کیمیای شادی و گوهر دین

shadiچند فریسی از میان مردم او (عیسی(ع)) را گفتند: استاد شاگردان خویش را بر این هلهله نکوهش کن! لیک وی پاسخ داد: شما را می‌گویم اگر ایشان دم فرو بندند از سنگ‌ها بانگ هلهله بر خواهد خواست. (۱)
ریتم آیات قرآنی و احادیث شریف و ادعیه علی‌الخصوص دعای کمیل و دعای عرفه که امام حسین(ع) در آن حتی از خطوط جبین و مفاصل بین انگشتان و خطوط کف دست صریح خالص توحید را کالبد شکافی می‌کند (تا چه گوید آنگه که رسد به میناگری‌های روح!) و نیز آیات آسمانی و آهنگین بودن جملاتش همراز یک حقیقت حکایت می‌کند و آن حقیقت اینکه سرشت دین با شادی و نشاط روح عجین گشته است تا از این طریق هموار و مصفا جوهره آدمیت انسان هست از نوای دلنشین و جذاب ایمان گردد و آنگاه بانگ زند که: “مؤمن گشته‌ام!”. برای مؤمن دین به منزله‌ی قله‌ی رفیعی است که پرچم شادمانی و سرور و عشق بر فراز آن به اهتراز درآمده و با نسیم نفس فرشتگان رقصان است و این انسان مؤمن است که از فراز این قله به جهانی می‌نگرد که مظهر لبخند خداست. لبخندی که به تعبیر مولانا جلال‌الدین زعفران وصل است. ویکتور هوگو که قلمش ترجمان ناب عشق است می‌گوید: “انسان هر که باشد در ذرات خود گرایش به عشق و شادمانی دارد که برای نفس کشیدنش لازم است اگر نداشته باشد هوا ندارد، خفه می‌شود آنوقت است که انسان می‌میرد، مردن از نبود عشق و شادمانی هولناک است، خفقان جان است”. (۲) 
ویکتورهوگو که قلمش در عرصه‌ی عشق بسیار به اندیشه‌های مولانا جلال‌الدین نزدیک است یکی از زیباترین و در عین حال عمیق‌ترین تصاویر را از حضرت محمد(ص) در برابر دیدگان ما قرار داده است، وی در بخشی از رمان بینوایان، محمد(ص) را چنین معرفی کرده است: ” چون دیده بوده ماریوس سوی او نمی آید  می‌خواست خود سوی ماریوس رود. در این گونه احوال هر عاشق دلشاد شباهت به حضرت محمد(ص) دارد  چون محمد هر کس را که می‌خواست مؤمن کند خود به سوی او می‌رفت.” (۳) ویکتورهوگو در این فقره از گفتارش حضرت پیامبر را عین و سمبل شادی و دل‌زندگی و عشق معرفی نموده است. مولانا جلال‌الدین هم در همین مفهوم بیتی دارد که نشان از آن دارد این دو مقاله از یک آبشخور سیراب شده‌اند که همان عشق و شادمانی است که فرمود:

عشق و نیاز و بندگی هست نیاز زندگی                                در طلب تجلیّی در نظری و منظری

گفته به شاخ رقص کن گفته به برگ کف بزن               گفته به چرخ چرخ زن گرد منازل ثری (۴)

انسان مؤمن به واسطه‌ی برخورداری از عنصر عشق و شادمانی است که تلخکامی‌های گذرا و میرا را نیز به حلاوت می‌خورد چرا که به گفته‌ی سعدی شاهد ساقی اوست. انسان مؤمن از جاده‌ی شادی و سرزندگی است که به قصر پرشکوه ایمان می‌رسد. مگر می‌شود معشوق و خدایی که به تعبیر علی(ع) نامش دوا و یادش شفاست و معشوق مؤمنان است و محبوب قلوب صادقان و قله‌ی رفیع آرزوهای عارفان (۵) شادکامی و شادی و عشق برای بنده‌اش نخواهد و روح و ذات و جوهره‌ی دینش با شادی بیگانه و یا در تعارض باشد؟! شادمانی و عشق در دین از مکانت والا و مقدسی برخوردار است و این والایی و قداست تا بدان حد است که محمد(ص) فرمود:“ان الله بحکمته و فضله جعل الروح و الفرح فی الیقین و الرضا و الحزن فی الشک و السخط” (۶) خداوند با فضل و حکمت خود سرشت یقین را با فرح شادمانی عجین نمود و سرشت شک و تردید را با حزن و اندوه.

سید شهاب‌الدین سهروردی در این خصوص می‌گوید:  “خداوند عقل را آفرید که همان وجود نورانی وبهی است، این خلقت نخست دارای سه صفت است با سه مثال: شناخت حق و شناخت خود و شناخت آنچه نبود پس ببود، از اول صفت که راجع به ذات احدیت و کمال معرفت مطلق است شادمانی و زیبایی برون آمد و از ثانی صفت که راجع به شناخت خود است مهر و عشق برون آمد و از لبخندش هزاران فرشته برآمد.” (۷) و آنجا که به حزن و اندوه می‌رسد از آن به‌عنوان ” آنچه نبود پس ببود” تعبیر می‌کند یعنی چیزی که بهتر بود وجود نداشت ولی به وجود آمد که این یعنی اصالت از آن شادمانی و عشق است نه حزن و اندوه.

از مجموعه این حقایق چنین مسلم است که شادمانی و عشق در دین به‌عنوان یک نماد و نشانه است اما در مقابل حزن و اندوه از اصالت برخوردار نیست و نه تنها از اصالت برخوردار نیست که مورد نکوهش هم قرار گرفته آنجا که امام علی(ع) می‌فرمایند: “الهم و نصف الهرم”(۸) ، ” حزن و اندوه میان کهنسالی است” علاوه بر این امام(ع) ترویج غم و اندوه‌زایی را از یک سو و به انزوا کشاندن عشق و شادمانی را از سوی دیگر از دستاوردهای حکومت‌هایی می‌داند که فاقد اصالتند و همواره با شور و شعف در ستیز هستند که آنها را در خطبه‌ی شقشقیه اینگونه توصیف نموده‌اند: ” یهوم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها المومن حتّی یلقی ربّه ” (۹) “بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر و دیندار تا دیدار پروردگارش در چنگال غم اسیر” از این سخن امام(ع) استنباط می‌شود که اندوهبارگی نه تنها در دین جایگاهی ندارد بلکه ره‌آورد این دین‌فریبانی است که با نام دین در پی سلطه و واردات هستند نه پیرو مرام دین و نه در پی تعیّش با مردم و نه مردمی زیستن و نه مردمی جوئیدن!

در جایی دیگر امام علی(ع) در خصوص شادمانی که آن را ریسمان محکم دوستی قلمداد نموده (۱۰) معتقد است که آوای شاد موسیقی عشق در بهشت طنین‌انداز است و نجواگر این آوا را داوود نبی و سرود مزامیر و زبورش معرفی نموده است: ” و ان شئت ثلث بدود صلی الله علیه صاحب المزامیر و قاری و اهل الجنّه “ (۱۱) “و اگر خواهی سومین داود گویم، خداوند مزامیر و زبور و خواننده بهشتیان” انبیاء را در درون هم نغمه‌هاست، طالبان را زان حیات بی‌بهاست (۱۲) بزرگان دین و متفکران متألّه در تمامی هستی و دنیا و حتی در جزء جزء ذرات خاکش لبخند خرّم خداوند را می‌بینند و به شادانی این لبخند سرمست و خرّمند همانگونه که سعدی می‌فرماید:

به جهان خرم از آنم که جهان خم از اوست                         عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (۱۳)

یقیناً این بیت سعدی تفسیری است ناب بر این گفته پیامبر که فرمود:” وشوّقتهم بسرورها الی سرور” (۱۴) عرفا و صاحبدلان که از این زاویه عمیق‌ترین درک را از حقیقت دین و ارزش ایمان داشته‌اند نیز برای پوئیدن راه حقیقت و درک کنه دین از مسیری حرکت کرده‌اند که آکنده است از شادی و سرور. مسیری که یا مزین به سایه‌سار درختان موسیقی است و باغبانی چون فارابی غرس‌کننده‌اش است و یا مصفّا به واحه‌های زیور بسته به چشمه‌سارهای گوارای شعر که ساغرهای مولانا جلال‌الدین و علامه طباطبایی که بهین مهرورزی بود آزاده در کیش مهر آکنده از خنکای آن است. وقتی به آثار بر جای مانده از این بزرگان مراجعه می‌کنیم ردپای ملموس و پیوسته‌ی شادی و شعف را در آن مشاهده می‌کنیم. به‌عنوان نمونه این حافظ است که راه رستگاری و تقوی را نه با غم و اندوه و انزوا که با نوای دف و چنگ را طی کرده “من که شب‌ها ره تقوی زده‌ام با دف و چنگ” حافظ در این بیت مناجات‌های شبانگاهی خود را آوایی دلنشین و شادی‌آور معرفی کرده که به همراه نوای دف و چنگ شور افزائیش صدچندان شده است.

مولانا جلال‌الدین رومی نیز در داستان پیر چنگی تصویری تمام‌عیار از ذات زیبایی دوست و شادی‌خواه خداوند ترسیم نموده است. این نمونه‌ها ثابت می‌کند که خداوند عنصر شریف دینش را بر شالوده‌ی شادی استوار نموده است و این شادی در دین به مانند فانوسی است نورافشان که سالک با حمل کردن آن در مقابلش روشنایی‌های ایمان را در پیش چشم دارد و ظلمات و تاریکی‌های اندوه را در پشت سر. دین اگر اندوهی هم داشته باشد گذرا و فانی است شادی‌هایش اما پایدار و جاویدان چرا که دین حقیقت خداوند است و برای همین است که او از بین مسیح و حقیقت مسیح را برمی‌گزیند. (۱۵) اگر در راه رسیدن به این حقیقت جان هم از کف رود خود مرگی خواهد شد سرشار از زندگی درست مانند شهادت حسین(ع) که سرشار است از غرور و شادی و به همین علت است که سید بن طاووس در این مورد می‌گوید: شایسته آن بود که در مقابل این نعمت بزرگ (شهادت حسین) جامه‌های مسرور و بشارت بر تن می‌کردیم(۱۶). و نیز سید مرتضی علم‌الهدی در خصوص این شهادت سرشار از شادی و سرور می‌سراید:

لهم نفوس علی الرمضاء مهملته                            و انفس فی جوار الله یقربها
کانّ قاصدها بالضرّ نافعها                                وانّ قاتلها بالسیف محییها (۱۷)
روی خاک گرم جسم پاکشان                               جانشان در بزم جانان میهمان
سود گردید آن زیان‌ها جملگی                                    یافتند از تیغ برّان زندگی
از عمد و شد هر زیان بر سودشان                           وز دم شمشیر قاتل بودشان

سیدمرتضی در این ابیات این واقعه‌ی به ظاهر تلخ را آکنده از حلاوت و شیرینی می‌داند و در همین معنی نیز حافظ لب خندان آوردن را علیرغم دل خونین داشتن نشان ایمان می‌داند.

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام                          نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک                  زهره در رقص آمد و بربط‌ زنان می‌گفت نوش (۱۸)

نویسنده: حمیدرضا مهاجرانی


۱-    ر.ک به:  انجیل لوقا – آیات ۴۰و ۴۱
۲-    ر.ک به: بینوایان- ج۲- ص ۱۱۲۱- ویکتورهوگو- ترجمه مستعان
۳-    ر.ک به: همان منبع پیش گفته شده – ص ۱۰۸۶
۴-    ر.ک به: کلیات شمس – ج ۲- نسخه قونیه- به کوشش توفیق سبحانی
۵-    ر.ک به: دعای کمیل
۶-    ر.ک به: التوحید- ۳۷۵/۲۰
۷-    ر.ک به: رساله فی حقیقه العشق- سید شهاب‌الدین سهروردی- ص ۲۶۸- به کوشش حسین نصر- با مقدمه هانری کربن
۸-    ر.ک به: نهج‌البلاغه – کلمات قصار- ش ۱۴۳
۹-    ر.ک به: نهج‌البلاغه- خطبه سوم (شقشقیه)
۱۰- ر.ک به: نهج‌البلاغه- کلمات قصار- ش۶
۱۱- ر.ک به: نهجالبلاغه – خطبه ۱۶۰
۱۲- ر.ک به: مثنوی معنوی – داستان پیر چنگی – نیکلسون 
۱۳- ر.ک به: غزلیات سعدی 
۱۴- ر.ک به: توحید – ۱۲۶
۱۵- ر.ک به: تسخیرشدگان- ص۶۵۲- فئودورداستایوفسکی
۱۶- ر.ک به: اللهوف علی قتلی الطفوف- سیدبن طاووس- مقدمه 
۱۷- ر.ک به: دیوان سیدمرتضی- دار احیاء النراث العربی
۱۸- ر.ک به: دیوان حافظ