شادروان سهراب علوى نيا

Imageدکتر علوی‌نیا درسالهای ٦۳ و ٦۴ استاد متون فلسفی (به زبان انگلیسی)  در دورۀ کارشناسی فلسفۀ دانشگاه تهران بود. در آن زمان او از اعضای هيأت علمی انجمن فلسفه بود. مهندس علوی‌نیا دانش ‌آموختۀ دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران بود و سالها در شرکت نفت کار کرده بود. اما علاقه‌اش به فلسفه و تصوف راه زندگی او را تغییر داده بود. 

متولد ۱۳۲۲ ، كاشان
– فوق ليسانس شيمى از دانشگاه تهران ۱۳۴۶
– تحصيلات ناتمام در دوره دكتراى شيمى از دانشگاه كارل پراگ ۱۳۴۹
– اتمام تحصيلات تكميلى براى دوره دكترا در بد فورد كالج ۱۳۵۳
– دكتراى فلسفه تحليلى از دانشگاه ويلز بريتانيا
– عضو اسبق هيأت علمى دانشگاه تبريز
– عضو هيأت علمى دانشگاه شهيد بهشتى
– استاد مدعو دانشگاههاى مختلف كشور همچون دانشگاه صنعتى شريف، اميركبير و آزاد
– برخى از آثار وى عبارتند از : ترجمه بخش هاى فلسفه زبان و معرفت شناسى كتابتحليل فلسفى جان هاسپرس ، ترجمه فلسفه اخلاق پروفسور اتكينسون، ترجمه كتاب درآمدىبر رساله ويتگنشتاين ، تأليف معرفت شناسى رياضى ، ترجمه ماهيت بشر از نگاهويتگنشتاين ، ترجمه كتاب روشهاى منطق كواين، تأليف كتاب معرفت شناسى رياضىويتگنشتاين و كواين و …

 مهندس علوی‌نیادر سالهای ٦۳ و ٦۴ استاد متون فلسفی (به زبان انگلیسی)  در دورۀ کارشناسی فلسفۀدانشگاه تهران بود. در آن زمان او از اعضای هيأت علمی انجمن فلسفه بود. مهندس علوی‌نیادانش‌آموختۀ دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران بود و سالها در شرکت نفت کار کرده بود. اماعلاقه‌اش به فلسفه و تصوف راه زندگی او را تغییر داده بود. او در میانۀ دهۀ ٥۰ به انگلستان رفته بود ودورۀ کارشناسی ارشد فلسفۀ فیزیک یا ریاضی را در آنجا به پایان برده بود. اما سپسبه دلیل وقوع انقلاب و قطع منابع ارزی به کشور بازگشته بود و دیگر امکان ادامۀ تحصیل نیافته بود. او در سال ٧٥ دوباره به انگلستان بازگشت و رسالۀ دکتری خود را دردانشگاه ولز انگلستان نوشت. دکتر علوی‌نیا مردی خوش‌ذوق و دوست‌داشتنی و مهربان بود. او از این دنیا دو چیز را پسندیده بود: فلسفۀ تحلیلی و عرفان ابن عربی. رحمت خدا بر او باد. درگذشت او را به خانوادۀ ارجمندش, و فقرای نعمت اللهی گنابادی و همکاران و دانشجویان فلسفه و دیگر دوستدارانش تسلیت می‌گویم.

قدمامى گفتند غرض فلسفه استكمال نفس است در دو جانب نظرى و عملى و شايد اين قولهنوز مقبول و معقول باشد. چه آنكس كه فلسفه خوانده مسلماً بيش از كسى كه نخوانده است ،نسبت به امور عالم ، ولو عالم به معنى اصطلاحى نباشد، فهم و درايت دارد. اين امور لازم نيست از امور غيرعادى و نامأنوس باشد. زيرا فهم امور مأنوس عالم بيشترزحمت دارد تا فهم امور غيرمأنوس.
وجود و ماهيت، علت و معلول، وحدت و كثرت، حدوث و قدوم زمان ، مكان ، ماده ، عقل وغيره ، همگى از امور مأنوس است، اما تبيين و توضيح فلسفى آنها مشكل ترين كارهاست. تا جايى كه يكى از فلاسفه ظريف گفته است : «فلسفه سعى در تحصيل دلايل باطل است براى اثبات امورى كه انسان خود به غريزه و طبيعت به صحت آنها اطمينان دارد.»
از طرف ديگر نبايد فراموش كرد كه فلسفه اسلامى و ايرانى نيز، گرچه دوران اوج وصعود خود را پشت سر گذاشته و در مرحله ركود به سر مى برد اما نيازش براى فهم ودانستن فلسفه روز دنيا روزافزون است و در اين ميان تلاش فيلسوفان مترجم يا مترجمان فيلسوف براى نماياندن فلسفه غرب كه در حال حاضر فلسفه مسلط دنياست نه تنها قابل ارج و تقدير، بلكه شايسته بازخوانى و بازشناسى است. از اين روست كه پرداختن به كسانى چون «سهراب علوى نيا» نه يك امر تشريفاتى به واسطه آنچه در ذات اينگونه صفحات است، بلكه يك ضرورت مى نمايد. چه او از جمله كسانى است كه درتلاش براى شناساندن فلسفه امروز اروپا جد و جهد قابل و درخورى داشته است.
تسلط او در ترجمه بخش هاى مهمى از فلسفه زبان و معرفت  شناسى كه در كتاب تحليل فلسفى جان هاسپرس مشهود است، همچنين جد و جهدش در شناساندن افكار و آراىويتگنشتاين به عنوان يكى از اثرگذارترين فيلسوفان دوره معاصر فلسفه غرب و همچنين ترجمه كتاب روش هاى منطق كواين و مقايسه اين دو در كتاب معرفت شناسى رياضى ويتگنشتاين و كواين از خدمات شايان سهراب علوى نيا در شناساندن فلسفه روز غرب استكه ضرورت پرداختن به وى را بيش از پيش مى كند.
علوى نيا خود در كتاب «معرفت شناسى رياضى ويتگنشتاين و كواين» مطرح مى كند كه به نظر مى رسد گزاره هاى منطقى و رياضى قطعى و ضرورى باشند و شناخت ما ازآنها مستقل از تجربيات ، از جهان خارج باشد. اما ضرورت اين قضايا از كجا ناشى مىشود؟ آيا اين ضرورت از هستى عينى ناشى مى شود يا از ساختار ذهن ما؟ ويتگنشتاين وكواين، كه هردو در فلسفه رياضى متأثر از راسل بوده اند، دو پاسخ متفاوت به اين سؤالها داده اند . ويتگنشتاين قطعيت اين احكام را ناشى از نقش گرامرىآنها در پراتيك استنتاج و محاسبه مى داند و كواين هم معتقد است كه اصولاً سخن گفتناز محتواى تجربى يك قضيه منفرد ، صرف نظر از بستگى آن با ساير قضاياى كل سيستم فكرى، گمراه كننده است و ما اصلاً قادر به كشيدن مرزى مشخص ميان قضاياىرياضى و قضاياى علوم تجربى نيستيم. در واقع سهراب علوى نيا كه در دانشگاه صنعتى شريف و دانشگاه شهيد بهشتى به تدريس فلسفه تحليلى اشتغال دارد با تأليف اين كتاب قصد كاوش در ماهيت پاسخ هايى را دارد كه اين دو فيلسوف به پرسش هاى مطرحشده در باره منشأ ضرورت قضاياى رياضى و منطقى ارائه كرده اند. دراين ميان تلاش سهراب علوى نيا براى تبيين نظريات كواين درخور توجه و بررسى است. كواينفيلسوف بزرگ قرن بيستم بود كه با مرگش در سال ۲۰۰۰ قرن بيست و يك را نديد.شهرت اودر فلسفه به خاطر انتقادى است كه در مقابل تمايز تحليلى – تأليفى آوردهاست. ضمن اينكه مطالعاتش گستره وسيعى از فلسفه را شامل مى شود كه طبيعت گرايى ،فيزيكاليسم ، تجربه گرايى بخشى از آن است. ويلفرد ارمان كواين دكتراىفلسفه اش را از دانشگاه هاروارد گرفت و تا پايان عمر آكادميكش عضو هيأت علمى دانشگاه هاروارد بود. در طول شش دهه فعاليت فلسفى مقالات فراوان و بيش از بيستكتاب منتشر كرد. نوشته هاى او حوزه هاى مختلفى را شامل مى شد كه از منطق ،فلسفه منطق و نظريه مجموعه ها تا فلسفه زبان، فلسفه ذهن، فلسفه علم، متافيزيك، معرفت شناسى حتى اخلاق گسترده بود. از ميان كتابها و مقالات تأثيرگذارش مى توان به اين سرى به ترتيب انتشار، اشاره كرد: مبانى جديد براى منطق رياضى كه در سال۱۹۳۶منتشر شد، دو جزم انديشى تجربه گرايى كه در سال ۱۹۵۱ منتشر نمود، و معرفت شناسىطبيعت گرا و واژه و شىء كه در سالهاى ۱۹۶۹ و ۱۹۶۰ منتشر كرد.
در مبانى جديد براى منطق رياضى نظريه مجموعه ها را چنان توسعه داد كه مشكل پارادوكس راسل در آن وجود نداشته باشد. سيستم پيشنهادى او در مبانى جديد همچنان موضوع بحث رياضى دانان در فلسفه رياضى و فلسفه منطق است. اما دوجزم انديشى در تجربه گرايى را به حق مى توان تأثيرگذارترين مقاله فلسفه در قرن بيستم دانست.

مقاله اىكه پرارجاع ترين مقاله دراين سالها بوده است، در باره دو حكمى است كه كواين آنها را دو جزم در تجربه گرايى منطقى مى دانست. اولين جزم انديشى تمايز مشهورتحليلى – تأليفى و جزم انديشى دوم، اعتقاد به مضمون تجربى قضاياى منفرد بود بدين معنى كه هر قضيه تركيبى مابعد تجربى را مى توان به قضاياى ساده اى كه گزارشداده هاى بى واسطه حس باشند فرو كاست. در مورد حكم جزمى نخست نتيجه گرفت كه مرزقاطعى ميان اين دوگروه از گزاره ها وجود ندارد. درمقابل جزم دوم نيز نظركواين اين است كه رابطه گزاره هاى يك نظريه با تجربه بيش از آنكه تحويل گرايانه باشد، كل گرايانه است. يعنى احكام يك نظريه تنها به عنوان جزيى از يك كلمنسجم باتجربه مواجه مى شوند. كواين از رد اين دو حكم جزمى نتيجه مى گيرد كهمرز ميان متافيزيك و علوم طبيعى بايد برداشته شود و همچنين فلسفه بايد بيشتر بهسمت پراگماتيسم متمايل شود. اما طبيعت گرايى يكى ديگر از نظريات كواين بود كه درمعرفت شناسى طبيعت گرا به آن پرداخت. از نظر كواين معرفت شناسى قديم درتلاش هايش براى استوارى علم بر پايه اى محكمتر از خود آن، شكست خوردهاست. بنابراين بايد در معرفت شناسى نيز رويكردى علمى جايگزين شود.
شايد علت رجوع سهراب علوى نيا به نظريات فلسفى كواين و بسط و تبيين آنها همين طبيعت گرايى كواين در معرفت شناسى است چه مرور زندگى و تجربيات علمى خود او نيز نشانگرتمايل او به اين وجه از نظريات كواين است. گرچه آثار ترجمه شده از علوى نيا علاقهاو به ويتگنشتاين را نيز به اثبات مى رساند.
سهراب علوى نيا در سال ۱۳۲۲ در كاشان به دنيا آمد. وى تحصيلات مقدماتى و ابتدايى و متوسطه خود را در كاشان گذراند و در رشته رياضى ديپلم گرفت.
او تحصيلات عالى خود را در دانشكده فنى دانشگاه تهران دنبال نمود و در سال ۱۳۴۶ با درجه فوق ليسانس دررشته مهندسى شيمى از اين دانشگاه فارغ التحصيل شد. با اين حال علاقه و ارادتش به فلسفه باعث نشد تا از پرداختن به فلسفه بازبماند. به همين دليل پس از آنكه به عضويت هيأت علمى دانشگاه تبريز درآمد با بورس وزارت علوم در سال ۱۳۴۹ به دانشگاه كارل پراگ رفتاما اقامتش در آنجا ديرى نپاييد و به علت گرفتاريهاى شخصى به ايران بازگشت.
با اين همه همچنان علاقه و عشق به فلسفه او را به سوى خود مى خواند و نهايتاً درسال ۱۳۵۳براى ادامه تحصيل در دوره دكتراى فلسفه به دانشگاه لندن و در بدفورد كالج آندانشگاه امتحانات ورودى دوره تحصيلات تكميلى يا Course qualifying را با موفقيت گذراند. وى سپس به دانشگاه ويلز رفت و در اين دانشگاه دكتراى فلسفه تحليلى خود رابا بورس وزارت علوم به دست آورد. نكته جالب در زندگى علوى نيا اين است كه على رغم آنكه او فوق ليسانس شيمى خود را از دانشگاه تهران دريافت كرده بود و براى گذراندن دوره دكتراى آن چند بارى به فرنگ سفر كرده بود اما علاقه چندانى به اين رشته نداشت تا اينكه در اثر يك اتفاق با عرفاى اسلام آشنا شد و به گمشده خود رسيد. شغل موردعلاقه اش معلمى و رشته موردنظرش را فلسفه يافت. علوى نيا تز دكتراى خود را دربارهپايگاه معرفت شناسى قضاياى رياضى تدوين كرد. مطالعات او به طور تخصصى آرا و نظريهه اى ويتگنشتاين را دربرمى گيرد و علت پرداختن علوى نيا به آرا و نظريات ويتگنشتاين را در همين مقوله بايد جست وجو كرد. او به مطالعه بر روى نظريه مجموعه ها و طبيعت شناسى نظريه اى مجموعه اى علاقه مند است و به كار كردن در فلسفه رياضى و فيزيكتمايل و ارادت خاصى دارد. او در ترجمه كتاب «ماهيت بشر» نوشته «پيتر هكر» كه در خصوصآراى فلسفى ويتگنشتاين است مى آورد: «لودويك ويتگنشتاين» متولد سال ،۱۸۸۹ يكى از متفكرين و فلاسفه برجسته دنياى انديشه است. او طى حيات خود توانست دو نوع فلسفه را بنياد نهد كه هريك در زمان خود تأثيرى عميق در تاريخ فلسفه اروپا ايجاد كرده است.
ويتگنشتاين در فلسفه اول خود، رساله منطقى – فلسفى، آراى استادانش فرگه و راسل رارد مى كند و در فلسفه دومش تحقيقات فلسفى، نيز آراى قبلى خود را به نقد مى كشد وآنها را در اساس باطل مى شمارد. او در فلسفه اول خود به مضامينى چون جهان در زبان،انديشه در زبان، منشأ ضرورت منطقى و ماهيت قضاياى منطق مى پردازد. بزرگتريندستاورد فلسفه اول او اين است كه ماهيت حقايق منطق را روشن مى كند و نشان مى دهدكه آنها برخلاف آنچه غالباً تصور مى شود، كلى ترين قوانين انديشه نيستند، «رساله منطقى – فلسفى» ويتگنشتاين الهام بخش حلقه دين بود كه اين حلقه سرچشمه جنبشى شد كهبه پوزيتيويسم منطقى معروف گشت.
ويتگنشتاين در كتاب «تحقيقات فلسفى» خود برداشتى انقلابى از مفهوم «فلسفه» دارد.او در اين اثر رويكردى نو به فلسفه زبان دارد و طرحى كاملاً بديع از فلسفه ذهن ارائه مى دهد. او در روانشناسى فلسفى خود، سنتهاى دكارتى، تجربى و رفتارگرايى رارد و نقد مى كند. او به جاى موجود متفكر دكارتى، يك «وحدت روان – تنى» را قرار مىدهد. چون معتقد است: اين انسان در تماميت خود است كه مى انديشد، درك مى كند، حس مىكند، آرزو مى كند و… نه ذهن او. مفهوم «ماهيت بشر» كه قرنها بر سنت فلسفى ما مسلط بوده، مفهومى تحريف شده است. اين تحريف نه از نادانى بلكه از نحوه طرح مسائل فلسفى مانند ماهيت ذهن، كنه نفس، امكان خودشناسى، رابطه جسم و ذهن و امكان شناخت سايراذهان است. در تلاش براى حل مسائلى از اين قبيل و نياز به جوابهاى خاصى براى آنهابود كه دكارتى ها و تجربه گرايان، به تدريج برداشت ما را از مفاهيم هويت شخصى، انسان، ذهن، انديشه، بدن، رفتار و كنش و اراده به كلى تحريف كردند.
علوى نيا به اين گفته راسل اعتقاد دارد كه «فقط كسى مى تواند مسائل فلسفى را درك كند كه پايه محكمى در رياضيات و فيزيك نظرى داشته باشد.» علوى نيا تز دكتراى خودرا درباره پايگاه معرفت شناختى قضاياى رياضى تدوين كرد. عنوان اين رساله «راسل،ويتگنشتاين و كواين در جست وجوى حقيقت» يا Russell, Quine and Wittgenstein in Pursuit of Truth بود كه البته بهزبان فارسى ترجمه نشده است. علوى نيا از دو جهت به آرا و نظريه هاى ويتگنشتاين پرداخته است. اول به سبب شخصيت مذهبى اوست و دوم دووجهى بودن فلسفه ويتگنشتاين است كه يك وجه آن متأثر از فرگه و راسل است و وجه ديگر آن نقش شوپنهاور بر فرهنگ وانديشه اوست. جاذبه ديگر ويتگنشتاين تعارض فكرى اين فيلسوف اروپايى با مردانانديشه دوران حاضر است كه براى علوى نيا حائز اهميت است.
علوى نيا فلسفه مذهب و فلسفه اخلاق ويتگنشتاين را نزديك به كانت مى داند و تمايلاخلاقى وى به كانت و مشابهت هايى كه او در اين ميان با كنايات عرفاى اسلام مى ديد،از جذابيت هاى ويتگنشتاين براى او محسوب مى شود.
به اعتراف اغلب مترجمين فلسفى و فيلسوفان مترجم دوران معاصر فلسفه ويتگنشتاين ازفلسفه هايى است كه فهم آن دشوار است چه رسد به ترجمه و انتقال آن. كارى كه البته سهراب علوى نيا در انجامش تلاش و جهد وصف ناپذيرى مى نمايد و البته به سرمنزل مقصود نيز مى رسد.


http://www.iraninstitute.com/1384/840810/html/horizon.htm#s537384


هو

121

از شمار دو چشم يك تن كم               از شمار خرد هزاران بيش

پرفسور دكتر سهراب علوي‌نيا استاد فلسفه و عرفان دانشگاه شهيد بهشتي با طلوع آفتاب يكم مرداد 1387 تنخاكي رها و به جان آفرين مراجعت نمود.

پرفسور علوي‌نيا ازمعدود اساتيد فرهيخته متخصص در فلسفه‌هاي تحليلي، رياضي و فلسفه غرب و شارح متون عرفاني بود. او تحصيلات خود را در دانشگاه‌هاي تهران و لندن به اتمام رساند و بهدعوت دانشگاه‌هاي آمريكا به مدت يكسال در دانشگاه هاروارد آمريكا به تحقيق و تدريسپرداخت. مكتوبات زيادي دربارة نظريات فلاسفه غرب و عرفاي نامي از وي بجا مانده، كه از متون مرجع دانشگاهي مي‌باشند. اين استاد فرهيخته دانشجويان زيادي را تربيت و به مرحلة استادي رساند.

به مناسبت بزرگداشت آن تازه رحيل مجلس ترحيمي در روز يكشنبه 6 مرداد 1387 از ساعت16:30 الي 18 در مسجد سجّاد واقع در كرج، ميدان توحيد برگزار مي‌گردد.

شركت برادران ايماني و اخلاء روحاني موجب تعظيم شعائر الهي و مقام علم و آرامش روح آن تازه رحيل خواهدبود.

از طرف فقراي سلسله جليله نعمت اللّهي سلطانعليشاهي گنابادي كرج