مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح جمعه ۹۶/۴/۳۰ – خانم‌ها (توجه فکر و توسل در مجالس فقری – فراز و نشیب در مسیر سلوک)

Hhdnat majzoobaalishah96 40بسم الله الرّحمن الرّحیم

از قدیم در بین ما یعنی همه‌ی مسلمین، ایرانی‌ها، رسم بوده می‌گفتند «بسم الله» که بگویید جن فرار می‌کند از آدم. حالا. ولی منظور این است که: بسم‌الله که بگویید بسم‌الله بفهمید معنیش چیه، هرچه جن و ناراحتی در شما هست از شما فرار می‌کند. حالا به همین مناسبت ایشان مریض بوده، مریض است، دوا‌هایش را قطع کرده یا چه شده که حالا گفتند باید دوا‌هایش را ادامه بدهد و گفتم بله. فعلاً در این مجلس باید تمام هوش و حواس و خواسته‌های ما متمرکز در همین جا باشد. یعنی از این چهاردیواری که الان اینجا هست و خب آن سالن هم هست این جوری بیرون نرود. در این چهارراهی هم نه اینکه من به فکر او باشم، او به فکر چی باشد، نه! همه به یک فکر باشند. یعنی آن فکری که خداوند آن فکر را تبدیل به یک همچین اجتماعی کرده. یعنی ما فکرمان این بود که همه با هم باشیم، صبح جمعه هر کسی خانواده‌ای دارد با خانواده‌اش باشد، یک خرده وسیع‌تر فکرکند می‌گوید که با خانواده‌‌های دورترمان هم، یک خرده بزرگ‌تر می‌گوید با خانواده‌هایی که توی همین شهر هستند و بالاخره به فکر همه‌ی مردم باشد و فکر همه‌ی مردم هم که نمی‌شود. این همه جمعیت. همه‌ی جمعیت‌ها یکی تعیین می‌کنند به فکر آن هستند. حالا اینجا ما یکی تعیین نکرده‌ایم. آن «یک» ما را تعیین… خداوند ما را جمع کرده اینجا، پس باید فقط و فقط به فکر خدا باشیم؛ فکر خدا هم این نیست که تسبیح بگیرید توی دستتان؛ الله، الله، نه! فکر خدا این است که در هر جا نگاه می‌کنید فریاد خدا را بشنوید. به هر کس نگاه می‌کنید و هرچه نگاه می‌کنید یادتان بیاید که این کسی که من می‌بینم ساخته‌ی خداست. همان جوری که خدا من را آفریده، او را هم آفرید. این فکرِ محو شدن در عظمت خدا- عظمت خلقت- این است. آنچه در اطراف این فکر است خوب است و مختص این مجلس است، چه چای باشد چه چای نه. فکر دیگری نکنید. البته در اطراف چنین فکری همه‌ی دستورات خدا آدم یادش می‌آید. خدا گفته همیشه به فکر هم باشید. وقتی آمدید توی مجلس، به فکر آب و نان و بچه‌ها و نمی‌دانم، نه، همه‌ آن‌ها را به خدا بسپارید. بگویید: خدایا من هزاران هزار اشتغال دارم، خودت این اشتغال‌ها را درست کن. منِ بشر اهلش نیستم جز اینکه به تو متوسل بشوم و از تو بخواهم که این مشکلات من را حل کنی، رفع کنی و همه‌ی نیازهای من و دیگران را برآوری و با هم، همه خوب باشیم. این نتیجه و فایده و علت تشکیل اینجور مجالس است. قدرش هم بدانید. همه‌ی هفته، هزار، هر چه، یکجا کار، این دو ساعت، یک ساعت و نیمی که اینجا نشستید، از درِ حسینیه آمدید و همه، هم را می‌بینید، هر دیداری و هر کلمه‌ای، هر سلامی و جواب سلامی برای شما باید لذت‌آور باشد. همه‌ی گرفتاری‌ها، ناراحتی‌ها را جدا بگذارید، این لذتِ اجتماع بیایید همه‌ی آن‌ها را بگیرید. انشاءالله. اجتماع هم از این گرفتاری‌ها دارد، آن هم برای خودشان. در هر قدم زندگی فکر کنیم می‌بینیم آثار زندگی را. فرض کنید ما یک خانواده‌ای یا مثلاً خود ما که منزلمان در نزدیک توپخانه باشد- می‌دانید که یک مدتی هم ما خودمان در مسجد شیخ عبدالحسین بودیم و آن بازار و اینجا‌ها- اینجا خب می‌گفتند در نقشه، می‌گفتند اول‌های تهران اینجا بودیم. شمران و تجریش هم که این‌ور است. راه از شمران به، از منزلتان که در آنجا باشد به شمران، به تجریش می‌گویند که سربالاست. از هر کسی بپرسند همین را می‌گوید. شما هم می‌فهمید که بله از توپخانه به چیز سربالاست. خب راه می‌افتید، راه می‌افتید یکجا خیابان گود- پایین‌تر- است، یکجا خیابان بالا. می‌گویید: اِ. می‌پرسید: شما که گفتید اینجا سربالاست پس چرا الان یک خرده شیب دارد خیابان؟ این شیب‌ها در مسیر است. روی هم رفته مسیر سربالاست. زندگی می‌گوییم زندگی به سوی خدا توأم با فعالیت و شادی از رؤیت خدا خواهد بود ولی اگر بعضی غیر از این در مسیر باشد، آن به منزله‌ی آن پستی‌بلندی‌های چیز است. زندگی؛ خداوند جز راحتی بندگانش را نمی‌خواهد. بندگانش را آفریده از آن عالمی که هیچ دردی ندارد آمده به این عالمی که پر از درد و ناراحتی است. این درد و ناراحتی‌ها زود تمام می‌شود، کِی؟‌‌ همان وقتی که جان ما هم تمام می‌شود. به هر جهت این‌ها همیشگی نیست. در این ناراحتی آن کسی که از ده سال، بیست سال بعد خوب می‌شود، میلیارد‌ها سال زنده است با نشاط. از هیچ چیزی درنروید، از میدانی که خدا آفریده. هیچ نگران نباشید. همه‌ی این چیز‌ها طبیعی‌‌ست و خدا آفریده، خودِ خداوند هم رفع می‌کند. منتهی شما را هم آفریده، ما را هم آفریده برای اینکه فکر کنی خودت راه بیفتی، خودت راه بیفتی این‌ها را دفع کنی، رفع کنی. در آن صورت خدا هم کمک می‌کند. به هر جهت ما نمی‌دانستم، نمی‌دانم هم چی می‌خواستم بگویم ولی خب هرچه می‌خواستم بگویم همین بود. هر حرفی بزنم همین است نتیجه‌اش. مَثَل است قدیم می‌گفتند، که این مَثَل از خارج به ما آمده بعضی‌ها هم می‌گویند. می‌گویند: همه‌ راه‌ها به روم ختم می‌شود. روم پایتخت یونان قدیم بود. می‌گوید از هر راهی بروی بالاخره به روم ختم می‌شود. اینجا همه باید بگوییم از هر راهی بروی به قم، بله، فرق نمی‌کند به مشهد. یعنی این‌ها چیزهای مختلفی که ظاهراً هست همه‌اش از یک جا وحدت می‌گیرد و آن جا، آن نقطه در اختیار و قدرت خداوند است. انشاءالله خداوند که ما را می‌شناسد، ما خداوند را بشناسیم. انشاءالله.