به زمین وفادار باشید

داریوش آشوری

chenin goft zartosht niche96فریدریش ویلهلم نیچه را فیلسوف فرهنگ نامیده‌اند، زیرا درگیری اصلی اندیشه‌ او با پیدایش ‏و پرورش‌ و دگرگونی‌های تاریخی فرهنگ‌های بشری‌ است، به‌ویژه نظام‌های اخلاقی‌شان. تحلیل‌های باریک‌بینانه‌ ‏درخشان او از فرهنگ‌های باستانی، قرون وسطایی و مدرن اروپا و دیدگاه‌های سنجشگرانه‌ او نسبت به آنها ‏گواه دانشوری درخشان او و چالاکی اندیشه‌ او به‌عنوان فیلسوف تاریخ و فرهنگ است. اگرچه چشم نیچه ‏دوخته به تاریخ و فرهنگ اروپاست و دانشوری او در اساس در این زمینه است، اما از فرهنگ‌های باستانی ‏آسیایی، به‌ویژه چین و هند و ایران، نیز بی‌خبر نیست و به آنها فراوان اشاره دارد، به‌ویژه در مقام همسنجی ‏فرهنگ‌ها. او بارها از «خرد» آسیایی در برابر عقل‌باوری مدرن ستایش می‌کند.

نیچه دانشجوی درخشان فیلولوژی کلاسیک بود و پیش ‏از پایان دوره‌ دکتری در این رشته به استادی این رشته در دانشگاه بازل گماشته شد. دانش پهناور او در ‏زمینه‌ زبان‌ها، تاریخ و فرهنگ یونانی و رومی در بحث‌های فراوانی که درباره‌ آنها می‌کند آشکار است و نیز ‏در اشاره‌های بی‌شماری که در سراسر نوشته‌های خود به آنها دارد. او دست‌کم دو کتاب جداگانه درباره‌ ‏فرهنگ و فلسفه‌ یونانی دارد، یکی «زایش تراژدی» ‏و دیگری «فلسفه در روزگار تراژیک یونانیان» که هر دو از ‏نخستین کتاب‌های او هستند.

آشنایی دانشورانه‌ او با تاریخ و فرهنگ یونان و روم و مطالعه‌ آثار تاریخی ‏بازمانده از آنان سبب آشنایی وی با تاریخ و فرهنگ ایران باستان نیز بود… دلبستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در ‏گزینش نام زرتشت به‌عنوان پیام‌آور فلسفه‌ خود می‌توان دید و نیز نهادن نام وی بر کتابی که آن را مهم‌ترین ‏اثر خود می‌شمرد، یعنی «چنین گفت زرتشت». ‏‎‏ نیچه توجه خاصی به تاریخ ایران دوره‌ اسلامی نشان نمی‌دهد، ‏اگرچه گاهی نامی از مسلمانان می‌برد…

در مجموعه‌ نوشته‌های نیچه دو بار از ایران (‏Persien‏) نام برده می‌شود و چندین بار از ایرانی (‏persisch‏) و ‏یک‌بار هم از پیش‌ایرانی (‏vorpersisch‏) که اشاره‌هایی‌اند به روابط دولتشهرهای یونانی با امپراتوری ایران ‏و گاه تحلیلی از آن. توجه او پیش از هر چیز به پیامدهای جنگ‌های ایران و یونان و اثر ژرف آن بر دنیای ‏یونانی است، که به جنگ پلوپونزی میان دولتشهرهای آتن و اسپارت، با شرکت دیگر دولتشهرها می‌انجامد. ‏این جنگ تمامی یونان را به مدت پنجاه سال درگیر می‌کند و ویرانی بسیار به بار می‌آورد. افزون بر این‌ها، ‏بیست‌وهشت بار از ایرانیان (‏die Perser‏) نام می‌برد و در برخی از پاره‌نوشته‌های او می‌توان ‏نگره‌ او را نسبت به ایرانیان باستان و فرهنگشان به‌روشنی یافت… اما ‏بالاترین درجه‌ توجه خود به ایرانیان و بزرگداشت آنان را آنجا نشان می‌دهد که از زمان‌باوری ایرانیان سخن ‏می‌گوید؛ باوری که به دیدگاه او نسبت به زمان و بازگشت جاودانه آن همانند است. این دیدگاه در برابر آن ‏دید متافیزیکی یونانی قرار می‌گیرد که با افلاطون هستی زبرزمانی حقیقی را در برابر هستی مجازی گذرا یا ‏زمان‌مند قرار می‌دهد…

در پاره‌نوشته‌ای در میان آثار منتشرشده پس از مرگش، از یک فرصت از‌دست‌رفته‌ تاریخی دریغ می‌خورد ‏که چرا به جای رومیان ایرانیان بر یونان چیره نشدند. این یادداشت کوتاه را می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که نیچه اینجا نیز گرایش خود را ‏به جهان‌بینی زمان‌باور ایرانیان در برابر متافیزیک یونانی نشان می‌دهد. زیرا با فرمانروایی رومیان بر یونان، فرهنگ ‏یونانی و متافیزیک فلسفی آن بر فضای روم چیره شد و راه را برای ظهور مسیحیت و نگرش آخرت‌اندیش و ‏زمان‌گریز و‎‏ دید هیچ‌انگارانه‌ آن نسبت به زندگانی زمینی گشود. نیچه بر آن است که مسیحیت، در مقام دین مسکینان، زندگانی گذرای زمینی را به نام پادشاهی جاودانه‌ آسمان‏‏ رد می‌کند و بدین‌سان نگرش مثبت یا آری‌گوی‏‏ به زندگی را بدل به نگرش منفی می‌کند. حال‌آنکه فرمانروایی ایرانیان بر یونان، با نگرش ‏مثبتشان به زندگی و زمان، می‌توانست روند این جریان را دگر کند و از یک رویداد شوم در تاریخ پیشگیری کند. ‏

 نیچه در نخستین نوشته‌هایش نام آشنای «‏Zoroaster»‏ را به‌کار می‌برد که از ریشه‌ یونانی است و در زبان‌های ‏اروپایی به کار می‌رود. «‏Zoroaster‎» نخستین‌بار در یادداشت‌های ٧١-١٨٧٠ دیده می‌شود؛ یک دهه پیش از ‏نوشتن چنین گفت زرتشت… همچنین در رساله‌ای از این دوران، که پس از مرگ او به ‏چاپ رسیده، به داستان شاگردی هراکلیتوس نزد زرتشت اشاره می‌کند. نام زرتشت به صورت ‏ایرانی باستانی‌اش، یعنی «‏Zarathustra» نخستین‌بار در کتاب «دانش شاد» (پاره‌نویس۳۴۲) پدیدار می‌شود که ‏در ۱۸۸۲ انتشار یافته است. نیچه نخستین پاره‌ پیشگفتار زرتشت، یا نیایش او در برابر خورشید، از کتاب ‏«چنین گفت زرتشت»، را اینجا گنجانده است. این پاره در سال پس از آن در نشر بخش یکم از چهار بخش چنین ‏گفت زرتشت در جای اصلی خود قرار می‌گیرد.

نیچه در برابر این اخلاق‌باوری (‏Moralismus‏) اخلاق‌ناباوری (‏Immoralismus‏) خود را می‌نشاند که ‏هستی را در ذات خود فارغ از ارزش‌های بشری می‌داند و بر آن است که بی‌گناهی نخستین آن را به آن ‏بازگرداند. ‏ بدین‌سان است که هستی‌شناسی اخلاق‌باورانه‌ زرتشت اصلی، که در سرآغاز تاریخ به میدان آمده و ‏ذهنیت و فرهنگ بشری را شکل داده، در برابر هستی‌شناسی اخلاق‌ناباور زرتشت نیچه قرار می‌گیرد که در پایان ‏این تاریخ، در روزگار برآمدن واپسین انسان‏ ندای گذار از انسان به ابرانسان را سر می‌دهد. ابرانسان انسانی است ‏بر انسانیت خود چیره‌ شده و به بی‌گناهی نخستین بازگشته‌؛ انسانی که می‌تواند بر انسانیت اخلاقی خود، و ‏همه‌ ترش‌رویی و سختگیری و خشکی آن، خنده زند. ابرانسان انسانی است خندان که هستی را از همه‌ ‏رنگ‌ها و نیرنگ‌های بشری (و بس بسیار بشری) آزاد می‌کند و آن را، با اراده‌ از کین‌توزی رهاشده‌ خویش، ‏چنانکه هست، می‌پذیرد و به زندگانی آری می‌گوید. بدین‌سان، اخلاق‌ناباوری زرتشت نیچه درست پادنشین یا نقطه‌ مقابل اخلاق‌باوری زرتشت اصلی است. نیچه در ‏کتاب «اینک، مرد!»، که در آن به شرح زندگانی روشنفکرانه و تحلیل کوتاهی از آثار خویش می‌پردازد، دلیل گزینش ‏نام زرتشت را برای گزارش فلسفه‌ خویش بازمی‌گوید…

زرتشت… نه‌تنها هستی را گردنده بر محور نیک و بد نمی‌داند که آن را صحنه‌ رقص و بازی‌ای ‏آزاد از هر قید اخلاقی ماوراء طبیعی می‌داند. اگر زرتشت نخستین، در سرآغاز تاریخ گشوده‌شدن افق روحانی به ‏روی بشر، از هم‌سخنی با خدا و پیام‌آوری از جانب او به‌سوی انسان‌ها بازمی‌گردد و کتاب آسمانی می‌آورد، ‏زرتشت دومین در پایان این تاریخ روحانی پدیدار می‌شود و تکان‌دهنده‌ترین و همچنین رهاننده‌ترین پیام را با ‏خود دارد: پیام او این است: 

به زمین وفادار باشید


* مطلب حاضر گزیده‌ای است از متن سخنرانی داریوش آشوری در مراسم «شب نیچه و جهان ایرانی» به نقل از خبرگزاری مهر.
منبع: روزنامه شرق