آینده و آیندهٔ ما (بخش دوم)

گفتگوی کریم فیضی با دکتر محمدعلى اسلامى ندوشن 

nadoshan 96

• در بازگشت به مسئله تربیت، باید روى این موضوع تمرکز کنیم که در ایران، دست‏‌کم از هزار سال پیش یک روش تربیتى وجود داشته است که موضوعات از پدر به پسر و از طریق ‏خانواده به اولاد منتقل می‌شده. این روش‏ یا ملغى شده است، یا جوابگو نیست؛ چون زمان دگرگون شده است. ترکیب تربیتى ایرانى به چه سمتى باید روى ‏بیاورد؟ چه چیزى باید جزو متن تربیت قرار بگیرد؟

 به ‏صورت خلاصه تربیت اجتماعى باید جاى تربیت فردى را بگیرد. تربیت ‏فردى به گونه‌‏اى بود که در آن، از طرف خانواده یا معلم و مربى در مکتب‏خانه و مدرسه کوشش مى‌‏شد که فرد یک شخصیت اخلاقى بار بیاید، به این صورت که‏ راستگو باشد، در اموال مردم طمع نداشته باشد و به ناموس مردم چشم ندوزد و دیگر اخلاقیات از این نوع. ارزش این‌ها به ‏جاى خود، ولى امروزه کافى نیست.

 این‌ها مسائلى است که در فرهنگ گذشته ایران وجود داشته و در ادبیات ‏فارسى هم نشت کرده و از آنجا به مدارس و مکتب‏خانه‏‌ها راه یافته بود. اما امروزه‏ نوع زندگى اجتماعى تفاوت پیدا کرده است؛ بنابراین سیْر تربیتى بشر باید به ‏طرف ‏اجتماع باشد تا فرد نسبت به مملکت و اجتماع وظیفه‏‌شناس بشود و به‏ فکر همنوعان خودش هم باشد و تنها به فکر شخص خود و خانواده خود نباشد. افراد اکنون باید خود را فردى از بدنه اجتماع بدانند.

 این‌ها به نوعى اقتضاى دوران است. شهر‌ها بزرگ و جمعیت زیاد شده است و سرنوشت‏‌ها به هم گره خورده. گردش اطلاعات بسیار سریع شده و اخبار دائماً به درون افراد راه مى‏‌یابد و کار، لحظه‌‏اى شده است. شما مى‌‏توانید در هر لحظه، از هر نقطه دنیا و از هر ملتى باخبر بشوید. در گذشته چنین چیزى وجود نداشت. زندگى یک ده، در محدوده خودش خلاصه مى‌‏شد و هیچ‏کس از روستاهاى دیگر و حتى ده مجاور اطلاع نداشت. آنچه در سیْر و شتاب اطلاعات وجود دارد، اقتضاى زندگى جدید است. از قدیم گفته‌‏اند: «به شهر نى مى‌‏روى، نى سوار شو!» در زندگى دوران جدید باید مطابق‏ با احتیاجات دوران جدید زندگى کرد.

 • نکته قابل اعتنا در ایران مسئله افزایش ناگهانى جمعیت است.

 جمعیت ایران تا صد سال پیش نهایتاً ۱۰ میلیون نفر بود؛ ولى اکنون از مرز ۷۰ میلیون گذشته است. این تعداد افزایش جمعیت در‌‌ همان پهنه جغرافیایى ‏مشخص و محدود زندگى مى‏‌کند و دنیا هم زیاده‌طلبى‏‌هاى خودش را دارد. از طرف‏ دیگر، هزینه‏‌ها بسیار بالا رفته است. هزینه یک ایرانى امروز، نسبت به هزینه یک ‏فرد ایرانى در ۷۰ سال پیش چندین برابر شده است. این‌ها مسائلى است که لازمه‌‏اش ‏چاره‌‏جویى جدید براى سامان زندگى امروز است.

 • یکى از حرف‌هاى شما این بوده ‏که تداوم نسل تنها تقاضاى طبیعت در مقابل همه موهبت‏‌هایى است که به انسان ‏ارزانى کرده است. از طرف دیگر همین مسئله، بزرگ‌ترین معضل انسان است. بسیارى از مشکلات فرهنگى و اقتصادى ‏دلیلى جز زیاد بودن تعداد نفوس انسانى ندارد. این تناقض را چگونه برطرف مى‏‌کنید؟

 حرف من درست دریافت نشده است. درست است که تولید نسل یک امر طبیعى است، ولى تنظیم اجتماع و پاسخ به نیاز اجتماع، امرى است که لازمه‏ زندگى اجتماعى است. در گذشته طبیعت آن را تنظیم مى‏‌کرد، ولى اکنون مؤکول ‏به ‏محاسبه انسانى است. اگر موضوع به حال خود‌‌ رها شود، انفجار جمعیت به‏ انقراض بشریت مى‌‏انجامد. از سوى دیگر، قابل انکار نیست که دنیاى امروز دستخوش تناقض است. در آن عملاً عدم توازن حاکم است؛ زیرا زندگى داراى یک‏ سلسله مسائل است که در حالت سالم و عادى باید بین آن‌ها تعادلى برقرار بشود. حتى چیزهایى که معارض هستند، باید طورى با هم هماهنگ شوند و سازش یابند تا بتوانند همدیگر را تکمیل کنند، ولى این اتفاق در دنیاى امروز در برابر چشم ‏نیست.

 دنیا با علم و تجدد بسیار زود برخورد کرده و خیلى زود همه تکیه‏‌هایش را روى علم و تکنولوژى نهاده است. این است که این تعارض‏‌ها ایجاد شده. چاره‌‏اى ‏هم نیست. یکى از این مسائل تولید مثل است که نظارت بر آن در دست بشر است.

 • استدلال شما این است که تولید مثل یک امر طبیعى است.

 همین مسئله، زمینه یک تناقض را آفریده است؛ به این صورت که از یک طرف تعداد جمعیت به این صورت غیرقابل تحمل درآمده ‏است و از سوى دیگر امکانات لازم به ‏قدر کافى در اختیار نیست. بچه‏‌هاى ‏جدیدى وارد زندگى مى‌‏شوند که ناخواسته‏‌اند. وسایل زیادى براى جلوگیرى از باردارى وجود دارد ولى چون این کار خلاف طبیعت است، نتیجه همگانى به ‏دست ‏نمى‌‏آید.

 • البته در برخى از نقاط زمین نرخ جمعیت‏ کنترل شده و حتى به منفى هم رسیده است.

 در عین حال، در بسیارى دیگر از نقاط زمین توفیقى حاصل نشده و جمعیت ‏به طرز نگران‌کننده‏‌اى به مرزهاى انفجار نزدیک شده است. خیال مى‏‌کنم لازم ‏خواهد بود که یک کنترل همه‌‏جانبه صورت گیرد.

 • حتى اگر مبارزه با طبیعت باشد؟

 بله. در موارد زیادى ما با طبیعت مبارزه مى‏کنیم، چون چاره دیگرى نداریم. این کار براى حفظ خود طبیعت است. مانند فدا کردن یکى از قوانین ‏طبیعت براى حفظ و نگهدارى اصل طبیعت است. یک مقدار از این، براى حفظ طبیعت است و مقدار دیگرى از آن اصولاً براى ‏خاطر خود انسان. براى پاسخ دادن به کیفیت زندگى انسانى، راهى جز کاستن از جمعیت وجود ندارد. این کار باید تحت یک برنامه دقیق جهانى صورت بگیرد. دنیاى امروز به مصداق دهکده جهانى ‏است؛ براى چنین دنیایى چاره‌‏جویى‏‌هاى موضعى فایده‌‏اى‏ ندارد.

 برگردیم به آینده و شرایطى که خواهد داشت. مسئله اصلى‏ آینده فرهنگ است. آنچه فرهنگ اصیل بشرى بوده است، در آینده به احتمال‏ بسیار زیاد با چهره‌‏اى زایل‌شده خواهد بود و شاید هم از اساس فرهنگى در کار نباشد.

 این‌‌ همان تناقضى است که بین زندگى مصنوعى یعنى صنعتى و زندگى ‏طبیعى انسانى ایجاد شده است. میان این دو نوع زندگى، فرهنگ باید نقش ‏تنظیم‏‌کننده داشته باشد و تعادلى را برقرار کند که در عین اینکه به نیازهاى مادى انسان جواب بدهد، به نیازهاى معنوى و روانى‏‌اش هم جوابگو باشد؛ یعنى در جهان فقط اقتصاد به‏ طور عنان‏‌گسیخته جلو نرود، یا سیاست و حکومت به‏ طور عنان‏‌گسیخته ترکتازى نکنند، بلکه قواعد فرهنگی‌ای در میان باشد که بر کار جهان ‏ناظر بماند و همه کشور‌ها هم این موضوع را رعایت کنند؛ یعنى نظمى پدید آید که‏ هم جوابگوی مسائل معنوى مردم باشد و هم به مسائل مادى.

 به همین علت، من معتقدم که کار جهان امروز بسیار پیچیده است، ولى‏ چاره‌‏اى جز این وجود ندارد که یک طرح بزرگ ایجاد شود تا کشور‌ها اصول اولیه زندگى را همگى رعایت کنند و یک فرهنگ جهانى حاکم گردد. در گذشته فرهنگ‏‌ها موضعى بود و صرفاً موارد معینى را در بر مى‌‏گرفت. حالا دنیا به هم متصل شده ‏ و از هر جهت ارتباطات همگانى پیدا شده است که در نتیجه آن باید یک ‏فرهنگ جهانى شکل بگیرد و کشور‌ها را در عین اینکه فرهنگ قومى و ملى‏ خودشان را حفظ مى‏‌کنند، به مراعات اصول فرهنگ جهانى هم ملزم نماید.

 • ظاهر این است که در گذشته با تمام مشکلاتى که بوده، فرهنگ غالب بوده‏ است، در حالى که آینده ظاهراً کارى با فرهنگ ندارد و سمت و سویى صرفاً اقتصادى و سیاسى دارد.

 زندگى بشر مى‏‌رود تا یک نوع حالت نزدیک به بن‌‏بست به خود بگیرد. تفکر غالب این بوده است که اگر همه توجه‏‌ها به سمت اقتصاد برود، همه چیز حل و فصل خواهد شد، بى‏‌آنکه بگویند که تکلیف بقیه چیز‌ها چه مى‌‏شود؟ در اقتصاداندیشى محض درون بشر خالى مى‏‌شود و نمى‏‌تواند به بخش دیگرى از نیاز خودش جواب بدهد که بخش فرهنگى است. بُعدى فرا‌تر از آن چیزى که جسم بتواند به آن جواب بدهد در انسان وجود دارد. اما در دنیاى جدید مورد غفلت قرار گرفته و شیوع تروریسم و کارهایى از این ‏نوع از این موضوع آب مى‏‌خورد. براى مثال برج‌هاى دو قلوى آمریکا را ببینیم. در این ماجرا، سه نفر با به ‏خطر انداختن جان خود بزرگ‌ترین پایگاه اقتصادى و نیز بزرگ‌ترین مرکز نظامى ‏آمریکا، یعنى پنتاگون را مورد حمله قرار دادند. عده‌‏اى در جهان پیدا شده‌‏اند و هر دم برعدد آن‌ها افزوده مى‏‌شود که مى‏‌گویند: ما مى‏‌خواهیم شما که دشمن ما هستید، نباشید، ما خودمان هم اگر نبودیم، نباشیم.

 • در واقع نوعى از جان گذشتگى جدید!

 بله، ازجان‏‌گذشتگانى از این نوع پیدا شده‏‌اند که باعث وحشت جهان‏ هستند. بنابراین، اگر چاره‌‏جویى نشود و راهى پیدا نشود، رشد بیشترى خواهند یافت و دنیا را سوار موج عقده خواهند کرد.

 ادامه دارد…

منبع: روزنامه اطلاعات