مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۴/۱۴ – خانم‌ها (تفأل و تطیر – شادی)

Dr Noor Ali Tabandeh Majzoub Alishah 35بسم الله الرّحمن الرّحیم

بچه‌ها چهارتا بودند، آبنبات‌ هم چهارتا بود. بدون اینکه قبلاً شماره کرده باشیم، خودش جور درآمد. این «جوردرآمدن‌ها» را باید به حسابِ به‌اصطلاح تصمیم الهی گرفت و این که قسمت در این بوده. یک اخباری هست البته پیغمبر نفرموده ولی یکی از ائمه فرموده است؛ در عرب خیلی همین فال‌زدنِ کار‌ها و قواعد خیلی رسم بوده. مثلاً صبح‌ها اگر- الان هم در ایران هم خیلی هست ولی نه خیلی- مثلاً صبح که پا می‌شود کسی، اگر یک گربه‌ی سیاه جلوی چشمش دربیاید، توی کوچه می‌رود، این را علامت بد می‌داند. اگر یک جغدی پرواز کند، این را علامت بد می‌داند. یک توصیه کرده‌اند که تطیّر نزنید. «تطیر» یعنی فالِ بد گرفتن. مثلاً‌‌ گربه‌ی سیاه که می‌گوییم، اتفاقاً ما گربه‌ی سیاه هم آن‌وقت‌ها همیشه داشتیم ولی به هیچ وجه ازش… نزدیک‌ترین، رفیق‌ترین گربه‌ها با بچه‌ها بود. تطیر نزنید یعنی فکر کند که آقا بگوید: چرا گربه‌ی سیاهی امروز جلوی چشم من آمده؟ این فکر بکنید یا در هر مورد دیگری که یک قضایایی می‌شود؛ این فکر را بکنید که آیا من آنقدر مهم هستم  در همه‌ی این کره‌ی به این عظمت؟! این همه کره در جهان هست، یکی از این کره‌ها، کوچک‌ترین کره اسمش کره‌ی زمین است. روی این کره‌ی زمین یک آقایی هست که خیلی مهم است، آن آقا من هستم. می‌گویم این جور فکر نکنید. و آنوقت یک وقت خدا هم آنقدر بیکار است که فکر کند که امروز برای من تطیر فراهم کند، نه! گردش جهان آنقدر می‌چرخد، این گوشه‌اش به شما رسیده. منتها اگر اینجوری است می‌گویند تفأل هم نزنید، ولی نه. البته تفأل و تطیر هر دویش یعنی فال خوب و فال بد، هر دویش ممکن است صحیح به ما برسد ولی یا ممکن است نرسد. هر دویش از این جهت مثل هم است. ولی تفاوت این است که تطیر از سرشت شیطانی‌ای که در ما هست سرچشمه می‌گیرد و تفأل از سرشت رحمانی. البته این دو سرشت، دو تا خمیر نیستند… این دو سرشت را همه دارند. یکی غذا می‌خورد، دیگری رد می‌شود از… یک جوری می‌کند که این را نبیند. خیلی خب. یکی دیگر اگر بیاید، یک آدم دیگر بیاید این عابر را صدا می‌زند می‌گوید: بفرمایید، که در ایران بیشتر اینجور رسم است. یک واقعه، هر کدام یک جور معنی می‌کنند. پس این در واقع به معنی ما بستگی دارد. اگر هم آن گربه‌ی سیاهی که می‌آید و ما می‌گوییم بدیمن است؛ اگر هم اثر بدی دارد… از درون خودِ ماست. یعنی این درونِ ما، این قسمتی از فکر و روح ما که تمایل و نزدیکی به تاریکی و سیاهی و ناراحتی دارد؛ این‌ها با هم جمع شده، یک مجسمه اینجوری درست کرده است. از ناحیه‌ی دلِ ماست. این است که اگر بعضی در چیزهایی ما دیدیم- خیلی که حالا یادم نیست مورد بگویم- بعضی از بزرگان ما تطیر یا تفألی زدند؛ در این صورت اگر هم معنی‌ای دارد؛ آن معنی در خودشان است و نه در این واقعه. در معنای خودشان است که به واسطه‌ی دیدارِ سایر عرفا، فقرا که می‌آمدند خدمتشان، یک چیزی به خاطرشان می‌رسیده می‌گفتند. البته همه‌ی این‌ها یک جنبه‌ی واقعی‌ای دارد. یعنی ما تفأل بزنیم؛ تفأل یعنی فال خیر بزنیم، غالباً اتفاق می‌افتد. چون روح ما، جسم ما، آماده است برای اینکه یک همچین اتفاقی را ببیند. مثلاً آب. البته ما یادم می‌آید در یک سفره‌ی خودمان چند نفر بودیم غذا می‌خوردیم؛ یک لیوان آبی شکست یا آب ریخت روی زمین. یکی گفت: این فال خیر دارد. آن جنبه گفت: بله فال خیر دارد ولی این فال خیری که گفتند برای این است که ناراحتیِ آن کسی که این کار را کرده تمام بشود. چون وقتی آب می‌ریزد یا یک کاری می‌شود یک غلطی دارد. اما به هر جهت این ارتباط دارد به درون خود ما، به فکر ما. بنابراین می‌توانیم یعنی باید این را به منزله‌ی یک قدم از زندگی بگیریم. شما مثلاً از اینجا به منزل می‌روید، هزار قدم برمی‌دارید، یعنی این پا را برمی‌دارید، آن پا. هیچکدام از این قدم‌ها یادتان نیست. فقط این حد؛ مقصد و مبدأ یادتان است که مقصد در اینجا بودید، خواستید منزلتان بروید، قدم برداشتید. همه‌ی این‌ها جزو آن قدم‌هاست. یعنی بعد که در یکی از قدم‌ها پایتان لیز خورد دیگر شماره ندارد کدام قدم بود. می‌گویید که در یکی از قدم‌ها پایم لیز خورد و شکست. همه‌ی این وقایع مثل آن قدم‌هاست. قدم‌هایی که برمی‌دارید برای اینکه از این دنیا، از این مشغولیت و گرفتاری تبدیل بشود گرفتاری‌تان، فکرتان به یک مسأله‌ی دیگر. خداوند هم برای مؤمنین می‌خواهد که این تبدیل که در ذهن خودش واقع می‌شود به سمتِ تحرک و شادی باشد. همانی که بار‌ها گفتیم که اساسِ زندگی انسان شادی است نه عزا، نه ناراحتی. خب این ناراحتی و عزا، ناراحتی‌ای که به دستِ ما نیست، نه. ناراحتی‌هایی که خودمان فکر می‌کنیم. عزاداری، این‌ها دیگر مثل این که با درونِ ما یک مشکل و یک قدرت بزرگتری که این واقعه باشد کار کرده این شکسته. واِلا اصل بر این است که خداوند می‌خواهد تمام فعالیت ما، گردش کار ما را به سمت شادی و خوشی… به همین جهت به طور فطری شما غذا می‌خورید، نهار و شام می‌خورید، بچه‌هایتان هم هستند، سعی می‌کنید که این غذایتان در حال شادی باشد نه در حال غم. شادی یعنی اینکه ما در مسیر خداوند قدم برداشتیم. هر وقت یک قدم همراه خدا برداشتیم، آن قدم شادی است. به قولِ رسم کتابِ مقدس یهودی‌ها: «و خدا با او بود»، در همین جا هم می‌گوید، نوح را می‌گوید، «و خدا با او راه می‌پیمود». داستان‌هایش را اگر بخوانید از این جهت بد نیست. ما همه‌ی این وقایع، این چیزهایی که می‌بینیم گردش روزگار است و چیز معمولی‌ای که در زندگی آمده. خداوند برای ما یک معنی خاصی به این گفته است، برای اینکه یک جهت شادی و تحرک برای ما باشد. انشاءالله خداوند، ما خودمان را لایق کنیم که شادی‌ها و مسیر میل خدا را درک کنیم و برویم… آنچنان برویم که خودش می‌خواهد.