تحول در درون، تغییر در جامعه و تاریخ

tahavol01إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (خدا سرنوشت هیچ قومى را تغيير نمى‏‌دهد مگر آنان حال خود را تغيير دهند)

اگر به میراث معنوی و فرهنگی صوفیان نظر افکنیم و نوع نگرش و عملکرد بزرگان درویشی را در زمان‌ها و شرایط مختلف مورد بررسی قرار دهیم، آنگاه تاریخ را سراسر پند و عبرت دیده و رهنمود و معلمش خواهیم یافت و چراغ راهی برای امروز و فردایمان خواهد بود تا از خوابی گران برخیزیم و در روند تکامل جامعه‌ی بشری، تأثیرگذار باشیم.

قبل از طرح پرسش‌هایی که تنها به منظور اندیشیدن است!!، نگاهی بر نام‌آوران تصوف و دست‌پروردگان مکتب درویشی، تنها در یک مقطع زمانی، از اواخر قرن ششم تا پایان قرن هفتم هجری قمری بیندازید:

۱- شیخ اشراق (متوفی به سال ۵۹۰)، ۲- شیخ کبیر روزبهان (متوفی به سال ۶۰۶)، ۳- مجدالدین بغدادی (متوفی به سال ۶۱۲)، ۴- نجم‌الدین کبری (متوفی به سال ۶۱۶)، ۵- شیخ ابوالفتوح (متوفی به سال۶۲۰)، ۶- عطار نیشابوری (متوفی به سال ۶۲۸)، ۷- ابوحفص عمربن عبدالله شهاب‌الدین سهروردی (متوفی به سال ۶۳۲)، ۸- ابن‌الفارض (متوفی به سال ۶۳۲)، ۹- محی‌الدین عربی (متوفی به سال ۶۳۸)، ۱۰- سيّدبرهان‌الدّين مُحقّق تِرمَذى (متوفی به سال  ۶۳۸)، ۱۱- شیخ کمال‌الدین کوفی (متوفی به سال ۶۵۰)، ۱۲- نجم‌الدین رازی (متوفی به سال ۶۵۴)، ۱۳- صلاح‌الدّين زرکوب قونيوى (متوفی به سال ۶۵۷)، ۱۴- صدرالدين محمد قونوی (متوفی به سال ۶۷۲)، ۱۵-  شمس تبریزی (متوفی به سال ۶۴۵)، ۱۶- مولانا جلال‌الدین محمد مولوی بلخی (متوفی به سال ۶۷۲)، ۱۷- فخرالدین عراقی (متوفی به سال۶۸۸)، ۱۸- مصلح‌الدین سعدی شیرازی (متوفی به سال ۶۹۱ )، ۱۹- رضی‌الدين علی لالا غزنوی (متوفی به سال ۶۴۲)، ۲۰- شيخ سعدالدين حَمُّويی (متوفی به سال  ۶۵۰)، و ده‌ها بزرگ‌مرد دیگر همچون عزیزالدین نسفی، حسام‌الدین چلپی، سلطان ولد، شيخ ابوالحسن شاذلی، سيف‌الدين باخَرزی، جمال‌الدين جُورقانی، نجيب‌الدين علی بن بُزغُش شيرازی و سعيدالدين فرغانی و …

درویشی، استاد سخن است و کرامتش کلام است و بزرگی، هفت شهر عشق را سیر می‌کند و بصیرت و دیده‌ی خویش رابه نظم و نثر می‌کشد و خداوندگاری جان خویش را مبدل به واژه و سخن می‌کند تا مثنوی این مدرس عشق و شعور، سرور بزرگ همه‌ی کتب معرفت و بیدارکننده‌ی فطرت بشر در همه‌ی تاریخ باشد. اعجازگری صوفی، درویشی را با زبان فلسفه نشر می‌دهد و پرچم عرفان نظری را درزمین دین و فرهنگ به اهتزاز در می‌آورد، و درویشی دیگر ولی تراش می‌شود …

کاروانی از اندیشمندان بزرگ و عالمانی سترگ و عارفانی بی‌همتا و کم‌نظیر، خورشیدوش آسمان ایران، جهان و تاریخ را به یکباره نورانی می‌کنند، در این قرن چه خبر بوده است؟ در روزگاری که چنگیز، غول دهشَت و مرگ است و مغول تاراجگر جان و مال و نوامیس انسان‌ها، چه ضرورتی را این بزرگ‌مردان احساس و تشخیص داده‌اند که با هم! زبان به سخن می‌گشایند؟ اینان در زیر تازیانه‌ی تهاجم و تهدید بیگانه، چگونه اندیشیدند؟ هدف و دغدغه‌ی مشترک این صوفیان بزرگ چه بوده است که هر کدام به شکلی و طریقی، معرّف مکتب درویشی بوده‌اند؟ درکشان از طریقت و نگاهشان به جهان، انسان، جامعه و فردا! چگونه بوده است؟ چگونه این بزرگان با حالات مختلف معنوی! و فاصله‌ی صوری از یکدیگر و حتی تفاوت زبان، در عمل وحدت داشته‌اند و آیا درد مشترک آنها چه بوده است؟!! آیا این مردان بزرگ وحدتِ همه‌ی مذاهب اسلامی بلکه اتحاد همه‌ی ادیان را در سرلوحه‌ی اهداف خود قرار نداده بودند؟ آیا نجات بشریت از خرافه، بت‌پرستی و جهل، سیاست این درویشان در عقیده و عمل نبوده است؟! آیا اگر از تکفیر و تفسیق اهل ظاهر و متحجران  هراس داشتند، می‌توانستند اینگونه باشند و تحول ایجاد کنند؟

صدها پرسش دیگر در همین راستا می‌توان مطرح کرد که پاسخ به هریک از آنها، تلنگری به خویش برای بیداری و حرکتی خردمندانه با گام‌های بلند خواهد بود، تلنگری که در قیاس خود با آنها به‌عنوان درویش، دچارچالشی عظیم با خویش خواهیم شد!؟!!…..

از کتاب “مقالات عرفانی”