طنز شماره ۱۰؛ گوش پادشاه

On the murder of the minister to the kingفیلسوفی ستمدیده برای دادخواهی نزد پادشاهی رفت و هر چه التماس کرد، مؤثر نشد. ناچار بر قدم‌های پادشاه افتاد و دادخواهی را تکرار نمود. شاه خشنود شد و حاجت او را برآورده ساخت. جمعی به ملامتِ فیلسوف لب گشودند و او را سرزنش کردند که از مانند تو حکیم و شخصیت بزرگی، این چنین کاری سزاوار نبود.

او در جواب گفت: شما نمی‌دانید که گوشِ پادشاه، در پایش بود؛ از این جهت، مرا چاره‌ای جز این نبود!