چرا به‌جای «یقه سفیدان»، اغلب «مردم عادی» محور توجه آسیب‌شناسی اجتماعی هستند؟

نگاهی انتقادی به «آسیب‌شناسی اجتماعی» در ایران
penhan peyda96«پنهان»ی که بود؛ «آشکار»ی که نبود

آسیب‌های اجتماعی مدتی است در مرکز توجه مدیران و مسئولان اجتماعی قرار گرفته و شورای اجتماعی کشور هم در سلسله‌ای از برنامه‌های پژوهشی و نشست‌ها و… تلاش کرده است که آسیب‌های مهم کشور را شناسایی کند. پنج آسیب اجتماعی اولویت‌دار برای شورای اجتماعی کشور ۱) اعتیاد ۲) حاشیه‌نشینی ۳) طلاق ۴) ابتذال و مفاسد اخلاقی و ۵) بیکاری هستند. این آسیب‌ها، در برنامه‌های پژوهشی و راهبردی و اجرایی این شورا و مجموعه‌های وابسته بدان کانون توجه شده‌اند. وجه اشتراک همه این آسیب‌ها در تمرکز بر مشکلات و آسیب‌های رایج در اقشاری است که به اصطلاح «یقه‌ سیاه» یا «یقه‌ آبی»* نامیده می‌شوند. گویی آسیب‌های «مردم عادی» (آنانی که بیشتر قربانی‌اند تا عامل اصلی) مورد توجه قرار گرفته است؛ آنانی که دستشان به جایی بند نیست، محور توجه آسیب‌شناسی هستند. 

 تولید و توزیع دانش، همیشه امری سیاسی بوده است، گویی اینکه «چه کسی»، «چه چیزی را» «درباره چه کسی» «با چه ابزاری» و «برای چه مقاصدی» باید بداند، کاملاً جهت‌مند در اختیار نهادهای آسیب‌شناسی اجتماعی قرار گرفته است.

 انرژی نهادهای متولی مطالعه و ارائه راهکار برای آسیب‌های اجتماعی معطوف به «شناخت رنج‌ها و دردهای مردم عادی» است. شاید در وهله اول اندکی مثبت و خیر به نظر آید، اما اندکی تعمق بیانگر این نکته است که چرا «فرودستانِ قدرت» مسأله اصلی آسیب‌شناسی قرار گرفته‌اند. گویی آسیب دیگری یا اولویت دیگری در جامعه نداریم!

برش

• پنج آسیب اجتماعی اولویت‌دار برای «شورای اجتماعی کشور» اعتیاد، حاشیه‌نشینی، طلاق، ابتذال و مفاسد اخلاقی، بیکاری هستند. وجه اشتراک همه این آسیب‌ها در تمرکز بر مشکلات رایج در اقشاری است که اصطلاحاً «یقه‌ سیاه» نامیده می‌شوند. ولی آسیب‌هایی که «یقه سفیدان» و صاحبان قدرت و ثروت عامل اصلی در ایجاد آن هستند، گویی تعمداً مغفول واقع شده‌اند.
• آسیب‌شناسی رسمی در جامعه ایران، خودش مستلزم آسیب‌شناسی است. آسیب‌شناسی رایج، حوزه‌های بسیاری را از دید ما پنهان کرده است و آنها را از اولویت انداخته است.
• «محیط‌زیست» و «فساد ساختار اداری» دو آسیبی هستند که به انحای مختلف به حاشیه رانده می‌شوند. در این آسیب‌ها، ما با «قربانی» مواجه نیستیم، بلکه بیش از همه با یک «عامل ایجاد فساد» و با یک «مجرم» مواجه هستیم.

این انتخاب و اولویت‌بندی پنجگانه بیش از آنکه یک امر آگاهانه فردی باشد، یک «سیاست گفتمانی» در بازشناسی و بازنمایی آسیب‌ها و در نهایت بازشناسی وضع جامعه و بازنمایی آن برای مخاطبان است.
اگر بخواهیم اندکی انتقادی‌تر به مسأله شناخت و بازنمایی آسیب‌ها نگاه کنیم، می‌توان خود این فرآیند را به مثابه یک سیاست برای مدیریت جامعه در نظر گرفت. آسیب‌شناسی و بازنمایی آن و اولویت‌بندی آن، بیش از آنکه یک فرآیند علمی و تخصصی باشد یک امر مدیریتی و سیاستگذارانه است که مبتنی بر «انتخاب‌های ارزشی» است. به نظر می‌رسد نظام آسیب‌شناسی در دستگاه‌های فرهنگی کشور در دل خود گفتمانی دارد که بیش از همه به دنبال بازشناسی و برجسته‌سازی مسائل و مشکلات «فرودستان» است.

 در فضای فرهنگی «اولویت‌بندی آسیب‌ها» و «نامگذاری آنها» خود نوعی سیاستگذاری فرهنگی است. اینکه چه مواردی برجسته شوند، چگونه قرائت‌های رسمی و معیار برای بازشناسی امور شکل گیرند و در نهایت چگونه بر اساس این بازشناسی و بازنمایی مشکلات، جهان اجتماعی موجه ترسیم و تصور شود، بخش‌های سه‌گانه از سیاستگذاری فرهنگی است. از این منظر هم می‌توان به سه مرحله بازشناسی و اولویت‌بندی آسیب‌های اجتماعی در ایران، بازنمایی آنها و ایجاد قرائت رسمی از کم‌ و کیف آنها و در نهایت ایجاد تصوری ضمنی از مسیر رسیدن به جامعه مطلوب پرداخت.

 منطق فرهنگی «آسیب‌شناسی اجتماعی در ایران» مستلزم یک بازخوانی انتقادی است، زیرا ویژگی هرگونه گفتمان آسیب‌شناسی صرفاً توجه دادن به موارد خاص نیست، بلکه همزمان، توجه به برخی موارد را هم ناممکن و شاید ممنوع می‌کند. به عبارت دیگر، سیاست بازنمایی آسیب‌ها، چشم‌های ما را به مسائلی باز می‌کند و به مسائلی می‌بندد.

 این بحث ما در اینجا، منکر اهمیت آسیب‌های پنج‌گانه فوق نیست، بلکه تلاش می‌کنیم به زوایای ناگفته‌ای از آسیب‌شناسی اجتماعی در ایران توجه کنم. آسیب‌شناسی رسمی در جامعه ایران، خودش مستلزم آسیب‌شناسی است. آسیب‌شناسی رایج، حوزه‌های بسیاری را از دید ما پنهان کرده است و آنها را از اولویت انداخته است.

 پیش‌تر اشاره کردیم که آسیب‌های دارای اولویت، متعلق به «مردم عادی» بودند ولی آسیب‌هایی که «یقه سفیدان» و صاحبان قدرت و ثروت عامل اصلی در ایجاد آن هستند، گویی تعمداً مغفول واقع شده‌اند. از این منظر، آسیب‌های دیگری هست که کمتر بدان‌ها توجه می‌شود؛ «محیط‌ زیست» و «فساد ساختار اداری» دو آسیبی هستند که در یک منطق گفتمانی به انحای مختلف به حاشیه رانده می‌شوند. تمرکز و انباشت مطالعاتی در گفتمان نهادهای رسمی در حوزه این دو آسیب در یک نهاد محوری مانند «شورای اجتماعی کشور» شکل نگرفته و گویی ضرورتی هم برای شکل‌گیری آن نیست.

 وجه مشترک بی‌توجهی به «فساد اداری» و «بحران محیط‌ زیست» در ایران برخلاف پنج آسیب اولویت‌دار (طلاق، اعتیاد، بیکاری و ابتذال و حاشیه‌نشینی) آن است که این دو مورد، آسیب‌های رایج در یقه سفیدان و اقشار بالای جامعه است. در پنج آسیب اولویت‌دار «شورای اجتماعی کشور»، ما با «قربانیان» آسیب‌ها و بحران‌های اجتماعی مواجه هستیم در نتیجه در نهایت می‌توان با تحلیلی روانشناختی، اندکی از بار گناه را به گردن خودشان انداخت و اندکی هم به گردن کوتاهی مدیران که آن هم به ارائه گزارش‌های راهبردی و اقدامات مؤثر می‌توان امید به کاهشش داشت. در این میانه، عامل اصلی می‌تواند در لابه‌لای گستره‌ای از عوامل و علت‌های موجد بحران گم شود. اما در آسیب‌هایی مانند «محیط‌ زیست» و «فساد اداری» ما با «قربانی» مواجه نیستیم، بلکه بیش از همه با یک «عامل ایجاد فساد» و با یک «مجرم» مواجه هستیم که حسب اتفاق بیش از آنکه در میان مردم عادی و یقه‌آبی‌ها (اقشار فرودست در قدرت و ثروت) باشد، در «یقه ‌سفیدان» و صاحبان قدرت و ثروت هستند.

 اگر برای مسئولان آن پنج آسیب اولویت دارند، برای مردم این دو آسیب اولویت دارند و شاید بیش از همه «فساد اداری» اولویت داشته باشد. فساد اداری که حس بی‌عدالتی و فقدان امنیت و امید را ایجاد می‌کند، برای مردم عادی سبب می‌شود آینده در هاله‌ای از ابهام و ارزیابی‌های منفی فرو رود. لذا تفاوت این دو تیپ از آسیب‌شناسی، تفاوت منظر هم هست؛ منظر مردم عادی که عموماً قربانی‌اند و منظر صاحبان قدرت و ثروت که عامل بسیار مهمی در ایجاد برخی آسیب‌ها و بحران‌ها هستند.

 دسته دوم، قدرت بازنمایی و ارائه الگوهای معیار را دارند، تا با توجه به اولویت‌های مورد نظر خودشان، امکان توجه و تمرکز بر اولویت‌های مورد نظر مردم را حذف کنند. از این منظر، آسیب‌شناسی اجتماعی در ایران، یک «آسیب‌شناسی آسیب‌زده» است و خودش هم در نهایت به دلیل منحرف کردن نگاه‌ها از مسائل کلیدی‌تر (فساد و محیط‌زیست) در نهایت «آسیب‌زا» خواهند بود. به عبارت دیگر، آسیب‌شناسی اجتماعی آسیب‌زده و آسیب‌زایی داریم. با وجود ضرورت مطالعات آسیب‌های اجتماعی، در حال حاضر، بررسی انتقادی آسیب‌شناسی و منطق اجتماعی و سیاسی آن هم بسیار ضروری است.

پی‌نوشت:
*اصطلاح‌های «یقه آبی» و «یقه سفید» نوعی طبقه‌بندی‌ شغلی است که کارگرانی را که کار بدنی انجام می‌دهند از کارگرانی با شغل‌های حرفه‌ای و دفتری متمایز می‌کند. به طور تاریخی «کارگران یقه آبی» یونیفرم‌های آبی‌رنگ پوشیده و در شغل‌های تجاری مشغول به کار هستند. در طرف مقابل «کارگران یقه سفید» قرار دارند که پیراهن‌های سفید اتو کشیده به تن دارند و در دفاتر به کارهای اداری مشغولند. از دیگر مواردی که این دو دسته را از هم متمایز می‌کند سطح درآمد و تحصیلات آنان است.

دکتر جبار رحمانی، عضو شورای انسان‌شناسی و فرهنگ – روزنامه ایران