عشقی که عقل نشانی‌اش را دارد، علی(ع) و علم نور

dr.saberi

طبیعی است که اولین شاخصه‌ی حضرت علی(ع) ولایت ایشان است. ولایت عشق در عرفان اسلامی است و مظهرنامه‌ی اسما و صفات الهی شدن و علی(ع) ظهور توحید افعالی و صفاتی و حتی توحید ذاتی خداوند بود. به معنای دیگر علی علیه السلام با حدیث مبارک غدیر خم، مولا و سرپرست واقعی تمام انسان‌ها شد. مولا به کسی می‌گویند که اولاً به قرب کامل الهی رسیده باشد. یعنی اثری از بشریت و جسمانیت در او باقی نمانده باشد و ظهور اسم جامعی است که پروردگار آن اسم را در سوره‌ی نور معرفی می کند. این نور چراغی در یک چراغدان مانند قلب انسان کاملی چون امام علی(ع) و قلب عالم هستی است. به این واسطه حکومت یک حکومت حقه و الهی است و از طرفی موضوع دیگر حکومت بر جسم‌ها نیست، بلکه شاخصه‌ی علی(ع) همین اذن الهی او به حکومت است که او را بر کل هستی مسلط می کند. مشخصه‌های دیگری به واسطه‌ی همین شاخصه‌ی اصلی از علی می‌توانیم نمونه بیاوریم. حضرت امیر دارای علم الهی است و این همان علمی است که پیامبر آن را تعر یف کرد و فرمود نوری است که خداوند در دل هر کس بخواهد قرار می‌دهد. علی(ع) این علم نورانی را داشت و خودشان فرموده‌اند: «اگر پرده‌ها برافتد چیزی بر یقین من افزوده نمی‌شود.» و این در حالی است که خداوند ابراهیم(ع) فرمود: «بندگی کن تا به درجه‌ی یقین برسی.» یعنی یقین اعلا مرتبه‌ای بود که ابراهیم به آن رسید اما علی(ع) مانند شیر مادر آن را از جان پیامبر نوشید و فرمود سینه‌ی من گنجینه‌ای از دانش‌ها و اندیشه‌هاست و از من بپرسید قبل از اینکه از دنیا رحلت کنم. این معنای همان علمی بود که البته مردم آن را نفهمیدند.

علی(ع) و بازتعریف قدرت
قدرت الهی علی(ع) صرفاً یک قدرت بشری نیست این قدرت سلطه بر نفس است که قدرت کامل است که به او شجاعت می‌دهد و شجاعت هم آن است که در عین قدرت انسان انصاف و گذشت داشته باشد و با عامه‌ی مردم به مهربانی و محبت برخورد کند. شاخصه‌ی دیگر علی که او را از همه‌ی جهانیان جدا می کند عدالت اوست. در جهان عادلی واقعی ظهور نمی‌کند مگر به قول ارسطو فضائل اساسی را در خود نهادینه کرده باشد. این فضائل بر چهار قسم مشمول بر حکمت الهی، عفت و پاکدامنی به صورت تام، شجاعت و برآیند همه‌ی اینها عدل است. عدل در خود و هماهنگی با هوای نفس می‌تواند انسان را به انسان کامل و عادلی تبدیل کند. علی(ع) جامع تمام این فضائل به خصوص عدالت بود و دشمن کور هم نتوانست عدالت علی را تحمل کند. علی(ع) در درون خود به مقام عدل رسید و همانطور که مولانا درباره‌ی علی(ع) می‌فرماید: «ای علی تو ترازوی احد خو بوده‌ای / بل زبانه هر ترازو بوده‌ای». علی نه تنها ترازوست بلکه شاهین ترازو نیز هست و به همین واسطه باز هم مولاناست که می‌فرماید: «تا صورت و پیوند جهان بود علی بود / تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود» این صورت که همان صورت معنوی علی و مظهرنامه‌ی صفات الهی است، با عدالت در جهان تجلی کرد.

علی(ع) و بیزاری از قشری‌گری
علی(ع) به سالم‌سازی جسم نیز توجه فراوانی داشت. این سالم‌سازی صرفاً منظور به جسم نیست و در واقع به این معنی است که علی به نطفه و لقمه‌ی انسان توجه داشت. ما در فلسفه‌ی آموزش و پرورش به این نکته بسیار توجه می‌کنیم که تربیت حتی قبل از تولد نوزاد آغاز می‌شود. یعنی نطفه‌ی پاک، رحم پاک و لقمه‌ی پاک باعث می‌شود که مقدمه‌ی ایجاد یک خانواده‌ی پاک را فراهم کند. علی در زندگی شخصی خود این مساله را ساری و جاری می‌کرد و نمونه‌اش را می‌توان به اهمیت حضرت به بیت‌المال دید. توجه علی به بیت‌المال توجه به لقمه‌ی پاک است.حضرت حتی به مساله‌ای مثل وراثت هم توجه ویژه‌ای داشت. این نکته‌ی مهمی است. حضرت همسری را بر می‌گزیند که از خانواده‌یس اصیل و پاکی باشد چون می‌دانست که این وراثت در زندگی او و خاندان او تأثیر شگفتی خواهد گذارد. وقتی که حضرت ام البنین را بعد از حضرت فاطمه بر می‌گزینند حاصل فرزندی است به نام عباس. غرض این است که در زندگی ایشان به اصل وراثت اجتماعی بر اساس یک لقمه‌ی پاک و صفات پاک که قبیله و قوم او را رهبری می‌کند توجه ویژه دارد. نکته‌ی دیگر این‌که رواج عادت‌های پسندیده و خلق و خوی نیکو در جامعه بود که در چهار سال حکومت علی(ع) آن را می‌بینیم. حضرت به شدت با انسان‌های ریاکار، دروغگو و بی‌اخلاص مبارزه می‌کرد و اگر می‌بینیم که جمل و جنگ‌های دیگری همچون نهروان بر علی(ع) تحمیل می‌شود حاصل مبارزه با همین ریاکاری، تعصب و قشری‌گرایی است. علی(ع) نمی‌خواست این‌ها در جامعه رواج پیدا کند. علی نمی‌خواست کسی اسلام را از راه خشونت بشناسد. او می‌دانست که این پوسته‌ی اسلام است و نه ذات اسلام. پس رواج عادت‌های خوب در جامعه و مبارزه با قشری‌گری از خصوصیات یک اسطوره‌ی زمینی در دین مبین اسلام است.

علی(ع) و رهبری خرد
نکته‌ی دیگر خرد در حکومت علی(ع) است که در رهبری جامعه به آن توجه داشت. حضرت مردم را به این سمت سوق می‌داد که بیشتر از عقل خود استفاده کنند. در نهج‌البلاغه به وفور می‌بینیم که حضرت این حکمت را ثمره‌ی زیستن به رهبری عقل می‌داند. حکمت نتیجه‌ی دانایی و عقلانی زیستن علی است و به همین دلیل است که در نهج‌البلاغه گوهری برتر از عقل نمی‌یابید. عقلی که محل رجوع انسان است و همچنین عشق. عشقی که عقل نشانی‌اش را دارد. نهج‌البلاغه سرشار از این مرواریدهاست. این رهبری خرد در جامعه بسیار مهم است تا بدانیم که مردم نباید صرفاً با احساسات و انگیزه‌ها و امیال خود زندگی کنند و میل و هوس مردم بر زندگی‌شان قالب نشود. نکته‌ی مهم دیگر که می‌توان در روابط اجتماعی به آن توجه کرد این است که حضرت امیر(ع) به عنوان یک رهبر و سیاستمدار، فارق از اینکه انسانی کامل است توجه به انتخاب مردم نیز دارد و به همین خاطر می‌بینیم که دشمن‌ترین افراد که علیه او تیغ کشیده‌اند از حقوق خود محروم نمی‌شوند. در روابط اجتماعی، ایشان جامع شریعت و طریقت و تمامی فضائل اخلاقی بود. در گفته‌های علی(ع) حتی پرداختن به حقوق و نحوه‌ی برخورد با کودکان نیز به چشم می‌خورد که می‌فرمایند کودکان خود را با آرامش و صلح تربیت کنید و نه با جنگ و خونریزی. خود علی(ع) در زندگی شخصی‌شان با حضرت فاطمه(ص) تمام باورهایشان را ارائه می‌دهند و همه‌ی مردم می‌توانند کلام و زندگی علی(ع) را در یک راستا و به عنوان باوری بزرگ ببینند و بشناسند. نکته‌ی نهایی اینکه به باور علی(ع) هیچ تکلیفی برای مردم ایجاد نخواهد شد مگر اینکه حقی به آنها داده شود. علی(ع) این حق را وظیفه‌ی حاکم می‌داند و در همین راستاست که می‌فرماید حکومت دینی و نه اینکه دین حکومتی. یعنی حکومت به دنبال دین باشد و رنگ صیغه‌ی دینی بگیرد و نه اینکه دین را به خاطر حکومت بخواهیم. عقل علی(ع) عقلی پایان‌بین بود و مثل معاویه عقلی کوته‌بین نبود که صرفاً بخواهد پایه‌های حکومت خود را بر اساس دین محکم کند. این عقل پایان‌بین بود که هیچ ارزش ویژه‌ای برای حکومت قائل نمی‌شد جز وظیفه و مسئولیت در قبال مردم.

علی(ع) و اهل ظاهر
مردم زمان امام علی(ع) لطف الهی و عشق الهی و معرفت الهی به علی(ع) و اتصال ایشان به ذات لایتناهی را نمی‌دیدند و به قرآن ناطق که علی(ع) بود توجه نداشتند و فقط به ظاهر قرآنِ صامت التفات داشتند. اینکه چرا با وجود اصرار مردم در بیعت با امیرالمومنین(ع) از فرمان‌های ایشان برای مثال جهاد و … طفره می‌رفتند و ایشان را تنها می‌گذاشتند به دلیل این بود که اولاً آنها امام را نشناختند و او را مثل بقیه‌ی مردم می‌دیدند. مردم آن زمان ولایت علی(ع) را درک نکردند و مانند حاکمان دیگر که مردم آنها را نصب و عزل می‌کردند با علی(ع) هم همان برخورد را کردند. شورای کذایی سقیفه‌ی بنی‌ساعده در تعیین حاکمان و عزل و نصبشان حضرت علی(ع) را هم مانند یک حاکم عادی دید در حالیکه علی(ع) فقط خلیفه‌ی ظاهری نبود بلکه خلیفه‌ی الهی و باطنی بود و به قول عرفا مصداق اسم ذات و مصداق حقیقت محمدیه و انسان کامل است. کسی که در بین مردم اولی است و خلیفه‌ی باطنی است و در خلافت ظاهری هم خطا نمی‌کند. به همین دلیل عده‌ی زیادی از روی حب و بغض و میل نفسانی به سراغ علی(ع) آمدند و نه از روی خلوص نیت و از روی اینکه جانشین شایسته‌ای برای پیامبر(ص) پیدا کرده‌اند. بلکه بخاطر اینکه علی(ع) از قریشیان است اگر به قدرت برسد امکان دارد حکومت را بین قریشیان تقسیم کند و ثروت و قدرت به آنها بدهد با او بیعت کردند اما علی(ع) مظهر عدالت بود و نژاد و قوم و رنگ و پوست مد نظرش نبود. فقط تقوا مد نظرش بود. آنها ولایت علی(ع) را ندیدند چرا که اهل شریعت ظاهر بودند. یعنی نوعی سلفی‌گری و وهابی‌گری و جمود که از همان خوارج نهروان شروع شد، در میان آنها رواج داشت. اینها اسلام را فقط در شریعت ظاهری و اخباری‌گری خلاصه می‌کردند و می‌گفتند علی نماز می‌خواند ما هم نماز می‌خوانیم، علی روزه می‌گیرد ما هم روزه می‌گیریم. شاید ما بیشتر از علی(ع) نماز شب می‌خوانیم و شریعت را بهتر از علی انجام می‌دهیم. لطف الهی و عشق الهی و محبت و معرفت علی(ع) را نمی‌دیدند. به قرآن ناطق که علی(ع) بود توجه نداشتند و فقط به قرآن صامت التفات داشتند. چنین بود که علی(ع) را هم مانند سایر خلفا می‌دیدند. در نتیجه می‌خواستند که علی(ع) هم طبق امیال آنها عمل کند و قیاس به نفس خود می‌کردند.

نویسنده: علی‌محمد صابری

منبع: هفته‌نامه صدا