دربارهٔ چگونگی دعا کردن «حال دعا»

dr.saberiتعریف دعا براساس برخی رساله‌های عرفانی چنین است: «دعا خواندن، خواندن خدا به خواست دل است؛ چه بر زبان آید و چه نیاید.  دعا خواستن به دل، نذر روزه یا نماز برای کاری، توسل به بزرگان دین و شفیع قرار دادن روح‌های پاک آن‌ها نزد خدا است…. توجه قلبی و همت مؤمن بر امری خود دعاست». این توجه باید به دل باشد و به عبارتی توجه تام دل است. حال رستگی و بیچارگی و بریدن از دنیا و غیرخداست. اگر چنین توسلی باشد، دعا اجابت می‌شود. انسان باید به سمت خدا یکرو شود؛ یکسونگر باشد، به سمت حق با پاکی تن و از هرگونه خبث و هوس و بیچارگی مبرا باشد و آلودگی‌های دنیای پیشین خود را پاک کند. فرد پیش از دعا باید برای انابه و توبه به سوی خداوند، که یک نوع بازگشت است، آماده شود. اگر چنین حالی باشد، ریزش رحمت الهی است و مؤمنان به چهره ایمانی که دارند، موقع راز و نیاز درخواستش به اجابت نزدیک‌تر می‌شود.

دعا اگر از دل برخیزد، زبان هم بگوید و بخواند و توجه کند، طبیعتاً این‌ها در هم اثر می‌کند و حال دعا به وجود می‌آید. حالِ دعا از خودِ دعا به عنوان چند لفظ زبانی مهم‌تر است و زمانی که دل و زبان توأمان شد، آنگاه دعا حقیقی خواهد بود و راز و نیاز با خداوند شروع می‌شود که در اصطلاح عرفا می‌گویند حالِ دعا، حال، ادب باطنی و طریق ادبی است که سالک فی سبیل الله پیش می‌گیرد و طی می‌کند. کمترین بهره‌ی چنین حالی اتصال با خداوند از طریق‌‌ همان ادبی است که به خرج می‌دهد. از این پس دیگر برای آن انسان مهم نیست که این دعا اجابت می‌شود یا نمی‌شود. انسان باید در برابر محضر ربوبی گناهان خویش را پیش چشم بیاورد و به خداوند پناه آورد و از او طلب بخشش کند. چون خداوند اذن در شفاعت به پیامبر، امام و اولیای خود داده است. در دعا می‌توان آن‌ها را واسطه گرفت و چنگ به دامان آن‌ها زد. در استغفاری که می‌کنیم وعده‌ی بخشش و رحمت الهی را حتی می‌توان با گوش جان از آن‌ها شنید.

در دعا همه چیز وجود دارد. حقیقت دعا، خواستن خداوند است. پایین‌ترین درجه‌ی دعا، خواست از خداوند به دلیل نیاز و حاجت و دعای نیازمندانه است. ما در این شکل از دعا از خداوند می‌خواهیم گشایش از کار فروبسته‌ی دنیایی ما کند. وعده‌ی بخشش و رحمت الهی، نیرو دادن، دارایی و فرزند و فراوانی و افزودن نعمت؛ چه در برکات آسمانی و چه زمینی همه‌ی این‌ها در قرآن آمده و به ما وعده داده شده است. اما باید همیشه و حتی در پایین‌تر درجه‌ی دعا، ذکر استغفار باشد. همانگونه که ما از حضرت آدم و حضرت یونس آموخته‌ایم که «لا إِلَه إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِی کنتُ مِنَ الظَّاالِمِینَ» باید بگوییم خدایا ما خودمان به خودمان ظلم کرده‌ایم.

تو بزرگواری و اگر به ما رحم نکنی، ما جزء زیانکاران هستیم. پس این حال باید در تمامی مراتب دعا برقرار باشد. آنگاه است که انسان می‌داند خداوند حال دعا را به او عطا کرده و اگر آن دعا هم برآورده نشود، خود برآورده نشدن نیز عین رحمت است. خداوند آواز و ناله‌های عاشق خود را دوست دارد و به بنده‌ی سالکش عشق می‌ورزد. گاهی دعاهای او را برآورده نمی‌کند، چون نمی‌خواهد این ناله‌ها و زاری‌ها قطع شود. او می‌خواهد سالکان طریق را از دنیا بی‌مراد کند تا مراد حقیقی خویش را با جان و دل بیابند و با او به گفتگو بپردازند.
او می‌خواهد این حالت خوش سالک ادامه داشته باشد و با او راز و نیاز و معاشقه و معانقه کنند؛ آن پاکی‌هایی که در وجود انسان سالک قرار دارد، بالا‌ترین درجه‌ی زیبایی است. دردی که از سوز و گداز در ما پدید می‌آید و دعاکنان می‌شویم و پیک خدا را می‌گیریم، آن درد مهم است؛ چون اگر درد نباشد، تمام وجود انسان را باید آتش زد.

دعا هم از سر درد است. همین که زبان و قلب ما به ذکر خدا گشوده می‌شود، نشان این است که ما دردی داریم و به دنبال درمان آن هستیم. درمان این درد نیز کسی جز خداوند نیست. دعای ما لبیک به خداست. توفیق دعا خود استجابت است و بدون ناامیدی باید بکوشیم و دست از دامان خداوند بر نداریم. هر لحظه‌ای که حال دعا به انسان دست دهد،‌‌ همان موقع ساعت استجابت آن است و هرگاه بندگی نماییم، درهای رحمت به روی ما باز می‌شود و‌‌ همان شب، شب قدر ما است. شب قدر شبی است که بتوانیم احیای دل بگیریم. شب قدر احیای دل است که ما از قبر تن بیرون بیاییم و این تنها با حال دعا امکان‌پذیر است. وقتی ما عبادت می‌کنیم و توجه تام به وجود می‌آید، آن لحظه‌ای است که درهای رحمت روی خلق باز و توجه‌ها تمام‌تر می‌شود. نوع دیگری از دعا، دعایی است که از روی محبت و سرور عاشقانه است. این دعا، دعایی نیست که از روی ترس و فقدان دنیا باشد. ما در این دنیا به دنبال نعمت منعم هم نیستیم؛ بلکه در جستجوی منعم هستیم. در این دعا رضای فرد به جایی می‌رسد که بی‌حاجت و محو اراده‌ی او می‌شود.

گفتگوی روزنامهٔ فرهیختگان با دکتر علی‌محمد صابری
سه‌شنبه ٨ تیرماه ١٣٩۵