اگر جلال زنده بود…

به مناسبت ۱۸ شهریور، سالروز درگذشت زنده‌یاد جلال آل­ احمد

jalal al ahmadمحمد­حسین دانایی

باقی ماندن اسم به تنهایی کافی نیست، باید اثر هم داشته باشد.

زنده‌یاد جلال آل احمد، نویسنده‌ی نامدار معاصر، در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ از دنیا رفت، یعنی حدود نیم قرن پیش. با اینکه ایرانیان طی این مدت، حوادث گوناگونی را پشت سر گذاشته‌اند و از آن روزها و سال‌ها بسیار فاصله گرفته‌اند، ولی اسم او و یاد او هنوز زنده است و خیلی‌ها، مخصوصاً جوانانی که او را به‌عنوان یک شخصیت مرجع قبول دارند و برای نظریاتش احترام قائلند، در جستجوی میراث معنوی او هستند و به‌عنوان نمونه، می‌خواهند بدانند که اگر آل احمد از دنیا نمی‌رفت و هنوز زنده بود، در برابر اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی ایران چگونه موضع‌گیری می‌کرد؟ تا کجا پای انقلاب و مدیران انقلاب می‌ایستاد و در کجا و در چه زمینه‌هایی پا پس می‌کشید و از آنان جدا می‌شد؟

بدیهی است که انگیزه‌ی طرح این سؤالات از سوی جوانان دوستدار آل احمد، تنها یک کنجکاوی تفننی در یک موضوع تاریخ گذشته نیست، بلکه این سؤالات از یک نیاز واقعی ریشه می‌گیرند. این جوانان گرچه اکثراً سرشان به کار خودشان گرم است و بعضاً کاری هم به مسائل سیاسی ندارند، ولی گاهی چنان در کوره‌راه‌های سیاست گرفتار می‌شوند که نمی‌توانند راه را از چاه تشخیص بدهند. لذا نگاهی به دور و بر می اندازند تا مگر نشانه‌های قابل اعتمادی را از آدم‌های مورد وثوق خودشان بیابند که در این مسیر ناشناخته راهنمایشان باشد. در برابر این صداقت باید صادق بود، باید گرد و غبار تاریخ و سیاست را از روی نشانه‌های واقعی موردنیاز جوانان زدود و اجازه داد که نشانه‌ها خود با جوانان سخن بگویند.

و اما معتبرترین پاسخ به سؤالات جویندگان مزبور، پاسخی است که از قوت مبنایی و قدرت استدلالی کافی برخوردار باشد، یعنی در درجه‌ی اول بر مبنای افکار و نظریات صریح آل احمد بنا شده باشد و در درجه‌ی دوم و به طور خاص، از الگوهای رفتاری خود او در دوران حیاتش سرچشمه گرفته باشد، نه از حدس و گمان‌های دیگران. بنابراین، نظری به افکار و اعمال آل احمد در گذشته می‌اندازیم تا بتوانیم نوع رفتارهای محتمل او در برابر رویدادهای مشابه بعدی را تشخیص دهیم و خطوط اصلی آن را ترسیم کنیم.

اولین نکته‌ی قابل بحث در این رابطه، چگونگی نگاه آل احمد به نهاد دین و مذهب در جامعه و نوع برداشت او از جایگاه و عملکرد روحانیت در ایران است. سوابق موجود در این زمینه که عمدتاً هم در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» منعکس شده‌اند، حکایت از آن دارند که زنده‌یاد آل احمد پس از خروج اولیه از قلمرو سنت در دوران جوانی و روی آوردن به احزاب و جریان‌های سیاسی و فکری مختلف و بعد هم روی گرداندن مجدد از آنها و طی کردن مسیر پرپیچ و خم سیاست در دهه‌های سی و چهل شمسی که شرح آنها در جاهای مختلف، به ویژه در مقاله‌ی جذاب خودش تحت عنوان «مثلاً شرح احوالات» آمده است، سرانجام قدم به راهی تازه گذاشت و حرکت در مسیری تازه را آغاز کرد، راه و مسیری متفاوت از راه و مسیر معمول روشنفکران معاصر خودش. یکی از اولین اقدامات وی در این مسیر تازه نیز بررسی انتقادی مواضع و پایگاه‌های فکری جریان روشنفکری کشور در قبال نهادهای بومی، از جمله درباره‌ی نهاد دین و کارگزاران آن، یعنی روحانیت بود. به عنوان نمونه، یکی از نظریات رایج در دهه‌های سی و چهل شمسی نسبت به روحانیت که اکثر تحصیل‌کردگان و روشنفکران کشور نیز درباره‌ی آن متفق‌القول بودند، این بود که عصر دین و دینمداری در دوره‌ی مدرن به طورکلی، سپری شده و نهاد دین و مذهب دیگر نمی‌تواند منشأ اثر اجتماعی باشد.

نظریه‌ی تقریباً به اجماع رسیده‌ی دیگری که باز در همان دوره‌ی تاریخی رواج داشت، تأکید بر نقش منفی و بازدارنده‌ی دین و مذهب در فرایند تحول و پیشرفت جوامع بود. به عبارت دیگر، بسیاری از متفکران و روشنفکران ایرانی در آن دوره، با استناد به عملکرد کلیسا و روحانیت مسیحی در دوره‌ی رنسانس، به این عقیده دست یافته بودند که دین و متولیان آن، یعنی روحانیت، نه تنها منزلت اجتماعی و قدرت اثر اجتماعی خود را از دست داده‌اند، بلکه به مهم‌ترین مانع تجدد و پیشرفت کشورها و جوامع عقب‌مانده نیز تبدیل شده‌اند.

اما زنده‌یاد آل احمد هم بر اساس صبغه و سابقه‌ی خانوادگی و تحلیل خاصی که از کارکرد روحانیت در بدنه‌ی اجتماعی ایران داشت و هم با توجه به نقش تاریخی دین و روحانیت شیعی در ایران، این دو فرض آزموده‌نشده، ولی به اجماع رسیده در حوزه‌های روشنفکری کشور را بارها به چالش کشید و به صراحت اعلام کرد که روحانیت حداقل در قلمرو کشورهای اسلامی و به ویژه در جوامع شیعی هنوز دارای پتانسیل اجتماعی و ضریب نفوذ قابل توجهی است و می‌تواند در تعیین سرنوشت کشور مؤثر باشد، کمااینکه در تمام رویدادهای سیاسی اجتماعی دوره‌ی معاصر، از جمله در موضوع مشروطیت، به‌عنوان یک نهاد اجتماعی فعال به صحنه آمده، در مقابل استعمار و جریان غرب‌زدگی ایستاده و از هویت فرهنگی و استقلال کشور دفاع کرده است. وی در ادامه‌ی این استدلال، به دار آویخته شدن مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری را محکوم کرد و نعش ایشان بر بالای دار را نشانه‌ی استیلای غرب در یک نبرد تاریخی دانست.

دومین موضع‌گیری آشکار آل احمد در مورد روحانیت که در واقع، مهم‌ترین دفاع از عملکرد روحانیت نیز به شمار می‌آید، مربوط به وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ است. وی ماجرای ۱۵ خرداد ۴۲ با پیشتازی بخشی از روحانیت را یک نقطه عطف در تاریخ معاصر ایران به شمار آورد و سکوت روشنفکران و مطبوعات در این زمینه را به شدت مورد تقبیح قرار داد.

وی در ادامه‌ی اینگونه موضع‌گیری‌های حمایت‌آمیز، ارتباط خود با روحانیونی همچون آیت‌الله آقا سیدمحمود طالقانی و آقایان سیدرضا و سیدموسی صدر و حضرت امام(ره) را حفظ کرد و حتی برای اثبات موافقت خود با مواضع ضداستبدادی روحانیت که در آن ایام عملاً به وسیله‌ی حضرت امام(ره) مدیریت می‌شد، متن سخنرانی مورخ ۴ آبان ۱۳۴۳ ایشان در قم علیه کاپیتولاسیون را نیز در ضمایم کتاب «روشنفکران» گنجاند و بدین ترتیب، همسویی خود با مواضع و اقدامات روحانیت در صحنه‌ی سیاسی ایران را در تاریخ اندیشه‌های سیاسی معاصر به ثبت رساند و جایی برای رد و انکار باقی نگذاشت.

بنابراین، اگر زنده‌یاد جلال آل احمد تا اوان انقلاب زنده بود و همین دیدگاه را که آخرین منزلگاه فکری او در واپسین سال‌های حیاتش به شمار می‌آید، حفظ کرده بود، بدون تردید، از مدافعان پیشتاز انقلاب به رهبری روحانیت بود و حداقل با قبول بی‌قید و شرط دو رکن اول شعارهای انقلاب، یعنی «استقلال» و «آزادی»، در تظاهرات شرکت می‌کرد و به قول همسرش، بانو سیمین دانشور، همراه با سایر جوانان انقلابی، اسلحه به دست می‌گرفت و به دفاع از اهداف و آرمان‌های انقلاب می‌پرداخت.

اما این قضیه رویه دیگری هم دارد که برای اجتناب از گمراهی باید به آن هم توجه کرد. رویه دوم موضوع، از یک طرف، خلق و خوی زنده‌یاد جلال آل احمد، مخصوصاً روحیه‌ی آزادیخواهی، عدالت‌طلبی و استبدادستیزی مفرط اوست و از طرف دیگر، سبک زندگی و شیوه‌ی موضع‌گیری او در قبال رویدادهای گوناگون سیاسی اجتماعی. بررسی این دو بعد از واقعیت که درواقع، الگوهای رفتاری او را تشکیل می دهند، حکایت از آن دارند که آل احمد گرچه درباره‌ی عقاید و آرای خودش جدی و صریح بود، ولی قشری نبود و تعصب نداشت. او روشنفکر به معنای واقعی بود، یعنی وظیفه‌ی خودش می‌دانست که در هر زمان و مکان و در هر امری از امور عالم دست به تحقیق و مطالعه بزند تا حقیقت آن را کشف کند. او مطالعه را از زندگی مهم‌تر می‌دانست و همه چیز را به طور مستمر و با دقت مورد تحقیق و بررسی نقادانه قرار می‌داد و به همین علت، هم یک منتقد جدی بود و هم یک تجدیدنظرطلب حرفه‌ای و از همین روی، در طول حیات کوتاه، ولی پرنوسان و پرجذب و دفعش، بارها دست به انشعاب زد و از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر پرید. او گدای کاهل نبود که به لقمه‌ای نان و باریکه‌ای آب قانع باشد، او آرمانگرایی بود پرشور، با روحی ناآرام و همتی بلند که برای دستیابی به ایده‌آل‌های بسیار رؤیایی خویش، دست به هر کاری می‌زد. هیچ مانع و رادعی هم او را نگران و مأیوس نمی‌ساخت.

او به علاوه، خود را سرسپرده و وامدار هیچ نوع جریان فکری و حزبی یا تعلقات سازمانی و مرامی نمی‌دانست. برای حفظ دوستی‌ها، چشم‌هایش را نمی‌بست و آرمان‌های حق‌طلبانه‌اش را فدای هیچ نوع ملاحظه‌ای نمی‌کرد. او گرچه با نظریات افرادی همچون حسن البناء، سید قطب، عبدالقادر عوده و دیگر صاحبنظرانی که در نیمه‌ی اول قرن بیستم از نوعی نظام جهان‌شمول اسلامی و حاکمیت خداوند و اجرای شریعت سخن می‌گفتند، آشنا بود، اما نگاهش به دین و روحانیت، نگاهی عقیدتی نبود، بلکه نگاهش عمدتاً جنبه‌ی سیاسی داشت و تنها از این لحاظ به نظریات مزبور نزدیک می‌شد که آنها را بدیلی شرقی برای راه حل‌های غربی می‌دانست و معتقد بود که دیدگاه‌های مزبور می‌توانند جلوی غربزده شدن ملل شرقی را بگیرند. دفاع او از شخصیت‌هایی همچون مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری و مرحوم امام خمینی(ره) نیز که شاکله‌ی موضع‌گیری‌های حمایت‌آمیز او از روحانیت را تشکیل می‌دهند و در سطور بالا به آنها اشاره شد، نه یک دفاع مطلق و حمایت بدون قید و شرط و الی‌الابد بود، نه یک امر شخصی و احساسی، بلکه همسویی مواضع سیاسی آن بزرگواران با اندیشه‌های سیاسی آل احمد و ایستادگی مردانه‌ی آنان در برابر سلطه‌ی استعمار و استبداد بود که آل احمد را به وجد می‌آورد و او را به حمایت و دفاع از آنان وامی‌داشت.‌ بنابراین، اگر برای کشف نظر آل احمد درباره‌ی حوادث پس از انقلاب، به روحیات و خلق و خوی او رجوع کنیم و مشی عمومی او را نیز به محاسباتمان بیفزاییم، آنگاه به این نتیجه می‌رسیم که او علی‌القاعده در منزلگاهی هم که امروز منزلگاه آخرش به حساب می‌آید، نمی‌توانست توقفی طولانی داشته باشد، بلکه در صورت مشاهده‌ی رویدادهای خلاف اصول و عدول از مبانی اولیه‌ی انقلاب، حتماً به برداشت‌های تازه‌ای می‌رسید و در نظریات خود بازنگری می‌کرد و واکنش‌های مناسب هم نشان می‌داد. این واکنش‌ها شاید در سرنوشت کلی انقلاب اثری نمی‌گذاشتند، ولی سرنوشت سیاسی و جایگاه تاریخی آل احمد را حتماً تحت تأثیر قرار می‌دادند و در نتیجه، باعث می‌شدند که امروز تابلوی متفاوتی از آل احمد در برابر چشمان جوانان قرارگیرد.‌ باقی ماندن نام و یاد بزرگان، در صورتی مفید است که اثراتی این‌چنینی داشته باشد، یعنی آموزش طرز فکر و سبک زندگی آنان به‌عنوان یک الگوی خوب و اسوه‌ی حسنه. نام و یاد همگی‌شان زنده و پایدار باد!

منبع: روزنامه اطلاعات