطینیا خوب تا می کنی

یادته می گفتی اونا غاصبن

اومدن خونه ها رو خراب کنن

تو که دست غاصبا رو بسته ای

که دل عاشقا رو شکسته ای

در ودیوار که بذار خراب بشه

بذار این  سنگ وگلا خراب بشه ولی از دلای عاشقای پاک یکی حتی نشکنه یا کم نشه اگه اون خونه خراب شدو شکست خونه های دل ما جوونه بست اگه اون دیوارای سنگی می ریخت آبروی خودشون باهاش می ریخت خونه خاطره هامون اگه نیست نمره عزتمون همیشه بیست