مبانی تأويل آيات‌الأحكام در تفسير بيان‌السّعادة في مقامات‌العبادة (قسمت چهارم)

tafsire bayano saadat02ج: معرفی مفسّر و تفسير بيان‌‌السعادة

۱. شرح زندگانی مفسّر، سلطان‌عليشاه گنابادی

حاج ملّاسلطان‌محمّد مشهور به سلطان‌عليشاه گنابادی در ۲۸ جمادی الاولی سال ۱۲۵۱ قمری، در بِيدُخت (شهری در جنوب خراسان) به دنيا آمد. خاندان وی مشهور به بيچاره بودند. گفته شده كه سابقه‌ی اين لقب به دوران ولايتعهدی امام علی بن موسی الرضا ـ عليه‌السّلام ـ می‌رسد.

همچنين گفته شده كه يكی از اجداد وی، موسوم به امير سليمان خُزاعی، پس از شهادت امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ به همراه طايفه‌ی بنی‌اسد، در دفن شهدای كربلاء شركت داشته و امام سجّاد ـ عليه‌السّلام ـ اولاد و طايفه‌ی او را از برخی ماليات‌ها و عوارض معاف كرد. بر اين اساس، طايفه‌ی مذكور به موجب حكمی ـ كه تاريخ آن ۱۱۶۳ قمری و متعلّق به زمان شاه سليمان ثانی است ـ از روزگار صفويه تا زمان ناصرالدين شاه، به دلايل فوق، از دادن ماليات معاف بوده‌اند. قرائن مذكور در مجموع حاكی از ارادت و علاقمندی خاندان سلطان‌عليشاه به اهل بيت رسالت و ائمّه‌ی هدی ـ عليهم السّلام‌ ـ است. پدر سلطان‌عليشاه، ملّاحيدر محمّد نام داشت. او در ۱۲۴۰ ق در يكی از يورش‌های تركمانان اهل سنّت ـ كه شيعيان را كافر می‌دانستند ـ اسير شد و پس از مدتی با دادن فديه آزاد شد. حيدر محمّد پس از مراجعت، در مزرعه‌ی نوده سكونت گزيد و به انزواء روی آورد و به عبادت مشغول شد.

ملّاحيدر محمّد در ۱۲۵۴ ق به قصد زيارت عتبات عاليات، بيدخت را ترک كرد ولی ديگر هيچ گاه به خانه بازنگشت و خبری از او به دست نيامد. پس از آن ملّاسلطان‌محمّد تحت تربيت مادر و تكفّل برادر بزرگترش، آخوند ملّا محمّدعلی قرار گرفت. مادر ملّاسلطان‌محمّد زنی عفيف، پرهيزگار و اهل تلاوت قرآن، تهجّد و شب‌ زنده‌داری بود. او همچنين در روزهای جمعه برای ساير زنان كتاب حلية المتّقين علاّمه‌ی مجلسی ـ عليه‌الرّحمة ـ را می‌خواند و آنها را موعظه می‌كرد. مادر سلطان‌محمّد، او را در شش سالگی به مكتب فرستاد؛ وی در مدت پنج ماه ، خواندن و نوشتن را آموخت. با وجود استعدادی كه در آموختن از خود نشان داد، به دليل فقر، تا هفده سالگی از ادامه‌ی تحصيل باز ماند و برای كمک به خانواده به چوپانی پرداخت. پس از مدتی بر اثر مشاهده‌ی همسالانش كه به تحصيل اشتغال داشتند، مشتاق كسب دانش شد. در نتيجه‌ی اصرار فراوان وی برای ادامه‌ی تحصيل و راضی ساختن مادر و برادر بزرگترش، آنها او را به مدرسه‌ای در بيلُند فرستادند. ملّاسلطان‌محمّد در بيلند به آموختن ادبيات عرب، منطق و كلام پرداخت. از استادان وی در اين مرحله می‌توان به ملّا علی اكبر بيلندی اشاره كرد. ملّاسلطان‌محمّد پس از مدتی برای ادامه‌ی تحصيل به مشهد رفت و در آن شهر به آموختن سطوح فقه و اصول و همچنين تفسير، حديث و رجال مشغول شد. در منابع به استادان وی در اين مرحله اشاره‌ای نشده است. مشارٌاليه در مشهد از دريافت شهريه‌ای كه مقرّری طلاّب علوم دينی بود خودداری می‌كرد و بنابراين ايام تحصيل او با فقر و سختی بسيار توأم بود. ملّاسلطان‌محمّد پس از مدتی به منظور تكميل تحصيلات، پياده عازم نجف شد. او در آنجا به استفاده از درس‌های خارج فقه شيخ راضی نجفی (م ۱۲۹۰) و شيخ مشكور حولائی (م ۱۲۷۳ ق) پرداخت، همچنين در نجف اشرف در مجلس درس شيخ مرتضی انصاری نيز حضوری يافت.

حاج ملّاسلطان‌محمّد پس از چندي به ايران بازگشت و در تهران (مدرسه‌ی صدر) ساكن شد. او به دليل تبحّر در ادبيات عرب مورد توجّه طلاّب مدرسه قرار گرفت و در مدرسه‌ی مذكور به تدريس ادبيات پرداخت. تسلّط وی در تدريس باعث شد تا مدرّسان ديگر به او حسادت بورزند و چون در آن ايام، بابی‌ها از طرف حكومت مورد تعقيب قرار می‌گرفتند او را به بابی بودن متّهم كردند، وی نيز به ناچار از مدرسه‌ی مزبور گريخت و تهران را به قصد خراسان ترک كرد. او با سختی بسيار خود را به سبزوار رسانيد و چون در آن ايام شهرت حاج ملّا هادی سبزواری در شهرهای ايران پيچيده بود، برای آموختن حكمت و استفاده  از حوزه‌ی درس وی در سبزوار اقامت گزيد و نزد او به فراگرفتن حكمت پرداخت. ولی مطابق گفته‌ی برخی ديگر، حاج ملّاسلطان‌محمّد زمانی كه در مشهد بود از وجود حاج ملّا هادی سبزواری باخبر و مايل به آموختن حكمت شد. از اين رو از مشهد به سبزوار رفت و مدتی در درس‌های حاج ملّا هادی سبزواری شركت كرد امّا پس از مدتی به منظور تكميل فقه و اصول به نجف رفت و پس از فرار از تهران، برای بار دوم به سبزوار رفت. در هر حال حاج ملّاسلطان‌محمّد در سبزوار اقامت گزيد و به استفاده از محضر حاج ملّا هادی سبزواری پرداخت و پس از مدتی از شاگردان خاصّ او شد. او در حكمت و علوم معقول به جايگاه معتبری نائل گشت. او ـ كه در اين زمان در جستجوي استادی بود تا با راهنمايی‌های وی به سير و سلوک و تهذيب و تزكيه‌ی نفس بپردازد ـ به اين نتيجه رسيد كه آموختن حكمت و تبحّر در آن نمی‌تواند او را به مقصود برساند، از جمله مسائلی كه باعث اين نتيجه برای وی شده بود، رويايی بود كه در آن ايّام ديده بود و بنابراين از حاج ملّا هادی سبزواری تقاضا كرد كه از او در سير و سلوک دستگيری كند ولی حاج ملّا هادی به او گفت كه آنچه او می‌طلبد نزد وی نيست و او جز حكمت و آنچه در درس‌های خود می‌گويد چيز ديگری ندارد.

در همين ايام، يكي از عارفان وقت به نام حاج محمّدكاظم اصفهانی ملقّب به سعادت‌عليشاه، قطب سلسله‌ی نعمت‌اللّهی ـ كه به همراه جمعی از مريدانش به مشهد سفر می‌كرد ـ در بين راه وارد سبزوار شد. حاج ملّاسلطان‌محمّد به همراه چند تن ديگر از طلاّب، بنابر توصيه‌ی حاج  ملّا هادی سبزواری نزد سعادت‌عليشاه رفتند. حاج ملّاسلطان‌محمّد در آنجا و طی چند ديدار ديگر، شيفته‌ی سعادت‌عليشاه شد و پس از آنكه سعادت‌عليشاه از سبزوار به مشهد رفت، به دليل علاقه‌ی زيادی كه به او پيدا كرده بود با اجازه‌ی حاج ملّا هادی سبزواری به مشهد رفت و پس از يافتن سعادت‌عليشاه، نزد وی ـ به اصطلاح اهل طريقت ـ اظهار طلب كرد يعنی از سعادت‌عليشاه تقاضا كرد تا از او در سير و سلوک دستگيری كند. چون مادر ملّاسلطان‌محمّد آرزو داشت كه فرزندش ازدواج كند و از او خواسته بود به گناباد بيايد، سعادت‌‌عليشاه به او دستور داد كه تقاضای مادرش را اجابت كند و به او وعده داد كه دوباره يكديگر را خواهند ديد؛ وی نيز به گناباد رفت و بنا به توصيه‌ی مادرش، با دختر حاج ملّا علی بيدختی ازدواج كرد و پس از ازدواج، در ۱۲۸۰ ق برای ديدار مجدّد با سعادت‌عليشاه ـ كه از مشهد به اصفهان بازگشته بود ـ عازم اصفهان شد. ملّاسلطان‌محمّد در اصفهان با تضرّع بسيار نزد سعادت‌عليشاه رفت و اظهار طلب كرد. سعادت‌عليشاه از او دستگيری كرد و ذكر و فكر و ساير دستورات لازم را به او تلقين كرد و بدينسان وی به جرگه‌ی سالكان و درويشان سلسله‌ی نعمت‌اللّهی پيوست.

حاج ملّاسلطان‌محمّد مدتی در اصفهان (مدرسه‌ی درب كوشک) توقّف كرد و در اين مدّت، زير نظر سعادت‌عليشاه به انجام عبادات و رياضت‌های شرعی و تهذيب و تزكيه‌ی نفس پرداخت. او در اين مدت به دستور سعادت‌عليشاه در مجلس درس شيخ محمّدباقر مسجدشاهی اصفهانی شركت كرد و از او اجازه‌ی اجتهاد گرفت؛ امّا حاج ملّاسلطان‌محمّد به واسطه مشاهدات معنوی‌ای كه در اين مدّت كوتاه برای وی حاصل شده بود از قبيل آنكه صورت حقيقی بعضی انسان‌صورتان را به‌عينه ديده بود، شركت او در جلسات درس چند روزی بيشتر طول نكشيد.

ملّاسلطان‌محمّد پس از مدتی در سير و سلوک به مقام بلندی نائل شد و سعادت‌عليشاه در ۱۳۸۲ ق او را مأمور دعوت خلق به راه خدا و تربيت و تكميل ساير نفوس كرد و او را در طريقت نعمت‌اللّهی به سلطانعلی ملقّب كرد. سپس حاج ملّاسلطان‌محمّد به گناباد بازگشت و تا پايان عمر در آنجا سكونت گزيد و به زراعت و كشاورزی پرداخت. وی در ۱۲۸۴ق، به زيارت عتبات عاليات رفت و پس از انجام زيارت، در هنگام مراجعت، به اصفهان نزد سعادت‌عليشاه رفت و مدتی نزد او توقّف كرد و در اين مدت به امر سعادت‌عليشاه به انجام برخی رياضت‌ها اشتغال ورزيد. سعادت‌عليشاه در اين هنگام او را با اعطای لقب سلطان‌عليشاه به مقام جانشينی خود و قطبيت سلسله‌ی نعمت‌اللّهی منصوب كرد. سعادت‌عليشاه از آن پس از كسی دستگيری نمی‌كرد و عموم مراجعان را به گناباد می‌فرستاد و از سلطان‌عليشاه می‌خواست كه از آنها دستگيری كند. در ۱۲۹۳ ق سعادت‌عليشاه درگذشت  و از آنجا كه جانشين وی، سلطان‌عليشاه در گناباد اقامت داشت، گناباد ـ كه تا آن روز قصبه‌ی بسيار كوچک و گمنامی بود ـ مشهور و محلّ آمد و شد طالبان طريقت و عرفان شد. سلطان‌عليشاه در ۱۳۰۵ ق به منظور انجام حجّ، از گناباد به مشهد و از آنجا به عشق‌آباد و سپس از عشق‌آباد با قطار به قفقاز و از آنجا به استانبول و سپس از طريق دريا به حجاز رفت و پس از به جا آوردن فريضه‌ی حجّ، برای زيارت ائمّه‌ی اطهار ـ عليهم السّلام ـ به عراق رفت. او در ايام اقامت در عتبات با تعدادی از فقيهان مشهور مانند شيخ زين‌العابدين مازندرانی و ميرزا محمّدحسن شيرازی ملاقات كرد. براساس منابعی كه به شرح حال سلطان‌عليشاه پرداخته‌اند، برخورد عالمان مزبور با وی توأم با محبت و احترام بوده است.

سلطان‌عليشاه پس از بازگشت به ايران، مدّتى در تهران توقّف كرد. مطابق گزارش اعتماد السلطنه، حاج ملّاسلطان‌محمّد با برخی از عالمان و فقيهان تهران ملاقات كرد و در ملاقات‌های مذكور، شخصيت و مرتبه‌ی علمی وی مورد تحسين آنها واقع شد. همچنين برخی از اعيان و رجال برجسته و مقامات دولتی مانند كامران‌ميرزا نايب‌السلطنه به ملاقات او رفتند. ناصرالدّين شاه قاجار ـ كه آن زمان در جاجرود بسر مى‏‌برد ـ نيز برای ملاقات با او اظهار تمايل كرد ولى سلطان‌عليشاه وقتى اين سخن را شنيد در حركت از تهران عجله كرد و علاقه‌ای به ملاقات با او از خود نشان نداد.  سلطان‌عليشاه در رمضان ۱۳۱۴ ق فرزند ارشد خود، حاج ملّا علی را با اعطای لقب نورعليشاه به عنوان جانشين و وصی طريقتی خويش انتخاب كرد.

از آنجا كه روز به روز بر شمار معتقدان و مريدان حاج ملّاسلطان‌محمّد افزوده می‌شد، برخی از عالمان قشری و نيز ملّاك‌های گناباد نسبت به او ابراز دشمني و حسادت می‌كردند و به تدريج به اذيت و آزار وی پرداختند. حرمتی كه سلطان‌عليشاه در ميان مردم منطقه يافته بود، بسياری از آنها را چنان آزار می‌داد كه جز به مرگ او رضا نمی‌دادند و از اين رو بارها او را مسموم كردند. مهمّ‌ترين مخالفان و دشمنان او عبارت بودند از ابوتراب نوغابب، ابوالقاسم خان عماد الملک (حاكم طبس، فردوس و گناباد)، ملّا حسين قوژدب، سيد محمّدرضا عربشاهب و برادرش ميرزا مسيح. سرانجام ابوتراب نوغابب به همراه فرزندش، شيخ عبدالكريم و سه نفر ديگر از همدستانشان در شب ۲۶ ربيع‌الأوّل ۱۳۲۷ قمری (۲۹ فروردين ۱۲۸۸ شمسی) مخفيانه وارد منزل سلطان‌عليشاه شدند و او را هنگام سحر، زمانی كه طبق رويه‌ی هميشگی به منظور وضوء گرفتن و آماده شدن برای تهجّد به صحن منزل آمده بود، مخنوقاً كشتند. پيكر سلطان‌عليشاه در بيدخت، در محلی كه اكنون مزار او و چند تن ديگر از اقطاب سلسله‌ی نعمت‌اللّهی است و به مزار سلطانی مشهور است، با حضور انبوهی از مريدان عزادار و اندوهگين‌اش به خاک سپرده شد. در برخی منابع گفته شده كه سلطان‌عليشاه بارها از شهادت خود خبر داده بود.

سلطان‌عليشاه در زمان قطبيت خود به چـند نفر از مريدانش اجازه‌ی ارشـاد و دستگيری معنوی از ديگران داد كه عبارتند از: ميرزا محمّدصادق نمازی شيرازی ملقّب به فيض‌علی، حاج ملّا محمّدجعفر برزُكی كاشانی ملقّب به محبوب‌علی و حاج شيخ عبدالله حائری ملقّب به رحمت‌عليشاه. وی همچنين به يكی از فرزندان مرحوم حاج ميرزا زين‌العابدين شيروانی(مست‌عليشاه) به نام ميرزا علی‌آقا ملقّب به حسام‌الدّين‌ علی ـ‌ كه از طرف ناصرالدين شاه لقب صدرالعرفاء گرفته بود ـ اجازه اقامه جماعت نماز و تلقين اذكار لسانی داد.

سلطان‌عليشاه دارای آثار و تأليفاتی است كه برخی از آنها چاپ شده‌اند. اين آثار عبارتند از:

۱. سعادت‌‌نامه: اين كتاب، اولّين اثر سلطان‌عليشاه پس از درگذشت مرشدش، سعادت‌عليشاه است. موضوع آن فضيلت علم، اقسام آن، وجوب طلب آن از عالم و طريقه‌ی شيعيان امام علی ـ عليه‌السّلام ـ است. تاريخ تأليف سعادت‌نامه ۱۳۰۴ قمری بوده است.

۲. بيان‌السعادة في مقامات العبادة: كه دومين تأليف سلطان‌عليشاه و مهمّ‌ترينِ آثار وی است و در سطور بعد به تفصيل درباره‌ی آن سخن خواهيم گفت.

۳. مجمع‌ السّعادات: كه سومين تأليف سلطان‌عليشاه و در شرح برخی از روايت‌های كتاب اصول كافی است. تأليف آن در ۱۳۱۵ قمری خاتمه يافته و پس از آن يک بار در ۱۳۱۷ قمری به صورت سنگی و بار ديگر در ۱۳۵۳ شمسی به صورت حروفی به چاپ رسيده است.

۴. ولايت‌نامه: اين كتاب پس از مجمع السعادات نوشته شده و درباره‌ی ولايت و آداب و شرايط ذكر است. تأليف آن در ۱۳۲۰ قمری به اتمام رسيده و در سال ۱۳۲۴ قمری به چاپ رسيده است.

۵. تنبيه ‌النائمين: وی اين كتاب را به تقاضای حسينعلی موثق‌السلطان تأليف كرده و در آن، از راه خواب طبيعی به اثبات عوالم ماوراءالطبيعه و تجرّد و بقای روح پرداخته است. اين كتاب در ۱۳۲۳ قمری نوشته شده و در همان سال نيز به چاپ رسيده است. اين اثر بار ديگر به همراه رساله‌ای در خواب مغناطيسی به عنوان متمّم تنبيه‌النائمين و به نام رساله‌ی خواب مصنوعی از سلطان‌حسين تابنده گنابادی (رضاعليشاه) در۱۳۱۸ شمسی به چاپ رسيد.

۶. بشارة المؤمنين: اين كتاب درباره‌ی آيات و رواياتی است كه برای مؤمن بشارت به شمار می‌آيند. بشارة المؤمنين در ۱۳۲۵ قمری به اتمام و اولين بار در ۱۳۳۸ قمری توسّط سيدهادی اصفهانی روح الامين به صورت سنگی با خط اسماعيل بن محمّدتقي دزفولی به چاپ رسيد و در سالهای ۱۳۷۸ و ۱۴۰۳ قمری به صورت حروفی نيز چاپ شد.

۷. توضيح: اين اثر شرحی فارسی بر كلمات قصار بابا طاهر عريان است كه به درخواست مرحوم شيخ اسدالله ايزدگشسب از حكما و ادبای اصفهان نوشته شده است. اين شرح در سال ۱۳۲۶ قمری به پايان رسيده و در ۱۳۳۳ قمری به چاپ رسيده است.

۸. ايضاح: آخرين تأليف سلطان‌عليشاه و شرح همان كلمات قصار بابا طاهر ولی به زبان عربی است. البته اين كتاب ترجمه‌ی عربی اثر قبل نيست و تأليفی جداگانه است. نويسنده آن را در صفر ۱۳۲۷ (اسفند ۱۲۸۷ شمسی) و چهل روز پيش از شهادت خويش به اتمام رسانده و در ۱۳۰۷ شمسی به كوشش دكتر رضی سراج الحكماء و به خط امير معزّی به چاپ رسيده است.

از آنجا كه سلطان‌عليشاه به مرشدش مرحوم حاج محمّد كاظم سعادت‌عليشاه، علاقه و ارادت بسيار داشته سه اثر اول خود (سعادت‌نامه، بيان‌السّعادة و مجمع السّعادات) را به نام او ناميده است.

سلطان‌عليشاه علاوه بر اين آثار، تأليفات ديگری نيز داشته است مانند: وجيزه در علم نحو، حاشيه بر تهذيب المنطق تفتازانی و حاشيه بر اسفار ملاصدرا كه هيچ يک از آنها چاپ نشده‌اند.

۲. تفسير بيان‌السعادة

چنانكه گفته شد سلطان‌عليشاه اين تفسير را به نام مرشد خود،  حاج محمدكاظم اصفهاني ملقب به سعادت‌عليشاه نوشته است. اهميت اين تفسير از آن روست كه يگانه تفسير كامل قرآن به مذاق عرفانی شيعه است. سلطان‌عليشاه سبب نگارش آن را ـ چنانكه در مقدمه‌اش  ذكر كرده است ـ جمع‌آوری لطايف و نكات نغزی كه در اشارات قرآن و تلويحاتِ اخبار يافته و پيش از آن، نه در كتابی ديده و نه از كسی شنيده بوده دانسته است. اين تفسير ـ مانند اغلب آثار سلطان‌عليشاه، با مقدمه‌ای درباره‌ی حقيقت علم و علائم آن، جهل مركب و ملازمت علم و عمل آغاز شده و سپس مؤلف به بيان مطالبی درباره‌ی قرآن از جمله تأويل، تفسير و مقدّمات لازم براي آن پرداخته است.

سلطان‌عليشاه همچنين در ضمن تفسير، به تناسب موضوع، آراء خويش را به شكل مقالات مستقلی (غالباً عرفانی و تحت عنوان تحقيق) ابراز كرده است.

بيان‌السعادة علاوه بر جنبه‌های عرفانی، جنبه‌های روايی، فقهی، فلسفی و كلامی نيز دارد. مفسّر در نقل احاديث، از تفسير صافی فيض كاشانی و تفسير البرهان سيد هاشم بحرانی استفاده كرده است و با آنكه اساس اين تفسير، اخبار مروی از امامان شيعه ـ عليهم السّلام ـ و عرفان مبتنی بر آن است، در عين حال مشتمل بر اصطلاحات و مباحث فلسفي و حكمی نيز هست مانند تحقيق در مراتب وجود و تشكيک در حقيقت آن  كه غالباً به روش استادِ خود، حاج ملّا هادی سبزواری و براساس آراء و اقوال ملاصدرا است و از اين حيث به تفسير ملاصدرا بر قرآن شباهت دارد.

بيان‌السعادة متضمن مباحث ادبي نيز هست و مفسّر به نكات ادبی آيات و تركيب لغات نيز پرداخته است. به عنوان نمونه مفسّر در وجوه محتمل معانی حروف آغازين برخی سوره‌ها (مانند الم در ابتدای سوره‌ی بقره)، بحث‌های مفصلّي آورده است.

هرچند مؤلّف بيان‌السعادة مجتهد بوده، با وجود اين، او كمتر به مسائل فقهی پرداخته و تنها در موارد معدودی نظر خود را ابراز كرده است. از آن جمله می‌توان به نظر وی، ذيل آيه‌ی ۲۱۹ سوره‌ی بقره (يسئلونک عن الخمر و الميسر) اشاره كرد كه مفسّر به حرمت استعمال ترياک فتوی داده است.

تفسير بيان‌السعادة در ۱۳۱۱ ق به پايان رسيده و در ۱۳۱۴ ق، در دو جلد به چاپ (سنگی) رسيده است. پس از آن حاج سلطان‌حسين تابنده گنابادی (ملقّب به رضاعليشاه) كه از نوادگان مفسّر و همچنين از اقطاب متأخّر سلسله‌ی نعمت‌اللّهی بود، آن را مقابله و تصحيح و با افزودن مقدّمه‌ای در ۱۳۸۵ قمری (۱۳۴۴ شمسی) در چهار مجلّد، به چاپ رساند كه چاپ مزبور در ۱۴۰۸ قمری، در بيروت به صورت افست منتشر شد.

تفسير بيان‌السعادة پس از انتشار، مورد تحسين عالمان بزرگی چون آخوند ملّا محمّد كاشی قرار گرفت. همچنين اديب نيشابوری، برخی از شاگردان خود را به مطالعه‌ی آن تشويق می‌كرده است.

قسمت‌هايی از بيان‌السعادة را مرحوم حاج سلطان‌حسين تابنده گنابادی (رضاعليشاه) تحت اين عناوين به فارسی ترجمه و شرح كرده است:

۱. رهنمای سعادت (تهران۱۳۴۲ ش)، ترجمه و تفسير مقدّمه‌ی بيان‌السعادة و شرح تفسير سوره‌های فاتحه، أعلی، ضُحی، انشراح، قدر، نصر و اخلاص.

۲. قرآن مجيد و سه داستان اسرارآميز عرفانی (تهران ۱۳۶۵ش)، ترجمه و شرح تفسير سه داستان اصحاب كهف، موسی و خضر و ذوالقرنين از سوره‌ی كهف.

۳. سه گوهر تابناک از دريای پرفيض كلام الهی (تهران ۱۳۷۶ش)، ترجمه و شرح تفسير آية الكرسی، آيات خواتيم سوره‌ی بقره و آيه‌ی نور.

همچنين محمّد رضاخانی و حشمت‌الله رياضی، تمام مجلّدات بيان‌السعادة را به فارسی ترجمه‌ كرده و در ۱۴ مجلّد به چاپ رسانده‌اند.