مناسك و سمبُل‌ها

Imageراز رمز نمادين قرون و اعصار همواره در زبان حنّان و بليغ هنر جايگاهي رفيع و بلند رتبت و مرتبت داشته است. مناسك و سمبل‌ها در بافت و زي و زاد هنر، در شمار فصيح‌ترين، مستندترين و پرطرفدارترين شيوه‌ها و روال و روش‌هاي پژوهيدن در تاريخ اساطير بوده ا ست.

راز رمز نمادين قرون و اعصار همواره در زبان حنّان و بليغ هنر جايگاهي رفيع و بلند رتبت و مرتبت داشته است. مناسك و سمبل‌ها در بافت و زي و زاد هنر، در شمار فصيح‌ترين، مستندترين و پرطرفدارترين شيوه‌ها و روال و روش‌هاي پژوهيدن در تاريخ اساطير بوده است. مقاله حاضر نگاه و نگرشي است مجمل و موجز و در عين حال گويا از هزار زبان رمز و نماد.

كليه عناصر سازنده‌ی يك مسنك الزاماٌ معنايي سمبليك دارند و حال آنكه متداول‌ترين معناي مصطلح، به‌عنوان تكيه‌گاهي براي تفكر، و در نهايت براي ارايه نتايجي در نظر گرفته شده است كه دقيقاً با نتايج مناسك قابل قياس هستند، بگذاريد اضافه كنيم كه وقتي موضوع مناسك و سمبل‌هاي واقعاً سنتي در ميان باشد (و آن مناسك و سمبل‌ها كه اين‌گونه نيستند ابداً استحقاق و شايستگي اين نام را ندارند، بلكه فقط جعلي هستند يا حتي هزل مي‌باشند)، منشأ آن در هر دو حالت به طور يكسان، «غير انساني» ميباشد، بنابراين عدم امكان كلي تخصيص هر مؤلف يا مبدعي براي آنها به علت جهل نمي‌باشد، چنانكه بعضي از مورّخان غير مذهبي ممكن است تصور كنند،[1] بلكه نتيجه‌ی طبيعي اين سرچشمه‌ها است كه مي‌تواند تنها از جانب افرادي كه كاملاً از ماهيت واقعي سنّت و هر چيزي كه تماماً با آن ارتباط تنگاتنگ دارد، (هم‌چنان‌كه هم مناسك و هم سمبل‌ها نيز آشكارا اينگونه هستند) ناآگاه هستند، مورد سؤال قرار گيرد. اگر هويت بنيادي و ريشه‌اي مناسك و سمبل‌ها دقيق‌تر مورد بررسي قرار گيرد، در وهله‌ی اول مي‌توان ديد كه يك سمبل، كه به‌عنوان نمايش و تجسم نموداري و گويايي درك شده است، همانطور كه معمول نيز همين است، تنها تثبت نشانه و حالت مناسك مي‌باشد.[2]

در حقيقت اغلب اتفاق مي‌افتد كه ترسيم واقعي يك سمبل به‌عنوان امري معمول و متعارف بايد تحت شرايطي صورت گيرد كه كليه خصايص يك منسك واقعي را به ما مي‌دهد. يك نمونه بسيار مشخص و روشن از اين، در حوزه‌اي كوچك، نمونه سحر و جادو (كه مع‌هذا دانشي سنتي به حساب مي‌آيد) در تدارك اشكال و تصاوير طلسم‌آميز و تعويذي است. و در سطحي كه به‌صورت مستقيم‌تري ما را با ترسيم yantraها در سنت هندو مربوط مي‌سازد نمونه‌اي واجد اهميتي برابر است.[3]

اما اين همه مطلب نمي‌باشد، زيرا مفهوم سمبل مذكور واقعا بيش از حد محدود مي‌باشد.

نه تنها سمبل‌هاي تصويري يا تجسمي و بصري وجود دارند بلكه سمبل‌هاي سمعي و شنيداري نيز وجود دارند، و اين تقسيمي است به دو مقوله بنيادي و اساسي كه در آيين هندو، سمبل‌هاي يانترا و منترا مي‌باشند. برجستگي خاص آنها نشان ويژه‌ی دو نوع از مناسك مي‌باشد كه در آغاز مربوط به سنن مردمان گذشته‌هاي بسيار دور در مورد سمبل‌هاي بصري و تصويري و مردمان خانه‌بدوش و بدوي در مورد سمبل‌هاي سمعي و شنيداري مي‌گردد. البته چنين فهميده خواهد شد كه ميان اين دو، هيچ انفكاك و جدايي مطلقي را نمي‌توان ايجاد كرد (به اين دليل كلمه‌ی برجستگي مطرح مي‌شود)، هر تركيبي به‌عنوان نتيجه‌ی تغييرات گوناگون ممكن است كه با گذر زمان ايجاد شده و اشكال سنتي متنوعي را ايجاد كرده باشد كه براي ما امروز شناخته شده‌اند. اين ملاحظات به وضوح نشان دهنده‌ی اتصال و پيوستگي است كه به طريقي كاملاً كلي ميان مناسك و سمبل‌ها وجود دارد اما مي‌توانيم اين مطلب را اضافه كنيم كه در مورد مانتراها اين پيوستگي را بايد به‌صورت مستقيم‌تر و بلاواسطه‌تري لحاظ كرد. در حقيقت در حالي كه سمبل تصويري و بصري در وضعي پايدار باقي مي‌ماند يا مي‌تواند باقي بماند (كه به همين دليل ما از حالت و نشانه تثبيت شده سخن گفته‌ايم)، اما از طرف ديگر، سمبل شنيداري و سمعي، تنها در اجراي واقعي منسك متجلي مي‌شود. اما هنگامي كه همخواني و مطابقتي ميان سمبل‌هاي بصري و سمعي صورت گيرد، مثلا در كتابت و نوشته، كه نمايانگر تثبيت واقعي در مورد صدا مي‌باشد (البته نه در مورد خود اين صدا اين‌گونه باشد بلكه امكان دايمي توليد مجدد آن مورد نظر است)، اين تفاوت كم‌تر مي‌شود، و لزومي به يادآوري در اين زمينه نيست كه هر نوشته‌اي، حداقل در منشأ و مبدأ، اساساً و ضرورتاً يك نمايش سمبليك به حساب مي‌آيد. همين امر در مورد گفتار صادق است كه ويژگي و خصيصه سمبليك و نمادين آن حتي در ماهيت خود تفكيك‌ناپذير و ذاتي مي‌باشد. كاملاً روشن است كه يك كلمه، هرچه باشد، نمي‌تواند به چيزي جز يك سمبل و نمادي از ايده‌اي باشد كه بيان آن مورد نظر است. بنابراين، هر زباني، خواه گفته شود يا نوشته شود، واقعاً دستگاه و مجموعه‌اي از سمبول‌ها است و دقيقاً به همين دليل است كه علي‌رغم كليه نظريات «طبيعت‌گرايانه» كه براي تبيين اين امر به وجود آمده‌اند، زبان هرگز نمي‌تواند آفرينش انساني كم و بيش مصنوعي و ساختگي يا ثمره‌ی صرف قواي خاص انسان باشد.[4]

در ميان خود سمبل‌ها بصري نيز، نمونه‌اي از «آني‌بودن» وجود دارد كه نسبتاً با آني‌بودن سمبل‌هاي صوتي قابل مقايسه است. اين حالت سمبل‌هايي است كه به صورت دائمي تصوير نمي‌شوند بلكه فقط به‌عنوان علائم و نشانه‌ها در مناسك اولين به‌كار برده مي‌شوند (مخصوصاً «علائم بازشناسي»)[5] و در مناسك مذهبي عام‌تر («نشان صليب» نمونه‌ی خاصي است كه بر همگان روشن مي‌باشد)، در اين سمبول واقعاً نمادي است كه با خود مناسك همراه است.[6] تكرار مي‌كنيم در هر حال، يك سمبول ترسيمي و «گويا» خود تثبيت حالت يا حركتي است (حركت واقعي يا مجموعه‌اي از حركت‌ها كه بايد براي تحقق يافتن آن صورت گيرد) و در مورد سمبول‌هاي صوتي، مي‌توان چنين گفت كه حركت اندام‌هاي صوتي كه براي توليد آنها لازم است (خواه موضوع اظهار و اداي كلمات معمولي باشد يا اصوات موزيكال و آهنگين) به همان اندازه يك حركت به حساب مي‌آيد كه كليه انواع ديگر حركت‌هاي بدني، كه از آن هرگز نمي‌تواند به طور كامل جدا شود.[7]

بنابراين ايده‌ی حركت، در وسيع‌ترين معناي مصطلح (كه در واقع در مقايسه با معناي واقعي كلمه از معناي مصطلح محدود شده‌اي كه توسط كاربرد متداول در نظر گرفته مي‌شود بهتر است) كليه اين حالات متنوع را به وحدت بازمي‌گرداند و به ما امكان آن را مي‌دهد تا اصل مشترك آن‌ها را در آن تشخيص دهيم و اين حقيقت از معناي عميقي در حوزه متافيزيكي برخوردار است كه در حال حاضر امكان شرح و بسط آن نيست.

اينك به سهولت درك خواهد شد كه هر منسكي حقيقتاً از مجموعه‌اي از سمبل‌ها تشكيل شده است و اين سمبل‌ها شامل نه تنها اشياي استفاده شده يا تصاوير و اشكال نمايانده شده‌اند بلكه كلمات ملفوظ را نيز در بر مي‌گيرند (امر دوم بر طبق آنچه گفته‌ايم واقعاً فقط يك حالت خاصي از امر اول است) -به‌طور خلاصه كليه عناصر منسك را بدون استثناء شامل مي‌شوند- اين عناصر بدين ترتيب به‌واسطه‌ی ماهيت‌شان ارزش سمبل‌ها را دارند نه آنكه به‌واسطه‌ی هيچ معناي اضافي باشد كه مي‌توانست از شرايط خارجي به‌آنها ضميمه شود، بدون آنكه در آن‌ها واقعاً ذاتي و لاينفك باشد. مجدداً مي‌توان گفت كه مناسك سمبل‌هايي هستند كه به «عمل گذارده شده‌اند» و هر حركت و عمل مناسك، سمبول و نمادي است كه «محقق شده» است، اين راه ديگري از بيان همان مطلب است، اما گذاردن ويژگي يك منسك به‌صورت نسبتاً خاص‌تري در حالت وضوح و حضور، چيزي است كه الزماً با گذشت زمان[8] صورت مي‌گيرد، و حال آنكه سمبل في‌نفسه مي‌تواند از نقطه‌نظري فارغ از زمان مورد توجه قرار گيرد. بدين معنا مي‌توان از تفوق و برجستگي خاصي از سمبل‌ها نسبت به مناسك سخن گفت اما مناسك و سمبل‌ها اساساً تنها دو جنبه از واقعيت واحد مي‌باشند و اين هيچ چيز جز «مطابقت و هم‌خواني» نيست كه كليه درجات وجود كلي را با هم پيوند مي‌دهد، به‌طريقي كه به‌واسطه‌ی آن مرتبه‌ی انساني ما مي‌تواند با مراتب برتر وجود مرتبط گردد.

پي‌نوشت‌ها

1. اگر به‌خاطر جوابي بهتر آنها به‌گونه‌اي سوق داده نشوند كه به‌عنوان ثمره نوعي «وجدان جمعي» نظر شوند، كه حتي اگر وجود مي‌داشتند در هر حال، كاملاً از ايجاد اموري با مرتبه‌ی غير تجربي و متعالي اين امور عاجز مي‌بوند.

2. اين ملاحظات مستقيماً مربوط به چيزي است كه ما آن را «نظريه‌ی نشانه‌ها و حالت» (نظريه‌ی حركات بيانگر) (theory of gestures) ناميده‌ايم كه مكرراً دليل و ضرورت اشاره به آن را داشته‌ايم، اما امكان بحث از آن تا كنون نبوده است.

3. «الوار ترسيم كننده»ی كلبه و منزل در فراماسونري باستان كه حقيقتاً يانتراي واقعي را ايجاد مي‌كند، مي‌توان با آن تشبيه شوند. مناسك مربوط به احداث بناهاي يادبود كه به‌خاطر اهداف سنتي نيز مي‌تواند به‌عنوان نمونه‌هايي در اين جا ذكر شود، زيرا بنا‌هاي يادبود اين‌گونه در ذات خود الزاماً از خصيصه‌ی نمادين و سمبوليك برخوردار هستند.

4. نيازي به توضيح و تذكر ندارد كه تماير «زبان‌هاي مقدس» و «زبان‌هاي كفر‌آميز و غير مذهبي» تنها به صورت ثانوي مطرح مي‌شوند، هم‌چنان‌كه در مورد هنر و علوم، بي حرمتي آنها به مقدسات تنها نتيجه انحطاطي است كه مي‌تواند در مورد زبان‌هاي به‌علت كاربرد متداوال‌تر عام‌تر آنها به‌وجود آيد. (بنگريد به «علم الحروف» در كتاب سمبل‌هاي بنيادين و اساسي علوم مقدس، فصل ششم).

5. اظهاراتي كه هدفي مشابه دارند براي مثال اسامي شب و اسامي رمز طبعاً در مقوله‌ی سمبل‌هاي صوتي قرار مي‌گيرند.

6. يك نوع حالت رابط، حالت اشكال سمبليكي است كه در ابتداي يك منسك يا به‌عنوان مقدمات آن يافت مي‌شود و به محض اينكه پايان مي‌يابد محو مي‌شود و از بين مي‌رود، حالت بسياري از يانتراها اين‌گونه است و زماني براي همانندي با «الوار ترسيم كننده»ی كلبه و منزل در فراماسونري استفاده مي‌شود [(؟)مي‌شد]. روال فوق نمايانگر احتياط در مقابل علاقه‌ی غيرمذهبي است كه به‌عنوان يك تبيين همواره بيش از حد ساده مي‌باشد، قبل از هر چيز بايد به آن به‌عنوان نتيجه‌ی فوري پيوند دروني نگاه شود كه سمبل‌ها و مناسك را به‌كار مي‌برد چنانكه اولي، جدا از دومي، هيچ علتي براي هستي مشهود ندارد.

7. در اين ارتباط مخصوصاً به قسمتي توجه كنيد كه در مناسك نواخته مي‌شود كه در آن مناسك حركاتي وجود دارد كه در سنت هندو مودره‌ها (mudras) ناميده مي‌شود كه زبان واقعي حركات و نگرش‌ها را شكل مي‌هد. «مصافحه» كه به‌عنوان «شيوه‌ی سپاس و قدرداني» در سازمان‌هاي اولين در غرب و نيز در شرق استفاده مي‌شود واقعاً حالت خاصي از مودره‌ها هستند.

8. در سانسكريت كلمه‌ی كارما (Karma) كه معناي «عمل» به‌طور كلي است، در معناي «تكنيكي و فني» به معناي «عمل مناسك و عبادي» در معناي خاص استفاده مي‌شود، آنچه در ان صورت به‌طور مستقيم بيان مي‌كند همان ويژگي منسك است كه ما در اين جا مورد ملاحظه قرار مي‌دهیم.