جنبه‏هاى شريعتى و طريقتى دستورات قرآن – بخش اوّل(حاج دکتر نورعلی تابنده مجذوب علیشاه)

Imageپيغمبر دو جنبه داشت: يكى جنبه شريعت؛ به‏اصطلاح ابلاغ احكام كه آيات قرآن بر او نازل مى‏شد و يكى جنبه طريقت؛ يعنى راه بردن آن كسانى كه بعد از انجام دستورات شريعت لياقت داشتند تا در راه خدا سلوك كنند؛ البتّه اين دو جنبه در پيغمبر جمع بود. 

بسم‏اللَّه الرّحمن الرّحيم(1)

خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد: قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْلَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ(2).

پيغمبر دو جنبه داشت: يكى جنبه شريعت؛ به‏اصطلاح ابلاغ احكام كه آيات قرآن بر او نازل مى‏شد و يكى جنبه طريقت؛ يعنى راه بردن آن كسانى كه بعد از انجام دستورات شريعت لياقت داشتند تا در راه خدا سلوك كنند؛ البتّه اين دو جنبه در پيغمبر جمع بود. امّا بعد از پيغمبر، ائمّه شارع نبودند يعنى قانون تشريع نمى‏كردند و براساس همان قوانين موجود نظر مى‏دادند، مثل اينكه الآن شما سؤال شرعى داشته باشيد كه مثلاً چگونه نماز بخوانيم؟ اگر شك كرديم چه‏كار كنيم؟ براى روزه چكار كنيم؟ چه چيزهايى مبطل روزه است؟ و امثال اينها؛ اين سؤالات را مى‏توانيد از يك نفر عالم فقيه، عالم شرعى بپرسيد، او پاسخى به شما مى‏دهد كه ممكن است زياد خوشتان هم نيايد ولى اجرا مى‏كنيد. مثلاً يك وقت از يك فقيه مى‏پرسيد كه اين چهل سكّه‏اى كه من دارم، چقدر از آن را زكات بدهم؟ يكى را برمى‏دارد و مى‏گويد اين را براى زكات بده؛ يك وقت مى‏رويد از يك عارف مثل شبلى مى‏پرسيد كه اين چهل سكّه را چه‏كار كنم؟ شبلى همه سكّه‏ها را از دست شما مى‏گيرد و مى‏گويد يك سكّه ديگر هم بياور؛ يك سكّه زكات شرعى است و همه چهل سكّه مجازات اينكه چرا آن را انفاق نكردى. اين فرق بين حكم فقيه و عارف است. حال پيغمبر بايد هر دو اين چيزها را بگويد و اين مشكل‏ترين كار است. آيه قرآن هم مى‏فرمايد: اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ(3)؛ خطاب به پيغمبر مى‏گويد: تو منذر هستى، منذر يعنى ترساننده از عذاب، از تخلّف و از گناه… يعنى تو احكام را بگو و هر قومى خودش هدايت كننده را دارد. البتّه در آن قوم خود پيغمبر هدايت‏كننده هم بود ولى منظور اين است كه در اينجا به پيغمبر مى‏گويد: فقط احكام را بگو. خودشان هدايت را از درون اين احكام بيرون بياورند و به سمت ايمان راه‏يابى كنند.

 در آيه قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ، احكام شريعت و هم احكام طريقت را با هم آورده است. در اوّل آن مى‏گويد: اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ؛ يعنى اگر خدا را دوست داريد. از فقيهى بپرسيد كه خدا را دوست داشتن يعنى چه. مى‏گويد: خدا را كه نمى‏شود دوست داشت؛ خدا را بايد عبادت كرد. عبارت »اگر خدا را دوست داريد« را كسى كه اهل طريقت باشد، درك مى‏كند. او احساس مى‏كند كه اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ يعنى چه؟ بعد كه اين فرمايش را كرد، چون اين آيات قرآن خطاب به همه جهانيان است و مسلّماً در غيرمسلمانان هم كسانى هستند كه خدا را دوست مى‏دارند – به‏خصوص در مسيحيّت كه عيسى(ع) به محبّت خيلى توجّه داشت و مى‏فرمود: دين من دين محبّت است – پس براى آنها هم مى‏فرمايد: اگر خدا را دوست داريد، پيرو من باشيد؛ يعنى آنچه كه من مى‏گويم انجام دهيد. اينجا هم شريعت است هم طريقت است. در ادامه آيه مى‏فرمايد: يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛ يعنى وقتى مرا پيروى كرديد خدا شما را دوست مى‏دارد. اين درجه بالاترى است، به اين معنى كه براى يك محبّ يا يك عاشق بالاترين پاداش اين است كه طرفش او را دوست داشته باشد.

پيامبر در احاديث قدسى يا بعضى در فرمايشات شخصى حالات عرفانى را بيان مى‏كند. مثلاً در حديث قدسى آمده است: وقتى خدا بنده‏اى را دوست داشته باشد، مى‏فرمايد: من گوش او هستم كه به‏وسيله من مى‏شنود، من چشم او هستم كه به‏وسيله من مى‏بيند، من زبان او هستم كه به‏وسيله من سخن مى‏گويد(4). يعنى، ديگر وجودش صددرصد دراختيار خداوند است. در اوّل سلوك اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ مصداق دارد يعنى شخص هنوز خودش را مستقل مى‏داند، البتّه مستقل حساب مى‏كند. نه اينكه هنوز راه نرفته بلكه در مسير است و به اين مرحله رسيده است. مثل داستان موسى و خضر كه در مرحله اوّل كه حضرت موسى(ع) سؤال كرد در عالم ظاهر بود و خودش را مى‏ديد و قوانين معمولى را، كه كشتى اگر سوراخ شود غرق مى‏شويم، از اين‏رو خضر مطابق حال او گفت: اَرَدْتُ(5): يعنى، من چنين خواستم. مرحله دوم كه خضر او را برد، مرحله‏اى بود كه هم خدا را مى‏ديد و هم خودش را، خضر هم بنابر اين حال گفت: اَرَدْنا(6): يعنى، ما خواستيم. امّا در مرحله سوم آن جايى بود كه يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ مصداق دارد. در اين مرحله هر كار كه مى‏شود از جانب خداوند ديده مى‏شود، لذا خضر گفت: اَرادَ رَبُّكَ(7): يعنى، پروردگار تو خواست كه چنين شود. در اينجا به‏اصطلاح كارِ محبّ الهى راحت مى‏شود به اين معنى كه آرامش پيدا مى‏كند، يعنى هرچه خداوند بخواهد، هرچه محبوب بخواهد، انجام مى‏دهد، نه اينكه مى‏فهمد و انجام مى‏دهد، بلكه هر كارى كه مى‏كند همانى است كه مقرّر شده كه بكند: يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.

اگر به اين مرحله رسيديد كه خداوند بخواهد شما را دوست داشته باشد، چون خداوند موجودى را كه لكه‏اى روى آن باشد دوست ندارد، پس چكار مى‏كند؟ لكّه‏ها را پاك مى‏كند. مى‏گويند پيرزنى خدمت پيغمبر عرض كرد كه شنيدم شما فرموديد كه پيرزن و پيرمرد در بهشت نيستند؟! حضرت فرمودند: بله. پيرزن گريه كرد و گفت: پس در بهشت جايى براى من نيست؛ پيغمبر فرمودند: اگر لياقت داشته باشى ابتدا جوان مى‏شوى و بعداً در آنجا وارد مى‏شوى. خداوند همه لكّه‏ها را پاك مى‏كند: يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ. غفران؛ يعنى پوشاندن، پوشاندن از روى محبّت، برعكس كفران كه پوشاندن است ولى پوشاندن از روى عناد. يَغْفِرْلَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ. خداوند هم بخشاينده است و هم رحيم. از طرفى به شما رحم مى‏كند براى اينكه به قلمرويى نروى كه ببينى هيچ‏كس هيچ لكّه‏اى ندارد و خودت لكّه‏دار هستى، به تو رحم مى‏كند و با غفرانى كه دارد لكّه‏هايت را مى‏پوشاند. همين معنا در آيه ديگرى هم هست: وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ(8)؛ يعنى، همه آلودگى‏ها و ناخالصى‏ها را از دلشان بيرون مى‏آوريم. مؤمنينى كه در حساب و كتاب موفّق شده‏اند و قرار است به بهشت بروند پاكشان مى‏كنيم. مى‏گويند: بهشت چندين در دارد البتّه اين عبارات براى فهم مطلب است والّا بهشت درى مثل در و پيكر اين جهان ندارد. درهاى بهشت يكى درِ توبه است، يكى درِ محبّت، يك درِ شفقّت و ديگرى درِ انفاق و از خودگذشتگى و امثال اينها. اينها درهاى بهشت است. به‏اصطلاح عاميانه دم در بهشت او را مى‏شويند، او را پاك مى‏كنند. براى آن‏كه بهشت جاى هيچ‏گونه غلّ و غشى نيست. هرگونه غلّ و غشى كه شخص داشته باشد او را مى‏شويند، بعد آنجا مى‏رود. در آنجا هم برادروار با هم هستند.

حالا خداوند هم، چون رحيم است كسى كه اين مراحل را طىّ كرده است او را پاك مى‏كند. هركس هم كه اين مراحل را طىّ كرده است حتماً از دوستداران بوده، چون مى‏فرمايد: اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ؛ اگر خدا را دوست داريد، فَاتَّبِعُونى؛ پيروى خدا را بكنيد، يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛ خدا هم به او اين نويد را داده است كه اگر از اين پيغمبرى كه من فرستادم پيروى كنى، من ترا دوست دارم. حالا كه به اين‏جا رسيد، خداوند نمى‏گذارد هيچ لكّه‏اى در او باشد، لكّه‏هاى او را از روى رحم و شفقت پاك مى‏كند. اين خلاصه مراحل سلوك است از اوّل تا فناء فى اللَّه. حال تا چه اندازه از آن را ما موفّق بشويم، هرچه خدا بخواهد، همان است براى اينكه فرموده: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ الْعَلىِّ الْعَظيم، هرچه بكنيم، چه خوب و چه بد، بنا به‏حول و قوّه الهى است.

 

پانوشتها:

1) متن دو گفتار كه به‏ترتيب در تاريخ‏هاى 9/10/80 و 30/10/80 بيان و در عرفان ايران )مجموعه مقالات 13)، گردآورى دكتر سيّد مصطفى آزمايش، تهران، انتشارات حقيقت، 1381 چاپ شده است.

2) سوره آل عمران، آيه 31 : بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، كه آمرزنده و مهربان است.

3) سوره رعد، آيه 7.

4) لا يزال العبدُ يَتَقَرّبُ اِلىَّ بالنّوافل والعباداتِ حتّى اُحبَّه فاذا أحْبَبتهُ كُنتُ سَمعه الّذى يَسْمع به و بَصَره الّذى يُبصربه و لِسانه الّذى يَنطِق به…: بنده )من( به‏تدريج با انجام نوافل و عبادات به من نزديك مى‏شود تا جايى كه دوستش بدارم؛ پس اگر دوستش بدارم، گوشش مى‏شوم كه به آن مى‏شنود و چشمش مى‏شوم كه به آن مى‏بيند و زبانش مى‏شوم كه به آن سخن مى‏گويد…. )عوالى اللئالى، ج 4، ص 103).

5) سوره كهف، آيه 79: اَمَّا السَّفينَةُ فَكانَتْ لِمَساكينَ يَعْمَلُونَ فِى‏الْبَحْرِ فَاَرَدْتُ اَنْ اَعيبَها؛ امّا آن كشتى از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى‏كردند، خواستم معيوبش كنم.

6) سوره كهف، آيه 81 : فَاَرَدْنا اَنْ يُبْدِلْهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكوةً وَ اَقْرَبَ رحْماً؛ خواستيم تا در عوض او پروردگارشان چيزى نصيبشان سازد به پاكى بهتر از او و به مهربانى نزديك‏تر از او.

7) سوره كهف، آيه 82 : فَاَرادَ رَبُّكَ اَنْ يَبْلُغا اَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنْزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ اَمْرى؛ پروردگار تو مى‏خواست آن دو به حدّ رشد رسند و گنج خود را بيرون آرند. و من اين كار را به ميل خود نكردم، رحمت پروردگارت بود.

8) سوره اعراف، آيه 43؛ سوره حجر، آيه 47