تصوف و عرفان ایرانی (قسمت اول)

whirling sufi

از آنجا که عرفان طریق شناخت خدای بی‌همتا و لایتناهی است، خود بی‌پایان و بی‌کران است.

آب  دریا  را  اگر نتوان کشید

هم به‌قدر تشنگی بتوان چشید

در راه عرفان و مطالعه‌ی آثار عرفانی و درک معانی سخنان ایشان که جانب اعظم از ادب شیرین پارسی می‌باشد، در گرو دانستن قوانین عرفانی و اسرار و دقائق ربانی و قواعد تصوف اسلامی است. تصوف که یکی از عالی‌ترین تجلیات ذوق و اندیشه و کمال خرد و بینش بشری است، از روزگاران کهن در ایران پدید آمده و در عمر دراز و شگفت‌انگیز خود بس گوهرهای تابناکی به گنجینه‌ی دانش و معرفت مردم این سامان عرضه داشته و به ویژه ادبیات فارسی را از لطف و معنی و جمال بی‌مانند  بهره‌مند ساخته است.

تصوف ایرانی و تصوف اسلامی:

برخی تصوف را به دو صورت، تصوف ایرانی و تصوف اسلامی تقسیم می‌کنند و عقیده دارند که تصوف ایرانی نه تنها با تصوف اسلامی و تعلیمات این طریق متفاوت است بلکه ریشه‌ی آن به دوران پیش از اسلام می رسد.

در کتاب کشف المحجوب (از جلالی هجویری) که یکی از ابتدائی‌ترين کتابهای تصوف می‌باشد، آمده: « تصوف ایرانی مظهر صفای قلب، پهنای دانش و بینش نژاد ایرانی، مبین خصوصیات ملی، عظمت معنوی و استقلال سیاسی ایرانیان است. تصوف ایرانی سابقه‌ی سه هزار ساله دارد و باید ریشه‌های عمیق تصوف ایران بعد از اسلام را در تاریخ تحولات فکری و فلسفی ایران در عهد باستان جستجو کرد. می‌توان بهترین اسناد تاریخی را در مورد تصوف ایرانی و اسلامی در کتاب گرانبهای حکمت الاشراق سهروردی یافت. آقای گلدسیهر مستشرق معروف نیز در کتاب زهد و تصوف در اسلام می‌نویسد: تصوف اسلامی عبارت است از زهد محض و واجد خصوصیاتی است که نمی‌توان آن را با تصوف اعصار که صیغه ایرانی داشت مشترک دانست، مثلاً زندگی اهل صفه به هیچ وجه با صوفیان پایکوب مکتب شیخ ابوسعید وجه مشترکی ندارد.

علت بوجود آمدن تصوف:

تصوف به هر صورت و به هر مکتب و هر آداب و رسومی که در آمده باشد در راستای زهد و عبادت، ناچیز شمردن دنیا و ترک (جهان و هر چه در آنست) استوار است و خوف از خدا و بیم از مکافات گناه، رنگی عابدانه و رهبانی به این تصوف می‌بخشد. این سیر و حرکت و تکامل که مقصد نهایی آن اقیانوس بی‌کران فلسفه عرفان عاشقانه است. یعنی مکتب افرادی چون عطار، مولوی، حافظ و ….

عناصر اصلی تصوف عبارتند از:

۱- خوف و تعبد

۲- ترک دنیا و رهبانیه

۳- زوال شخصیت فانی و اعدام نفس

۴- عشق و اخلاص

۵- مهرورزی به تمام جهان که آئینه‌ی جمال دوست و بلکه خود اوست.

۶- ناچیز شمردن دنیا در مفهوم توکل و خرسندی و دلبستگی دنیوی نداشتن.

۷- پیشرفت به سوی مقصد نهایی اذاله شخصیت فانی ظاهری و تصوری و نیل به مقام فنا و اتحاد به اصل.

۸- احراز مقام عالی اشراق و شهود.

این اصول اکثراً در هیچ جا تغییری نمی‌کنند بلکه هدفها و نتایج و مقصد و مقصود نهایی دگرگون می‌شود و عمقی خاص می‌یابد و اینجاست که (تصوف خانقاهی) و (مکتب رندی) یا ( تصوف عابدانه و مکتبی) و (عرفان عاشقانه) در مقابل هم قرار می‌گیرند.

عقاید مختلف درباره‌ی کلمه‌ی صوفی و کیفیت اشتقاق آن:

در معنی این کلمه و انتساب و اشتقاق آن چنین می‌نویسند: در کتاب فرهنگ حافظ آمده است: صوفیان را از بهر آن صوفی می‌خوانند که اثرهای ایشان پاکیزه بود، ظاهر و باطن ایشان روشن است و پاک است جز به خدا امید ندارند و جز از خدا نمی‌ترسند و جز او به کسی نیارامند و جز بر او اعتماد نکنند. آنان معدن همه علومند و محل جمیع احوال نیک و اخلاق پسندیده و همواره بر یک حال نیستند و هر زمان با خدای خود وقتی و حالی دارند.

از این رو آنان را به لباس پشمی‌شان که لباس پیامبران و صدیقان است نسبت داده و صوفی می‌نامند. همانطور که خدای تعالی خواص اصحاب حضرت عیسی را به ظاهر لباس سفید منسوب ساخت به نام حواریون. گروهی دیکر معتقدند بدان صوفی خوانند که اندر صف اول باشند و گروهی گفته‌اند بدان صوفی خوانند که منسوب به اهل صفه (اهل صفه بوده‌اند)، هستند و گروهی گفته‌اند که این اسم از صفا مشتق گرفته شده است.

پشمینه پوشی:

در کتاب تصوف اسلامی آمده که پشمینه‌پوشی زهاد اسلامی تقلید از مسیحیان می‌باشد و علت آن را تأثیرات و تأثرات بر اثر گسترش اسلام در سوریه و عراق و قسمتی از آفریقا و تماس مسلمانان با راهبان مسیحی می‌دانند. نصارا به وقت عبادت جامه‌ی پشمین به تن می‌کردند.

در جای دیگر آمده است (صوف) به عربی یعنی پشم، چون صوفیان برای عادت ندادن تن به جامه‌های لطیف جامه‌های پشمین بر تن می‌کردند آنان را صوفی خوانده‌اند. در جای دیگر این پشمینه‌پوشی را به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده‌اند که صوفی به تبعیت از پیامبر این جامه را بر تن می‌کرده است. البته باید گفت که صوفیه به پوشیدن جامه‌ی پشمین اختصاص نیافته‌اند و حتی برخی از مشایخ پوشیدن جامه صوفی را نکوهش هم کرده‌اند از آن جمله ابن جوزی در کتاب تلبیس ابلیس صوفیه.

تعریف تصوف:

از شیخ ابوسعید ابوالخیر پرسیدند صوفی کیست؟ گفت آن است که هر چه کند به پسند حق کند و هر چه حق کند او بپسندد و تصوف عبارت است از صبر و رضا و تسلیم.

در کشف المحجوب آمده است: تصوف آن بود که صاحب آن ظاهراً و باطناً خود را نبیند و جمله حق را بیند یا در دگر جا آورده‌اند که تصوف آن است که تو را خدا از خود بمیراند و به خود زنده کند و زیباترین تعریف عبارت است از پرستش عاشقانه‌ی حق، نه به هوس بهشت.

زمان ظهور تصوف:

زمان ظهور تصوف کاملاً معلوم نبوده است چون در بیشتر ادیان الهی و آیین‌ها مانند عیسویان، مانویان، بودائیان و زردتشت‌ها معمول بوده است.

بزرگترین نماینده‌ی تصوف ایران پیش از اسلام (مانی) است که از حیث وسعت و عظمت فکر، نبوغ معنوی و نفوذ روحانی در عالم تصوف یک شخصیت بی‌نظیر است. دین مانی که بزرگترین و نامی‌ترین طریقه‌های گنوسی یا (طریقت عرفانی) بوده است در زمان خود بر باقی طریقت‌ها اثرات چندانی گذاشته بود. مبنای گنوسی، مکاشفه و اشراق و معرفت اشراقی و عقاید مخصوص تكوينی بود و خلاص و نجات روح انسانی از عالم مادی و بازگشت به عالم بالا از عقاید گنوسی است. در کتاب آفتاب معنوی آمده است که: اغلب مورخان و بزرگان صوفیه ظهور تصوف را در سده‌ی دوم هجری می‌دانند و اول کسی را که صوفی خوانده‌اند ابوهاشم صوفی است (کوفی) و بعد از آن جابر بن حیان که طریقه تزهد خاصی داشته است.

در کتاب مکتب حافظ آمده است «عبدک صوفی در حدود ۲۱۰ هجری در بغداد مرده است و او مردی منزوی و زاهد بود و اول کسی است که به لقب (صوفی) ملقب شده است»

 گروهی نیز منشأ تصوف را تعالیم بودا شمرده‌اند، بودا بنای زندگی را بر پایه‌ی رنج می‌دانست و سبب رنج را کثرت آرزوها به شمار می‌آورد.

علت ظهور تصوف:

وقتی مردم یک جامعه نتوانند آنچه می‌خواهند بگویند و بنویسند حیات دنیوی را خوار می‌دانند و پناهگاهی بهْ از سکوت نمی‌یابند. دست از زندگی می‌شویند از خلق کناره می‌گیرند و به خود فرو می‌روند و این شاید علتی از علت‌های تصوف فردی یا جمعی می‌باشد لازم به ذکر است که ظهور و ادامه حیات تصوف در ایران نیاز به زمان داشته و اگر فرقه‌ای قرنها در سرزمینی پهناور به هستی خود ادامه داده است. بقای آن نتیجه‌ی تمایل و علاقه‌ی مردم به طالبان کمال روحانی و فضائل انسانی بوده است.

آشنایی صوفیه با فلسفه:

یکی از مهمترین مسائل صوفیه فراگیری فلسفه بوده است برای تشخیص خوب از بد.

در قرن پنجم عقاید و تأثیرات مکتبهای فلسفی در تصوف به خصوص تصوف اسلامی نفوذ ویژه‌ای کرد.

طامات صوفیان از سر حال:

طامات یعنی ادعای بزرگی و دعوی کرامتها و خرق عادت که سخت عجیب و نادر می‌نماید طامات سخنی نامفهوم و کنایتی نامعلوم که عبارت است از نشان از پنداشتی که خلق عادی از آن عاجز باشد.

تصوف خانقاهی یا عرفان عاشقانه:

با قرار گرفتن تصوف خانقاهی و عرفان عاشقانه در مقابل هم بدیهی است که در این میان جامعه‌ی اهل قشر و ظاهرپرستان و عوامل جاهل و متعصب با تصوف خانقاهی و عابدانه سازگارتر است و نمی‌توان با عرفان عاشقانه و مکتب عشق عطار و مولوی و حافظ که ماهیت آن وسعت اندیشه و ذوق سلیم و لطف تفکر و عمق نظر و سنت‌شکنی و مسند برانداز و مخالفت با ریاکار است موافقتی داشته باشد و از زمان ابوسعیدابوالخیر مکتب عرفان عاشقانه برای ادامه‌ی سرافرازانه‌ی حیات و ظاهر ساختن ممیزات و مشخصات، اتحاد مقدس و ناگسستنی خود را با شعر فارسی اعلام می‌کند.

برخی از اصول و عقاید آدای صوفیه:

تواضع:

فروتنی و خودشکنی نخستین گام در پیوستن به این مکتب است.

مولوی می‌گوید:

از بهاران کی شود سرسبز سنگ                                    خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ

و حافظ می‌گوید:

در کوی او شکسته‌دلی می‌خرند و بس                      بازار خودفروشی از آن سوی دگر است

تسلیم و توکل:

عارف، عاشق جمال حق است پس شرط عشق تسلیم شدن به اراده‌ی محبوب و توکل به لطف اوست. اصل توکل که در تعلیمات صوفیه یکی از مقامات بالا به شمار آمده عبارت است از ترک مراد خود، گسستن از خلق و اتکاء به اراده و مشیت الهی.

معرفت حق (کشف و شهود):

صوفیان سیر و سلوک و تزکیه‌ی نفس و ترک اوصاف را عوامل وصول به حق و کسب معرفت الهی می‌دانستند نه علم و عقل را.

 مولوی می‌فرماید:

رومیان آن صوفیانند ای پسر                                        بی ز تکرار و کتاب و بی هنر

لیک صیقل کرده‌اند آن سینه‌ها                               پاک از آزو حرص و بخل و کینه‌ها

به نظر صوفی:

بیداری و حصول کمال تنها از راه عنایت حق حاصل می‌آید نه به یاری حواس و عقل.

جان شو از راه جان، جان را شناس                             یار بینش شو نه فرزند قیاس

مقام والای انسان و تعالی روح:

صوفیه سرمستی عاشقانه و دنیای با شکوه درون خود را، و پدید آمدن این همه آثار زیبای عرفانی را در ادبیات فارسی مدیون مفهوم آیه‌ی شریفه می‌داند: که خداوند فرموده در انسان از روح خود دمید و از آن رو که روح آدمی از روح کلی الهی نشأت گرفته و مایه هستی انسان شده. صوفیه معتقدند که باید در راه اعتلای روح کوشید روح ماست که کالبد را به هستی رسانده و واسطه‌ی پیوند ما با حق تعالی شده است.

باده از ما مست شد نی ما از او                  غالب از ما هست شد نی ما از او

بی‌قراری انسان در جهان بی مقدار مولد جدایی روح او از سرچشمه روح کلی خداوندی است.

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند                      از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

توبه، زهد، فقر، صبر، رضا، هر یک از این منازل را آدابی است که از سی پیر و مرشد به سالک تعلیم داده می‌شود و آنان را برای تربیت نفس و صعود به مراتب عالی‌تر راهبرد می‌گردد.

عدم شکایت:

نخستین گام در اظهارات بندگی و عشق الهی خودداری از شِکوه است زیرا شکایت نشانه‌ی عدم رضایت است و صوفیانی که عاشق ذات حقند و از مراد خود گشته‌اند و اراده‌ی معشوق را به جان خریده‌اند به آنچه که از محبوب می‌رسد دل خوش می‌دارند.

ناخوشی او خوشی بود بر جان من                         جان فدای یار دل رنجان من

(مثنوی معنوی)

مردن از ذات و صفات:

صوفیان ترک اوصاف و بی‌اعتنایی به جسم و تن را واجب می‌شمارند و دور ساختن صفات نکوهیده را آغاز زندگی نو و تولدی دیگر به شمار می‌آورند.

ای حیات عاشقان در مردگی                                 دل نیابی جز که در دل بردگی

آزمودم، مرگ من در زندگیست                          چون دهم زین زندگی پایندگیست

(مثنوی معنوی)

زهد و اعراض از اشتغال به خلق:

زهد و پارسایی یکی از عوامل کسب معرفت و وصول به حق به شمار می‌آید و اشتغال به خلق سبب غفلت از یاد حق و جلب رشک خلق می‌شود.

پوشیده داشتن اسرار:

پیران طریقت همواره سالکان را به کتمان سر دعوت می‌کنند و به ویژه پوشیده داشتن اسرار الهی را از فرائض می‌شمردند.

توجه به دین:

اهل ظاهر صوفیه را به مبانی دین اسلام بی‌اعتقاد دانسته و کتب متعدد در رد طریقت آنها تعلیف نموده‌اند. در صورتی که در نزد صوفیه، اصل، توجه به دیانت و اطاعت بوده و درباره‌ی زهد و مبالغه در عبادات داستان‌های بسیاری نقل شده است.

در راه خدا دو کعبه آمد حاصل                               یک کعبه صورت است و یک کعبه دل

تا توانی زیارت دل‌ها کن                                            کافزون زهزار کعبه آمد یک دل

شاخص‌ترین چهره‌های تصوف:

حسین بن منصور حلاج: از جالب‌ترین و اسرارآمیزترین شخصیت‌های تصوف می‌باشد. وی اعجوبه‌ی زمان خود بود. ابوسعید ابوالخیر – شیخ ابواسحاق کازرونی – بایزید بسطامی و حافظ و مولوی و عطار تصوف عاشقانه داشتند.

صوفی باید از رهگذر ریاضت به هدفش که رسیدن به وصال حق است، دست یابد. البته این کار مراتب و مراحل گوناگونی دارد که سالک باید آنها را بپیماید و شرط نخستینش آن است که سالک زیر نظر مستقیم پیر خود باشد. پیر، سالک را بر حسب استعدادی که دارد به ریاضت و تفکر و سکوت ممتد و محاسبه‌ی نفس راهنمایی می‌کند. در این میان، برای سالک در سیر و سلوک خود برای نیل به جمال مطلق، اگر راهی و طریقی وجود داشته باشد راه عشق است. بیشتر مراسم صوفیان در خانقاه انجام می‌شود و خانقاه مکان بسیاری از اعمال درویشان از جمله شب‌زنده‌داری و چله‌نشینی است که با نظارت مرشد به مریدان و سالکان طریقت آموزش داده می‌شود. در پایان چله‌نشینی، پیر طریقت مرید را برای درآمدن از خلوت خود اجازه و رخصت می‌دهد.

لوازم و نشانه‌های درویشان عبارتند از تاج یا طاقیه، کلاه دوازده ترک، تبرزین، کشکول، چنته، تخته پوست، منتشأ و چوب دستی و روی کلاه درویش هم معمولاً ابیات و اشعار خوشی در وصف طریقت درویشی نوشته شده است. کشکول نماد طبیعت پذیر و انفعالی انسان و تبرزین عامل طبیعت فعال انسان است. تبرزین درویش ابزاری فولادی است که روی آن به نقوش و اشعاری مزین شده است.

مراد از پوست نیز جا و مكانی است كه درويش روی آن جلوس می‌کند و به دریای تفکر فرو می‌رود. چنته درویش هم کیسه‌ای است که بر دوش می‌آویزد و مایحتاج خود را در آن  می‌گذارد. چنته، که درویش آنچه در این دنیا دارد در آن جای می‌دهد، نماد مرحله‌ای از فقر و قناعت است. باری، کشکول درویش معمولاً از جنس فولادی و برنجی است. کشکول در حقیقت ظرف غذا و آب درویش است و درویش هرگونه خوردنی یا نوشیدنی را که مورد احتیاج اوست، در آن می‌گذارد.

منتشأ هم از نوعی چوب است که دارای جوشهای بزرگ و فراوان است و اما تخته پوست درویش مورد مصرف بسیار دارد. این پوست را درویش به هنگام نشستن و خوابیدن به زیر خود فرش می کند. گفتنی است که این وسائل در زندگی روزمره درویش به کار برده می‌شود، در خانقاه و به هنگام برگزاری مراسم صوفیانه، جنبه‌ی آیینی و نمادین پیدا می‌کند.

طریقه درویشان ذکر است و خدمت و تحمل. هر کس به این اوصاف موصوف باشد، به حقیقت، درویش است.

از دیدگاه صوفیان، پیروزی بر نفس و خواهش‌های او نیازمند ریاضت است. دوره ریاضت فرد سالک را پیر خانقاه گواهی می‌کند. آنگاه بر این سالک خرقه درویشی را خواهند پوشانید. در هنگام خرقه‌پوشی در حالی که پیر خانقاه خرقه را بر دست گرفته و اهل خانقاه گرداگرد سالک جمع آمده‌اند، خرقه بر تن او پوشیده می‌شود و حاضران با گفتن ذکر کار خرقه‌پوشی را به پایان می‌رسانند و همین که سالک خرقه را بر تن نمود، به دور خود چرخی می‌زند تا از این رهگذر مرکز وجود خود را بیابد.

یکی از کارهای سالک و درویش در مدت ریاضت، ذکر است. مراد از ذکر بر زبان آوردن یکی از اسم‌های پروردگار است، مانند هو، حق، …. که صوفی باید در خلوت خود انجام دهد. معنی واقعی و حقیقی ذکر آن است که آدمی هر چه غیر از خداست فراموش نماید و بر اثر تکرار، جز ذات حق چیز دیگری را نبیند. ذکر گویی ارزش و اهمیت فراوانی دارد و در روح و روان رهرو و صوفی بسیار مؤثر و پربهره است.

فکر و اندیشه یکی از مراسم مهم صوفیان است. صوفی متفکر ممکن است از مرتبه‌ای به مرتبه‌ی دیگر راه پیدا کند تا جایی که عالم محسوس برای وی مظاهری از وجود حق گردد.

یکی دیگر از مراسم سیر و سلوک در میان صوفیان، سیر و سفر است. اقدام به این کار سالک را آزموده و پخته می سازد و او را با افکار مردم هر سامان و دیار آشنا می‌نماید و از این رهگذر، صوفی پی به گنجینه‌ی اسرار جهان و پدیده‌های آن می‌برد.

 جمع‌آوری مطالب: سید جلال‌الدین حسینی